برای انتشار «مأموریت لندن» من از نویسنده کتاب هم اجازه گرفتم و بناشد که برای کپی­ رایت هم درصدی از فروش کتاب را به او بدهیم. این در قرارداد با ناشر هم ذکر شد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: هرچند که صنعت نشر یک حوزه فرهنگی است اما بهرحال بسیار دیده شده که مشکلاتی حقوقی بین ناشران و اهالی قلم پیش بیاید. به نظر می‌رسد که در زمینه قوانین مالکیت معنوی و فکری نیز چندان به‌روز نیستیم و این قوانین نیاز به بازنگری‌های جدی دارند.

چندی پیش در فضای مجازی مابین یک نفر از دست اندرکاران ناشری که یک کتاب از ترجمه‌های فرید قدمی را منتشر کرده بود، با این مترجم چالشی پیش آمد. با قدمی گفت‌وگویی درباره این چالش داشته‌ایم که در ادامه می‌توانید آن را بخوانید.

خبرگزاری مهر این موضوع را به‌عنوان یکی از مشکلات فضای نشر منعکس می‌کند و آماده انتشار پاسخ ناشر اثر نیز هست.

در ادامه گفتگو با قدمی را در این‌باره می‌خوانیم؛

*چندی پیش یکی از دست اندرکاران ناشری که شما یکی از ترجمه‌هایتان را با آنها منتشر کنید، مطالبی را درباره شما در فضای مجازی منتشر کرد. مشکل شما با آن ناشر از همان‌جا شروع شد؟

نه، شاید بشود گفت از آن موقع دست کم من فهمیدم ناشر خیال ندارد مسأله را دوستانه حل کند، و خیلی به پول و قدرتش تکیه دارد. مسأله به خیلی پیشتر برمی‌گردد.

* ممکن است از نحوه همکاری‌تان بگویید؟ این همکاری برای خیلی‌ها بسیار عجیب بود که شما با ناشری کار کردید که ناشر کتاب‌هایی بود که شما همیشه منتقدشان بودید. از طرفی، شما همیشه منتقد ترویج آمریکائیزم بوده‌اید و کتاب‌های مهمی را هم در این زمینه ترجمه و منتشر کردید، اما از طرف دیگر با یکی از ناشرانی کار کردید که کتاب‌هایی درباره سیاستمداران امروز آمریکا منتشر می‌کند.

بله، شاید به نحوی اتفاقاً همین دلیل همکاری‌ام با این ناشر بود. تقریباً دو سال پیش از طرف یک ناشر با من تماس گرفتتند و خواستند کتاب‌هایی را برای انتشار به آنها بسپارم. با نگاهی به فهرست کتاب‌های منتشرشده نشر پیشنهادشان را نپذیرفتم، چراکه اغلب کتاب‌ها را مروج فرهنگ آمریکائیسم می‌دانستم، اما این چیزی بود که خود ناشر هم قبول داشت و حرف ناشر آن بود که حالا که پول خوبی به دست آورده‌اند می‌خواهند به ادبیات جدی جهان بپردازند و به نوعی جبران مافات کنند؛ اما به خاطر سابقه کاریشان هیچ مترجم صاحب نام دیگری حاضر به همکاری با ایشان نیست.

از من خواسته شد به پاس دوستی‌ها زمینه اعتماد مترجمان دیگر را به نشر فراهم کنم و من هم چنین کردم. به این ترتیب، ترجمه رمان «مأموریت لندن» نوشته الک پوپوف را به آنها دادم؛ رمانی انتقادی و طنزآمیز که همزمان دولت‌های کمونیستی بلوک شرق، بلغارستانِ پس از کمونیسم و نظام پادشاهی انگلستان را به نحوی رادیکال نقد می‌کند.

* برگردیم به همکاریتان با ناشر. مشکل از چه زمانی شروع شد؟

برای انتشار «مأموریت لندن» من از نویسنده کتاب هم اجازه گرفتم و بناشد که برای کپی رایت هم درصدی از فروش کتاب را به او بدهیم. این در قرارداد با ناشر هم ذکر شد. سرانجام کتاب خرداد ۱۴۰۰ چاپ شد. چندین ماه پس از انتشار کتاب از ناشر خواستم خلاصه‌ای از وضعیت فروش کتاب به من بدهد، که بی پاسخ ماند چندین بار با نشر تماس گرفتم و حتی جوابی به من داده نشد. باید چند نسخه از کتاب هم به بلغارستان برای نویسنده ارسال می‌شد که ناشر این کار را هم نکرد.

با گذشت چند ماه دیگر (که موعد پرداخت حق‌التالیف من و کپی رایت نویسنده بود) باز هم خواسته‌ام را تکرار کردم و درباره وضعیت فروش و توزیع کتاب خواستم که گزارش مختصری به من بدهند. این روالی است که من با همه ناشرها دارم. سرانجام جوابی از نشر گرفتم که کاملاً مغایر با خواهش‌ها و اصرارهای پیشین‌شان بود: گفتند که حدوداً چهارصد پانصد نسخه از کتاب باقی مانده و سپس آماج توهین‌های ایشان قرار گرفتم که من نویسنده و مترجمی ناشناخته‌ام و تا به حال کتابی از من به چاپ دوم هم نرسیده است و باید سپاسگزار باشم که این کتاب را منتشر کرده!

* عجیب است. بسیاری از کارهای تألیف و ترجمه شما در سال‌های اخیر فروش خوبی داشته‌اند؛ مانند «ولگردهای دارما»، «اولیس»، یا «سیاست ادبیات»...

بله، اصلاً دلیل اصرار و خواهش ناشر از من برای همکاری با ایشان هم همین بود، که به نوعی از اعتبارم خرج کنم تا آنها بتوانند روال انتشار آثار را تغییر دهند و به انتشار آثار جدی و انتقادی بپردازند. به هرحال، پس از این حرف‌ها تصمیم گرفتم کتاب را به نشر دیگری بسپارم. ناشر از من خواست تمام نسخه‌های باقیمانده را بخرم و قبول کردم. در یادداشتی در اینستاگرام از دوستان کتابخوان خواستم که با خرید کتاب «مأموریت لندن» نسخه‌های چاپ اول را به پایان برسانند تا بتوانم آن را به نشر دیگری بسپرم. اما از پی آن پیام‌هایی تهدیدآمیز دریافت کردم.

* به نهادهای قانونی مراجعه کردید؟

در نوروزی که گذشت به پیشنهاد دوست عزیزم هادی خورشاهیان و به سنت ایرانی، تصمیم گرفتم ماجرا را دوستانه حل کنم: دوباره از ناشر خواستم حق التالیف مرا پرداخت کند، کپی رایت نویسنده را مطابق قرارداد بدهد و کتاب را به خودم واگذار کند، چراکه نمی‌خواهم این کتاب در کنار آثار الیف شافاک یا کتاب‌هایی که می‌خواهند کامیلا هریس و جو بایدن را به قهرمانان زندگی جهانیان بدل کنند قرار بگیرد. به هرحال حالا ناشر هم خلاف قرارداد عمل کرده بود و باقیمانده حق‌التالیف مرا پرداخت نکرده بود، هم به روال انتشار آثار قبلی ادامه داده بود، و هم مدام در پیام‌ها و صحبت‌های تلفنی و استوری‌های اینستاگرامی من را مورد توهین قرار داده بود. من دوستانه به آنها گفتم حالا که انتشار این کتاب سودی برای نشر ندارد و ناشر هم تمایل به انتشار کتاب‌هایی بر همان روال پیشین دارد، کتاب را به خودم واگذار کنند، اما پیام دوستانه من ضعف تلقی شد و گویا دوستان مطمئن شدند که تهدیداتشان در من اثر کرده! و این بار پیام نشر آشکارتر بود گفتند که حق‌التالیف مرا نخواهند داد و اگر خیلی محتاج پولم می‌توانم مبلغی را به‌عنوان «قرض و صدقه» از ایشان قبول کنم، و الک پوپوف هم اگر کپی‌رایتش را می‌خواهد تشریف بیاورد تهران.

راستش مشغله بسیار زیاد این روزهایم تا مدتی مانع از آن شد که ماجرا را پیگیری کنم و سعی کردم کل ماجرا را فراموش کنم. اما بعد با خودم فکر کردم که اگر در برابر چنین چیزی سکوت کنم، احتمالاً این ناشر چنین رفتاری را کاربردی می‌داند و با نویسندگان و مترجمان دیگری نیز چنین خواهد کرد، بنابراین سعی کردم قضیه را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پیگیری کنم، اما متأسفانه گویا سازوکاری برای حل این مسائل وجود ندارد.

در وزارت فرهنگ گفتند که باید مساله را از اداره ارشاد تهران که در خیابان شهید مطهری است پیگیری کنیم، از آنجا هم گفتند که قضیه به آنها مربوط نیست و آدرس جایی در سعادت آباد را دادند. اما من مصرانه پیگیر این قضیه خواهم بود تا از این پس هیچ ناشر یا مؤسسه خصوصی دیگر به خاطر اندک پول و ثروتی که به هم زده دچار این توهم نشود که می‌تواند حقوق دیگران را پایمال کند.