این روزها تصاویری از مراسمی در مصر منتشر شده که برای رفع مشکلات اقتصادی برگزار شده است. این مراسم گاهی در جنوب ایران هم برگزار می‌شود. این گزارش روایتی است از «مراسم زار» در ایران و آفریقا.

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: آخرین جرعه چای را نوشیدم و لیوان دسته‌دار بزرگ را گذاشتم روی میز چوبی، وسط حیاط کافه‌ای کوچک کنار ساحل یکی از روستاهای قشم. صدای بوق ماشین عادل از پشت در آمد که یعنی یک ربع است منتظرت هستم. پا به پا کردم و برای بار آخر رو زدم: یعنی نمی‌شه من هم بیام مراسم زار؟ ناخدا رو ترش کرد: والله نمی‌شه. به خدا نمی‌شه. باید قبلش به بابازار می‌گفتم. الان نمی‌تونم مهمون ناخونده ببرم… در راه به عادل هم که راننده تاکسی بود و رفیق رو زدم که این شب‌ها اگر جایی مراسم زار سراغ دارد من را ببرد. چشم‌هایش گرد شد و گفت: ول کن پسر! جنّی می‌شی. بذار سر سالم برگردی شهرت...

خاطرات این در و آن در زدنم برای شرکت در مراسم زار وقتی دوباره مثل فیلم از جلوی چشمم گذشت که ویدئو و گزارشی که برخی رسانه‌های عربی از مراسم زار در مصر منتشر کرده بودند را دیدم. حال جامعه مصری هم مثل بیشتر جوامع دنیا و خاصه مثل جوامع خاورمیانه‌ای، این روزها خوب نیست. از وضعیت بد اقتصادی گرفته تا هزار جور مشکل دیگر که زندگی را بر آدم تنگ می‌کنند و کم و بیش می‌شناختیم و می‌شناسیم‌شان. حالا برخی اقشار سنتی مصر افتاده‌اند به تکاپو که کاری برای جامعه و اقتصادشان بکنند. راه حل چیست؟ مراسم زار!

گزارش و ویدئوهای مختلفی از مراسم زار در مصر این روزها در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی عربی دست به دست می‌شود. مراسمی که برای برطرف کردن مشکلات معیشتی و اقتصادی برگزار شده و می‌شود.

کلمه «زار» در باور عامه به معنی بادی فرازمینی است که اگر در چیزی یا کسی دمیده شود وجود آن چیز یا کس سرشار از ارواح خبیثه می‌شود و به حال زار می‌افتد! البته «زار» دومی را مردم جنوب کشور خودمان گذاشته‌اند کنار «زار» اولی که احتمالاً ریشه‌اش برمی‌گردد به زبان‌های آفریقایی. همان‌جایی که اصل باور و مراسم از آن نشأت می‌گیرد.

محققان می‌گویند که اصل این باور به مناطق سودان برمی‌گردد و با یک نگاه جغرافیایی می‌شود فهمید که این باور هم مثل خیلی از خرده‌فرهنگ‌های دیگر به تمام نقاطی که با دریانوردان و تاجران سر و کار داشتند، برده شده است. از جمله مناطق جنوبی ایران و جزایر خلیج فارس.

مراسم زار، آن‌طور که از ویدئوهای مصری‌اش که این روزها دست به دست می‌شود پیداست، گویا در تمام این جغرافیای پهناوری که باور به آن وجود دارد، تقریباً به یک شکل برگزار می‌شود. نسخه مصری هم شبیه به همان نسخه قشمی و بوشهری خودمان است. در این مراسم از موسیقی خاصی استفاده می‌شود که غالباً توسط یک شخص اصلی (که در ایران «بابازار» یا «مامازار» خوانده می‌شود) نواخته می‌شود و باقی با او همراهی می‌کنند. این موسیقی با سازهای مختلفی می‌تواند همراه باشد اما بیشتر از ساز تنبور در آن استفاده می‌شود. برگزار کنندگان مراسم زار باور دارند که این موسیقی اجنه یا ارواح خبیثه را مهربان می‌کند و متقاعدشان می‌کند که از بدن شخص بیرون بروند یا دست از سر مردم بردارند تا از مشکلات رهایی یابند.

طبق این عقیده آفریقایی که برخی مردم بوشهر و هرمزگان ایران هم کم و بیش به آن باور دارند (در زمان قدیم بیشتر و حالا کم‌تر)، همه چیز از «باد» ها ناشی می‌شود. بادهایی که در چیزها یا آدم‌ها رسوخ می‌کنند و باعث پلیدی می‌شوند. بیماری‌هایی که خوب نمی‌شوند. مشکلاتی که از بین نمی‌روند و خلاصه هر چیزی که نمی‌شود چاره‌ای زمینی برایش پیدا کرد. این‌جاست که باید «بابازار» یا «مامازار» دست به کار شوند و با شیوه‌هایی که بلدند کار را چاره کنند.

غلام‌حسین ساعدی، نویسنده معروفی که روان‌پزشک هم بود، حدود ۵۰ سال پیش سفری به مناطق هرمزگان داشته و با مردم کف جامعه نشسته است به صحبت درباره باورهایشان به جن‌زدگی و بادهای خبیث و مراسم زار. شرح این گفت و گوها و تحقیقات میدانی ساعدی تبدیل شده است به کتابی به نام «اهل هوا» که در آن مفصل به باورهایی می‌پردازد که از آفریقا به جنوب ایران آورده شده و مردم حالا کم و بیش می‌توانند برچسب «خرافه» را روی آن‌ها بگذارند. البته از حق نگذریم که همین حالا هم بسیاری از مردم در نقاط مختلف دنیا به چیزهایی که نام‌شان را خرافه می‌گذاریم و فیلم‌های آن هم در رسانه‌ها با برچسب «خرافه» منتشر می‌شوند، عمیقاً باور دارند.

مسئله جالبی که هم غلام‌حسین ساعدی در کتاب «اهل هوا» به آن اشاره کرده و هم شخصاً از مردم بومی هرمزگان شنیدم این است که طبق این باور، بادهای خبیث یا همان اجنه بیشتر سراغ قشر ضعیف جامعه و سیاه‌پوستان می‌روند. حالا مخاطب می‌تواند این بلایا و مریضی‌های سخت قشر ضعیف و سیاهان قدیم را پای نبود امکانات و وضعیت بد اقتصادی‌شان بگذارد اما معتقدان به «زار» آن را گردن بادهای خبیث می‌اندازند و اینکه دست روزگار هیچ وقت با سیاهان خوب نبوده است!

به قول شخصیت سیاه‌پوست فیلم سینمایی «پاپ» اثر احسان عبدی‌پور: «اگه پدر جدّ مو جای بوشهر، گیر یه ارباب آمریکایی افتاده بی، کم کم‌ش الان مو تو لیکرز بازی می‌کردم!»

به هر حال، با اینکه به مرور زمان از اعتقاد مردم به این باورهای عامه کم‌تر می‌شود اما هنوز می‌شود ردی از آن را در نواحی مختلفی از دنیا دید و هر از چندی مثل حالا ویدئویی یا گزارشی از آن‌ها نقل رسانه‌ها شود.