خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: زحل، یکحلقه نامرئی دارد. دانشمندان بهترین نگاه خود را به حلقه نامرئی یونهای پرانرژی محبوس شده در میدان مغناطیسی غول پیکر زحل داشتهاند و دریافتهاند که خلاف حلقههای مشابهی که در اطراف زمین ظاهر میشوند نامتقارن و پویا است.
بهزاد اسدی فیلمساز و دانشجوی دکتری فلسفه هنر دانشگاه تهران شمال در یادداشتی با عنوان «حلقه نامرئی کجاست؟» که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته، فلسفه افلاطونی را با یکی از چهرههای دهه گذشته سینما یعنی گالوم در سهگانه «ارباب حلقهها» مواجه کرده است.
در ادامه مشروح اینیادداشت را میخوانیم:
در مباحث جمهوری افلاطون و محاورههای مختلف گفتمانی آن، در محاوره فایدروس یک موضوع بسیار جالب و انطباق انگیز است موضوعی را که گلاوکن برادر بزرگتر افلاطون در گفتگو با سقراط مطرح میکند و آن حلقه گیگز و داستان زندگی آن است که این موضوع سنگ بنا و بحث اصلی فیلم ارباب حلقه ها می باشد در آنجا در میان تمام مباحث فلسفی، اخلاقی و انسانی یک شخصیت بامزه، مرموز و عجیب هست به اسم گالوم (Gollum) که همان گیگز مورد نظر فایدروس افلاطون است او که یک کشاورز بوده روزی با دوست خود در رودخانه یک حلقه را پیدا میکنند برای تصاحب حلقه دوست خود را می کُشد گالوم به مرور زمان با نیروی نامرئی و عجیب حلقه آشنا، اسیر و سِحر او می شود.
همانند گیگز پناهنده کوه میشود از آدمیان جدا میشود با گذشت زمان بنده و مسخ اینحلقه شده در میان کل جنگ خیر و شر که شاید قبل آفرینش و رستگاری انسان باشد گروههایی از اِلف، هابیت، جادوگران و... در حال زندگی ابدی جاری و شاد هستند که جنگ برای تصاحب قدرت بر سر حلقه و امپراتوری ابدی یک گروه بالا میگیرد گروه خیر میداند هیچخیریت و مأمن اَمنی برایش در پیش حلقه نیست پس درصدد محافظت از حلقه برای دست اهریمن نیفتادند و از بین بردن آن در بالای کوه آتشین است.
در اینجا ما مباحث مهم و اساسی ارباب حلقه ها را دنبال نمی کنیم و فقط روی نقاط شباهت حلقه گیگز افلاطون و شخصیت گالوم معطوف میشویم در محاوره فایدروس حرف از عدالت و اخلاق است که تمام اینموارد با شخصیت گالوم انطباق دارد.
موضوع اول (حلقه) حلقه یک نماد و سمبل است برای انتقال مفاهیم مهم در طول زمان حلقه در تلفظ یونانی یعنی آتیک یعنی به صاحبش این قدرت را میدهد به میل خود نامرئی شود. حلقه از نظر گلاوکن؛ عدالت توسط ضعیفان انجام میشود در حالی که بی عدالتی توست فرد قوی او میگوید اگر به مَرد عادل و مَرد ظالم حلقه یکسانی دهید هر دو به یک روش پیش میروند. افلاطون استدلال میکند؛ حلقه گیگز تنها مانع ببینه فرد عادل و یک فرد ناعادل ظالم است اگر ردای گمنامی داشته باشیم همه ما ظلم میکنیم.
حلقه نشانه بنده قدرت، زر و طلا، شکوه سرمایهداری و تمامی موارد خواسته بشر است بشری که بنده دست آورد و ساختار خودش میشود.
موضوع دوم (گالوم) وقتی اول حلقه را به دست میآورد سرنوشت او راه از قدیم تا حال میبینیم مسخ حلقهشده و به زندگی در کوه پناه برده او ضعیف، نحیف و درمانده شده ولی وقتی میان خودش و حلقه شخصی (چون فرودو یا هر فردی) قرار می گیرد پرزور، پرقدرت و درنده خویی میشود.
او از ۳۲ دندان انسان فقط ۹ دندان برایش باقی مانده که ایننمادی از تبدیل اوست و سمبلی از دندان طمع انسانی که او را به این فلاکت و بدبختی اسیر کرده در میان جنگ خیر، شر و نیهیلیسم معنای وجودی از پیشا انسان تا همین عصر مدرن و پسامدرن حاضر فقط کسانی طماع، زیاده خواه، فردگرا همانند گالوم و گیگزها دنبال حلقه هستند و هیچچیزی جز خودشان و تمایلات شان مهم نیست. اگر رسخ شدگی را در یک مفهوم در فلسفه شرق در نظر بگیریم که یکی از چهار حالت (خلسه، تناسخ، مسخ و رسخ) تغییر روح در مقایسه با خود و جسم است.
شخصیت گالوم بعد از حالت مسخ شدگی توسط حلقه چیزی که شخصیت فرودو هم درگیر آن شده بود و نهیب آراگون، گاندولف و سَم او را از فرو رفتن و مسخ شدگی نجات میداد ولی گالوم را در مسیر رسخ شدگی و تبدیل روحی و جسمی از انسان به یک حیوان چند وجهی قرار داده بود.
برای افلاطون شاید زندگی گیگز در غار و میان کوهها همان اشاره بشر نخستین اوست در مُثُل (تمثیل غار) تبدیل مُثُل افلاطونی در وجه اتوپیای معلق یا بالعکس با نحوه زندگی گالوم دارد.
نکته فرامتنی مهم حلقه گیگز در رساله افلاطون اشاره به ظلم و عدالت است پارادوکس ازل و ابدی مثال گیگز و حلقه برای نشان دادن اینکه فرد اگر پنهان شود از چشم افراد و اجتماع، دیگر روی بر عدالت و درستی ندارد و نکته دیگر اشاره به ماهیت خود ظلم است از نظر سقراط خود ماهیت ظلم خوب است اما وقتی بر سر مردم و جامعه می آید رد شده است.
یک تناقض اساسی که برای داشتن عدالت وجود دارد ما اگر مانند روستای هابیتها شاد، مفرح و یکسان در عدالت باشیم باید از زندگی فئودالی حاکم رعیتی خارج شویم و زیر بار ظلم یک ظالم نرویم و آن را پیوند می زنند با وجود عدالت. از نظر مفهومی افلاطونی متوجه می شویم این عدالت مسیر طولانی حرکت هابیت به عنوان نشانه و نماد در مسیر نابود کردن حلقه به عنوان سمبل پنهان شده بشر و از بین بردن آن و نابود کردن ظالم است. اگر این پارادوکس را بپذیریم در محاوره فایدروس میتوانیم بین مفهوم عدالت، ظلم و حلقه پیوندی ارباب حلقهای بزنیم ولی آیا با نابودی حلقه و عدالت نسبی و خلاصی از شَر میتوان به خیر و حقیقت مُثُلی افلاطونی رسید. به نظر باید گفت خیر!
بشر در هیچدوره تاریخ به اُتوپیا افلاطونی نرسیده و نخواهد رسید چون آرمانشهر خیالی است و با ذات پارادوکسی بشر که مملو از خیر و شر است همخوانی ندارد نیچه کاملاً درست می گفت اینکه با بسط سوبژکتیویست صرف زندگی آپولونی بشر لحظه لحظه به نیهیلیسم معنای خود نزدیک تر میشود در حالی که بشر نیاز کافی و وافی به زندگی دیونوسوسی خود دارد یکجور زندگی پاندولی مابین شخصیت آپولون و دیونوسوس ما باید بین خیر و شر تعادل ایجاد کنیم وگرنه از یک سوی آن که اگر آپولون نماد عدالت خیر و زندگی آرمانی باشد به سیاه چال تاریخی نیهیلیسم خواهیم افتاد.