به گزارش خبرگزاری مهر، بیست و پنجمین قسمت برنامه تلویزیونی سوره به موضوع «فلسفۀ بعثت، از ایدئولوژی انقلاب تا معنویت مدرن» اختصاص داشت. میهمان این برنامه، رضا برنجکار عضو هیئت علمی گروه الهیات، پردیس فارابی، دانشگاه تهران بود.
مجری برنامه در ابتدا از برنجکار پرسید وجه اهمیت پرسش از بعثت و تاثیرات پاسخ به این پرسش در چه حوزههایی است؟
وی پاسخ داد: بحث فلسفه بعثت و اهداف آن غیر از اینکه مسیری برای دین پژوهی است در ابعاد دیگر دین هم تاثیرگذار است.چند دیدگاه درباره تمایز و تشخص علم وجود دارد؛ یکی دیدگاهی است که به موضوع علم میپردازد یک دیدگاه به هدف یا غایت علم میپردازد دیدگاه دیگر به روش علم میپردازد و عده ای هم معتقدند هر سه مورد یعنی موضوع، هدف و روش مهم است. واقعیت این است که غایت علم یکی از مولفه های اصلی علم است درباره دین هم همینطور است و برای شناخت دین هم باید اهداف آن را بشناسیم.
برنجکار افزود: هیچ ضرورت و تلازمی بین اهداف بعثت و فلسفه و بحث گوهر و صدف نیست اما برخی کسانی که وارد بحث اهداف بعثت میشوند خصوصا روشنفکران معاصر چنین رویکردی دارند در حالیکه هییچ تلازمی وجود ندارد. ما اگر یکی از ابعاد دین را به عنوان هدف نهایی در نظر بگیریم به این بحث سوق پیدا میکنیم. دین ابعاد چندوجهی دارد و ارتباط خاصی بین اهداف آن برقرار است به گونهای که ما نمی توانیم یکی ش را گوهر و بقیه را صدف بدانیم.
این استاد دانشگاه ادامه داد: اینکه ما یک جنبه از دین را بگیریم و رابطه ش را با جنبه های دیگر مثل مغز و پوست یا گوهر و صدف در نظر بگیریم نگاه اشکال داری است و به نظر میرسد که دین یک جامعیت و ارتباطی دارد که ما نمیتوانیم یکی از ابعاد آن را کنار بزنیم. البته ما معتقد هم نیستیم که همه آنچه در دین است به یک اندازه اهمیت دارد و هیچ تقدم و تاخر منطقی بین آنها نیست به بیان دیگر قائل به تقدم و تاخر هستیم اما قائل به گوهر و صدف نیستیم.
برنجکار در ادامه به بیان روش های اهداف بعثت پرداخت و گفت: حداقل با سه روش میتوانیم به اهداف بعثت نگاه کنیم؛ یکی روش نقلی که ببینیم خود دین چه گفته است و این رو ش با روشهای پدیدارشناسانه هم هماهنگی دارد. روش دوم، روش عقلی است که به صورت عقلی میگوییم که چه چیزی مهمتر است براساس این روش به مسائل مهم بشر پرداخته میشود و بشر میگوید من این خواستهها را دارم.البته چه در نگاه سنتی چه در نگاه مدرن دین اساسا دین برای بشر آمده است.نکته دیگر اینکه روش نقلی با روش عقلی قابل جمع است. روش سوم، روش تاریخی- تمدنی است. براساس این روش بررسی میشود که متفکران چه گفتند و این گفتهها چه تفاوتهایی باهم دارد.
عضو هیئت علمی گروه الهیات، پردیس فارابی، دانشگاه تهران در ادامه به ارزیابی سه روش نامبرده پرداخت و توضیح داد: در قرآن کریم ما بحث تزکیه را داریم. در یک آیه دیگر بعد از تزکیه صحبت از حکمت و تعبد شده است. در آیات متعددی به پیامبر خطاب شده که «تو فقط مذکری» و این به معنای فطری بودن دین است چون تذکر به معنی یادآوری است و این یعنی اساس یک چیزی در شما وجود دارد. در بعضی از آیات صحبت از اتمام حجت و در برخی هم صحبت از حکومت، قدرت و عدالت است. در این آیات صحبت از «قسط» شده است. «قسط» جایی میآید که ارتباطات انسانها باشد چون عدالت یک موضوع فردی نیست، موضوعی است که بین چندین انسان اتفاق میافتد. به بیان دیگر عدالت مربوط به جامعه و جامعه هم به حکومت و قدرت ارتباط دارد. البته دین نمی خواهد عدالت را تحمیل کند بلکه میخواهد خود مردم آن را اجرا کنند. درروایات هم، روایات متعددی داریم که درباره اهداف بعثت است. مثلا در نهج البلاغه امیرالمومنین میفرمایند که پیامبران میآیند تا به فراموشان تذکر بدهند و نعمت فراموش شده را یادآوی کنند. در جای دیگر میفرمایند که دین برای انقلاب عقل آمده است ولی عقلی بودن یک مطلب به معنی بی نیازی از معلم نیست.
برنجکار افزود: در یکی از آیه های قرآن آمده است که انسان علم مطلق نیست به همین خاطر به پیغمبر احتیاج دارد. ممکن است که سوال پیش بیاید که عقل چکاره است؟ عقل برده انفعالات است و یک شان ابزاری دارد لذا فقط به فکر تامین منافع است. درحالیکه ما باید پیش از عقل ابزاری، ابتدا عقل نظری و عقل عملی را بپذیریم چون در آن صورت آن عقل ابزاری، عقل ابزاری دینی و در راستای صلح بشری و معنویت میشود. همچنین در روایات داریم که ولایت فقط از آن خداست و اگر از ولی فقیه و اینها حرف میزنیم اینها همگی در طول ولایت خدا هستند نه در عرض آن.
وی در ادامه به سیره پیامبر پرداخت و گفت: خداوند درقرآن پیامبر را اسوه نامیده است به این معنا که همه دین در ایشان دیده میشود. عدل، احسان، میانهروی، نظم، خوش اخلاقی، راستگویی، امانتداری، صبر و شکیبایی، تواضع و فروتنی، مشورت با مردم، توکل به خدا، مهربانی، دلسوزی و نسبت به دیگران، وفای به عهد، بخشش و کرم خلاصه ای از سیره پیامبر است که در چندین جلد کتاب آمده است.
این نویسنده و پژوهشگر بیان کرد: قبل از انقلاب گروهی بودند به نام منافقین که مسئلهشان مبارزه بود ولی میگفتند میخواهند مسلمان باشند و به همین خاطر حوزه رفتند و هدف و انتظارشان از دین را مشخص کردند و در نهایت دو دسته شدند یکی گروه التقاطی و گروه دیگری هم مارکسیست شدند چون نگاه از پیش تعیین شده داشتند. بحث خاتمیت هم از زمان اقبال شروع شد وبعد دکتر شریعتی، مهندس بازرگان و دکتر سروش به آن پرداختند. به عقیده این دوستان علم و تمدن به جایی رسیده که میتواند بشر را هدایت کند وکار را به دست بگیرد از طرف دیگر میگویند مسلمانند و اسلام را هم قبول دارند. به عقیده آنها خاتمیت یعنی ۱۲۴ هزار پیامبر آمدند بشر را از نادانی و جهل درآوردند و پیامبر اکرم (ص) به عنوان آخرین پیامبرنازل شد و بعد از ایشان بشر خودش دیگر عقل رس شده و با علم وفن میتواند کارش را جلو ببرد. این افراد پیش فرض هایی از قبل دارند و آن پیش فرض ها هم این است که علم و تمدن موجود را به رسمیت شناختند اگرچه خودشان را مسلمان هم میدانند. این نوع نگاهها، نگاه ملاک به رایگرایانه است.
برنجکار اضافه کرد: آقای حکیمی بعد از اینکه بحث عدالت و حکومت و اینها را مطرح کرد، بحث مکتب تفکیک را مطرح کرد که در آن محورمعارف، عقاید و بازگشت به متون برای استنباط و اجتهاد درمنابع دین و استخراج معارف بود. از طرف دیگر ایشان به اعمال و شریعت و اینها بی اعتنا نبود منتها چون به عقیده ایشان به جنبه های اجتماعی دین کمتر توجه میشد ایشان به بحث عدالت پرداخت و تاکید میکرد. ما دربرابر کسانی که میگویند که عقیده و ولایت مهم است وعمل مهم نیست مثل علویهای ترکیه. اینها میگفتند که دین یعنی ولایت و اعتقاد وبقیه چیزها مثل نماز وروزه و مناسک مهم نیست اما ما میگوییم اینها بدون هم ممکن نیست به بیان دیگر ممکن است منطقا ممکن باشد اما در واقعیت ممکن نیست چون ولایت و معرفت بدون مناسک شکل نمیگیرد.هدایت و معرفت از دل شریعت درمیآید بنابراین ایمان وعمل مکمل یکدیگرند و یکی بدون دیگری امکانپذیر نیست.
این استاد دانشگاه در ادامه بیان کرد: در مورد عدالت هم دو نگاه میتوانیم داشته باشیم؛ یکی اینکه در جامعه روابط سالم برقرار شود.دیگری اینکه عدالت زمینه ساز رسیدن به معرفت و عمل به شریعت است. انبیا دو کار اصلی کردند؛ یکی تبلیغ و بیان کردند ودیگری اینکه سعی کردند چیزی که بیان کردند تحقق پیدا کند ما علاوه براین دوکار یک وظیفه دیگر هم داریم و آن هم استنباط. بنابراین ما باید اجتهاد کنیم تا بتوانیم استنباط کنیم ائمه چون متصل به وحی بودند این کار را نمیکردند.
وی در پایان گفت: دوره برای انسان ترسیم میکنند؛ دوره باستان که طبیعت اصل بود، دوره دوم، قرون وسطی است و همه چیز در خدمت دین بود و دوره سوم هم دوره انسان یا دوره اومانیسم است که محور انسان است. اساس انسان مدرن object است بنابراین میگوید اگر دین به دردم خورد استفاده میکنم اگر به درد نخورد استفاده نمیکنم چون من subject هستم و از هرچیزی که خوشم بیاید استفاده میکنم. انسان مدرن بحث معرفت شناسی و هرمنوتیکی مطرح میکند وبا پیش فرض به بحث ها میپردازد. تنها چاره ما این است که به این انسان مدرن بگوییم دین میتواند نیازهای تو را برآورده کند و از کارکردهای دین برایش بگوییم هرچند این نگاه را قبول را نداشته باشیم ولی برای تبلیغ دین میتوانیم اینگونه کار را شروع کنیم.