خبرگزاری مهر؛ گروه سیاست - زینب رجایی: اوایل طلبگی شُهرتش را از «درون پرور» به «محمدی نیک» تغییر داد و بعدها از آنجا که مکرراً توسط آیتالله مشکینی، «ریشهری» خطاب شد، پسوند ریشهری به نامش اضافه شد. «محمد محمدی ریشهری» سال ۱۳۲۵ در خانوادهای متولد شد که دیانت در آن ریشهای عمیق داشت. خانوادهای که به گواه آشنایان، متعهد و مقید به انجام فرایض مذهبی بودهاند. خانه آنها مکتبخانه محله نیز بود و مادرش سالها به دختران کم سن و سال محل به همان روش قدیمی قرآن میآموخت.
نقش اصلی در جهتگیری شخصیت آیتالله ریشهری را والدین او ایفا کردند. او در کتاب خاطراتش درباره پدر خود مینویسد: «پدرم از هر فرصتی برای شرکت در مجالس موعظه، ذکر مصیبت و دعا استفاده میکرد، سخنان واعظ را به دقت گوش میداد و برای ما در منزل بازگو میکرد … او به اهل بیت عصمت و طهارت خیلی علاقه داشت، در مجالس ذکر مصیبت، منقلب میشد و بسیار گریه میکرد، او روحانیون را نیز بسیار دوست داشت».
گرچه خودش در مکتبخانه رشد یافته بود اما خانوادهاش «محمدِ چهار ساله» را برای یادگیری قرآن به مکتب دیگری فرستادند. شاید به این دلیل که علقه مادری مانع از سختگیری دبیرانه و یادگیری کودک نشود. پس از مکتب، چند سالی در مدرسه غیررسمی «مرحوم حجت الاسلام سیدهاشم موسوی» درس خواند و نهایتاً سال ۱۳۳۹ دوره ابتدایی را به پایان رسانید.
فضای مدارس در آن سالها ضدروحانیت بود. معلمان به «ریشهری» که نوجوانی باهوش به ویژه در زمینه ریاضیات بود اصرار میکردند که تحصیلات دبیرستانی را ادامه دهد. او نیز مثل سایر دانشآموزان تحتتأثیر فضای موجود، به یاد دارم برای توضیح جملهای از کتاب هدایه به آیتالله بروجردی که ریاست مدرسه را بر عهده داشت مراجعه کردم، سوال مشکل بود، ایشان مشغول فکر کردن شد. در این حال کسی از او درباره تأملش توضیح خواست؛ فرمود: در صرف میر، گیر کردهایم و سپس گفت: این بچه میتواند شهری را اداره کند. علاقهای به لباس روحانیت نداشت، اما تقدیر برای او تصمیمات بزرگتری گرفته بود.
او در خاطراتش آورده است: «پدرم اصرار داشت که حتماً باید طلبه شوی، در غیر این صورت باید ترک تحصیل کنی و شغلی انتخاب نمایی، هر چه اصرار کردم نتوانستم پدر را راضی کنم اما بعدها فهمیدم که حق با او بود و فضای آن روزها برای من بسیار خطرناک بود».
علاقه فراوان به فراگیری دانش باعث شد او در ابتدای نوجوانی، میان ترک تحصیل و طلبگی، دومی را انتخاب کند. مرحوم ریشهری با این شرط که لباس روحانیت نپوشد وارد مدرسه «برهان» شد و با گذشت مدت کوتاهی فضای ذهنیاش تحت تأثیر حوزه تغییر کرد، آنچنان که «کند و کاو» در دروس حوزوی به یکی از علاقهمندیهایش تبدیل شد.
او در بخشی از خاطرات خود میگوید: «استادم از پاسخگویی به برخی سوالات من ناتوان بود، لذا در برخی موارد به آیتالله محمدرضا بروجردی که ریاست مدرسه را بر عهده داشت مراجعه میکردم، ایشان مردی وارسته، باهوش و دوست داشتنی بود. به یاد دارم برای توضیح جملهای از کتاب هدایه به ایشان مراجعه کردم، سوال مشکل بود، ایشان مشغول فکر کردن شد. در این حال کسی از او درباره تأملش توضیح خواست؛ فرمود: در صرف میر، گیر کردهایم و سپس گفت: این بچه میتواند شهری را اداره کند.»
«شیخ محمد» برای ادامه تحصیلات حوزوی در ۱۵ سالگی به قم رفت و یک سال بعد یعنی سال ۱۳۴۱ با نظر «شهید آیتالله بهشتی» در دوره دوم مدرسه «آیتالله گلپایگانی» شرکت کرد. روایت او حاکی از آن است که حوزه علمیه قم، نظم و برنامه اصولی لازم برای تربیت طلبهها را نداشته است و هر طلبه به برنامهریزی شخصی خود متکی بوده است. با تبعید امام خمینی (ره) در سال ۴۲ مسائلی نیز در مدرسه به وجود آمد که ریشهری را مجاب کرد به حوزه دیگری برود، لذا به «حجتیه» رفت و همانجا نیز عمامهگذاری او انجام شد.
جرأت سخنرانی نداشتم...
به امام گفتند: «ریشهری تا قم بود وقتی میخواست به خیار نمک بزند احتیاط میکرد، حالا رفته تهران در دادگاه چه میکند؟!» فرمودند: «دینداری یعنی همین! آنجا احتیاط کردن و اینجا قاطعیت داشتن». کسی که در طول زندگی خود بر مسند مهمترین مسئولیتهای جمهوری اسلامی ایران تکیه زد و شمارش سخنرانیها و تدریسهای او خارج از توان است، در خاطرات خود اینطور آورده است: «آنقدر کم رو و خجول بودم، در آغاز باور نمیکردم روزی بتوانم برای مردم حتی چند کلمه سخنرانی کنم، با اولین سخنرانی در جمع دوستان و تشویق آنها، به تدریج جرأت سخنرانی پیدا کردم».
بنا بر آنچه ریشهری در خاطراتش نقل کرده، او از آغاز طلبگی انزواطلب و گوشه گیر بوده است: «به ذهنم خطور نمیکرد روزی وارد مسائل اجتماعی و به خصوص سیاسی و مدیریتی شوم و در این زمینه خیلی احتیاط میکردم.»
اطرافیان نیز از اینکه او سر از قضاوت و سیاست درآورد متعجب بودند. حاج احمد آقا خمینی (ره) نقل کرده که روزی به امام گفته شد که آقای حائری میگوید: «ری شهری تا قم بود وقتی میخواست به خیار نمک بزند احتیاط میکرد، حالا رفته تهران در دادگاه چه میکند؟!» امام فرمودند: «دینداری یعنی همین! آنجا احتیاط کردن و اینجا قاطعیت داشتن».
سیاست را امام به حوزه آورد
از سال ۱۳۳۹ تا پیروزی انقلاب یعنی چیزی حدود ۱۸ سال «شیخ محمد» در حوزه علمیه شهر ری، قم، نجف و مشهد تحصیل کرد و البته از ابتدا به تدریس دروس سطح پایینتر نیز مشغول بود اما پس از انقلاب و آغاز کار اجرایی و قضائی ارتباط خود را با حوزه حفظ کرد و در پژوهشهای علمی فعالیت داشت. گرچه چند سالی به دلیل کثرت مسئولیتها نتوانست تدریس داشته باشد؛ اما از سال ۸۹ مجدداً در حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم مشغول به تدریس شد. او در خاطرات خود مینویسد: «آیتالله بهجت در سالهای پایانی عُمر بابرکت خود مکرر به اینجانب توصیه میکردند که تدریس داشته باشم».
اگر قیام امام نبود نه تنها من، بلکه حوزه علمیه قم و سایر حوزهها نیز به میدان سیاست گام نمینهادند و اگر هم وارد میشدند، فرجامی نداشت. فضای سیاسی در حوزههای علمیه با آغاز قیام امام در سال ۴۱ ایجاد شد. آیتالله ریشهری در این باره تاکید میکند: «اگر قیام امام نبود نه تنها من بلکه حوزه علمیه قم و سایر حوزهها نیز به میدان سیاست گام نمینهادند و اگر هم وارد میشدند فرجامی نداشت».
او در بخشی از خاطراتش نوشته است: «در فضای آن روزها سرنگونی رژیم شاه غیر ممکن به نظر میرسید و امام میان روحانیون بزرگ هواداران زیادی نداشت» اما با گذشت کمتر از یک سال هواداران امام خمینی به ویژه در میان طلاب بیشتر و بیشتر شدند، آنچنان که برای سخنرانی ایشان در عاشورای سال ۴۲ راههای ورود به مدرسه فیضه قم مسدود شده بودند.
رژیم شاه امام خمینی را در پی سخنرانی فیضیه دستگیر کرد و اعتراضات طلاب بالا گرفت. ریشهری درباره التهاب تظاهرات روز بعد از دستگیری امام و شدت وخامت برخورد با معترضان میگوید: «در این تظاهرات یکی از طلاب مدرسه ما به نام ادیب طالقانی شهید شد و پیکر او هم ظاهراً پیدا نشد، شایع بود که جنازهها را به دریاچه قم ریختهاند.»
از طلبگی در زندان ساواک تا زندگی در نجف اشرف
مرحوم ری شهری دو بار به علت اقدام علیه رژیم پهلوی بازداشت شد که از آنها به عنوان یکی از ارزشمندترین تجربههای زندگی خود یاد میکند. او نخستین بار در سن ۱۹ سالگی به اتهام توزیع اعلامیه مبلغین اصفهان بازداشت شد و بعد از ۴۵ روز بلاتکلیفی در بازداشتگاه ساواک، به دادسرا رفت و در دادگاه به ۲ ماه حبس محکوم شد.
بار دوم پدرِ او را تهدید کرده بودند که پسرش را به علت اقدامات علیه رژیم به دادگاه معرفی کند. وقتی متوجه ماجرا شد خودش را به دادگاه معرفی کرد و در سن ۲۲ سالگی بار دیگر به ۳ ماه حبس محکوم شد.
ری شهری در رابطه با روزهای حضورش در بازداشتگاه ساواک در خاطرات خود این طور نوشته است: «کثرت زندانیان به حدی بود که برای خوابیدن به هر کس حدود دو وجب به صورت عرضی جا برای خواب میدادند که برای من همین مقدار هم جا نبود».
یک سال پس از محکومیت دوم، آیتالله ریشهری به تصور اینکه با بررسی مجدد پروندهاش باز هم به حبس محکوم خواهد شد، به ناچار به عراق رفت. در طول ۱۳ ماه تحصیل در نجف، با حضور در مدرسه ریشهری پس از ازدواج، شرایط اقتصادی نامساعدی داشته و به جهت خانه به دوش بودن نزد آیتالله مشکینی گلایه میکند. ایشان جواب میدهد: «نگران نباش! هیچ کوچهای از کوچههای قم نیست مگر اینکه من مدتی در آنجا اجاره نشین بودهام. آیتالله بروجردی با «آیتالله مشکینی» که از دوستداران امام بود، آشنا شد. آیتالله مشکینی یکی از علما و بزرگان آن روزها بود که توجه ویژهای به امام خمینی داشت.
در یکی از خاطرات ریشهری آمده است: «ماه رمضان فرارسیده بود و امام خمینی در صحن مدرسه آیتالله بروجردی نماز اقامه میکردند. آقای حلیمی از آیتالله مشکینی تقاضا کرد که پس از اقامه نماز جماعت، سخنرانی کند. آیتالله مشکینی به شاگردان زیادی مکاتب، تدریس میکرد و در نجف رسم نبود مدرسین سطح عالی منبر بروند. با این وجود دعوت را پذیرفت، مشروط بر اینکه امام پای منبر ایشان ننشینند؛ مبادا به احترام سخنرانی، امام از کارهای مهمتری باز مانند. امام نیز پذیرفتند.»
ازدواج با دختر آیتالله مشکینی برگ مهم دیگری از زندگی مرحوم ریشهری است که در پی حضور او در نجف صورت گرفت. از آنجا که ریشهری پس از ازدواج، شرایط اقتصادی نامساعدی داشته، به جهت خانه به دوش بودن نزد آیتالله مشکینی گلایه میکند. ایشان جواب میدهد: «نگران نباش! هیچ کوچهای از کوچههای قم نیست مگر اینکه من مدتی در آنجا اجاره نشین بودهام.»
توجه ویژه، عشق شدید و شوق فراوان برای یادگیری و مطالعه مسائل دینی و اخلاقی، ریشهری را به سمت کاوشهای اعتقادی سوق داد که در سالهای ابتدایی از این کاوشهای فردی و جمعی دو کتاب «بهترین راه شناخت خدا» و «بحث هایی درباره خدا» تألیف و حاصل شد. همچنین «میزان الحکمه» را میتوان برجستهترین اثر مرحوم ری شهری دانست که تألیف آن بیش از ۱۴ سال زمان برده است.
مسیر قضاوت و وزارت از فعالیت در روستاها گذشت
سال ۵۷ در خلال آنکه مرحوم ریشهری به کار تحقیق مشغول بود، انقلاب اسلامی پیروز شد و او به کار قضائی ورود کرد. ریشهری مسیر رسیدن به مسئولیتهای بزرگ و حساس را از اقدامات جزئی ولی ارزشمند در نقاط دورافتاده کشور آغاز کرد. به علت تبعیدهای پی در پی آیتالله مشکینی، او پی در پی از شهری به شهر دیگر میرفت و در این مدت در روستاهای مختلفی سخنرانی و تبلیغ کرد تا به تدریج آماده شد که مجالس سنگینتری را اداره کند.
روستاهای اطراف کاشمر، ماهان، گلپایگان، جوپار، نهاوند، آبادان، بندرعباس، تویسرکان و زابل بخشی از مناطقی هستند که ریشهری برای تبلیغ به آنها سفر کرد و علیرغم آنکه بعضاً به دلایل متفاوت از مجالس او استقبال نمیشد اما هیچچیز نتوانست او را از انجام آنچه در توانش بود منصرف کند.
فعالیتهای او به عنوان طلبهای جوان پیش از انقلاب، سخنرانی، شرکت در تظاهرات، جمع کردن امضا از بزرگان حوزه و پخش اعلامیه بود؛ اما با پیروزی انقلاب نخستین خدمت رسمی او به این نهضت آغاز شد.
شخصی را آوردند که سرش با کت پوشیده شده بود. او را به اتاقهایی که پشت مدرسه برای بازداشت سران رژیم پیش بینی شده بود بردند. پرسیدم این شخص که بود؟ گفتند بختیار! فردای پیروزی انقلاب، او به همراه عدهای دیگر برای کمک به حفاظت از پادگانهای ارتش و همچنین کمک در برخی مسائل دیگر که به حضور روحانیون نیاز داشت به تهران اعزام شد. ریشهری درباره اعزام به تهران نوشته است: «وقتی وارد تهران شدیم خیابانها سنگربندی شده بود و شهر چهره عادی نداشت. به مدرسه علوی رسیدم اما در بسته بود. با نردبان از منزل مجاور وارد مدرسه شدم. شخصی را آوردند که سرش با کُت پوشیده شده بود. او را به اتاقهایی که پشت مدرسه برای بازداشت سران رژیم پیش بینی شده بود بردند. پرسیدم این شخص که بود؟ گفتند بختیار! در آن ایام روزنامهها نوشتند بختیار دستگیر شد. بعدها همان روزنامهها نوشتند که بختیار فرار کرد.»
روحانیت یک روز بعد از پیروزی انقلاب کار خود را برای خدمت به نهضت امام خمینی آغاز کرد. ریشهری نیز از این قاعده مستثنی نبود. او از اولین تجربهاش برای حفاظت از انقلاب اینطور یاد میکند: «اوایل صبح مرا به پادگان جی فرستادند. نیروهای ارتش همه فرار کرده بودند. از سوی دیگر سازمانهای سیاسی مانند چریکهای فدایی خلق تلاش میکردند تا پادگانها را از سلاح تخلیه کنند. نیرویی که بتواند از مراکز نظامی حفاظت کند وجود نداشت. حضور روحانیون در حفاظت از این مراکز بسیار مؤثر بود و مرا برای همین منظور به این پادگان اعزام کرده بودند. عدهای که میخواستند برای بردن سلاح وارد پادگان شوند وقتی حضور من را مانع از کار خود میدیدند شروع به انتقاد میکردند که ما را تنها برای ساقط کردن شاه میخواستید.»
زنجیره طولانی خدمتهای مرحوم ریشهری به انقلاب و امام، که پیش از انقلاب آغاز شده بود، از ۲۲ بهمن ماه سال ۵۷ جدیت و رسمیت یافت.
حاکم شرع داداگاههای انقلاب اسلامی در شهرستانها، ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی ارتش، وزیر اطلاعات، دادستان کل کشور، دادستان ویژه روحانیت، دبیرکل جمعیت دفاع از ارزشها، نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت، نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان رهبری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم، ریاست موسسه فرهنگی دارالحدیث و ریاست دانشگاه و پژوهشگاه قرآن و حدیث، برگههای خدمت چهل ساله مرحوم آیتالله محمدی ریشهری به جمهوری اسلامی ایران است که هر برگ از آن را میتوان فصلی مفصل از تجربه و تلاش دانست.