خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - محدث تکفلاح: «مسیحی بود. در حالیکه دستها را بر سینه گذاشته بود و چشمانش بسته بود، آیاتی از سوره یاسین همراه با ترجمه پرتغالی برایش خواندم و شروع کردم به توضیح دادن در مورد اسلام عزیز. کم کم وارد بحث امامت شدم تا رسیدم به این جمله: «منجی ما خواهد آمد در حالیکه حضرت عیسی (علیه السلام) همراه و یاور اوست.» خیلی تحت تأثیر این جمله قرار گرفت. اشک در چشمش حلقه زد و گفت: «خدایا این دین شما چقدر زیباست! چقدر زیباست.»
انصافاً خداوند شیعه را بهعنوان یک مذهب کامل، منظم و بر اساس فطرت انسانی به ما هدیه داده است که اگر بتوانیم به مخاطب درست بفهمانیم با هر دین و تفکری باشد شیعه را قبول میکند. قدر داشتههایمان را بیشتر بدانیم.»
شیخ علی رحیمی:
در شهر کوچکی که من هستم فقط ۳۰۰ نفر مسلمان داریم. نصف سنی و نصف شیعه. اما در برزیل کلاً شیعیان ۵ مسجد دارند و دو یا سه مرکز اسلامی داریم. اهل سنت البته حدود ۱۰۰ مرکز اسلامی و مسجد دارند و وضع بهتری نسبت به شیعیان دارند. تا چند سال قبل که همین تعداد شیعه را هم نداشتیم چون تبلیغی به صورت جدی در این شهر انجام نشده بود. بهتازگی در فضای مجازی که فعالیت میکنیم کمی شرایط بهتر شده است.
آن سالها سرم در زندگی خودم بود و داشتم درسم را میخواندم. هر روز به زیارت حضرت معصومه (س) میرفتم و درسهای حوزه و فقه و… حسابی سرم را گرم کرده بود. در این میان سفری به من پیشنهاد شد برای نظارت بر ذبح شرعی و من به برزیل برای مدت کوتاهی سفر کردم. بعد از انجام مأموریت، خودم برگشتم ولی دلم آنجا ماند. برزیل به حضور مسلمانان مطلع شیعه بسیار نیاز داشت. نه اینکه بگویم کاری نشده بود، نه! اوضاع بدتر از این بود.
دیگر من آرام و قرار نداشتم. از اولین ساعات رسیدنم به ایران، شروع کردم به یادگیری زبان پرتغالی. تصمیم سختی بود. من داشتم زندگیام را میکردم و برای هر روزم کلی برنامه داشتم. حضور در حرم حضرت معصومه و محل معنویای مثل حوزه علمیه را رها کنم و به کجا بروم؟ دلم رضا نمیشد. رفتن به برزیل شوخی نبود. از ترکیه تا برزیل پروازی ۱۳ ساعته داشت. فقط ۸ ساعت روی اقیانوس باید طی شود. چقدر مسیر طولانی ایست. برای اینکه تکلیفم را با خودم مشخص کنم و دلم را یک دله کنم پیش یک اهل دل رفتم. از خدا میخواستم که بگوید: «نرو!» اما…او حرفی زد که دلم لرزید. گفت: «فردا روزی اگر امام زمان بیایند، این کشور سفیر میخواهد.» چنان دلم را برای رفتن قرص کرد که تا همین الان برای سفر برزیلم، محکم است. من باید میرفتم. خوب شد که رفتم. خوب شد که برزیل آمدم.
برزیل و تبلیغات ضد اسلامی
قانونی در مدارس این کشور وجود دارد که افراد باید از تمامی ادیان اطلاعاتی نسبی داشته باشند. مسیحیت، هندویی، بودایی و… اسلام هم از جمله همین ادیانی است که برای آشنایی افراد با آن در دوران مدرسه به بچهها اطلاعاتی میدهند. فقط یک چیز تعریف کنم که عمق فاجعه را درک کنید.
بعد از رفتن من به برزیل و استقرارم در این شهر، سه فرزندم در مدارس برزیلی که با زبان پرتغالی صحبت میکردند، مشغول شدند. هم برای تقویت زبانشان مفید بود و هم راستش را بخواهید، گزینه دیگری نداشتیم. برای گام اول آشنایی، تلاش کردیم که جمعی از اهالی شهر را از طریق چندین مدرسه در یک گردهمایی جمع کنیم و با هم حدود چند ساعت گپ بزنیم. در این جمع من حرفهای افراد را میشنیدم و پاسخ میدادم. شخصی از این اهالی برخاست و خیلی جدی با حالت تندی به من گفت: «شما به چه حقی در دین اسلام این قانون را درست میدانید که: «اگر مردی بمیرد همسرش را همراه با جسد مرد، زنده به گور میکنید»؟» حرف او سوال دینی نبود، در راستای اطلاعات اشتباهی که به ایشان داده بودند، مطالبه میکرد که به زعم خود احکام اسلام را زیر سوال ببرد.
از این نوع باورها و صحبتها زیاد میشنیدم و بخش اعظم وقتهای من که برای گفت و گو با افراد اختصاص داشت صرف رفع شبهات و تصحیح اطلاعات اشتباه افراد میشد که در مورد اسلام به آنها رسیده بود. تبلیغات در کشوری مثل برزیل بر ضد اسلام کم نبود، اتفاقات این چنینی هم شده بود قوز بالا قوز و کار را برای دعوت به اسلام سخت کرده بود. وقتی در ایران بودم، تصورم از تبلیغ دین اسلام در کشورهایی خارج از ایران، «مسلمان کردن غیرمسلمانان با ارائه حقایق ناب اسلام» بود. اما وقتی سفرهای من جدی شد، دیدم هیچکدام از نقاط جهان، حتی شهر کوچکی که من مأموریتِ تبلیغ به آنجا را داشتم، از تبلیغات منفی و ضد اسلامی در امان نبوده است.
کرونا کار را سختتر کرد
از روز اول شروع کردیم به برنامهریزی و قالب کار را روی مراجعه به مکانهایی مثل مدارس تنظیم کردیم و برای دیدار چهره به چهره امید داشتیم. چون در برزیل برای تبلیغ هر دینی یکی از افرادی که به آن دین معتقد هستند را در مدارس میبرند و برای معرفی و پاسخگویی به سوالات دانشآموزان زمانی را در نظر میگیرند. این داستان زنده به گور شدن خانمها همراه با همسران هم از خرابکاری همین روند است که به دلیل کمبود مسلمان در محیط، شخصی را که مسلمان نبوده و فقط ادعا کرده که از اسلام اطلاعاتی دارد، برای این کار آورده بودند. ما تلاش داشتیم که برای این کار، در جلسات معرفی دین اسلام برای دانشآموزان، از ما مبلغین استفاده کنند. اتفاقی که افتاد، شیوع کرونا بود و متأسفانه برزیل بعد از آمریکا در بالا بودن آمار تلفات رتبه دوم جهان را از آن خود کرد. محدودیتهای کرونایی با دقت بالایی وضع شد و ما از مناظرات چهره به چهره دور ماندیم. اما هرگز ناامید نشدم.
نماد جذاب دین اسلام برای غیرمسلمانهای برزیلی چه بود؟
در مواجهه اول من با اهالی این کشور، لباس تنم جذاب بود. به من و همسرم که میرسیدند دورمان را میگرفتند. فقط نگاه و گفت و گو و پچ پچ میان خودشان. رویِ بازِ ما را که میدیدند جلوتر میآمدند و با این عبارت صحبتهای ما آغاز میشد: «شما از کشور اسلام آمدید؟» لباس من و حجاب همسرم، اولین و معروفترین نماد اسلام بود. اما در ادامه و بیشتر شدن زمانهای گفت و گو، جذابیت دوم، نماز خواندن ماست. اینکه در ساعتهای مشخصی حرکاتی را همراه با بیان عباراتی خاص اجرا میکنیم برای غیرمسلمانها جذاب است. در حدی که یک خانمی پیش من آمد و گفت: «نماز را به من یاد بده.» دو سال تمام آمد و رفت و در کل این دو سال در حالیکه مسیحی بود، هفتهای دو سه روز نماز مسلمانان را برپا میداشت.
بعد از نماز، دعا و مناجات مسلمان برای آنها جذاب است. به یاد دارم یک بار یک کشیش پیش من آمد و به من گفت: «شما یک کتابی دارید که خیلی جذاب و قشنگ است. من این کتاب را خیلی دوست دارم.» فکرم مشغول شد. آوردمش طبقه پایین در کتابخانه مسجد. همینطور که داشتیم صحبت میکردیم یک کتاب را برداشت و گفت: «این را میگویم. خودش است!» در در دستان کشیش کتاب «صحیفه سجادیه» بود.
در کنار این چند مورد، جذابترین بحث، موضوع «امام حسین (ع)» است. بهنظر شما اگر در این مکان (برزیل) حرف از شرابخواری و سگبازی و میمونبازی بزنیم، در مورد یزید چه تصوری خواهند داشت؟ ظلمستیزی حضرت اباعبدالله از مهمترین مباحث مورد توجه غیرمسلمانان است. صلی الله علیک یا اباعبدالله… شهیدش کردند که صدایش به مردم عراق نرسد، حال آنکه ۱۴ قرن بعد در بلاد کفر هم این نام میدرخشد! ظلم بر هر انسانی و برای هر بشری تلخ است و با فطرت انسان رو به رو میشود. ظلم همیشه و در هر مکانی قبیح است.
منجی یا سالوادور در برزیل
بحث منجی، در جامعه کشور برزیل و کشورهای غربی دیگر، موضوع غریبی نیست. با ساخته شدن محتواهای چندرسانهای حول «آخرالزمان» و وجود این معانی در ادیان مختلف، موضوع منجی خیلی مشخص و ارائهشده است. «یک نجات دهندهای که به داد مردم خواهد رسید!» حتی زمانی که من در سخنرانیهایم میگویم: «امام زمان ما قرار است در محل الان فلسطین نماز را اقامه کنند و حضرت مسیح هم به ایشان اقتدا میکنند.» با یک صدای دسته جمعی، شوری با مفهوم تأیید حرف من ارائه میدهند. شبیه تکبیری که ایرانیها وسط سخنرانی شخصی که حرفهای مورد تأیید جمع را میزند، میفرستند و به وجد میآیند. در برزیل یک شهری هست (نمیدانم شاید ایالت باشد) به نام سالوادور. سالوادور که اولین پایتخت برزیل هم بوده است، در لغت به زبان پرتغالی (زبان رسمی برزیل) یعنی منجی. این یعنی از قدیمالایام صحبت و دغدغه منجی در این امت بوده است که منجر به این نامگذاری بوده است. من وقتی از مفاهیم مربوط به حضرت مریم (س) و حضرت عیسی (ع) در آیات قرآن حرف میزنیم، اینها سخت باور میکنند که در دین ما اینطور روایت شده است.
توصیه من به طلبهها همین است. یادگیری زبانهای خارجی را جدی بگیرند. نه فقط برای این حرفی که زدم. برای اینکه مبلغ دین در کشورهای مختلف باشند. مهجوریت اسلام در امریکای لاتین و غرب دنیا به حدی است که با یک سفر کوتاه مدت، پوست و گوشت و استخوانم درد را حس کرد و عزمم را جزم کردم برای این کار. البته تا زمانی که برای یادگیری زبان اقدام نکردند، مطالعه و تفقه در امور اسلام را جدی بگیرند. از زمانی که مشغول تحصیل زبان دیگری شویند دیگر فرصت برای مطالعه درس فقه و کلام و… ندارند.
خاطراتی چند از اسلام در برزیل
«وقتی نیمه شب با یک جنازه مسلمان روبرو میشوی!»
شیخ علی رحیمی میگوید: «نیمه شب بود جنازه یک خانم مسلمان که از عزیزان اهل سنت هم بود را آوردند مسجد، طبق آداب مسیحیت در تابوت قرار داده بودند، میگفتند: «بلد نیستیم حتی غسلش هم بدهیم» مانده بودم چهکار کنم؟!
تا اینکه خانمم گفت: «شما به من یاد بدهید چهکار کنم، من خودم غسلش میدهم، خانمم که تا حالا حتی مرده را از نزدیک ندیده بود، رفت غسلش داد و سه نفر خانم برزیلی دیگر را فرستادم هم کمکش کنند و هم روش غسل میت را از او یاد بگیرند. حالا بگذریم که یکی از خانمها فشارش افتاد. ولی خانمم مثل شیر همه کارهایشان را انجام داد!
خدا را شکر شهر ما قبرستان مخصوص مسلمانها دارد و رفتیم در آنجا دفنش کردیم.
خیلی از مسلمانها بهخاطر غرق شدن در فرهنگ برزیل، فقط شاید جنازهشان از مسجد بگذرد!»
«علاقه جوان مسیحی به اسلام»
یک مهندس جوان که به تازگی از دانشگاه فارغالتحصیل شده بود، سال گذشته قبل از بیماری کرونا ویروس، آمد مسجد و علاقمند بود که در مورد اسلام مطالعه داشته باشد. به همین دلیل چند کتاب به او دادم تا مطالعه کند، خیلی مجذوب نماز شده بود. چند جلسه آمد مسجد وضو و نماز را به او یاد دادم. تا اینکه بیماری کرونا ویروس شروع شد و دیگر ارتباط ما فقط از طریق فضای مجازی بود. مطالب دینی را برای او میفرستادم ولی چیزی که برایم عجیب بود، این بود که دیگر مثل قبل خیلی علاقه نشان نمیداد. چون اوایل در همان جلسه اول حتی حاضر بود شهادتین را هم بگوید. تا اینکه چند روز قبل به من پیام داد: «میخواهم با نامزدم بیایم مسجد و در مورد اسلام برای نامزدم توضیح بدهید. یک روز معین کردیم و با نامزدش آمد مسجد. تقریباً یک ساعت و نیم جلسه و گفت و گوی ما طول کشید. در پایان خانمم یک هدیه هم به نامزدش داد. چیزی که من متوجه شدم علت اینکه هنوز تصمیم قطعی نگرفته است مسلمان شود، عدم همراهی نامزدش با اوست.
«من هم هدایت شدم»
چند وقت پیش در صفحه اینستاگرامم، یک خانم برزیلی به زبان انگلیسی بهم پیام داد. وقتی فهمید پرتغالی بلد هستم خیلی خوشحال شد و به زبان پرتغالی نوشت که: «یک سخنرانی در یوتیوب در مورد شیعه دیدم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و فهمیدم باید دوباره در مورد اسلام تحقیق کنم» من بهش گفتم: «تا جایی که بتونم به شما کمک خواهم کرد» یک وقت گذاشتیم که تصویری با هم صحبت کنیم. بهش زنگ زدم گفت: «چند لحظه صبر کنید تا روسری بپوشم و بعد جواب داد.»
میگفت: «اهل یکی از شهرهای نزدیک به ریودوژانیرو و تنها فرزند خانواده هستم.»
پرسیدم: «شهرتان مسجد یا شیخ دارد؟» گفت: «نه.»
گفتم: «پس چهگونه مسلمان شدی؟»
گفت: «در سال ۲۰۰۹ فقط از طریق اینترنت توانستم اسلام را بشناسم و مذهب اهل سنت را قبول کردم.» میگفت: «خانواده ام، اولش خیلی با من مخالفت میکردند، ولی وقتی سماجت من را دیدند تسلیم شدند و به من میگویند: «دیوانه شدی!»»
در حین صحبت کردن با او چند بار مادرش آمد حرفهای ما را گوش داد. اتفاقاً در آن لحظه داشتم در مورد حضرت عیسی علیه السلام و احترام او در بین مسلمانان صحبت میکردم.
این خانم به من گفت: «من دنبال یک منبع معتبر هستم تا در مورد شیعه و سنی تحقیق کنم» من به ایشان گفتم: «یک کتاب به شما معرفی میکنم که یک عالم سنی آن را نوشته، خودش سالها در حوزههای اهل سنت درس خوانده و بعدش شیعه شده، این کتاب را بخوان و اگر سوال و شبههای داشتی به من خبر بده.» پرسید: «اسم کتاب چیست؟» گفتم: «کتاب «آنگاه هدایت شدم» به قلم دکتر تیجانی.» خیلی خوشحال شد.
چند روز بعد به من پیام داد گفت: «شیخ من این کتاب را که گفته بودی خواندم ممنون» و گفت: «من هم هدایت شدم» در حالیکه اشک شوق در چشمانم حلقه زده بود به او گفتم: «خوش آمدید به مذهب شیعه» و شیعه شد.
چند وقت قبل شنیده بودم که رهبر انقلاب به آقای تیجانی گفته بودند: «این کتاب «آنگاه هدایت شدم» را شما ترجمه کنید، من هزینهاش را میدهم.»
نظر شما