خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: هنگامی که آغامحمد خان و سپاهیانش مشغول تحت انقیاد درآوردن کرمان و جنوب ایران بودند تا پادشاهی قاجاریه بر کل ایران گسترش یابد، آراکلی خان که والی ایالت گرجستان ایران بود، به پشتوانه روسها اعلام استقلال کرد. آراکلی خان دیانت مسیحی داشت و هرچند دربارش به دو دسته؛ طرفداران ایران و طرفداران روسیه تقسیم شده بود، اما خود او همیشه آرزوی الحاق به روسیه را در سر میپروراند.
خصومت علنی میان ایران و روس از دوران نادرشاه افشار آغاز شده بود. آنها همچنین به منطقه قفقاز نیز چشم داشتند. قفقاز غربی همیشه آرزوی خودمختاری داشت و قفقاز شرقی نیز به دلیل تراکم جمعیتی مسلمانش از ایران تبعیت میکرد.
اعلام خودمختاری گرجستان باعث شد تا آغامحمدخان به گرجستان لشکر کشیده و تفلیس را فتح کند و از کشته پشته بسازد. او پیشتر قفقاز را نیز مسخر خود کرده بود. سپاه روس اما قصد (و شاید توان مقابله) با آغامحمد خان را نداشت. به همین دلیل درگیری میان ایران و روس رخ نداد و آغامحمدخان توانست رؤیای پدر خود محمدحسن خان قاجار را که حکومت بر کل ایران بود، محقق سازد. اما عدم درگیری میان ایران و همسایه شمالیاش و پرهیز روسها از مواجهه نظامی مستقیم با ایران دیری نپایید. چند سال بعد آغامحمد خان در حمله دوباره به منطقه قفقاز کشته شد و پادشاهی به برادرزادهاش یعنی فتحعلی خان رسید و این آغازی بر سلسله مصائبی بر ایران بود.
جنگهای ایران و روس و خسارتهای ناشی از آن
چند سال پس از کشته شدن آغامحمد خان، حاکم جدید گرجستان بازهم تحت الحمایگی روسیه همکیش خود ترجیح داد و از ایران اعلام استقلال کرد. حتی در این دوره نیز دربار گرجستان دچار دو دستگی بود. برادر حاکم که مخالف روسها بود به دربار ایران پناه آورد و همین امر باعث شد تا روسها دوباره به قصد رسیدن به آرزوی دیرینه خود یعنی تسلط بر قفقاز به تجهیز نیرو بپردازند و به این مناطق لشکرکشی کنند. حین تصرف تفلیس به دست لشکر روس حاکم روسوفیل این ایالت مرد و یکی از فرزندانش به دربار ایران پناهنده شد. ارامنه ساکن قفقاز نیز که مایل به الحاق خود به روسیه همکیش بود خیانت پیشه کردند. عجیب آنکه محمد خان قاجار حاکم ایالت ایروان نیز هرچند که مسلمان بود اما به روسها پیوست.
فتحعلیشاه عباس میرزا نایب السلطنه را مأمور بازپس گیری مناطق از دست رفته کرد. در این جنگ فرسایشی ۱۰ ساله حتی قرارداد و عهدنامهای نیز میان ایران و فرانسه برای تجهیز سپاه ایران به سلاح گرم موسوم به فینکنشتاین بسته شد و ژنرال گاردان فرانسوی به ایران آمد. عباس میرزا و لشکرش مجاهدتهای بسیاری از خود نشان دادند و توانستند در نبردهایی چون نبرد اچمیازدین و اصلاندوز سپاه روس را شکست دهند. اما خیانتهای داخلی باعث تضعیف لشکر ایران شد و از آن طرف نیز ترکمانان خراسان بزرگ سر به شورش برداشتند. خود روسیه نیز درگیری نظامی با عثمانی و فرانسه داشت. بنابراین هرچند که ایران دست ضعیف نظامی نداشت، اما عهدنامه گلستان بسته شده و به نبردهای اول پایان داد. در این عهدنامه که با سعایت انگلیس بسته شد، به نیروهای نظامی روسیه این امکان را میداد تا هر منطقهای را که متصرف شده بودند، در اختیار خود نگه دارند که شامل بخشهای عمدهای از قفقاز (حتی چچن و اینگوش) و مناطق غربی گرجستان میشد. بر این اساس دیگر ایران حاکمیت کاملی بر دریای خزر نداشت و این از نظر اقتصادی برای دربار شاهنشاهی ایران بسیار ناگوار بود.
روسها ضمن آنکه در حین دست اندازی به مرزهای ایران و هنگام جنگ بخشهایی از نسخ خطی محفوظ در مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی را غارت کردند، پس از عهدنامه ترکمانچای نیز ایران را مجبور کردند تا تمامی نسخ خطی کتابخانه شیخ صفیالدین اردبیلی که در آرامگاه محفوظ بود، به عنوان بخشی از غرامتهای جنگ به پادشاهی روسیه بدهد پس از آن بود که فکر و ذکر خاقان بن خاقان به جنگی دوباره مشغول شد تا آبروی از دست رفته را بازیابد. او با عدم شناخت از کشور و سیاست بینالمللی و با توجه به اینکه دولتمردان قاجاریه نیز درک درستی از اقتصاد، سیاست و امور نظامی نداشتند، وارد بازی سختی در عرصه قدرت و سیاست بینالمللی شد، بازیای که دست بالایی در آن نداشت.
نوبت اول غارت مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی
به هر روی جنگ دوم ایران و روسیه نیز آغاز شد. نیروهای نظامی نامنظم و فصلی عباس میرزا – که تازه درصد عمدهای از آنها هم صرفاً مردم عادی آموزش ندیده بودند که فتوای جهاد علما آنها را به میدان نبرد کشانده بود – به مقابله با ارتش منظم و نیرومندی رفتند که دیگر فقط تنها نقطه درگیریاش از ناحیه ایران بود، در صورتی که در جنگ اول با عثمانی و فرانسه نیز در نبرد بودند. باقی ماجرا نیز نیز به عهدنامه ترکمانچای و کوچک شدن ایران و دادن حق قضاوت کنسولی به اتباع روسیه و برخی دیگر از امتیازها انجامید.
اما این جنگها از نظر غارت منابع فرهنگی ایران توسط روسها نیز در تاریخ ایران یکه است. روسها ضمن آنکه در حین دست اندازی به مرزهای ایران و هنگام جنگ بخشهایی از نسخ خطی محفوظ در مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی را غارت کردند، پس از عهدنامه ترکمانچای نیز ایران را مجبور کردند تا تمامی نسخ خطی کتابخانه شیخ صفیالدین اردبیلی که در آرامگاه محفوظ بود، به عنوان بخشی از غرامتهای جنگ به پادشاهی روسیه بدهد. این آثار اکنون در موزه سن پترزبورگ نگهداری میشوند. بخشی از آثار نیز در موزه آرمیتاژ قرار دارد. فرش این مقبره را نیز موزه ویکتوریا و آلبرت لندن به یغما برده است. اما روسها به اینها بسنده نکرده و هیچگاه مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی را از یاد نبردند.
غارت دوباره مقبره شیخ صفیالدین در خاطرات حسن ارفع
پس از پیروزی انقلاب مشروطه دو ابرقدرت آن دوران یعنی روس و انگلیس تمام توان خود را برای به زمین زدن انقلاب ایران و حکومت مردم بر مردم به کار گرفتند. حکومت روسیه به این بهانه که ناآرامیهای پس از انقلاب مشروطه منافع آنان را به خطر انداخته، تبریز را اشغال کردند و سپس در مواجهه با مقاومت مردم دیگر شهرها از جمله اردبیل که محل سکونت ایل و قبیله جنگجوی شاهسون بود، واحدهایی از لشکر خود در ایران را به نواحی به قول آنان ناآرام فرستاده بودند و با ایل شاهسون به نبرد پرداختند.
شاهسونها در بخشهایی از شمال غرب ایران به ویژه دشت مغان و اردبیل و نواحی خرقان و خمسه، واقع در میان زنجان و تهران به سر برده و میبرند. عنوان شاهسون به فارسی به معنی شاه دوست است. اسکندر بیگ ترکمان مورخ معروف عصر صفوی استعمال کلمه «شاهی سیون» را ضمن وقایع فتح عراق در دوره شاه اسماعیل اول و همچنین بیان وقایع زمان شاه طهماسب به کار برده بود. اما اصطلاح سیاسی این شعار زمانی اهمیت پیدا کرد که به طرفداران شاه اسماعیل دوم اطلاق شد و این در حالی بود که بر سر جانشینی شاه طهماسب بین جانشینان او اختلاف افتاد و در این میان دختر طهماسب به نام پریخان خانم که سیاستمدار مقتدری بود به طرفداری از اسماعیل میرزا خود را شاهیسون اعلام کرد.
سر جان ملکم نیز درباره این طایفه چنین نوشته است: شاه عباس اول از همان آغاز سلطنت ناگزیر به مقابله با زیاده طلبی امیران بزرگ قبایل قزلباش برخاست. وی بدین منظور، برخی از سران قزلباش را کشت و برای مقابله با طغیان قبایل قزلباش قبیلهای تأسیس کرد و آن را شاهسون یعنی دوستدار شاه نامید و از همه مردان قبایل خواست تا به عنوان عضوی از این قبیله ثبت نام کنند. شاه این قبیله را به عنوان فداییان و سرسپردگان خاندانش در نظر گرفت و با حمایت ویژهای که از این قبیله به عمل آورد، آن را از دیگران متمایز و بر جسته ساخت.
در دوره قاجاریه نیز ایل شاهسون اهمیت سیاسی خود را حفظ کرد. در اوایل تأسیس حکومت قاجاریه طی لشکر کشیهای آقامحمد خان به ایروان و تفلیس، فعالیتهای زیادی در قلمرو شاهسون به وقوع پیوست. پس از کشته شده آقامحمدخان و هنگام لشکرکشی عباس میرزا علیه روسها، کوچنشینهای شاهسون در طی حوادثی که منجر به نبرد اصلاندوز شد سهم بسزایی را به عهده داشتند. بر طبق قرارداد گلستان که در سال ۱۸۱۳ میلادی بین ایران و روسیه منعقد شد، روسهای زیادی در منطقه تالش و بخشهای شمالی مغان ساکن شدند و این امر باعث تهدید سرزمینهای قشلاقی شاهسون شد. در دومین جنگ ایران و روس در سال ۱۸۲۶ میلادی ایل شاهسون به نفع هر دو طرف وارد محاربه شدند. ظاهراً شاهسونان شمال مغان در پشتیبانی روسها و شاهسونان جنوب به اتفاق قبایل افشار به حمایت از سپاه عباس میرزا میجنگیدند. بر اساس قرارداد ترکمن چای به سال ۱۸۲۸ میلادی مرزهای ایران از سمت شمال محدود و به شکل امروزی درآمد و در نتیجه قسمت بزرگی از منطقه قشلاقی شاهسون نیز از بین رفت.
شاهسونها مردمانی جنگجو بودند و به تبع زندگی ایلی مدام در حال کوچ، به همین دلیل با لشکر روس در ایران پس از انقلاب مشروطه به نبردهای پارتیزانی میپرداختند. هرچند که روسها اردبیل را اشغال کرده بودند، اما نمیتوانستند به ضربات شاهسونها پاسخ بدهند. به همین دلیل برای مقابله به مثل با آنها دوباره به غارت مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی پرداختند.
یکی از کسانی که به روایت این غارت (هرچند مختصر) پرداخته حسن ارفع است و این نکته عجیبی است، چرا که حسن ارفع پسر معین الوزرا میرزا رضا خان ارفع معروف به پرنس ارفع بود. پرنس ارفع از رجال مشهور دوره اواخر ناصری بود که مناصبش با مترجمی کنسولگری ایران در تفلیس آغاز شد. پس از پایان مأموریت در تبریز به سمت آجودانی ولیعهد رسید و در مأموریت تعیین سرحدات ایران و روسیه در خراسان به عنوان مترجم کمیسیون تحدید حدود شرکت کرد. او در این مأموریت سه ساله به جانبداری از روسها بخشی از سرزمین ایران را به آنان واگذار کرد. پس از آن مستشار سفارت ایران در سن پترزبورگ روسیه شد. به سال ۱۳۰۳ قمری نیز دوباره به تهران بازگشت و خود را به امین السلطان نزدیک کرد. مهمانداری مخصوص ناصرالدین شاه در سومین سفر اروپا، ژنرالی کنسول ایران در تفلیس، وزیرمختاری در سن پترزبورگ، وزیرمختاری یا سفارت در سوئد و نروژ، یک دوره وزارت عدلیه و… از دیگر سمتهای پرنس ارفع بود.
ارفع در این سمتها توانست ثروت بسیاری بیاندوزد. او در تفلیس چند کاخ مجلل داشت و کاخ مجللی نیز برای خود در موناکو ساخت. روایت است که استقراض دومیلیون لیرهای برای حکومت ایران که برای نخستین سفر ناصرالدین شاه به اروپا هزینه شد، با تلاش پرنس ارفع صورت گرفت. او به شدت با مشروطه خواهان مشکل داشت و روایت است که همین شخصیت به درخواست مظفرالدین شاه که به او لقب پرنس داده بود، شاپشال را به عنوان معلم خصوصی ولیعهد (یعنی محمدعلی میرزا) به شاه ایران (مظفرالدین شاه) معرفی کرد.
شاهسونها مردمانی جنگجو بودند و به تبع زندگی ایلی مدام در حال کوچ، به همین دلیل با لشکر روس در ایران پس از انقلاب مشروطه به نبردهای پارتیزانی میپرداختند. هرچند که روسها اردبیل را اشغال کرده بودند، اما نمیتوانستند به ضربات شاهسونها پاسخ بدهند. به همین دلیل برای مقابله به مثل با آنها دوباره به غارت مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی پرداختند حسن ارفع نیز به سال ۱۲۷۴ در تفلیس به دنیا آمد. در مدرسه نظام استانبول درس خواند و بعدها برای ادامه تحصیل به سوئیس رفت و در برخی از مأموریتهای پدرش نیز همراه او بود. پس از سوئیس حسن ارفع به فرانسه رفت و از دانشکده نظامی سن سیرو فارغ التحصیل شد.
حسن ارفع بعدها به ایران آمد و به مقامات عالی رتبه نظامی و درجه سرلشکری رسید. او در مقطعی ریاست ستاد کل ارتش را برعهده داشت و همیشه خود را طرفدار سلطنت پهلوی معرفی میکرد. او در کودتای ۲۸ مرداد نیز دست داشت و مدتی نیز در کابینه حسین علا وزیر راه بود. او همچنین به عنوان سفیر شاهنشاهی ایران در دو کشور پاکستان و ترکیه نیز به انجام اوامر مشغول بود. او نیز وابستگیهای زیادی به دول خارجی داشت.
با توجه به موقعیت خانوادگی و همچنین سمتهایی که او داشت، خاطراتش از اهمیت بسیاری برخوردار است. ارفع که در سال ۱۳۶۵ درگذشت در دوران جوانی خود خاطراتش را به زبان انگلیسی نوشته بود. ترجمه این خاطرات با عنوان «در زمانه پنج پادشاه» با ترجمه مانی صالحی علامه توسط نشر ماهی منتشر شد.
در فصل چهارم این کتاب با عنوان «سالهای جنگ: ۱۲۹۳ – ۱۲۹۸» حسن ارفع نکته مهمی را بیان کرده است. او که پیش از شروع جنگ جهانی اول برای نخستین بار به ایران آمده بود، با شروع جنگ به همراه پدرش تصمیم میگیرد به موناکو بازگردد. جایی که پدرش منزل و معشوقههای فراوان داشت. در ابتدای این فصل ماجرای خروج از ایران و ورود به باکو چنین روایت شده است:
منزل اول در سفر موناکوی حسن ارفع و پدرش: ماجرای ورود به باکو
در بدو ورود به باکو، کنسول ایران به استقبالمان آمد و ما را به مهمانی ناهار در کنسولگری دعوت کرد. آنگاه به ایستگاه رفتیم، در آنجا مأموری که جامه مخصوص خدمتکاران دربار امپراتور را به تن داشت، در یکی از اتاقهای مخصوص امپراتور را که در تمام ایستگاههای مهم روسیه نمونهای از آن یافت میشد، به روی ما گشود، در همین ایستگاه راه آهن بود که اولین نشانههای جنگ را به چشم دیدیم.
خطوط اصلی راه آهن کاملاً در اختیار قطارهای نظامی بود که نفرات و تجهیزات را به جبهه میبردند. قطاری که قرار بود ما را به ادسا برساند باید از خطوط فرعی میگذشت. گاه چندین ساعت در ایستگاهی متوقف میشد تا قطارهای نظامی بتوانند به راه خود ادامه دهند. سرانجام شش روز پس از حرکت از باکو به ادسا رسیدیم. من بیشتر وقتم را در واگن غذاخوری به گفتوگو با افسران روس که راهی جبهه بودند میگذراندم. از حرفهایشان بر میآمد که روحیه خوبی دارند: «ما نبرد تاننبرگ را باختیم، اما با کشاندن آلمانیها به جبهه خودمان، متحدانمان را نجات دادیم و به آنها فرصت دادیم در مارن بر آلمانیها غلبه کنند.»
این نگرش کلی افسران روس بود. یکی از آنها به من گفت که از سال ۱۲۸۸ در ایران خدمت کرده است. دولت روسیه به این بهانه که ناآرامیهای پس از انقلاب مشروطه منافع آنان را به خطر انداخته، تبریز را اشغال کرده و سپس در مواجهه با مقاومت مردم دیگر شهرها خصوصاً اردبیل که محل سکونت ایلات جنگجوی شاهسون بود - واحدهایی از تشکر خود را به نواحی تا آرام فرستاده بود.
بنا بر مشاهدات عینی این افسر روس، شاهسونها که وجب به وجب آن سرزمین را میشناختند، تلفات سنگینی به روسها وارد کرده بودند. آنها مردمانی کوچنده و چادرنشین بودند و دائماً در حال حرکت و جابه جایی، بنابراین روسها به سختی میتوانستند به ضربات این جنگاوران پاسخ دهند. سپاهیان روس شهر اردبیل را به اشغال خود در آوردند و مقابر شاه اسماعیل صفوی و پدران و نیاکانش را غارت کردند. قالیهای فوق العاده گرانبها، قرآنها و سایر کتب خطی نفیس در تاراج روسها به یغما رفت. البته آن افسر روس نمیگفت که ما آن اشیا را به «غارت» بردیم، بلکه میگفت آنها را به روسیه «منتقل کردیم.»
این نفایس اکنون در موزه ارمیتاژ در لنینگراد نگهداری میشود. عملیات نظامی علیه شاهسونها با آغاز جنگ جهانی به ناچار متوقف شد، اما پایگاههای نظامی روسیه در اردبیل و تبریز و ارومیه (رضائیه کنونی) تا مدتها پس از آن بر جای خود باقی بود.
***
برای مطالعه دیگر مطالب این پرونده به این نشانی بروید.