خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در روزهای پایانی سال هفتمین مجلد از مجموعه تاریخ شفاهی خود را با عنوان «سخنِ خوشترِ دوست» با عنوان فرعی «خاطرات غلامحسین ابراهیمی دینانی، احمد احمدی، غلامرضا اعوانی، فتحالله مجتبایی، محمد مجتهد شبستری، مهدی محقق» به کوشش طیبه ولی بغدادی با شمارگان ۵۰۰ نسخه، ۳۷۱ صفحه و بهای ۱۲۰ هزار تومان منتشر کرد.
شخصیتهایی که در این کتاب خاطراتشان از امام موسی صدر نقل شده جملگی از بزرگان علم و فرهنگ دوران معاصر هستند و قطعاً خاطرات و نقطه نظرهای آنها درباره زندگی و آرا و افکار امام موسی صدر اهمیت دارد. این خاطرات هم روشن کننده بخشی از فعالیتهای امام موسی صدر است و هم اینکه پازل زندگی این شخصیتها را برای مخاطبان تکمیل میکند.
مورخ این کتاب توانست ضمن این خاطرات به زندگینامه صلاح الصاوی هم دست پیدا کند و این شخصیت را از دل ظلمات برای مخاطبان امروز معرفی کند. صلاح الصاوی، ادیب، مترجم و قرآن پژوه مصری است که چون در کشورش مورد غضب قرار گرفت به لبنان پناه برد و همراه امام موسی صدر به ایران آمد و سالها در دانشگاههای فردوسی مشهد و تهران به تدریس و تحقیق و پژوهش اشتغال داشت و مقالات و کتابهای مهمی نوشت و البته برخی از متون فارسی را نیز به عربی ترجمه کرد.
با طیبه ولی بغدادی گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میتوانید آن را بخوانید:
*اگر موافق باشید بحث را با ایده این کتاب و چگونگی پژوهش روی آن و انجام گفتوگوها با اساتید شروع کنیم.
در همه جلسات مصاحبه من حضور داشتم. همچنین در همه آنها مهدی فرخیان هم حضور داشت. حورا صدر، مدیر مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر و حمید قزوینی، مسئول پروژه تاریخ هم در چند جلسه حضور داشتند.
پس از انجام نخستین گفتوگو با هرکدام از اساتید و پردازش محتوا، برای انجام گفتوگوی تکمیلی تصمیم میگرفتیم. از بین این گفتوگوها صرفاً گفتوگو با مرحوم حجتالاسلام احمد احمدی تک مصاحبه بود، چرا که ایشان از دنیا رفتند و دیگر نتوانستیم گفتوگوی تکمیلی را انجام دهیم. هرچند که بسیار هم دیر تصمیم گرفتیم که گفتوگو با مرحوم احمدی به کتاب اضافه شود یا خیر؟
این اساتید هرکدام خاطرات کوتاهی از امام موسی صدر داشتند، اما وجه دانشگاهی و علمی آنها باعث شد که ما در گفتوگو با آنها مقداری فراتر از تاریخ شفاهی و گرفتن آن خاطرات کوتاه برویم. به همین دلیل وارد حوزه نقد افکار هم شدیم بویژه در گفتوگو با غلامحسین ابراهیمی دینانی.
ابراهیمی دینانی نقد امام موسی صدر بر اندیشه هانری کربن را قبول ندارد و اعتقاد دارد که دقیق نیست. به نظر او این نگاه و نقد امام صدر به هانری کربن به این دلیل است که دارد در دنیای عرب سخن میگوید با این استاد فلسفه جلسه مفصلی درباره اندیشه فلسفی امام موسی صدر و مقدمه او بر ترجمه عربی «تاریخ فلسفه اسلامی» هانری کربن که مقالهای است با عنوان «با هانری کربن؛ خاورشناس بزرگ» داشتیم. ابراهیمی دینانی مقاله امام موسی صدر را مطالعه کرد و ما موضوع این مقاله را مورد گفتوگو قرار دادیم. گفتوگوی نقادانه خوبی هم شد. به طور کل در همه گفتوگوها تصمیم گرفتیم که از خاطره صرف جدا شویم و به نقد و بررسی آرا امام موسی صدر هم بپردازیم.
*یعنی آرا و اندیشههای امام موسی صدر هم در این کتاب مورد نقد و بررسی قرار گرفت؟
بله. بویژه در گفتوگو با ابراهیمی دینانی. بعد از او با محمد مجتهدشبستری گفتوگو کردیم. او هم مواجهاتی در ایران با امام موسی صدر داشت و در سفر خود به لبنان هم امام صدر را دید. درباره سفر او به لبنان مفصل گفتوگو کردیم و او نیز تحلیلهای خود از گفتار و رفتار امام صدر را بیان کرد. به طور کل به دلیل اینکه این اساتید از بزرگان علمی کشور هستند نگاهشان به امام موسی صدر برای ما موضوعیت داشت، به اضافه اینکه خاطره هم داشتند و همه از نزدیک امام موسی صدر را دیده بودند.
*صحت سنجی صحبتها و خاطرات چگونه صورت گرفت؟ بویژه اینکه هرکدام از این اساتید دیگر پا به سن گذاشتهاند و ممکن است حافظهشان برای جزئیات خاطرات یاری نکند؟
من و شما هم که اکنون در حال صحبت هستیم، ممکن است ناخودآگاه یک خاطره در ذهن ما ساخته شود، یا اینکه خاطرهای را گسترش بدهیم. درست است که باید صحت سنجی کرد اما به نظرم این کار به یک مرحله بعد تعلق دارد. یعنی ابتدا باید اطلاعات جمع آوری شود و در دسترس قرار بگیرد و مرحله بعد وارد این پردازش خاطرات شویم. این نکته را هم نباید فراموش کرد که اصلاً منظور از «صحت» چیست؟ شما کجا را صحیح میدانید؟ ممکن است افراد مختلف از یک اتفاق واحد برداشتهای متفاوتی داشته باشند و نمیتوان هیچکدام را کذب و یا همه را صحیح دانست. من اینگونه نگاه میکنم، با این وجود اما تمام تلاشم را به کار بردم تا محتوای کتاب مستندسازی شود و این کار برای من جذاب بود، هرچند که پروسه نگارش را طولانی کرد. این طولانی شدن منفعی برای کتاب داشت.
یکی از مختصرترین مصاحبهها، گفتوگو با غلامرضا اعوانی بود. او در دوران دانشجوییاش در بیروت، امام موسی صدر را دیده بود. ما خاطره را ضبط کردیم و گذاشتیم ماند. خود من مردد بودم که خاطره آقای اعوانی در کتاب باشد یا نه. او خاطراتی هم از صلاح الصاوی داشت و با هم دوست بودند و مراودات علمی داشتند.
صلاح الصاوی کسی است که امام موسی صدر او را به ایران آورد. ما فقط همین را میدانستیم و اصلاً هیچ منبعی وجود نداشت که از آن بفهمیم که صلاح الصاوی در چه تاریخی متولد شد و در چه رشتهای تحصیل کرد و چرا به ایران آمد؟ فقط از او یک عکس داشتیم که از همایشی در مشهد برداشته بودند.
با اساتید دیگری نیز درباره صلاح الصاوی سوالاتی پرسیدیم اما هیچکس چیزی او نمیدانست. حتی با ضیا موحد هم به صورت تلفنی صحبت کردیم و او نیز گفت که فقط میدانم صلاح الصاوی آدم خوب و باسوادی بوده است. یعنی اساتید با او دوست بودند و کارهای علمیاش را میشناختند، اما از زندگی او چیزی نمیدانستند.
آخرین تیر ترکش این بود که با دانشگاه تهران نامهنگاری کنیم، چرا که میدانستیم صلاح الصاوی در دانشگاه تهران دوره دکتری را گذرانده است، بنابراین باید اسناد و مدارکی از او در بایگانی دانشگاه وجود میداشت. هرچند که دانشگاهها معمولاً در این پروژهها همکاری نمیکنند. لازم است که از این طریق از مهدی شاکری تشکر کنم که راه ارتباطی من با دانشگاه تهران را برقرار کرد و با رایزنیهای او در کمال ناباوری یک پرونده کامل از صلاح الصاوی در اختیار من قرار گرفت و حتی اجازه دادند از هر سندی که میخواهیم عکس هم بگیریم. همه اطلاعات درباره صلاح الصاوی آنجا بود و چه اطلاعات جذابی. من برگ به برگ آن اسناد را با ذوق بسیار عکاسی کردم. بجز نام و نام خانوادگی و سال تولد، ارتباطات علمی او، سال شروع به تدریسش، رشته تحصیلیاش و حتی تعداد فرصتهای مطالعاتیاش هم آنجا وجود داشت.
*در مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی خوانده بود؟
بله. وقتی با این اسناد مواجه شدم، با مشورت با خانم صدر و آقای حمید قزوینی، به این نتیجه رسیدم که تنها جایی که میشود به صلاح الصاوی پرداخت در همین کتاب است، چرا که به هر حال نقطه اتصال او با ایران و حضورش در کشور، از طریق امام موسی صدر بوده است. در تاریخ معاصر بسیار اتفاق افتاده که شخصیتهایی از ایران به لبنان سفر کنند و مورد حمایت امام موسی صدر قرار بگیرند. صلاح الصاوی یک مورد استثناست. او از آن طرف به ایران آمده و در زمان حضورش در ایران به راحتی زندگی کرده است.
من به این کتاب سه پیوست اضافه کردم. یک پیوست مقاله امام موسی صدر درباره هانری کربن است. چون در کتاب بسیار به آن ارجاع داده بودیم، تصمیم گرفتم که یک پیوست کتاب همین مقاله باشد تا مخاطب برای مطالعه آن مجبور به تهیه یک کتاب دیگر نشود و در همین کتاب به آن دسترسی داشته باشد. پیوست دیگر هم درباره صلاح الصاوی است. من یک مقاله نوشتم و سیر زندگی و آثار و احوال صلاح الصاوی را برای مخاطب شرح دادم. بخشی از اسناد هم انتهای کتاب درج شده است. همچنین یک پیوست هم درباره نشریه «مکتب اسلام» است. چرا که در کتاب محمد مجتهد شبستری و مرحوم احمدی خاطرات جذابی از نشریه مکتب اسلام بیان میکنند که در هیچ منبع دیگری به آنها اشاره نشده است. به همین دلیل مقالهای در معرفی این نشریه نوشتم و به پیوستها اضافه کردم.
*اسناد درباره صلاح الصاوی به قدری هست که بتوان یک کتاب مستقل درباره او کار کرد؟ چون او کارهای علمی مهمی را در ایران انجام داده و در اعتلای بخشی از فرهنگ٬مان به او مدیون هستیم.
اتفاقاً به این موضوع فکر و با چند نفر مشورت کردم اما بازخورد خوبی از آنها نگرفتم. باید ببینیم که صلاح الصاوی کجای تاریخ ما قرار میگیرد؟ در نوشتن تاریخ امام موسی صدر مهم است اما واقعاً میتوان او را نقطه اتکایی در تاریخ معاصر دانست؟ میدانیم که در ایران درس خوانده درس داده، راهنمایی پایاننامه کرده و کتاب و مقاله نوشته است. شاید بتوان بر اساس اسناد یک یادنامه درآورد، اما درباره انتشار کتابی مختص به او باید بیشتر فکر کنم.
*تا چه سالی در دانشگاه تهران مشغول به تدریس بود؟
او تا سال ۱۳۵۹ در تهران زندگی میکرد. آخرین نامهای که با دست خط خودش نوشته موجود است. به دلیل آنکه همسرش ترکیهای بود سال ۵۹ به ترکیه میرود و پس از چند سال در همانجا بر اثر سرطان فوت میکند. فقط این قسمت از زندگیاش مبهم است، چرا که پس از اینکه از دانشگاه تهران میرود، دیگر هیچ سندی از او وجود ندارد.
*نظام فکری و طریق سیر و سلوک اجتماعی این اساتید تقریباً شبیه به امام موسی صدر است. سوالی درباره این شباهت و اثر گرفتن آنها از امام موسی صدر، نپرسیدید؟
خیلی سخت بود وارد این حوزه موضوعی شویم. هرکدام از این اساتید امروزه شأن والایی در جامعه علمی کشور دارند. ابراهیمی دینانی که به نقد هم پرداخت. در برخی قسمتها میگوید که با عرض پوزش میخواهم در محضر دختر امام موسی صدر نقدی به ایشان وارد کنم.
*خود امام موسی صدر هم در آن مقاله کربن را با کمال احترام نقد میکند و عمده نقدش هم پیرامون نگاه باطنی کربن به اسلام و علاقه او به تصوف است.
بله و ابراهیمی دینانی این نقدها را قبول ندارد و اعتقاد دارد که دقیق نیست. به نظر او این نگاه و نقد امام موسی صدر به هانری کربن به این دلیل است که دارد در دنیای عرب سخن میگوید. همچنین وجه رهبری امام موسی صدر هم باعث میشد تا میانه را بگیرد.
*تجربه گفتوگو با آقای محقق را دارم. او هم به دلیل سن بالا معمولاً جزئیات را به خاطر ندارد و البته معمولاً هم چیزی بر خاطرات اضافه نمیکنند. گفتوگو با ایشان چطور انجام شد؟
بله، در گفتوگوها نیز هر نکتهای را که به خاطر نداشتند صریح میگفتند که به خاطر ندارم و یا همینقدر را که بیان کردم میدانم. ببینید اصل این کتاب خاطرات افرادی در شأن و جایگاه دانشگاهی است که تک خاطرهای از امام موسی صدر داشتند. ما باید یا اینها را کناری میگذاشتیم یا اینکه چیزی به آن اضافه میکردیم تا خواندنی شود. خاطره آقای محقق هم کوتاه است. از بین دیدارهایی که داشتند فقط یک دیدار را به خاطر آوردند و آن هم در مسجد گوهرشاد در مشهد بود در سالهای که قصد داشتند به دانشگاه بروند یعنی سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷.
امام موسی صدر، شهید بهشتی و رضا ثقفی که از بستگان خانم خدیجه ثقفی همسر امام خمینی (ره) بود، برای اینکه دبیرستان را تمام کنند به تهران میآییند و برای ثبتنام به دارالفنون میروند و در آنجا با آقای مجتبایی آشنا میشوند. مسئولان تاکید میکند که آقایان با لباس روحانیت نمیتوانند در دارالفنون ادامه تحصیل بدهند چون فامیل مادری امام موسی صدر در مشهد بودند، او نیز به مشهد رفت و آمد میکرد و در مسجد گوهرشاد بویژه گعدههایی را با برخی از آقایان داشت. پدر آقای محقق یعنی مرحوم عباسعلی محقق نیز در واقعه گوهرشاد همپا با مرحوم آیتالله قمی بود و همین نکته باعث شد تا دوستی میان آقای محقق و امام صدر بیشتر شکل بگیرد. خاطره آقای مجتبایی هم از دوران دبیرستان و روزهای آماده شدن برای دانشگاه است. خاطره آقای ابراهیمی دینانی برای زمانی است که شاگرد امام موسی صدر بوده است. خود او به این نکته اشاره کرده است.
عمده خاطرات اساتید برای دوران جوانی امام موسی صدر است. یعنی روزهایی که هنوز به عنوان امام شناخته نشده بود. برای زمانی است که به سیدموسی صدر شهرت داشت و در ایران زندگی میکرد. به همین دلیل امام موسی صدری که در این کتاب است با امام موسی صدر در ذهن ما تفاوت دارد.
آقای محقق یکی دو خاطره مرتبط از دکتر شریعتی و ماجرای وفاتش دارد. چون با دکتر و پدرش ارتباطاتی داشت. شاید این خاطرات مختصر باشد اما در کنار هم معنا میدهند و پازلی از زندکی امام موسی صدر را روشن میکنند.
شاید برای مخاطبان شما جالب باشد که نخستین مصاحبه تاریخ شفاهی مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر با فتحالله مجتبایی گرفته شد. پس از نخستین مصاحبه با فاصلهای دو یا سه ساله گفتوگوی دیگری نیز با او گرفتیم. پس از تدوین مصاحبهها، همه اساتید آنها را خواندند و اصلاح کردند.
*فتحالله مجتبایی در حوزه ادبیات و نقد از چهرههای برجسته کشور است. درباره آرا و دیدگاههای امام موسی صدر در حوزه ادبیات صحبتی نکردند؟
خاطره اصلی مجتبایی برای دوران دبیرستانش و مدرسه دارالفنون است. امام موسی صدر، شهید بهشتی و رضا ثقفی که از بستگان خانم خدیجه ثقفی همسر امام خمینی (ره) بود، برای اینکه دبیرستان را تمام کنند به تهران میآییند و برای ثبتنام به دارالفنون میروند و در آنجا با آقای مجتبایی آشنا میشوند. مسئولان تاکید میکند که آقایان با لباس روحانیت نمیتوانند در دارالفنون ادامه تحصیل بدهند. آقایان نمیپذیرند. پدر مجتبایی با نماینده آن دوران اراک صحبت کرده و از این طریق او مجوز حوزه ششم ادبی در اراک دریافت میکند و آقایان مذکور به جای دارالفنون به آنجا میروند تا خود را برای رفتن به دانشگاه آماده کنند.
این خاطره ارتباط پیدا میکند با خاطره محقق که گفته بود ما کتابهایمان را باهم تبادل میکردیم تا برای دانشگاه آماده شویم. خاطرات خوبی از دوران حضور در اراک هست. برخی اسامی هم مطرح میشود که پیشتر چیزی درباره آنها نمیدانستیم و من سعی کردم در پانوشتها روشن کنم که چه فضایی در اراک وجود داشته است. این را هم اشاره کنم که آقای مجتبایی به لبنان هم رفتند و در آنجا هم با امام موسی صدر دیدار داشتند.
*فتحالله مجتبایی از دهه ۳۰ بدل به یکی از مترجمان طراز اول کشور میشود. او یکی از نخستین و البته بهترین ترجمهها را از فن شعر ارسطو انجام داده و مقدمهای عالمانه برای آن نوشته است که نشان دهنده اشراف کاملش به سیر تحول و تطور ترجمه آثار ارسطو در سنت اسلامی است. پیش آمد که اشارهای کند به ارائه و یا اهدای کتابهایش به امام موسی صدر؟
آقای مجتبایی میگوید که امام موسی صدر از همان دورانی که دیدمش دوست داشت به لبنان برود.
به نظرم این کتاب با همه کاستیهایی که حتماً دارد در مورد همه این آقایان در زندگینامهشان یک بخشی را کامل کرده است. چون در زندگینامهها معمولاً به ارتباطات اشخاص با روحانیون پرداخته نمیشود و شاید خودشان هم علاقهای به این کار نداشته باشند.
*هیچکدام از این اساتید عکس مشترک با امام موسی صدر نداشتند؟
خیر متأسفانه. اتفاقاً از همه پرسیدم. حالا یا عکس مشترک نگرفته بودند و یا حوصله جستوجو برای پیدا کردن این عکس را نداشتند. آقای مجتبایی هم گویا در دوران فعالیتهای سیاسی روزی نیروهای امنیتی حکومت وقت به منزلش آمده و همه عکسهایش را میبرند.
*ابراهیمی دینانی پیش از انقلاب سفری به مصر میرود و در کنفرانس اسلامی آنجا امام موسی صدر را میبیند. آقای دینانی در آن کنفرانس سخنرانی داشت؟
خیر. حتی در آن جلسه هم که امام موسی صدر را ملاقات، امام هم سخنرانی نداشت. فقط دعوت بوده است. امام صدر در دو دوره از مجمع پژوهشهای اسلامی قاهره سخنرانی داشته که به فارسی هم ترجمه و منتشر شده است. اما با قرائنی که به دست آوردیم در آن جلسه سخنرانی نداشته است. البته آقای ابراهیمی دینانی هم تواریخ را به یاد نداشت و ما بر اساس قرائن و اسناد موجود تاریخ را به دست آوردیم. با جستوجو در اسناد ساواک و اسنادی دیگر به این نتیجه رسیدم که این کنفرانسی که ابراهیمی دینانی از آن صحبت میکند، هیچکدام از آن دو کنفرانسی نیست که امام صدر سخنرانی داشته است.
*ابراهیمی دینانی به خاطره دیدار با امام موسی صدر را در کتاب ما «آینههای فیلسوف» (به کوشش عبدالله نصری) هم اشاره کرده است. آن طور که از صحبتهای او در آن کتاب برمیآید این خاطره برای سالهای نزدیک به ۵۷ است.
سال دقیق و سند این خاطره را در کتاب آوردهام. در واقع به ایشان یک فرصت مطالعاتی برای مراکش میدهند، اما او در انتهای سفرش به چند کشور عربی اسلامی به انگلستان هم میرود. او تاریخ را به خاطر نداشت و من به سختی از آن سه جلد اسناد ساواک تاریخ را پیدا کردم. او خاطره را دقیق به یاد داشت و چند بار هم بدون هیچ کم و کسری عیناً بیان کرد و همین مشخص میکند که در ذهنش ثبت شده است. ابتدای گفتوگوهایمان نیز اشاره کرد که نباید از او تاریخ رویدادها را بپرسیم.
*محمدحسین بدری