خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: کتاب «عملیات عطش؛ روایت مستند نبرد گردان عمار در تنگه ابوقریب» نوشته جواد کلاته، آذرماه امسال توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شد. این کتاب حول محور ماجرای مقاومت دو گروهان از گردان عمارِ لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) را در روز ۲۰ تیر سال ۱۳۶۷ شامل میشود که مخاطبان، پیش تر با فیلم سینمایی «تنگه ابوقریب» با آن آشنا شدهاند. تفاوتهای بی شمار فیلم مورد اشاره و واقعیتی که در عملیات تنگه ابوقریب یا به قول نویسنده کتاب، عملیات عطش جریان داشته، یکی از انگیزههای مهم تولید این کتاب مستند بوده است.
یکی از موضوعات مهم در آن برهه، عقب نشینی برخی از نیروهای ارتش و چالش نیروهای بسیجی با ارتشیان است که مطلبِ غیرواقع و نادرستی نیست. اما طرح آن باید منصفانه باشد چون در عین فرار و عقب نشینی برخی از نیروهای ارتش، نیروهای ارتشی دیگری هم بودند که تا پای جان ایستادگی کرده و شهید یا مجروح شدند. به هر حال، در ابتدای ماجراهای تنگه ابوقریب، پادگان لشکر ۲۱ حمزه که آخرین سد محکم دفاعی پیش از اندیمشک و دزفول بود، سقوط کرد و تعدادی از نیروها و افسرانش عقب نشینی کردند.
نکته دیگری هم که نباید از نظر دور داشت، حال و هوا و شرایطی است که حادثه مقاومت و ایثار گردان عمار در آن رخ داده است؛ روزهای که بحث پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل برای پایان جنگ ایران و عراق داغ بود و رزمندگان حاضر در خطوط نبرد، برخی از سیاستمداران مرکزنشین را مسئول وضعیت مورد اشاره میدانستند؛ اینکه جنگ درست اداره نمیشود و حداقل باید مثل صدام همه دولت و وزرا را برای اداره جنگ بسیج کرد. در همین زمینه، فرازهای ابتدایی کتاب «عملیات عطش» به بحثها و گفتگوهای محمدرضا یزدی فرمانده گردان عمار با غلامرضا صالحی معاون لشکر ۲۷ اختصاص دارد که در آنها، یزدی معتقد میخواهد در جلسه با آیت الله هاشمی رفسنجانی جانشین وقت فرماندهی کل قوا، صحبتهای انتقادی خود را درباره مدیریت جنگ مطرح کند اما صالحی معتقد است جلسه پیش رو، جای طرح این مسائل نیست. یزدی معتقد است دولتیها هم باید مثل مسئولان عراقی درگیر جنگ شوند چون به باور او، وزارت خانههای کشور درگیر جنگ نیستند و با تشکیل معاونتهای پشتیبانی در هر وزارت خانه که فایدهای ندارند، نمیشود چنین جنگ عظیمی را اداره کرد.
حمله غافلگیرکننده عراق در چنین شرایطی که تردید به ادامه جنگ در کشور وجود داشت، حمله کرد و با چند لشکر زرهی پیش آمد تا در پایان جنگ دست بالا و برگ برندهای داشته باشد. در نتیجه دو گروهان از گردان عمار خود را به نیروهای دشمن رسانده و سعی کردند مسیرشان را سد کنند. آنچه در واقعیت رخ داد، این بود که دو گروهان گردان عمار در این عملیات، به طور تقریباً کامل منهدم و نفراتشان نیز شهید و زخمی شدند. اما مقاومت شأن موجب تردید عراق برای ادامه شد و در نهایت، از موضع خود عقب نشسته و به سمت مرزهای بین المللی ایران و عراق رفتند. این حماسه توسط نیروهای گردان عمارِ لشکر ۲۷ در واپسین روزهای دفاع مقدس شکل گرفت؛ گردانی که نیروهای نخبه و تحصیل کردهای را در خود جا داده بود؛ مانند
علی یزدی برادر محمدرضا یزدی که در وزارت خارجه مشغول بود و زمان عملیاتها به عنوان بسیجی به گردان عمار میآمد و در مقام پیک گردان انجام وظیفه میکرد؛ و یا اصغر کلانتری که درجهدار نیروی هوایی و تکنیسین هواپیما بوده و پس از ۲۴ ساعت حضور در سر کار وقتی ۷۲ ساعت را در اختیار خود بوده و گردان عمار عملیات داشته، با گرفتن مرخصی به منطقه میرفته است. رزمنده دیگر این گردان که وضعیتی مشابه داشته، ناصر سعیدی در گروهان رجایی است که نیروی بسیجی نبوده بلکه از اعضای سپاه پاسداران بوده و در مواقع عملیات، بینام و نشان به گردان عمار میآمده است. رزمنده دیگر هم قاسم هونجانی تیربارچی گروهان رجایی است که در واقع سرباز سازمان صنایع دفاع بوده است.
نشست نقد و بررسی «عملیات عطش» به تازگی در خبرگزاری مهر برگزار شد اما ساختار کتاب و همین طور وقایع تاریخی که کتاب درباره آن هاست، مورد بررسی قرار گرفتند. اما پیش از انتشار گزارش میزگرد نقد و بررسی این اثر، بد نیست نگاهی اجمالی به آن و اتفاقات رخ داده در تنگه ابوقریب داشته باشیم.
* شرایط و حال و روز جبهه پیش از واقعه ابوقریب
واقعه نبرد در تنگه ابوقریب زمانی رخ داد که به مدت حدود دو سال، توان نظامی ایران کاهش پیدا کرده بود و نیروهای داوطلب کمتری به جبهه میرفتند. در کنار نبود نیرو و امکانات کافی، در جبهه خوزستان کار زیادی از پیش برده نشده و در مرکز نیز، بحث و جدل سیاستمداران گرم و مساله پذیرش یا عدم پذیرش قطعنامه آتش بس، مطرح بود. در همان روزها، عملیات والفجر ۱۰ در ۲۴ اسفند ۶۶ با همکاری مشترک ارتش و سپاه انجام شد که در نتیجه آن، سد دربندی خان عراق تصرف شد و نیروهای ایرانی مقداری هم در حلبچه در خاک عراق پیشروی کردند اما پس از چند روز، عراق با بمباران شیمیایی منطقه مورد نظر و کشتار مردم غیرنظامی، شیرینی این پیروزی را از بین برد. نکته مهمی که راویان خاطرات آن دوران روایت کردهاند، این است که کار جنگ از انجام عملیاتهای بزرگی چون والفجر و خیبر به عملیاتهای محدود کشیده بود. به همین ترتیب بود که برنامه بعدی رزمندگان ایرانی، نگه داشتن سد تصرف شده دربندی خان اعلام شد تا ایران بتواند برگ برندهای در اختیار داشته باشد. برای پدافند این منطقه، قله شاخ شمیران در نظر گرفته شد که به شهر حلبچه و سد دربندی خان مشرف بود. وظیفه پدافند در این قله به نیروهای گردان عمار از لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) واگذار میشود که با مقاومت سرسختانه آنها و دفع حملات سنگین عراق، خط پدافندی مذکور برای مدتی تثبیت میشود.
در همین اوضاع و شرایط از جبهه جنوب خبرهای بدی میرسد؛ عراق دوباره شلمچه را تصرف میکند و آمریکا هواپیمای ایرباس مسافربری ایران را در خلیج فارس مورد هدف قرار میدهد. پس از گذشت سه هفته، نیروهای گردان عمار خط پدافندی شاخ شمیران را به گردان سلمان از لشکر ۲۷ تحویل داده و به مرخصی رفتند. عدهای از آنها هم در منطقه پراکنده شدند. سپس عملیات بیت المقدس ۷ با هدف بازپس گیری شلمچه انجام شد که موفقیتی در پی نداشت. این عملیات از ۲۳ تا ۲۵ خرداد ۶۷ اجرا شد و پس از آن، بسیاری از گردانهای لشکر ۲۷ به مرخصی رفتند و فقط دو گردان حبیب و عمار در دوکوهه ماندند. در همان روزها محمداسماعیل کوثری فرمانده لشکر ۲۷ اعلام کرد هر لحظه ممکن است عراق به نقطهای از خط ایران حمله کند. بنابراین نیاز است نیروهای گردان عمار در دسترس باشند. چون ممکن است هرلحظه به منطقه نبرد اعزام شوند.
بسیجیها از یکدیگر میپرسند چرا نقاطی که پیشتر فتح کردهاند، به مرور سقوط میکنند؟ به روایت راویان خاطرات آن روزها، حتی صحبتهایی از خیانت برخی از مسئولان رده بالای مملکت به جنگ و رزمندهها هم هست. «میگویند فلانی دوست دارد ما جبههها را یکییکی از دست بدهیم و عقبنشینی کنیم تا مجبور شویم شرایط صلح را زودتر بپذیریم. یزدی بعضی حرفهاشان را قبول ندارد و راجع به تأثیر شایعاتی که توسط منافقین ساخته و پرداخته شده، تذکر میدهد.» روز جمعه ۱۸ تیر خبرهایی غیررسمی از تحرکات عراق در مرز به گوش میرسد. همه خطهای پدافندی از غرب رودخانه کرخه به طرف مرز، در دست نیروهای ارتش هستند که برای جلوگیری از پیشروی تانکهای دشمن، در بستر رودخانه چیخاب، مین ضدتانک M19 میکارند. منطقه عین خوش و این رودخانه، آخرین نقطه از خط پدافندی ارتش است. عراق پیش از این در ۴ خرداد با یک حمله سنگین، پاسگاه زید را از نیروهای ایرانی گرفت که نیروهای ایرانی به فکر آزادسازی آن افتادند و با تحرکات مشکوک عراق، محمدرضا یزدی فرمانده گردان عمار مأمور شد گردانش را در نزدیکی رودخانه کارون در یک اردوگاه موقت که فاصله کمی تا پاسگاه زید داشت، مستقر کند. در آن برهه گفته میشد منطقه آرامش ندارد و در برخی از شبها، نیروهای تخریب، تبادل آتش سنگینی را اطراف دشت عباس و فکه دیدند.
اتفاق بعدی، این است که شهر اندیمشک پر از سربازان ارتشی میشود که عقبنشینی کردهاند. خبر این است که عراق حمله کرده و نیروهای ارتش تا اندیمشک عقبنشینی کردهاند. به قول مردم و شاهدان عینی آن لحظات، فضا و شرایط مانند روزهای اول جنگ شده که همه فرار میکردند. در همین شرایط، صحبتهایی درباره صلح و مذاکره در تهران مطرح است که مورد قبول رزمندگان نیستند. بسیجیها از یکدیگر میپرسند چرا نقاطی که پیشتر فتح کردهاند، به مرور سقوط میکنند؟ به روایت راویان خاطرات آن روزها، حتی صحبتهایی از خیانت برخی از مسئولان رده بالای مملکت به جنگ و رزمندهها هم هست. «میگویند فلانی دوست دارد ما جبههها را یکییکی از دست بدهیم و عقبنشینی کنیم تا مجبور شویم شرایط صلح را زودتر بپذیریم. یزدی بعضی حرفهاشان را قبول ندارد و راجع به تأثیر شایعاتی که توسط منافقین ساخته و پرداخته شده، تذکر میدهد.» (صفحه ۴۲) در همین گیرودار است که دوباره خبر میرسد عراق به دشت عباس و عین خوش حمله کرده و نیروهایی سپاه باید به کمک ارتش بروند. سپس محمدرضا یزدی فرمانده گردان عمار با این واقعیت روبرو میشود که فقط دوسه ساعت مهلت دارد و بدون اینکه زمین را شناسایی کرده باشند، باید وارد یک عملیات شود؛ با گردانی که سنگینترین سلاحش، تیربار و آرپیجی است.
با گردآوری نیروهای عمار در پادگان دوکوهه، یزدی برای نیروهایش سخنرانی میکند که بخشی از آن، قابل توجه است و در کتاب «عملیات عطش» روایت شده است: «اگر این بعثیها بیان و بچسبن به کرخه، برای پس گرفتن سرزمین هامون باید یه فتح المبین دیگه راه بندازیم! اونم در شرایطی که ممکنه نیرو و تجهیزات یک فتح المبین دیگه رو در اختیار نداشته باشیم. پس با این شرایط، مسئولیت ما سنگینتر میشه!» (صفحه ۴۸)
نتیجهگیری و دستور، این است که نیروهای گردان عمار باید آنقدر جلو بروند تا به نقطه تماس با دشمن رسیده و درگیر شوند. نیروهای عمار در واقع به قول فرماندهشان، راهی جز این نداشتهاند. «اگر بخوایم با شرایط موجودمون جلوی پیشروی عراقیا رو بگیریم، راهی جز این نیست!» (صفحه ۵۳) همچنین قرار میشود نیروهای گردان حبیب از دوکوهه حرکت کرده و به سمت کرخه بروند تا در نهایت اگر به عراقیها برنخوردند، به طرف عین خوش ادامه مسیر بدهند.
* حرکت عمار به سمت معرکه نبرد
پس از گرفتن دستور و آماده سازی ضربتی نیروها، گردان عمار به جاده اندیمشک – خرم آباد وارد میشود و عبور و مرور اتومبیلها را شلوغ و آشفته میبینند. تعداد ماشینهای ارتشی و آمبولانسهایی که از منطقه درگیری برمیگردند زیاد است. عبور و مرور بر پل نادری روی رودخانه کرخه، که نقطه ورود به دشت عباس و فکه و شرهانی و تمام مناطق مرزی است، قفل شده است. در همان لحظات بیخبریِ یزدی و باقی فرماندهان لشکر ۲۷، در پادگان عین خوش یعنی محل قرارگاه فرماندهی لشکر ۲۱ حمزه اتفاقات مهمی رخ داده است؛ چند لشکر زرهی و مکانیزه با نیرو و تجهیزات کامل وارد منطقه شدهاند و سرهنگ علی رزمی فرمانده لشکر ۲۱ هم از اینکه چرا باید با چنین تأخیری از حضور این همه نیروهای دشمن مطلع شود، عصبانی است. نیروهای عراقی به وضوح قدرتنمایی میکنند و منتظرند تا حمله برقآسای خود را شروع کنند. سرهنگ رزمی دستور آتش توپخانه، تانکها و خمپارهها را صادر کرده بود، اما امکانات تنها یک تیپ از لشکر ۲۱ حمزه، به هیچ وجه توانایی مقابله با امکانات ۵ لشکر دشمن را نداشت. در نتیجه دشمن با تعداد زیادی توپ سنگین و سبک، محل استقرار یگانهای لشکر ۲۱ را زیر آتش سنگین گرفت و جاده دهلران به دشت عباس را نیز زیر آتش بمبهای شیمیایی گرفت. در درگیریهای پیشآمده، سه فروند موشک اسکات نه متری به محوطه پادگان لشکر ۲۱ برخوردند که باعث زخمی و بیهوششدن سرهنگ رزمی، سرهنگ پورداراب و چند افسر ارشد دیگر شدند. موج انفجار تمام بیسیمهای فرماندهی لشکر ۲۱ را از کار انداخت و ارتباط اتاق جنگ با فرماندهان میدانی را قطع کرد. به همین دلیل بود که نیروهای ارتش از سمت دهلران به طرف عین خوش عقبنشینی کردند و در همین عقبنشینیها بود که تعداد زیادی از نیروهای ارتش شهید و زخمی شدند. بهقول راویان خاطرات نبرد عمار در تنگه ابوقریب، هیچکس در لشکر ۲۷ از این همه اتفاقات هولناک که در خط ارتش افتاده بود، خبر نداشت.
بعضی از نیروهای گردان عمار، اسلحه و تجهیزات و اتومبیلهای ارتشی را ضبط کرده و خطاب به سربازان ارتشی گفتند تنها در صورت تحویل این امکانات میتوانند عقب بروند. توپ و کاتیوشا و خمپاره ۱۲۰ ازجمله این امکانات اند که نیروهای ارتشی دارند و نیروهای عمار از آنها بی بهره بودند. در حین گفتگو برای تسلیم امکانات و تسلیحات ارتشی، بگومگوها و درگیریهایی پیش میآید که با شلیک یکتیر، سید سعید سیدین از نیروهای گردان عمار از ناحیه پا زخمی میشود نیروهای گردان عمار بهدلیل محدودیت زمان و نبود امکانات لازم، چند دستگاه اتوبوس مسافربری را در جاده بیرون دوکوهه متوقف کرده و از رانندگان آنها خواستند برای بردن نیروهای رزمنده به سمت محل درگیری، مشارکت کنند. در نتیجه با پیدا کردن این چند دستگاه اتوبوس مسافربری بین شهری و انتقالشان به پادگان دوکوهه، نیروهای عمار آماده عزیمت به منطقه نبرد شدند؛ «اما نه کسی هست که اسفند دود کند و نه کسی که قرآن بالای سر بچهها بگیرد. همهچیز این عملیات فرق دارد.» (صفحه ۷۰) در همینحال و هوا، مردم هم که ترسیدهاند، مشغول ترک شهر اندیمشک هستند. تنها دوسه ساعت پس از اعلام دستور، همه نیروهای گردان عمار در منطقه حاضر میشوند و در جاده دهلران، تنها اتومبیلهایی در حال تردد هستند که به سمت پل نادری حرکت میکنند. در مسیر مقابل، جاده پر از کامیونهای بنز ۹۱۱، کامیونهای آیفا، تویوتاها و جیپهای ارتشی است که در حال عقبآمدن هستند. پس از نزدیک شدن نیروهای عمار به پل نادری، راننده دو دستگاه از اتوبوسها مخفیانه دور زده و فرار میکنند. در همینموقعیت بعضی از نیروهای گردان عمار، اسلحه و تجهیزات و اتومبیلهای ارتشی را ضبط کرده و خطاب به سربازان ارتشی گفتند تنها در صورت تحویل این امکانات میتوانند عقب بروند. توپ و کاتیوشا و خمپاره ۱۲۰ ازجمله این امکانات اند که نیروهای ارتشی دارند و نیروهای عمار از آنها بی بهره بودند. در حین گفتگو برای تسلیم امکانات و تسلیحات ارتشی، بگومگوها و درگیریهایی پیش میآید که با شلیک یکتیر، سید سعید سیدین از نیروهای گردان عمار از ناحیه پا زخمی میشود.
اما بین ارتشیهایی که به عقب بازمیگشتند، استواری هم حضور داشته که از اقلیتهای دینی و ارمنی بوده و وانت تویوتایی را که پشتش تیربار دوشکا و تحویل او بوده به نیروهای عمار تحویل نمیدهد. اما میگوید خود حاضر است داوطلبانه با آنها به منطقه درگیری برود.
در مسیر پیشرو، نیروهای گردان عمار پیش از آنکه به قرارگاه آسیب دیده و متروک لشکر ۲۱ برسند، کانتینری میبینند که پر از پیکرهای شهدای ارتش است؛ همچنین از دور، تعداد زیادی رزمنده ایرانی را میبینند که نیروهای دشمن آنها را به عنوان اسیر سوار اتوبوس میکنند. سرکشی برخی از نیروهای اطلاعات عملیات لشکر ۲۷ به سمت منطقه چنانه، باعث میشود با یکی از گردانهای لشکر ۷۷ خراسان روبرو شوند که مشغول پدافند و درگیری شدید با نیروهای عراقی بوده است. این نیروها در کانالی پراکنده، و از سرباز تا افسر مشغول تیراندازی به سمت دشمن بودهاند. فرمانده گردان نیز مشغول شلیک موشک تاو به سمت تانکهای دشمن بوده و ضمن نبرد، عصبانیت شدید خود را از عقبنشینی لشکر ۲۱ حمزه اعلام میکند.
پس از دو ساعت معطلی در پل نادری، نیرویهای گردان عمار دستور حرکت میگیرند به سمت سهراه عینخوش – ابوقریب حرکت میکنند. اخبار و جمعبندی قرارگاه خاتمالانبیاء و جمعبندی محمداسماعیل کوثری و غلامرضا صالحی معاونش این است که محور درگیری، جادهای است که به طرف دشت ابوقریب میرود. کوثری تصمیم میگیرد گردان عمار را به طرف ابوقریب بفرستد و پدافند عین خوش را به گردان حبیب بسپارد.
اسماعیل کوثری فرمانده لشکر ۲۷ و غلامرضا صالحی معاونش
* ورود دو گروهان گردانِ عمار به منطقه؛ جستجوی دشمن در تاریکی
در ادامه اتفاقات، با تاریکشدن کامل هوا، ستون خودرویی نیروهای گردان عمار به سهراهی عین خوش ابوقریب میرسد. اتوبوسهای مسافری که نیروها را تا این نقطه آورده بودند، یکییکی دور زده و بازگشتند اما یکی از رانندهها اصرار داشته بماند که در نتیجه با توجیه علی نبیلو فرمانده گروهان باهنر راضی میشود برگردد. طبق گزارشهای رسیده، نیروهای عراقی در دشت ابوقریب حضور داشتند اما کسی نمیدانست کجای دشت وسیع پیش رو کمین کرده بودند. نیروهای گروهان باهنر به ستون دو شده و در دو طرف جاده، به آهستگی به مدت چهل و پنج دقیقه پیشروی میکنند؛ ضمن اینکه از این موضوع غافل نیستند که هرلحظه ممکن است درگیری با دشمن شروع شود.
از طرف دیگر، نیروهای گروهان رجایی با غروب آفتاب به منطقه تلمبهخانه رسیده و از آن عبور میکنند. این اتفاق هنگامی رخ داد که نیروهای دو گروهان دیگر گردان عمار، یعنی گروهانهای باهنر و بهشتی پس از معطلی دو ساعته، در حال عبور از روی پل نادری بودند.
آن روزی که تیم شناسایی لشکر میرود عین خوش، چندنفری را سمت خط عراقیها میبینند که لباسشان با عراقیها فرق میکرده و تیپ و قیافهشان شبیه منافقین بوده. خبرهای دیگری هم از حضور منافقین در منطقه به گوششان خورده.» همین مساله باعث میشود یزدی به نیروها بگوید احتمال حضور منافقین در منطقه زیاد است و اگر صدای صحبت ایرانیها را شنیدند، اعتماد نکنند. به این ترتیب بنا میشود نیروها سربندهای خود را باز کرده و به گردن ببندند و اسمرمزهایی هم در تاریکی شب انتخاب کنند آب قمقمههای گروهان باهنر روی پل نادری تمام شد و از همان شب تا ظهر فردا ناچار شدند با بیآبی بسازند. اما با پیدا کردن تعدادی هندوانه در سنگرهای ارتشی که خالی و متروک مانده بودند، دستور تقسیم هندوانهها بین نیروها صادر شد. سرکار استواری هم که با وانت تویوتایش با گروهان باهنر جلو آمد، کمی یخ همراه خود داشته که بین نیروها تقسیم میشود. محمدرضا یزدی فرمانده گردان عمار هم از ساعت ۲ بعد از ظهر تا این لحظه، یعنی ساعت ۱۰ شب یک لیوان آب نخورد و تنها گاهی با قمقمه همراهانش لبی تر کرد. وضعیت دیگر رزمندههای گروهانهای گردان عمار نیز به همینترتیب بوده است. اما گروهان رجایی که تقریباً یک کیلومتر با گروهان باهنر فاصله دارد، از تقسیم هندوانه، خردهیخهای سرکار استوار و آبی که رزمنده ای به نام جعفر کریمی در لحظات آخر به نیروها میرساند، خبر ندارند.
در این عملیات، با توجه به اینکه تعداد نیروهای عراقی، بسیار بیشتر از نیروهای گردان عمار بود، دستور از این قرار بود که نیروها در تاریکی شب به دشمن بزنند تا نیروهای بعثی، متوجه کم بودن نیروهای ایرانی نشوند. به همین دلیل، این حمله و درگیری اگر در صبح و روشنایی هوا انجام میشد، سودی نداشت.
در ادامه، غلامرضا صالحی معاون لشکر ۲۷ خود را به نیروهای گروهان باهنر رساند که بنا بود به دشمن حمله کنند. صالحی اعلام میکند عراقیها روی جاده ابوقریب آمده و از رودخانه دویرج هم عبور کردهاند. و این، یعنی نیروهای عمار، چهارتاپنجکیلومتر بیشتر با دشمن فاصله ندارند. یکی از نکاتی که یزدی در تاریکی شب به نیروهای عملکننده گردانش گوشزد میکند، این است که «آنروزی که تیم شناسایی لشکر میرود عین خوش، چندنفری را سمت خط عراقیها میبینند که لباسشان با عراقیها فرق میکرده و تیپ و قیافهشان شبیه منافقین بوده. خبرهای دیگری هم از حضور منافقین در منطقه به گوششان خورده.» (صفحه ۱۰۷) همین مساله باعث میشود یزدی به نیروها بگوید احتمال حضور منافقین در منطقه زیاد است و اگر صدای صحبت ایرانیها را شنیدند، اعتماد نکنند. به این ترتیب بنا میشود نیروها سربندهای خود را باز کرده و به گردن ببندند و اسمرمزهایی هم در تاریکی شب انتخاب کنند. این میان، یزدی مأموریت مهمی را به نیروهای دسته فجرِ گروهان باهنر میسپارد؛ اینکه آنقدر جلو بروند تا خط دشمن را پیدا کرده و درگیر شوند؛ و پذیرفتن این مأموریت یعنی شهادت. پشت سر دسته فجر، دستههای نصر و فتح هم، در دو سمت جاده حرکت میکنند. اما نیروهایی که برای شناسایی جلو رفته و برگشته بودند، اعلام کردند تا بعد از تنگه هم خبری از عراقیها نبوده است. نبیلو فرمانده گروهان باهنر هم به یزدی پیشنهاد داد نیروهایش روی ارتفاعات دوطرف تنگه مستقر شوند. اما یزدی با توجه به اینکه نمیدانند عراقیها کجا مستقر هستند، این پیشنهاد را نپذیرفت.
* رفع شبهه رزمندهها پیش از درگیری؛ مگر قرار نیست قطعنامه را قبول کنیم؟
پیش از جلوتر رفتن و شروع درگیری، یکی از نیروهای قدیمی گردان عمار از فرمانده می پرسد: «برادر یزدی! اگه واقعاً قراره آتشبس بشه و قطعنامه رو قبول کنیم، چرا باید بریم توی دشت و بجنگیم؟» (صفحه ۱۱۶) که با این سوال، سکوت سنگینی فضای بین نیروهایی را که این سوال را شنیدهاند، پر میکند. یزدی با توجه به اینکه نیروهای مختلفی از جمله دانشجو و افراد تحصیلکرده در گردان عمار زیاد بودهاند، به این سوال پاسخی منطقی میدهد که موجب آسودگی خیال غلامرضا صالحی معاون لشکر ۲۷ که در صحنه حاضر بوده، میشود. یزدی میگوید: «برادرا دقت داشته باشن! گوش ما به فرمان امام و ولی فقیهمونه. چشم و گوش ما به یک عده سیاستمدار نیست که هر روزی ممکنه براساس منافع شخصی و جناحی خودشون تصمیم جدیدی برای ما بگیرن.» (صفحه ۱۱۶) رزمندهای هم که پرسش را مطرح کرده، با دریافت این پاسخ و توضیحات بیشتر یزدی، پیشانی او را میبوسد. در نتیجه نیروها دوباره آماده پیشروی و نبرد میشوند.
* رگبار تیربار عراقی و شروع درگیری
با حرکت نیروهای گروهان باهنر، تمام نیروهای حاضر در تلمبهخانه وارد منطقه درگیری میشوند. گروهان بهشتی هم در حکم نیروی احتیاط در سهراهی عین خوش – ابوقریب منتظر دستور میمانَد. گروهان مطهری هم با تعداد کم نیروهایش، در همان لحظات از پادگان دوکوهه به سمت منطقه حرکت کرده بود. با حرکت ستون گروهان باهنر، صالحی قصد حرکت با نیروها را دارد که یزدی مانعش میشود. در نتیجه بنا میشود صالحی به سهراهی ابوقریب در کنار کوثری برگردد. یزدی و بیسیمچیهایش هم همراه با آخرین نفرات ستون به سمت دشمن حرکت میکنند. یزدی به عنوان فرمانده گردان، باید عملیات را با فاصله کمی از نیروها هدایت کند. در نتیجه روی گردهماهی مستقر شده و وارد تنگه نمیشود.
ستون نیروهای گروهان باهنر به تنگه رسیده و با عبور از آن، حدود سیصد تا چهارصد متر وارد دشت میشود. این ستون برای اصلاح جهت خود به سمت چپ حرکت میکند. در همین لحظات است که با رگبار تیربار عراقی، سکوت دشت شکسته و درگیری نیروهای گردان عمار با دشمن آغاز میشود. به این ترتیب در حالی که کمی از ساعت ۳ صبح گذشته، نیروهای گروهان باهنر در دشت ابوقریب درگیر و به دلیل شدت آتش زمینگیر میشوند و تلاش میکنند خود را به هر خاکریز یا جانپناهی که در دشت هست، برسانند.
حالا تانکهای عراقی دارند به جایی میرسند که چندتا از مجروحهای گروهان باهنر روی زمین افتادهاند. صنعتی در حالی که دستش را به شکم پارهاش گرفته و آهسته قدم برمیدارد، یکی از تانکها را از فاصله چهلپنجاه متری میبیند که رسیده به زخمیها. تانک با شنی میرود روی پیکر سیمایی و نیکوحرف. صنعتی که این صحنه را با چشم خودش میبیند، خدا را شکر میکند که قبل از این حادثه، آنها شهید شدهاند همانطور که اشاره شد، دستههای نجف و بقیع از گروهان باهنر، پس از تنگه به سمت چپ متمایل شدند تا در صورتی که دشمن در وسط دشت مستقر شده باشد، بتوانند از سمت چپ به آنها حمله کنند. غافل از اینکه دشمن جبهه مستحکمی مقابلشان درست کرده است. در نتیجه دو دسته مذکور به طور کامل با نیروهای دشمن درگیر، و اصطلاحاً شاخ به شاخ میشوند. زمین بی عارضه دشت و نبود جانپناه، نیروهای گردان عمار را در این نبرد به زحمت زیادی انداخت و تعدادی از رزمندگان گروهان باهنر از این گردان، با تیر دوشکای دشمن به شهادت رسیدند. «تیر دوشکا از آن فاصله نزدیک به هرکسی خورده، دیگر امیدی به زنده ماندنش نیست.» (صفحه ۱۳۴)
* صبح میرسد؛ وقت عقب نشینی است!
با گرگومیششدن هوا، گروهان باهنر بهتنهایی در دشت ابوقریب با دشمن درگیر است و در هر دو جناح، شاخ به شاخ با دشمن میجنگد. گروهان رجایی هم که در تاریکی از تنگه عبور کرده بود، در این لحظات، هنوز با دشمن درگیر نشده است. نیروهای این گروهان دوسه کیلومتر پشت سر خود، حجم مبهمی از آتش دیده و متوجه شدند از محدوده حضور دشمن عبور کردهاند. یزدی در بی سیم، به مسعود بنیاسدی فرمانده گروهان رجایی دستور میدهد هرچه سریعتر به عقب برگردد. چون با روشنتر شدن هوا، همه نیروهای دو گروهان باهنر و رجایی باید در عرض یکساعت خود را به عقب تنگه برسانند. وقتی هوا روشن شود، با وجود تعداد بالای نیروهای دشمن و تعدد تانکها و نیروی زرهی، و همچنین بی عارضه بودن دشت، کشتهشدن همگی قطعی خواهد بود. این میان گروهان باهنر که نیروهایش داخل دشت و درگیر نبرد هستند، ۵۰۰ متر با تنگه فاصله دارد و باید تا دیر نشده آخرین زخمیها و نیروهای خود را به عقب برگرداند. با توجه به داشتن دید کامل تانکهای عراقی روی جادهای که از میان تنگه میگذرد، تنها راه بازگشت، لولههای بزرگی هستند که در مقطعی از کنار جاده روی هم کار گذاشته شدهاند. در حین عقبنشستن از دشت به پشت تنگه، نیروهایی مثل ناصر توحیدی بدن خود را پله میکنند تا نیروها بتوانند به لولهها رسیده و داخلشان شوند. دستور یزدی بهعنوان فرمانده گردان این است که همه به عقب تنگه برگردند و هرکه در دشت بماند، با مسئولیت شرعی خود مانده است.
«حالا تانکهای عراقی دارند به جایی میرسند که چندتا از مجروحهای گروهان باهنر روی زمین افتادهاند. صنعتی در حالی که دستش را به شکم پارهاش گرفته و آهسته قدم برمیدارد، یکی از تانکها را از فاصله چهلپنجاه متری میبیند که رسیده به زخمیها. تانک با شنی میرود روی پیکر سیمایی و نیکوحرف. صنعتی که این صحنه را با چشم خودش میبیند، خدا را شکر میکند که قبل از این حادثه، آنها شهید شدهاند.» (صفحه ۱۴۷)
در ادامه، استوارِ ارمنی، به دستور یزدی، با وجود خطر شلیک توپ تانک، تویوتایش را از تنگه عبور میدهد و در چالهای مستقر میشود تا با دوشکای پشت اتومبیل به سمت تانکها شلیک کند. در این لحظات، تنها سلاح مؤثر نیروهای ایرانی مقابل تانک و پیادههای دشمن، همین دوشکا و چند قبضه آرپیجی هستند. در ادامه از استوار خواسته میشود هفتهشتنفر از بدحالترین مجروحان را سوار کرده و به عقب برساند. او برای این کار باید از محدوده گردهماهی عبور کند که کاری بسیار خطرناک است اما موفق میشود اتومبیل را به سلامت از آن محدوده عبور دهد و مجروحانش را به محدوده تلمبهخانه برساند تا با آمبولانس به بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک منتقل شوند.
محمدرضا یزدی فرمانده گردان عمار
* معجزهای که امکان عقب نشینی از دشت را فراهم کرد
در این لحظات، تعداد تمام نیروهایی که در دشت ابوقریب ماندهاند، حدود سی تا چهل نفر است. نیروهایی که سالم ماندهاند، راهی برای فرار ندارند چون در معرض دید مستقیم تانکهای دشمن قرار دارند. اما به روایت راویان خاطرات، در این لحظه معجزهای اتفاق افتاد که امکان بازگشت از دشت و فرار به پشت تنگه را فراهم کرد. کامیونی حاوی گلولههای کاتیوشا بین نیروهای ایرانی بود که نیروهای عمار قصد داشتند برای اینکه به دست دشمن نیافتد، آن را با آرپیجی منهدم کنند. اما با وجود شلیک چند موشک آرپیجی که خطا رفتند یا به کناره کامیون اصابت کردند، این کامیون و مهمات درونش منهدم نشدند. معجزه مورد اشاره از این قرار بود که با گذشت دقایق مضطرب کننده و گیر افتادن نیروها در دشتی که امکان عقب نشینی از آن نبود، کامیون مورد اشاره تازه شروع به سوختن کرد و دود سفید بزرگی را در منطقه پراکند که جلوی دید دشمن را گرفت. در نتیجه نیروهای باقیمانده در صورتی که زخمی و زمینگیر نبودند، فرصت پیدا کردند، کمی عقب بنشینند.
در همینحین نیروهای گردان رجایی هم که در گرگومیش هوا به تنگه رسیده بودند، روی یالهای دو طرف تنگه مستقر شده و به دلیل اینکه شب گذشته با دشمن درگیر نشده بودند، مهمات کافی برای درگیری با تانکها و نفرات دشمن را داشتند. اما مشکل بزرگی نیز این میان وجود داشت؛ اینکه نیروهای گروهان رجایی، خسته و تشنه بودند و هرلحظه به تعداد تانکهای دشمن افزوده میشد و نیروهای زرهی عراقی در حال گرفتن آرایش جدید بودند. بیشتر نیروهای این گروهان روی یال راست تنگه مستقر شدند و همانمیزان آب و میوه اندکی به نیروهای گروهان باهنر رسید، به آنها نرسید.
* انگار کسی به فکرمان نیست!
در لحظات پرتنشی که در ادامه میآیند، «یزدی کمکم دارد احساس میکند که انگار کسی به فکرشان نیست. انگار تا خودش نرود و گزارش حضوری ندهد، کسی باورش نمیشود که توی تنگه چه خبر است! آنها علاوه بر آب و مهمات، به پشیبانی آتش هم احتیاج دارند. شریفی اصرار دارد که لااقل یک تانک بیاورند روی گردهماهی تا بتوانند از دهانه تنگه محافظت کنند. با تیربار و چندتا آرپیجی که نمیشود جلوی یک لشکر زرهی را گرفت! یزدی کارها را میسپارد به شریفی و بختیاری، دوتا معاونهایش. بیسیمچیها را هم میگذارد پیش آنها. از پایین تنگه تا گردهماهی تنها و پیاده میاندازد توی شیارهای موازی با جاده و میرود. از تلمبهخانه هم با تویوتای ابریشمباف، چندکیلومتری میرود عقب تا به جایی میرسد که تعدادی از نیروها مستقرند.» (صفحه ۱۵۶)
با رسیدن یزدی به این نقطه، او از شهادت غلامرضا صالحی بر اثر انفجار توپ دشمن در کنار اتومبیلاش مطلع میشود. در این نقطه، تعدادی از نیروها از قرارگاه خاتمالانبیاء در کنار مقر کوچکی از ارتش ایستادهاند. سعید قاسمی فرمانده پیشین اطلاعات عملیات لشکر ۲۷ و محمدحسین دینی مسئول مخابرات لشکر نیز آنجا حضور داشتهاند.
در ادامه نیروهای گروهان مطهری روی یال سمت چپ تنگه مستقر میشوند. تعدادی از نیروهای گروهان رجایی هم که از صبح روی یال راست موضع گرفتهاند، از فرط خستگی و بیخوابی، خوابشان برده است. حدود سینفر از نیروهای این گروهان طی یکساعتی که عراق آتش تهیه ریخت، به شهادت رسیدند. در لحظاتی که از پی آمدند، تانکهای عراقی وجب به وجب یال کوه را کوبیدند و در همینحال عطش و بیآبی روی صدای نیروهای گردان عمار تأثیر گذاشته بود؛ طوری که نمیتوانستند همدیگر را صدا کنند.
* دشمن تنگه را تصرف میکند اما...
ساعت از ۱۰ صبح گذشته که حرکت نیروهای عراقی به سمت تنگه آغاز شد؛ پنجاه تا شصت تانک در دو ردیف حرکت کرده و جلو آمدند. «چیزی نمانده خط دفاعی گردان عمار در تنگه ابوقریب فرو بریزد.» (صفحه ۱۶۵) نیروهای دشمن، یکی از سه موضع پدافندی گروهان مطهری را تصاحب کردند و فقط یال راست و دهانه تنگه در دست نیروهای عمار باقی ماند. حدود ساعت ۱۱ هم چیزی به سقوط یال راست نماند و بهمرور، آتش تهیه نیروهای عراقی از خمپارههای ۸۰ و ۱۲۰ به خمپاره ۶۰ رسانده که به این معنی بود که به نزدیکترین فاصله به نیروهای عمار رسیدهاند. در لحظات باقیمانده، تنها چندنفر پشت دهانه تنگه باقی مانده بودند. با قرار قبلی معینشده، نیروهای باقیمانده، با ورود عراقیها به تنگه، خود را به شیار رسانده و یکییکی به درون آن غلتیدند. محمد شریفی معاون گردان عمار آخرین نفری بود که با تمام توان دوید و با رسیدن به بالای شیار، خود را به درون آن پرتاب کرد. به این ترتیب همه نیروهای سمت چپ تنگه عقبنشینی کردند. بنیاسدی هم که تا آخرین لحظه از شریفی تقاضای آب داشت، نیروهای خود را به پایین یال فرستاد. اما عراقیها از یال کوه بالا رفته و به چندمتری او رسیدند. در این لحظات به جز بنیاسدی و محسن سلیمانیان کسی روی یال تنگه نمانده بود. بنی اسدی، سلیمانیان را هل داده و خود هم به دنبال او غلت میخورد و سراشیبی یال پایین میآید. در نتیجه نیروهای دشمن این یال را هم تصرف میکنند.
حدود ساعت ۱۱ هم چیزی به سقوط یال راست نماند و بهمرور، آتش تهیه نیروهای عراقی از خمپارههای ۸۰ و ۱۲۰ به خمپاره ۶۰ رسانده که به این معنی بود که به نزدیکترین فاصله به نیروهای عمار رسیدهاند. در لحظات باقیمانده، تنها چندنفر پشت دهانه تنگه باقی مانده بودند. با قرار قبلی معینشده، نیروهای باقیمانده، با ورود عراقیها به تنگه، خود را به شیار رسانده و یکییکی به درون آن غلتیدند در این زمان ۲۰ ساعت از شروع مأموریت گردان عمار گذشته است. در حالی که جیره جنگی نداشته و هیچ غذایی نخوردهاند. یزدی پس از اینکه مطمئن میشود کسی از نیروهایش در دشت ابوقریب زنده نمانده، همراه برادرش علی که دنبالش آمده، به عقب برمیگردد. با رسیدن یزدی به تلمبه خانه، با حدود پنجاه نفر از نیروهای گردان و کادرهای لشکر ۲۷ روبرو میشود. «خیلی خوشحال میشوند که فرمانده گردان سالم برگشته. یزدی و بیسیمچی آخرین نفراتی هستند که برمیگردند عقب. و اگر علی نمیرفت دنبالشان، هفتهشت روز دیگر، پیکر بیجان و خشکشده آن دو نفر هم مثل پیکر فراهانی از توی شیارها تفحص میشد.» (صفحه ۱۷۵) کوثری به حاضران در این نقطه میگوید رفتار عراقیها از ساعت ۱۱ نشان میدهد که قصد پیشروی ندارند. تحلیل فرمانده وقت لشکر ۲۷ این بود که عراق، نیروهای عمار را در تنگه، به عنوان خط اول مقاومت دیده و احتمال میدهد در خط دوم و سوم نیروهای زرهی ایران منتظرش باشند. «چشم آنها از درگیری دیشب و امروز هم حسابی ترسیده و بیجهت نیست که در فکر پیشروی نیستند. دویست نفر از نیروهای گردان عمار با لب تشنه، زیر آتش عراقیها ذره ذره آب شدند.» (صفحه ۱۷۶)
* پایان ماجرا
به این ترتیب از دو گروهان عملکننده گردان عمار، یعنی رجایی و باهنر تقریباً چیزی به جا نماند و گروهان بهشتی مأمور شد در سه راه ابوقریب، پدافند کند. از طرف دیگر، گردان حبیب هم پیش از نماز صبح در اطراف پادگان عین خوش مستقر شد. در مسیر برگشت، دوباره بین نیروهای بسیجی و نیروهای ارتش تنش و جدل در میگیرد. پاسخ یکی از فرماندهان ارتشی اینگونه است: «شما فاو رو از دست دادید، ما هم فکه رو!» (صفحه ۱۷۷)
با تاریک شدن هوا و در حالی که هنوز مشخص نبود چندنفر از عطش شهید شدهاند، باقیمانده اندک نیروهای عمار به پادگان دوکوهه باز گشتند. حال و هوای پادگان دوکوهه در آن لحظات، اینگونه در کتاب «عملیات عطش» روایت شده است: «از توی اتاقها صدای ناله و گریه بچهها به گوشش میرسد. بعضیها دارند دلشان را به روضه آرام میکنند. بعضیها حتی به فرماندهها بدوبیراه میگویند. حق هم دارند. اصلاً بسیجیها به همین حال و هواشان بسیجیاند. وقت جنگ بهانه نمیآورند و میجنگند. اما از کوتاهی فرماندهها هم نمیگذرند. حرفشان را بهصراحت میزنند. از ارتش میگویند. از لشکر خودشان میگویند که حتی تا آخرین ساعتهای درگیری هم نتوانست بهشان پشتیبانی آتش بدهد. یا حتی مهمات و آب برساند.» (صفحه ۱۷۹) یکهفته بعد در روز دوشنبه ۲۷ تیر ۶۷ اخبار ساعت دوی بعد از ظهر اعلام کرد ایران قطعنامه آتشبس را پذیرفته است.
۹ مرداد ۶۷ امام خمینی (ره) در بخشی از پیامی که برای سالروز کشتار زائران ایرانی مکه صادر کرد، به ماجرای پذیرش قطعنامه سازمان ملل اشاره کرده و برای پایان جنگ توضیحاتی داد: «… ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری میکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد، با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنها اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتشبس موافقت نمودم…»
چند روز بعد از پایان ماجرا، از ستاد لشکر ۲۷ گفته میشود عراقیها از منطقه عقبنشینی کردهاند و ارتش اجازه داده گروه تفحص لشکر ۲۷ به منطقه اعزام شود. با ورود گروه تفحص به تنگه و دشت ابوقریب، نیروها با بدنهایی روبرو شدند که یکهفته زیر آفتاب تیرماه خوزستان و روی آسفالت داغ قرار داشتند. این پیکرها به شدت سیاه و خشکیده شده بودند. «گرمای شدید هوا روغن جنازهها را درآورده و روی زمین جاری کرده.» (صفحه ۱۸۴) به روایت راویان، پیکرهای شهدای گروهان باهنر به خاطر اینکه از تابش مستقیم آفتاب در امان بوده، کمی راحتتر شناسایی و جابهجا شدند. «بچههای رجایی روی یال یا لابهلای شیارها در حین عقبنشینی شهید شدهاند. عراقیها آنها را مثل بچههای باهنر دفن نکردهاند. گوشت بدن شهدای رجایی آب شده و پوستشان به استخوان چسبیده. چهرهها به شدت آفتاب سوخته و سیاه شده. لبها کاملاً خشکیده و از بین رفته. سپیدی دندانها زده بیرون.» (صفحه ۱۸۵)
اگر نیروهای گردان عمار در شب بیستم تیر، جلوی عراقیها نمیایستادند، لشکر زرهی دشمن به راحتی میتوانست تا رودخانه کرخه و پل نادری جلو بیاید. چون هیچ نیروی بازدارندهای جلویش نبود. این گردان با ۶۰ شهید و ۱۰۰ مجروح آخرین عملیات روزهای دفاع مقدس را با وضعی که گزارشش از نظر گذشت، انجام داد.
همانشبی که گروهان باهنر در دشت با عراقیها درگیر شد، گردان حبیب در قالب یک گروهان به فرماندهی سیدسجاد هاشمیان به طرف عین خوش اعزام شد و صبح روز بعد خود را به پادگان لشکر ۲۱ حمزه رساند. گروهان بهشتی از گردان عمار هم در سه راه ابوقریب – عین خوش مستقر شد که در صورت پیشروی عراقیها از دو جناح عین خوش و ابوقریب، آخرین خط پدافندی نیروهای مسلح ایران در برابر دشمن باشد. اما مقاومت گروهانهای باهنر و رجایی در دشت و تنگه ابوقریب، باعث شد عراقیها از ادامه پیشروی بهطرف کرخه، تصرف بخش بزرگی از خاک خوزستان و نزدیکشدن به اندیمشک، منصرف شوند.