به گزارش خبرنگار مهر، مجموعهداستان «اول شخص مفرد» نوشته هاروکی موراکامی بهتازگی با ترجمه مهدی غبرایی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب شصت و سومین «مجموعهداستان» از مجموعه «ادبیات امروز» است که اینناشر منتشر میکند.
هاروکی موراکامی نویسنده سرشناس ژاپنی که در ایران نیز طرفدارانی دارد، متولد ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ در کیوتوی ژاپن است. او پدرومادری داشت که هر دو ادبیات ژاپنی تدریس میکردند اما خودش از کودکی تحت موسیقی و ادبیات غرب بود. او اولینرمانش را در سال ۱۹۷۹ با عنوان «آوای باد را بشنو» منتشر کرد و پس از آن به طور متمرکز به نویسندگی رو آورد. از او رمانها و مجموعهداستانهای مختلفی منتشر شده است.
مهدی غبرایی یکی از معرفیکنندگان ایننویسنده به مخاطبان و داستانخوانهای ایرانی است که میگوید خواندن داستانهای کوتاه موراکامی مانند بیداری از خواب و رویاست. در «اول شخص مفرد» هم مخاطب، با تصاویر گریزان، آدمهایی از گذشته و موقعیتی مرموز روبرو میشود. در داستانهای اینکتاب هم، مانند دیگر آثار موراکامی، یک اتفاق خیالمانند رخ داده یا یکچیز عجیب گفته شده و شخصیت داستان، قدم به یک دنیای غیرواقعی میگذارد و در لحظهای گویا بیدار میشود. به اینترتیب یکسردرگمی برای شخصیت و مخاطب داستان به وجود میآید.
کتاب پیش رو ۹ داستان را با اینعناوین در بر میگیرد: بیدارشدن از خواب، کارستان، بر بالشی سنگی، چارلی پارکربوسانووا مینوازد، با بیتلها، اعترافات میمون شیناگاوا، کارناوال، مجموعه اشعار یاکولت سوالوز، اول شخص مفرد.
در بخشی از داستان «چارلی پارکربوسانووا مینوازد» از اینکتاب میخوانیم؛
سالها گذشت و مقالهای که زمان دانشجویی نوشته بودم از یادم رفت. زندگی من پس از تحصیل پردردسرتر و پرمشغلهتر از آن شد که تصورش را میکردم و مروری که بر آنآلبوم ساختگی نوشته بودم چیزی بیش از شوخی سبکسرانه و خالی از مسئولیت نبود که در جوانی مرتکب شده بودم. ولی حالا، قریب پانزدهسال پس از آنروزگار، اینمقاله بهطرزی غیرمنتظره در زندگیم پیدا شد، مثل بومرنگی که پرتاب میکنی و وقتی هیچ انتظارش را نداری، به طرفت برمیگردد.
برای انجام دادن کاری رفته بودم نیویورک و چون وقت اضافی داشتم، دور و بر هتلم گشتی زدم و گذارم به مغازه کوچک صفحهفروشی دست دوم در نبش خیابان چهاردهم شرقی افتاد. و در قسمت صفحههای چارلی پارکر، قحط صفحه بود که صفحهای دیدم به نام: چارلی پارکربوسانووا مینوازد. انگار صفحهای بود غیرمجاز ضبطشده. جلدش سفید بود و هیچعکس یا طرحی رویش نبود، فقط با حروف سیاه بیتزئین اسمش را نوشته بودند. پشتش هم عنوان آهنگها و نوازندگان بود. در کمال تعجب نام آهنگها و نوازندگان همان بود که من در زمان دانشجویی سر هم کرده بودم. همچنین به همان نحو هنک جونز در هر دو آهنگ بهجای کارلوس ژوبیم مینواخت.
صفحهدردست خشکم زد و لالمانی گرفتم. انگار که عضوی حیاتی در درونم از کار افتاده و کرخت شده باشد. بعد باز نگاهی به دور و برم انداختم. اینجا واقعا نیویورک بود؟ شکی نیست که این مرکز شهر نیویورک بود. و من واقعا اینجا بودم، در یک مغازه کوچک صفحهفروشی دست دوم. در یک دنیای خیالی نبودم. توی خوابِ فراواقعی هم نبودم.
اینکتاب با ۲۰۰ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۶۵ هزار تومان منتشر شده است.