خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: کتاب «کالکهای خاکی» نوشته گلعلی بابایی و حسین بهزاد، شامل خاطرات شفاهی سرلشکر پاسدار محمدعلی (عزیز) جعفری از تابستان ۱۳۳۵ تا تابستان ۱۳۶۱ برای اولینبار سال ۹۱ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد و تا سال ۹۸ به چاپ چهارم رسید. اینکتاب در واقع در حکم جلد اول کتابی است که شاید در صورت فرصت و فراغت راویاش، مجلدات دیگری هم داشته باشد.
مقطع تاریخی کتاب از تولد سردار جعفری تا پایان عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر را شامل میشود. اینکتاب بهدلیل بدنه خاطرات و همچنین پاورقیها و ضمایماش یکی از آثار مستند درباره تاریخ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و عملکردش در دو سال ابتدایی جنگ است. اما علاوه بر اینمساله، «کالکهای خاکی» اسنادی درباره همکاری و اتحاد قدرتمند سپاه و ارتش را هم در بر میگیرد؛ به اینترتیب که یکی از نکات پرتکرار در خاطرات سردار جعفری بهعنوان راوی کتاب، روحیه همدلی و همکاری بین یگانهای ارتش و سپاه است که در خیلی از مواقع، کمکحال رزمندهها بوده است. او روایت میکند پس از عزل بنیصدر زمینه مناسبی برای همکاری هرچه بیشتر ارتش و سپاه به وجود آمد. در صفحه ۳۰۹ کتاب هم چنینفرازی درباره روزهای پیش از عملیات طریقالقدس به چشم میخورد: «آنروزها چنان وحدت و اتفاقنظری بین فرماندهان ارتش و سپاه برقرار بود که از آن همه تفاهم و صمیمیت برادرانه لذت میبردیم.» اینوضعیت بهگفته سردار جعفری علیرغم تلاشهای بنیصدر و اطرافیانش برای ایجاد سوظن بین سپاه و ارتش، به وجود آمده بود.
یکی از فرماندهان ارتشی مهم حاضر در کتاب «کالکهای خاکی» که مانند دیگر کتابهای جامع گلعلی بابایی و حسین بهزاد چون «همپای صاعقه»، «ضربت متقابل»، «شرارههای خورشید» و «کوهستان آتش»، در خاطرات انقلاب و دفاع مقدس، کارنامه مثبتی از خود به جا گذاشته، شهید علی صیاد شیرازی است که در بیان فرمانده و روایتگری چون سردار جعفر جهروتیزاده، گاهی اوقات از بسیجیها هم بسیجیتر بود. سردار جعفری نیز در «کالکهای خاکی» درباره اینفرمانده ارتشی اینگونه روایت میکند: گرایش زیادی به دیدگاه جنگ انقلابی سپاه داشت و چندان به رعایت اصول کلاسیک پایبند نبود و از طرفی هم قلبا به بچههای سپاه اعتقاد داشت.
در ادامه با درنظر گرفتن اینکه سردار جعفری متولد سال ۳۵ در شهرستانهای یزد بوده و تحصیلات ابتدایی خود را در این استان گذرانده، برهه کودکی تا جوانی او را خلاصه میکنیم و به ایننکته بسنده میکنیم که او برای تحصیل در دانشگاه به تهران آمد و دانشجوبودنش، مصادف با سالهای پایانی حکومت محمدرضا پهلوی و سرعتگرفتن حوادث انقلاب اسلامی بود.
مشروح گزارش بررسی فرازهای تاریخی کتاب «کالکهای خاکی» در ادامه میآید:
* از دانشکده هنرهای زیبا تا بازسازی منازل مناطق محروم و آشنایی با سپاه
محمدعلی جعفری در سالهای پیش از انقلاب، دانشجوی معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و جزو دانشجویان مسلمان و مذهبی بود و میگوید پس از مدتی از تشکیل گروه دانشجویان مسلمان، مسئولان اینگروه افراد تندرو با گرایشهای سمپاتی به مجاهدین خلق را از جمع خود بیرون کردند. هنرمندانی چون حبیب صادقی، کاظم چلیپا، حسین خسروجردی و ناصر پلنگی از دانشجویان نقاشی، از همدورهایهای جعفری در دانشگاه تهران هستند. او از عکاسانی چون جواد پویان و عینیفرد و خودش هم بهعنوان دانشجویانی یاد کرده که در روزهای منتهی به انقلاب، از تظاهراتهای مردم عکاسی میکردند.
راوی «کالکهای خاکی» روز ۱۳ آبان ۵۷ در جمع تظاهرکنندگان تهرانی حضور داشت و سعی کرد یکی از شهدای آنروز را به نقطه امنی منتقل کند اما متوجه شد گلوله G3 نیروهای گاردی به سر فرد مورد نظر اصابت کرده و مغزش را متلاشی کرده است. یکی از خاطرات جعفری از روزهای پس از ۱۷ شهریور ۵۷ این است که اعتصابها در کشور هر روز، بیش از پیش میشد اما نیازهای مردم بهطور خودجوش، از طریق تشکلهای مردمی مثل تعاونیهای اسلامی محلات شهر تامین میشد. یکی دیگر از خاطرات او از روزهای پیروزی انقلاب مربوط به شبهایی است که پس از کشیک در سنگرهای مردمی در خیابان، به خانه رفته و برای دشمنی با راحتطلبی، بدون تشک و متکا روی زمین خوابیده و اینگونه، شب را به صبح میرساندند.
پس از پیروزی انقلاب، محمدعلی جعفری همراه تعدادی از همکلاسیهای همفکر خود در دانشگاه تهران، با یک وانت پر از مصالح به محلههای فقیرنشین جنوب تهران مانند گود عربها، دروازه غار، شوش و علیآباد میرفت تا به بازسازی و تعمیر خانههای نیازمندان بپردازد. او در خاطراتش از آنبرهه، از شهدایی چون محسن وزوایی، محمود شهبازی و محمدابراهیم همت بهعنوان جهادگرانی یاد کرده که ابتدای انقلاب، بهعنوان جهادگر، بهترتیب به مناطق دور و محروم کشور در لرستان و سیستان و بلوچستان رفتند.
چند رخداد مهم باعث شد دانشجویان مذهبی دانشگاه تهران متوجه شوند طرفداران مجاهدین خلق حتی نماز نمیخوانند و میخواهند در محیطهای دانشگاهی فضای ملتهب و آشفتهای حاکم باشد. در همانایام بود که مسعود رجوی کلاسهای «تبیین جهان» خود را در دانشگاه صنعتی شریف برگزار میکرد که سردار جعفری میگوید مطالب اینکلاسها، کپیبرداریهای جاهلانهای از تز الحادی پروفسور اوپارین فیلسوف ماتریالیست روسی بودجعفری خردادماه ۵۸ همراه با یکی از دوستانش که مهندس ساختمان بود، برای بازسازی خانههای مردم شهرستان سردشت به کردستان اعزام شد و با رسیدن به منطقه مورد نظر، حدود ۲۰ شبانهروز را بدون وقفه به بازسازی منازل مردم محروم اینشهرستان مشغول شد. سپس با رسیدن موج درگیریهای مسلحانه تجزیهطلبان به سردشت، فرمانداری اینشهرستان به جعفری و همراهش دستور بازگشت داد. درباره چگونگی بازگشت و عدم امنیت جادهها هم اینجمله به جعفری و همراهش گفته شد: «اگر ضدانقلابیها بفهمند شما دانشجوهای تهرانی هستید و برای کمک به مردم به کردستان آمدهاید، اگر شما را زجرکش نکنند، گروگان گرفتهشدنتان حتمی است.» (صفحه ۷۹) به اینترتیب جعفری ابتدا به مهاباد رفت و سپس خود را به تهران رساند.
در ادامه اتفاقات، با وقوع زلزله شهرستان قائن در تابستان ۵۸ جعفری و دوستش رضا اکرمی از طرف بنیاد مسکن برای کمک به زلزلهزدهها و بازسازی منازلشان اعزام شدند و به روایت خودش، در حالی که عزادار درگذشت آیتالله طالقانی بودند، برای رضای خدا بیل میزدند. او و همراهش تا اواخر تابستان آنسال در قائن مشغول تعمیر و بازسازی خانههای زلزلهزده بودند. گوشه دیگری از روایتهای او از آنبرهه تاریخی، مربوط به بازشدن دانشگاههاست که نشان از تعدد دستهجات سیاسی، عقاید و فعالیتهای مختلفشان دارد: «وقتی دانشگاهها باز شدند تازه فهمیدیم با چه بلبشوی عجیبی مواجهیم. پیروان گروههای چپ، اعم از استالینیست و مائوئیست و چهگواریست و اعضا و طرفداران سازمان مجاهدین خلق، محیطهای دانشگاهی کشور را به میدان تاخت و تاز علیه بچهمذهبیهای وفادار به انقلاب و امام تبدیل کرده بودند.» (صفحه ۸۴)
عزیز جعفری در خاطرات خود گفته ماهیت گروههای مختلف در آنبرهه تا حد زیادی برای دانشجویان روشن بود، اما او اعضای سازمان مجاهدین خلق را نهانروش و مذهبینما خوانده و میگوید در محیطهای دانشجویی، عملکرد بسیار پیچیدهای داشتند. بهروایت او در سال تحصیلی ۵۸-۵۹ بین دانشجویان مذهبی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، مجاهدین خلق جزو گروههای خودی محسوب میشدند. اما چند رخداد مهم باعث شد دانشجویان مذهبی دانشگاه تهران متوجه شوند طرفداران مجاهدین خلق حتی نماز نمیخوانند و میخواهند در محیطهای دانشگاهی فضای ملتهب و آشفتهای حاکم باشد. در همانایام بود که مسعود رجوی کلاسهای «تبیین جهان» خود را در دانشگاه صنعتی شریف برگزار میکرد که سردار جعفری میگوید مطالب اینکلاسها، کپیبرداریهای جاهلانهای از تز الحادی پروفسور اوپارین فیلسوف ماتریالیست روسی بود.
سازمان دانشجویان پیشگام وابسته به چریکهای فدایی خلق، انجمن دانشجویان مسلمان وابسته به مجاهدین خلق و انجمنهای اسلامی دانشگاهها متشکل از مذهبیهای پیرو خط امام ازجمله گروههای فعال آنروزها در دانشگاههای کشور هستند که محمدعلی جعفری در خاطراتش از آنها نام برده است. او میگوید کانون دانشجویی بچههای پیرو خط امام در دانشکده هنرهای زیبا، پس از مدتی نام خود را به انجمن اسلامی دانشکده هنرهای زیبا تغییر داد. این انجمن اسلامی اواخر مهر ۵۸ یک اردوی دانشجویی سهروز را در پارک جنگلی چیتگر برگزار کرد که ایناردو، اولیننقطه تلاقی جعفری با نیروهای سپاه پاسداران بود.
نمونهای از مطبوعات کشور در روزهای ناآرامی دانشگاهها و انقلاب فرهنگی
* دانشجویان پیرو خط امام، ۱۳ آبان و اسناد بنیصدر در سفارت آمریکا
درباره چرایی و چگونگی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، با بررسی خاطرات سردار جعفری، به مساله خیانت هیئتهای اعزامی دولت موقت به استانهای کردستان، کرمانشاه، آذربایجان غربی و شرق مازنداران در ترکمنصحرا روبرو میشویم. راوی «کالکهای خاکی» میگوید خبر ملاقات محرمانه مقامات دولت موقت با زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا هم همانروزها منتشر شد. در نتیجه در هفته اول آبان ۵۸ جلسهای با محوریت انجمن اسلامی دانشگاه تهران و مشارکت انجمنهای اسلامی دانشگاههای تهران برگزار شد که در آن، تصمیم به انجام حرکتی نمادین برای اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان گرفته شد. جعفری در آندوره، نماینده انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا و عضو شورای سیاستگذاری انجمن اسلامی دانشگاه تهران بود. یکی از خاطرات او از روز اشغال لانه جاسوسی، حضور شهید محسن وزوایی و فیلمبرداری کمال تبریزی از وقایع تصرف سفارت، با یکدوربین سوپر ۸ است. جعفری در لحظات اشغال سفارت آمریکا، همراه چند نفر از دوستانش، یکدیوار انسانی را مقابل در بیرونی سفارت تشکیل داد تا از ورود افراد متفرقه و ناشناس به داخل محوطه سفارت جلوگیری شود.
با توجه به اینکه چریکهای فدایی خلق هم اسفندماه سال ۵۷ به سفارت آمریکا حمله کرده بودند، دانشجویانی که سفارت آمریکا را اشغال کردند، خود را بهعنوان «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» معرفی کردند تا شائبهای درباره حضور یا مشارکت گروههای دیگر در اینکار به وجود نیاید.
جوّ آنروزهای دانشگاههای کشور بهگفته جعفری در آنبرهه برای دانشجویان مذهبی-انقلابی قابل تحمل نبود و گروهکهای جداییطلب نقاط مختلف کشور، در دانشگاهها نمایندههای فعالی داشتند که در روز روشن به نفع آنها تبلیغات میکردندسردار جعفری درباره اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام میگوید: «اگر روز ۱۳ آبان ۵۸ این حرکت از سوی دانشجوهای خط امام هم عملی نمیشد، چهبسا چندماه بعد خود مردم کوچه و بازار اینکار را انجام میدادند؛ چون اصلا معنا نداشت که انقلاب اسلامی در ایران پیروز شود و آمریکا هم در تهران سفارتی داشته باشد که ستاد حوزه آسیای جنوب غربی سازمان CIA هم در آن به شدت فعال باشد.» (صفحه ۹۷) او درباره اسناد مربوط به بنیصدر در سفارت آمریکا میگوید، اسناد طبق معمول نزد امام خمینی (ره) فرستاده شدند. اما ایشان مانع رسانهایشدنشان شده و گفتند با توجه به اینکه بنیصدر بهتازگی با ۱۱ میلیون رای رئیسجمهور شده، به صلاح نیست ایناسناد منتشر شوند و هر وقت خودشان صلاح بدانند اقدام به اینکار خواهند کرد. جعفری گفته پس از علنیشدن ماهیت بنیصدر و رای نمایندگان مجلس به عدم کفایت سیاسی او بود که مشخص شد امام (ره) دیگر مخالفتی با انتشار ایناسناد ندارد.
اینکه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام همه دارای یک طرز تفکر خاص سیاسی نبودند، یکی از مواردی است که در خاطرات سردار جعفری از روزهای ابتدایی انقلاب، به آنها اشاره شده است. او ضمن اشاره به تناقضاتی که اعضای اینگروه با یکدیگر داشتند، نام نفرات شاخص و حاضر آنها را در لانه جاسوسی، اینگونه برشمرده است: حبیبالله بیطرف، محسن میردامادی، حسین شیخالاسلام، یوسفرضا سیفاللهی، ابراهیم اصغرزاده، علیرضا افشار، سید عزتالله ضرغامی، حمید خاکبازان، عباس محمدورامینی، رحمان دادمان، محمود شهبازی دستجردی، مهدی رجببیگی، حسین علمالهدی، محسن وزوایی، علی صبوری، عباس عبدی، معصومه ابتکار و فروز رجاییفر.
پس از اشغال سفارت آمریکا، جعفری در گروهی قرار داشت که شبها وظیفه نگهبانی و حفاظت محوطه پیرامون سفارت را به عهده داشت و روزها هم داخل چادری که بیرون از سفارت در حاشیه پیادهرو برپا میشد، کتاب، تولیدات فرهنگی و اسناد را به مردم عرضه میکرد.
محمدعلی جعفری اواخر زمستان سال ۵۸ احساس کرد حضورش در لانه جاسوسی ضرورتی ندارد و تصمیم گرفت به دانشگاه برگردد. در آنبرهه بهدلیل احساس نیاز به آموزشهای نظامی، شورای مدیریت انجمن اسلامی دانشگاه تهران تصمیم گرفت از سپاه پاسداران کمک بگیرد. به اینترتیب پای برخی از نیروهای سپاه به جمع نیروهای انجمن یادشده باز شد که جعفری از شهید سیدمحمدرضا دستواره بهعنوان یکی از آنها یاد کرده است. به اینترتیب بین دانشجویان حاضر در تسخیر لانه جاسوسی، افرادی چون محسن وزوایی، عباس محمدورامینی، علی صبوری و حسین علمالهدی، داوطلب عضویت در سپاه شدند.
جوّ آنروزهای دانشگاههای کشور بهگفته جعفری در آنبرهه برای دانشجویان مذهبی-انقلابی قابل تحمل نبود و گروهکهای جداییطلب نقاط مختلف کشور، در دانشگاهها نمایندههای فعالی داشتند که در روز روشن به نفع آنها تبلیغات میکردند.
تصویر خبرگزاری آسوشیتدپرس از اشغال لانه جاسوسی آمریکا در تهران
* بریدن از بنیصدر و وقوع انقلاب فرهنگی
محمدعلی جعفری، زمستان سال ۵۸ را مقطعی بسیار مهم در زمینه استقرار و ثبات نظام جمهوری اسلامی ایران میداند و میگوید عبور از اینگلوگاه سخت، بهمعنی تثبیت دائمی انقلاب اسلامی مردم ایران بود. چون تا پیش از آن، گروهک مجاهدین خلق موفق شده بود ابوالحسن بنیصدر را بهعنوان اولین رئیسجمهور منتخب مردم، بهسمت خود بکشاند و جعفری نیز بهروایت خودش، همانزمان از بنیصدر برید.
بهگفته فرمانده پیشین سپاه، گروههای دانشجویی مخالف بهویژه مجاهدین خلق و پیکاریها داخل دانشگاهها اسلحه میآوردند و اینتسلیحات را برای تجزیهطلبان استانهای مرزی کشور میفرستادند. بهبیان سادهتر، اینگروهها در واقع در فضای دانشگاهها سنگر گرفته بودند. اتفاق مهم بعدی در آنبرهه، وقوع انقلاب فرهنگی بود که برای ساماندادن به فضای آشوبزده دانشگاهها انجام شد. جعفری میگوید علت تاخیر در انجام انقلاب فرهنگی در دانشگاه تهران، این بود که تعدادی از دانشجویان وابسته به انجمن اسلامی که عمدتا با شخصیت و تفکرات آیتالله بهشتی مشکل داشتند و او را بهصراحت مدافع اسلام سرمایهداری میخواندند، از اینتشکل جدا شده و دفتر تحکیم وحدت را تاسیس کردند و بهدلیل تسلط بر محیط دانشگاهها، بسیاری از انجمنهای اسلامی را با خود همراه کردند.
جعفری در ادامه تلاش کرد با در پیش گرفتن یکسیر مطالعاتی، خود را از حیث علوم اسلامی تجهیز کند. به اینترتیب با تعدادی از دوستانش وارد تشکیلاتی شد که کمی بعد ماهیت واقعی اینتشکیلات برایش مشخص شد و به ایننتیجه رسید تشکیلات مورد نظر، منطبق با دیدگاههای انجمن حجتیه است. بهاینترتیب از اینگروه خارج شد.
* رفتن به جبهه، ورود به سپاه و خیانتهای بنیصدر
اواسط شهریور ۵۹، جعفری برای آموزش به ستاد مرکزی سپاه در خیابان پاسداران مراجعه کرد تا با گذشت دو هفته از شروع جنگ، به جبهه اعزام شود اما با معطلی زیادی که گفته شد علتش برای بررسی پرونده او و دوستش است، در نهایت خود به دفتر انجمن اسلامی دانشگاه تهران رفته و بهنام محمدعلی جعفری و علیرضا عندلیب معرفینامهای به سپاه جبهه جنوب نوشت و سپس با قطار درجه ۳ خود را به اهواز رساند. جعفری ابتدا به مقر سپاه اهواز و سپس به پایگاه منتظران شهادت یا قرارگاه گلف رفت. او اسماعیل دقایقی را ملاقات کرد که از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران بود و با اینپیشنهاد روبرو شد که بهجای رفتن به خرمشهر، در کلاس آموزش خمپاره شرکت کند که بنا بود توسط نیروهای ارتشی دایر شود. جعفری که تا آنلحظه یکروز هم آموزش نظامی ندیده و سربازی نرفته بود، اینپیشنهاد را پذیرفت. به اینترتیب در کلاس آموزش کار با خمپارهانداز ۱۲۰ میلیمتری شرکت کرد.
اسماعیل دقایقی اواخر مهر ۵۹ با حکم علی شمعخانی فرمانده وقت سپاه منطقه ۸ استان خوزستان، به سمت فرماندهی سپاه سوسنگرد منصوب شد و از جعفری و عندلیب دعوت کرد با او به سوسنگرد بروند. بهاینترتیب جعفری پس از دهروز آموزش در قرارگاه گلف، به سوسنگرد رفت اما حضور دهروزهاش در قرارگاه گلف، باعث آشنایی و دوستی با حسن باقری شد. دقایقی به محمدعلی جعفری پیشنهاد پذیرش مسئولیت واحد ادوات سپاه سوسنگرد را داد اما جعفری اجازه خواست، چنینمسئولیتی را پس از مدتی کار عملی بپذیرد. به اینترتیب پس از پنجروز حضور در خط درگیری، نگهبانی و ثبت مشاهدات، به جعفری گفته شد به سوسنگرد برگردد و مسئولیت هدایت و استقرار خمپارهاندازهای سپاه اینشهر را به عهده بگیرد.
سردار جعفری در صفحه ۱۸۱ خاطرات خود میگوید «از آنجا که عناصر وابسته به بنیصدر در ردههای بالای ارتش نفوذ داشتند، مانع آن میشوند که دستور امام، مبنی بر جلوگیری از سقوط سوسنگرد، به مرحله اجرا درآید. از اینجا آقای خامنهای شخصا وارد عمل میشوند و با ارسال نامهای به فرمانده تیپ ۲ لشکر ۹۲ ارتش دستور صریح امام را ابلاغ میکنند.»یکی از خاطرات مهم مربوط به روزهای حصر سوسنگرد که در خاطرات سردار جعفری به آن اشاره شده، مقاومت ۲۰۰ نفر از رزمندههای سپاه و نیروهای مردمی در مقابل یکتیپ زرهی دشمن است که روز جمعه ۲۳ آبان رقم خورد. ازجمله نیروهای شاخص که در اینمقاومت حضور داشتند، میتوان به مدافعان تبریزی شهر سوسنگرد اشاره کرد که تحت فرماندهی علی تجلایی عمل میکردند. در ادامه، شرایط سوسنگرد بهگونهای شد که امام خمینی (ره) به بنیصدر دستور داد نیروهای کمکی را به اینشهر بفرستد و با صراحت به تیمسار فلاحی و تیمسار ظهیرنژاد گفت سوسنگرد را میخواهد و اگر لازم شود، خود به آنجا خواهد رفت. با تمرد بنیصدر از دستور امام خمینی (ره)، آیتالله خامنهای که در آنبرهه نماینده امام در شورای عالی دفاع بود، خود را به اهواز رساند و دستور شکستن حصر سوسنگرد را به نیروهای مقاومت شهر رساند. سردار جعفری در صفحه ۱۸۱ خاطرات خود میگوید «از آنجا که عناصر وابسته به بنیصدر در ردههای بالای ارتش نفوذ داشتند، مانع آن میشوند که دستور امام، مبنی بر جلوگیری از سقوط سوسنگرد، به مرحله اجرا درآید. از اینجا آقای خامنهای شخصا وارد عمل میشوند و با ارسال نامهای به فرمانده تیپ ۲ لشکر ۹۲ ارتش دستور صریح امام را ابلاغ میکنند.»
در ادامه محمدعلی جعفری در سر ستون نیروهای تیپ ۲ زرهی لشکر ۹۲ ارتش حضور پیدا کرد که صبح ۲۶ آبان ۵۹ بهسمت روستای ابوحمیظه حرکت میکرد. دکتر مصطفی چمران و تیمسار ولیالله فلاحی در اینروستا منتظر نیروهای مورد اشاره بودند. جعفری ظهر آنروز همراه با نیروهای تکور تبریزی آماده حرکت بهسمت منطقه درگیری شد و یکقبضه موشکانداز دراگون را تحویل گرفت تا از آن، علیه تانکهای دشمن که سوسنگرد را در محاصره داشتند، استفاده کند. یکی از خاطرات او از ایندرگیریها، زخمیشدن دکتر چمران بهواسطه اصابت تیر دشمن به پایش و انتقالش به عقبه است. چمران با یکخودروی غنیمتی آیفا منتقل شد و در ادامه درگیریها، جعفری و عندلیب هدایت خمپارهاندازهای شهر را عهدهدار بودند. او درباره کمبودهای ناشی از کارشکنیهای بنیصدر اینچنین روایت کرده است: «ابوالحسن بنیصدر، در مقام رئیسجمهور و فرمانده کل قوا، به ارتش دستور داده بود سهمیه گلولههای واگذاری به ما را محدود کنند؛ اما ما به کمک بچهحزباللهیهای داخل ارتش به اندازه کافی سهمیه گلوله دریافت میکردیم.» (صفحه ۱۸۶)
اوایل دی ۵۹ جعفری با پیشنهاد فرماندهی سپاه سوسنگرد، مسئولیت واحد آموزش سپاه اینشهر و نیروهای داوطلب مردمی را به عهده گرفت و بنا شد کار با نفربرهای BMP و موشک ضدتانک تاو را به آنها آموزش دهد و آنها را نزد نیروهای ارتشی ببرد.
جعفری، سهعملیاتی را که در زمان فرماندهی کل قوا توسط بنیصدر انجام شدند، ازجمله اقدامات او برمیشمارد که بوی خیانت میدادند. او میگوید شکست ایران در عملیات نصر، در واقع نماد واضح شکست نگاه کلاسیک و متکی به ابزار بنیصدر در جنگ بود. او پس از اینعملیات در ملاقات با امام خمینی (ره) پیشنهاد مذاکره با عراق را مطرح کرد چون ناامید شده و به ایننتیجه رسیده بود که نمیشود با ماشین جنگی عراق جنگید. اما امامخمینی(ره) بهتندی به بنیصدر گفت جنگ را تا آخر ادامه خواهیم داد. سردار جعفری در صفحه ۱۹۱ کتاب خاطراتش گفته انعکاس اینپیشنهاد بنیصدر برای مذاکره با دشمن، در جبههها تاثیری منفی بهجا گذاشت و باعث رکود بیش از پیش شد. از آنمقطع به بعد، بنیصدر و مشاورانش به جبههها کاری نداشته و بهطور مرتب ایننظر را در سخنرانیهای خود القا میکردند که با امکانات موجود نمیشود با عراق جنگید! سردار جعفری هم در فصل هفتم خاطراتش با عنوان «پیروزی یک تفکر» روایت کرده که فرمانده وقت کل قوا پس از شکست در هویزه، رسما دستهایش را بهعلامت تسلیم بالا برد و میگفت ما از طریق نظامی نمیتوانیم با دشمن مقابله کنیم و هرچه سریعتر باید با عراقیها سر میز مذاکره بنشینیم.
حضور ابوالحسن بنیصدر در جبهه
* طراحی حملهها بدون توجه به بنیصدر؛ عملیات امام مهدی آغاز میشود
برای برونرفت از بنبست حصر سوسنگرد، عملیات امام مهدی (عج) توسط محمدعلی جعفری طراحی شد. در آنبرهه از جنگ، اکثر عملیاتهای نیروهای ایرانی، نبردهای پارتیزانی بودند و طبق روایت سردار جعفری، دشمن هم تقریبا خود را به اینشیوه عملیاتی نیروهای سپاه و بسیج عادت داده بود. در طرح عملیاتی جعفری، جاده سوسنگرد-بستان مهمترین و حساسترین عارضه مصنوعی در منطقه بود. او طرح خود را به سپاه سوسنگرد ارائه کرد و پیشنهاد مسئولیت واحد عملیات سپاه سوسنگرد را هم رد کرد. چون اعتقاد داشت هنوز تجربه کافی برای تصدی اینسمت ندارد. او احمد غلامپور را برای اینسمت پیشنهاد کرد. که در نهایت با پذیرش سمت جانشین واحد عملیات توسط جعفری، فرماندهان بالادستی، غلامپور را بهعنوان فرمانده واحد عملیات سوسنگرد منصوب کردند. به اینترتیب و با سامانگرفتن واحد عملیات سپاه سوسنگرد، نیروها برای حمله به دشمن و انجام عملیات امام مهدی (عج) آماده شدند.
لطفی که جعفری را محکم در آغوش گرفته و مشغول قدردانی از او بود، علت عقبنشینی پس از پیروزی را از او جویا شد و جعفری اینچنین جواب داد: «چرایش را از جناب سرهنگ حیدری بپرسید. هرچه از ایشان خواهش کردیم که بیاید کمک کند تا بتوانیم آنجا بایستیم قبول نکرد. برای همین نیروها را برگرداندم عقب. سرهنگ لطفی گفت بیا دوباره برویم حمله کنیمدر ادامه به جعفری گفته شد به مقر فرماندهی محور تیپ ۵۵ ارتش در نزدیکی روستای ابوحمیظه برود و ضمن اطلاعرسانی به سرهنگ حیدری فرمانده اینتیپ، از او کمک بگیرد. اما جعفری با خندهها و شوخی حیدری روبرو شد و با بازگشت به سپاه سوسنگرد، به فرماندهان خود اعلام کرد ارتش راضی به همکاری نیست و شاید هم حق داشته باشد چون خاطره خوشی از عملیاتهای پیشین بهویژه حمله شکستخورده هویزه ندارد.
در نهایت، عملیات امام مهدی (عج) از بامداد تا ساعت ۱۰:۳۰ صبح سهشنبه ۲۶ اسفند ۵۹ انجام شد. یکی از خاطرات سردار جعفری از شب اینعملیات، کُپکردن برخی از نیروها و چسبیدنشان به زمین است که سید محمدجواد دیدهور فرمانده یکی از محورهای عملیات، برای روحیهبخشی به نیروهای ترسیده، خود به دشمن حمله کرد و به شهادت رسید.
محمدعلی جعفری میگوید بهدلیل حمایتی که سرهنگ حیدری از اینعملیات دریغ کرد، در طرح عملیات اینمساله گنجانده شد که پس از پیروزی، مقابل پاتک دشمن ایستادگی نشود. در نتیجه وقتی سرهنگ سیروس لطفی فرمانده لشکر ۱۶ قزوین به منطقه عملیات آمده و سراغ نیروهای عملکننده و فرماندهشان را گرفت، جعفری ضمن معرفی خود به سرهنگ لطفی گفت نیروها عقب رفتهاند. لطفی که جعفری را محکم در آغوش گرفته و مشغول قدردانی از او بود، علت عقبنشینی پس از پیروزی را از او جویا شد و جعفری اینچنین جواب داد: «چرایش را از جناب سرهنگ حیدری بپرسید. هرچه از ایشان خواهش کردیم که بیاید کمک کند تا بتوانیم آنجا بایستیم قبول نکرد. برای همین نیروها را برگرداندم عقب. سرهنگ لطفی گفت بیا دوباره برویم حمله کنیم. گفتم: باشد انشاالله دوباره میرویم منطقه را شناسایی میکنیم و به وقتش به شما اطلاع میدهم تا بیایید و به ما کمک کنید.» (صفحه ۲۲۰ به ۲۲۱)
یکی از نتایج مهم عملیات امام مهدی (عج) بالا رفتن روحیه نیروهای ایرانی بهویژه ارتشیها بود. یکروز پس از اینعملیات یعنی در ۲۷ اسفند ۵۹ حسن باقری و غلامعلی رشید به جعفری اعلام کردند عملیات امام مهدی (عج) باید ادامه پیدا کند. به جعفری اعلام شد اینبار ارتش هم در کنار نیروهای سپاه خواهد بود. دو روز بعد نیز اینپیغام به جعفری رسید که خود را به قرارگاه گلف سپاه در اهواز برساند و در جلسهای شرکت کند. او در اینجلسه، برای اولینبار برخی از فرماندهان سپاه ازجمله حسین خرازی، احمد کاظمی، مرتضی قربانی، مجید بقایی، مرتضی صفار، محمدجعفر اسدی و حجتالاسلام مصطفی ردانیپور را دید.
زندهیاد امیرْ سیروس لطفی در سالهای پس از جنگ
* عملیات امام علی (ع)؛ اولین اقدام ادغامی ارتش و سپاه
برای شناساییهای عملیات بعدی، نیروهای سپاه باید از خط اول دشمن عبور میکردند تا ببینند در عمق نیروهای دشمن چه میگذرد. به روایت سردار جعفری، شگرد دور زدن دشمن برای اولینبار در اینمقطع جنگ تجربه شد. دهه سوم اردیبهشت ۶۰ بود که نیروهای سپاه و عزیز جعفری آمادگی خود را برای اجرای عملیات جدید اعلام کردند؛ در برههای که طی دو ماه موفق شده بودند کانالی را بهطول ۳ کیلومتر از شرق به غرب به موازات جاده سوسنگرد – بستان تا عمق ۸۰۰ متری خط مقدم دشمن ایجاد کنند. محور اینعملیات که «عملیات امام علی(ع)» نام گرفت، خیلی وسیعتر از عملیات «امام مهدی (عج)» بود و بنا شد در آن، برای اولینبار نیروهای سپاه و ارتش بهصورت ادغامی عمل کنند.
عملیات امام علی (ع) شامگاه ۳۰ اردیبهشت ۶۰ آغاز شد و نیروهای عملکننده در آن، با رعایت اصل غافلگیری، نیروهای بعثی مستقر در خط اول را محاصره کرده و از پشت به آنها حمله کردند. اما نکته جالبی که جعفری در خاطراتش از اینعملیات به آن اشاره کرده، این است که عراقیها در جنگ الکترونیک، ایرانیها را فریب دادند و با شنود بیسیمها، از طرف فرماندهی ایرانیها دستور عقبنشینی صادر کردند. اما جعفری که بهموقع از اینحیله آگاه شد، نیروها را بهسرعت به خط درگیری برگرداند و میگوید خواست خدا بود که جلوی ایناتفاق گرفته شود. چون امکان داشت ماجرای قتلعام هویزه دوباره تکرار شود.
عراقیها در جنگ الکترونیک، ایرانیها را فریب دادند و با شنود بیسیمها، از طرف فرماندهی ایرانیها دستور عقبنشینی صادر کردند. اما جعفری که بهموقع از اینحیله آگاه شد، نیروها را بهسرعت به خط درگیری برگرداند و میگوید خواست خدا بود که جلوی ایناتفاق گرفته شود. چون امکان داشت ماجرای قتلعام هویزه دوباره تکرار شودپس از اجرای موفقیتآمیز عملیات امام علی (ع)، بنیصدر به محل عملیات رفت که طبق روایت جعفری، اینحضور متکبرانه بود و با وجود احضارش توسط بنیصدر، به حضور او اعتنایی نکرد و بهسمتش نرفت. وقتی هم بنیصدر بهسمت او رفته و چندسوال کرده، پاسخ سوالاتش را تلگرافی و بهکوتاهترین شکل ممکن داده است.
بهروایت سردار محمدعلی جعفری، «عملیات امام علی که در ۳۱ اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ انجام شد، دومین عملیات موفق ما بود که در آن بهطور پیوسته خاکریززدن و پشت خاکریز ایستادن و مقاومتکردن در برابر پاتک دشمن را تجربه میکردیم.» (صفحه ۲۳۲) در اینعملیات ۸ دستگاه تانک دشمن منهدم شد.
انجام موفقیتآمیز دو عملیات امام مهدی (عج) و امام علی (ع) از اسفند ۵۹ تا خرداد ۶۰، دستاورد نظامی بزرگی برای جبهه ایران محسوب میشدند. سردار جعفری میگوید از دلایل اصلی اینموفقیتها، نوع طراحیشان بود که از جنس طراحیهای انقلابی سپاه بودند. به اینترتیب تا اواخر بهار سال ۶۰، جبهه سوسنگرد به مرور از بنبست خارج شد. ضمن اینکه ایننکته از خاطرات سردارجعفری را از اواخر سال ۵۹ نباید از نظر دور داشت که از طرف واحد پرسنلی سپاه منطقه ۸ استان خوزستان برای او و دیگران پرونده گزینشی درست شد تا به عضویت رسمی سپاه درآیند.
یکی از خاطرههای مهم جعفری از روزهای بعد از عملیاتهای امام مهدی (عج) و امام علی (ع)، مربوط به برگزاری جلسات هفتگی بعدازظهرهای سهشنبه سپاه منطقه ۸ استان خوزستان در قرارگاه گلف اهواز است که ابتدا با مدیریت حاج داوود کریمی و سپس رحیم صفوی برگزار میشدند و حسن باقری در آنها نقش محوری داشت. خروجی اینجلسات، اجرای عملیات «خمینی روح خدا، فرمانده کل قوا» بود که همزمان با عزل بنیصدر در محور دارخوین-آبادان انجام شد. جعفری درباره آنروزها گفته «ما آینده را خیلی روشن میدیدیم.» (صفحه ۲۴۲)
* ازدواج و شروع زندگی مشترک
اتفاق مهم بعدی در زندگی محمدعلی جعفری، ازدواج است. او در جلسه آشنایی و خواستگاری، که با حضور برادر عروس همراه بود، خطاب به طرف مقابل خود گفت: «به امید خدا، اگر هم روزی جنگ تمام بشود و درسم را ادامه بدهم و مهندس معماری بشوم، اصلا دوست ندارم داخل شهر بمانم. میخواهم بروم روستاها و برای مردم محروم مناطق روستایی خانه و جاده بسازم.» (صفحه ۲۷۰) مراسم رسمی خواستگاری عزیز جعفری، تیرماه ۶۰ برگزار شد که همزمان با برگزاری خواستگاری، خبر ترور آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت در مسجد ابوذر و انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منتشر شد. او روز ۱۷ مهر ۶۰ در مازندران ازدواج کرد و بلافاصله با همسرش به تهران و سپس اهواز رفت که دو روز اول را در خانه حسن باقری زندگی کرد اما سپس در قسمتی از منزل یکی از دوستان دیگرش مستقر شد. جعفری در آنبرهه، پاسدار رسمی شده و حقوق ماهیانه هزار و پانصد تومان را دریافت میکرد.
* عملیات ایذایی برای انحراف توجه دشمن از عملیات ثامنالائمه
عملیات بعدی که محمدعلی جعفری در آن حضور داشت، شامگاه ۲۷ شهریور ۶۰ در حد فاصل بین پل سابله تا روستای سویدانی بهصورت تک جبههای انجام شد. هدف اصلی از اجرای اینعملیات، اجرای یکتک ایذایی برای انحراف اذهان فرماندهان دشمن از عملیات ثامنالائمه برای شکست حصر آبادان بود. جعفری میگوید وقتی حصر آبادان در ۵ مهر ۶۰ شکست و عملیات ثامنالائمه به موفقیت رسید، به ارزش کارشان در سوسنگرد پی برد. او در خاطراتش از فرمانده ارتشی لشکر ۷۷ پیاده، سرهنگ منوچهر کهتری و فرماندهان سپاهی چون حسن باقری، احمد کاظمی، حسین خرازی، رحیم صفوی و مرتضی قربانی بهعنوان چهرههای مهم و تاثیرگذار اینعملیات نام برده است.
* انتصاب صیاد شیرزای به فرماندهی نیروی زمینی ارتش و شروع عملیاتهای کربلا
۹ مهر ۶۰ سرهنگ علی صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی زمین ارتش منصوب شد که به تعبیر سردار جعفری، اینانتصاب باعث افزایش همکاری بیش از پیش ارتش و سپاه شد. در نتیجه اینهمکاری بود که سلسله عملیاتهای کربلا به شورای عالی دفاع ارائه و تصویب شدند. جعفری از دلایل عمده تصویب اینطرحها را حضور صیاد شیرازی در مقام یکفرمانده انقلابی میداند که جزو معدود فرماندهان دارای تفکر کلاسیک ارتشی بود که تفکر انقلابی سپاه را هم قبول داشتند. صیاد شیرازی پیش از این هم تجربه رزم مشترک با نیروهای سپاه را در کردستان و غرب کشور داشت.
در آنبرهه، سری طرحهای کربلا در سه منطقه و محور تعریف شدند: محور اول، سوسنگرد و بستان بود که عملیات کربلای یک یا طریقالقدس در آن انجام شد. محور دوم، غرب دزفول-شوش بود که عملیات کربلای ۲ یا فتحالمبین در آن اجرا شد و محور سوم هم، مربوط به جنوب غربی اهواز و خرمشهر اشغالی بود که کربلای ۳ یا همانعملیات الیبیتالمقدس در آن انجام شد.
یکی از جلسات بحث و گفتگوی فرماندهان سپاه
* تشکیل تیپ یک عاشورا
تشکیل تیپ یک عاشورا اتفاق بعدی مهم و تاثیرگذار زندگی محمدعلی جعفری است. او میگوید بهخلاف عرف رایج در ارتشهای دنیا که تیپ و لشکرها در پادگانها و عقبه تشکیل میشدند، یگانهای ما در خطوط مقدم نبرد تشکیل میشدند. یکی از اینیگانها، تیپ یک عاشورا متشکل از نیروهای سپاهی و بسیجی محور سوسنگرد بود که تاسیس و فرماندهیاش با دستور محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه به جعفری واگذار شد. او در خاطرات خود، حسن باقری را بهعنوان موثرترین مشاور و همفکر محسن رضایی برای تشکیل تیپهای رزمی سپاه در آنبرهه، معرفی کرده است. باقری سازمان تیپهای رزمی سپاه را تدوین کرد و پیشتر سازماندهی گردانهای رزمی سپاه خوزستان را هم انجام داده بود. اینمساله مربوط به زمانی است که بحث اداره شورایی یا فرماندهی کل سپاه در مجلس و دیگر ارگانهای کشور مطرح بود و پس از جویاشدن نظر امام خمینی (ره) ایشان گفتند اداره سپاه باید بهصورت فرماندهی کل باشد و با تصویب اینمساله بهصورت قانون، همه عناصر رزمی وابسته به گروههای متفرقه و مردمی مانند فداییان اسلام، جنگهای نامنظم، گروه چریکی شهید اندرزگو و ... زیرمجموعه بسیجِ سپاه قرار گرفتند.
در تشکیل تیپ یک عاشورا، امین شریعتی و علی فضلی بهعنوان جانشینان اینیگان معرفی شدند. احمد کاظمی هم برای کسب تجربه برای تشکیل تیپ نجف اشرف، همراه آنها شد. به اینترتیب هسته مرکزی تیپ یک عاشورا با حضور جعفری و اینافراد شکل گرفت.
* اجرای عملیات طریقالقدس برای پسگرفتن بستان
جعفری درباره شناساییها و آمادگی پیش از اجرای عملیات طریقالقدس برای بازپسگیری شهر بستان میگوید نظر حسن باقری بر اجتناب از تک جبههای بود. باقری معتقد بود باید بهصورت متمرکز یا رخنهای تک کرد و جعفری میگوید حین انجام عملیات وقتی دو گردان از نیروها نتوانستند خط را بشکنند و الحاقشان با دیگر گردانها با مشکل روبرو شد، به حقانیت حرف باقری پی برده است. اینعملیات شامگاه شنبه ۷ آذر ۶۰ آغاز شد و جعفری با شروع درگیری گردانهای تیپ یک عاشورا، سوار بر جیپ فرماندهی از طریق بیسیم VRC46 فرماندهان گردانهایش را هدایت میکرد.
نکته مهم درباره اینعملیات، این است که دشمن به رغم هوشیاری نسبیاش، تصور نمیکرد ایرانیها در هوای طوفانی حمله کنند. سردار جعفری میگوید تجربه شب اول طریقالقدس درس مهمی درباره طراحی و اجرای عملیاتهای بعد داشت. چون به عینه دیدند که مهمترین مرحله هر عملیات، شکستن خط دشمن و عبور از موانع است.
از بس سر نیروها داد زده بودم دیگر صدایم درنمیآمد. فهمیدم که دیگر فریاد زدن هم فایدهای ندارد؛ چون نایی برای بچهها باقی نمانده بود تا بتوانند جلوی آنهمه تانک دشمن دوام بیاورند. رفتم بالای خاکریز. قبضه آرپیجی یکی از نیروها را گرفتم و پشت سر هم چهارپنج تا گلوله شلیک کردم. نمیدانم گلوله چهارمی بود یا پنجمی که یکدفعه گوشهایم سوت کشید و پرده میانی آنها پاره شددر شب عملیات طریقالقدس، برخی از گردانهای تیپ یکم عاشورا موفق به شکستن خط دشمن نشدند. دلیل ایناتفاق این بود که ایرانیها برای اولینبار در طول جنگ، با زمین و خطی روبرو شدند که بهشدت مسلح و مینگذاری شده بود. با دمیدن سپیده و شروع صبح، جعفری همراه با نیروهایش در خاکریزی موسوم به خاکریز دستهعصایی به محاصره تانکهای دشمن درآمد که فشار زیادی را به ایرانیها تحمیل میکردند. او لحظات مقاومت در خاکریز دستهعصایی را اینگونه روایت کرده است: «از بس سر نیروها داد زده بودم دیگر صدایم درنمیآمد. فهمیدم که دیگر فریاد زدن هم فایدهای ندارد؛ چون نایی برای بچهها باقی نمانده بود تا بتوانند جلوی آنهمه تانک دشمن دوام بیاورند. رفتم بالای خاکریز. قبضه آرپیجی یکی از نیروها را گرفتم و پشت سر هم چهارپنج تا گلوله شلیک کردم. نمیدانم گلوله چهارمی بود یا پنجمی که یکدفعه گوشهایم سوت کشید و پرده میانی آنها پاره شد.» (صفحه ۳۲۱ به ۳۲۲)
جعفری از لحظه شروع عملیات تا صبح روز دوم یعنی حدود ۳۶ ساعت بهطور مداوم در صحنه درگیری حضور داشت و مشغول هدایت گردانهای تیپ یک عاشورا بود. بههمیندلیل وقتی همراه با سرهنگ جمشیدی فرمانده تیپ یک لشکر ۱۶ زرهی ارتش به قرارگاه کربلا احضار شد، حین توضیح برای محسن رضایی و صیاد شیرازی، روی نقشه خوابید. ایناتفاق برای سرهنگ جمشیدی هم رخ داد و هر دو از فرط خستگی در حین جلسه به خواب رفتند. بههرحال پس از سهشبانهروز پاتک سنگین دشمن، عراق ناچار به عقبنشینی کامل از مواضع خود شد.
طریقالقدس، اولین عملیاتی بود که نیروهای سپاه در آن، در قالب تیپ رزمی وارد عمل شدند. از طرف دیگر، پس از اجرای موفقیتآمیز اینعملیات، صدام هم تیپهایی با عنوان مهمات خاصه را در سازمان نظامی عراق تشکیل داد.
پس از پیروزی طریقالقدس، جعفری نزد محسن رضایی رفته و اجازه خواست مدتی از جبهه دور باشد تا با تحصیل در حوزه علمیه، بعد معنوی شخصیت خود را تقویت کند. اما رضایی گفت قصد دارد برای عملیات بعدی (فتحالمبین) فرماندهی یکقرارگاه را به او بسپارد. شک و تردید جعفری برای ماندن در جبهه یا رفتن، زمانی رفع شد که همراه با فرماندهان عملیات طریقالقدس به دیدار امام خمینی (ره) رفت. او که در آنبرهه مانند برخی دیگر از فرماندهان، نگران مسئولیت جان نیروهای تحت فرمان و خونشان بود، با اینجملات امام خمینی (ره) روبرو شد که با تدبیر و مدیریت کار را پیش ببرید و نگران نتیجه نباشید چون با بهکارگیری تدبیر، تکلیف از شما ساقط است. درنتیجه جعفری برای ادامه کار در جبهه به محسن رضایی پاسخ مثبت داد.
* تشکیل قرارگاه قدس برای فتحالمبین
به اینترتیب محمدعلی جعفری برای تشکیل قرارگاه عملیاتی قدس انتخاب شد و در قدم اول، دو تیپ از سپاه یعنی تیپ ۱۴ امام حسین و ۴۱ ثارالله بهترتیب با فرماندهی حسین خرازی و قاسم سلیمانی و تیپ ۸۴ خرمآباد را از ارتش با فرماندهی سرهنگ اسکندر بیرانوند، زیرمجموعه آن قرار گرفتند. کمی بعد، تیپ ۲ زرهی دزفول از لشکر ۹۲ ارتش هم به اینقرارگاه مامور شد. جعفری درباره جلسات هماهنگی آنروزها با حسن باقری و غلامعلی رشید، خاطره جالبی دارد و میگوید اگر اینجلسات با حضور فرماندهان ارتشی همراه بود، مراعات بیشتری میشد تا در حضور آنها جروبحث کمتری انجام شود اما اگر فقط باقری، رشید، حسین خرازی، قاسم سلیمانی و خودش در اینجلسات حضور داشتند، مباحث خیلی راحتتر مطرح میشدند؛ طوری که گویی انگار نه انگار یکی فرمانده است و دیگری در رده پایینتر قرار دارد! به گفته سردار جعفری در اینجلسات سعی میشد مباحث بهطور اقناعی پذیرفته شوند. یعنی فرمانده تیپ، اول قانع و سپس از جلسه خارج شود. چنینجلساتی باعث تعجب همرزمان ارتشی اینفرمانده سپاه میشد و «میگفتند شما چرا اینقدر با هم جلسه میگذارید و بحث میکنید؟» (صفحه ۳۵۴)
بههرحال در مقطع پیش از اجرای عملیات فتحالمبین، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طی کمتر از ۶ ماه از نظر سازمانی گسترش بسیار زیادی پیدا کرده و در حالی که در مهرماه ۶۰، عملیات ثامنالائمه را با چندگردان انجام داده بود، تلاش میکرد فتحالمبین را با ۱۰ تیپ رزمی که ۱۰۰ گردان را شامل میشدند، به نتیجه برساند.
بنا شد برای نجات از ابهام و تردید، محسن رضایی هرچه سریعتر خود را به تهران و نزد امام خمینی (ره) رسانده و برای اجرای عملیات کسب تکلیف کند. در خاطرات سردار عزیز جعفری هم ماجرای سوارشدن محسن رضایی به جت جنگنده F5 روایت شده و او هم گفته وقتی رضایی از اینماموریت حساس، به منطقه جنگی بازگشت، تا چندساعت اصلا حالت طبیعی نداشت و فشار شدید ناشی از پرواز با سرعت صوت، روی بدنش تاثیر گذاشته بودقرارگاه قدس با فرماندهی جعفری در عملیات کربلای ۲ یا فتحالمبین، وظیفه داشت تنگه عین خوش را تصرف کرده و به هر قیمت شده آن را حفظ کند. اهمیت اینتنگه از اینجهت بود که پیشبینی میشد مرکز اصلی اجرای پاتکهای دشمن باشد.
نیروهای عملکننده در فتحالمبین، عصر شنبه ۲۹ اسفندماه ۶۰ بهسمت نقطه رهایی حرکت داده شدند اما شک و تردید فرماندهان در انجام عملیات باعث شد دستور برگشت نیروها و لغو عملیات صادر شود. ایناتفاق باعث رنجیدگی بسیاری از رزمندهها شد. در نتیجه بنا شد برای نجات از ابهام و تردید، محسن رضایی هرچه سریعتر خود را به تهران و نزد امام خمینی (ره) رسانده و برای اجرای عملیات کسب تکلیف کند. در خاطرات سردار عزیز جعفری هم ماجرای سوارشدن محسن رضایی به جت جنگنده F5 روایت شده و او هم گفته وقتی رضایی از اینماموریت حساس، به منطقه جنگی بازگشت، تا چندساعت اصلا حالت طبیعی نداشت و فشار شدید ناشی از پرواز با سرعت صوت، روی بدنش تاثیر گذاشته بود. سردار جعفری هم ضمن روایت بیان سخنان آرامبخش امام خمینی (ره) مبنی بر اجرای عملیات، دوباره به مساله اتحاد ارتش و سپاه اشاره کرده و میگوید «در آنمقطع سرنوشتساز، آنچه بیش از همه به دل آدم مینشست، همدلی و هماهنگی بین فرماندهان ارتشی و سپاهی و از آن مهمتر رفاقت نیروهای بسیجی و سپاهی و ارتشی بود.» (صفحه ۳۶۰)
شامگاه یکشنبه اول فروردین ۶۱، گردانهای تابعه قرارگاه قدس بهسرعت و حتی یکساعت زودتر از موعد، خود را پای کار رسانده و منتظر دریافت رمز شدند. به اینترتیب عملیات فتحالمبین در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۲ فروردین با رمز «یا زهرا(س)» شروع شد. سردار جعفری درباره دو تیپ سپاهی تحت امر قرارگاه قدس اینروایت را دارد که تیپ ۱۴ امام حسین بهراحتی تنگه عین خوش را تصرف کرد اما تیپ ۴۱ ثارالله بهدلیل مواجه با نیروهای یرموک (داوطلبان اردنی که اجیر شده و با دستمزد زیاد برای عراق میجنگیدند) به مشکل برخورد. به اینترتیب در صبح حضور بقایای نیروهای یرموک در سنگرها و مواضع نیروهای ایرانی، ایجاد مشکل کردند.
در روز دوم فروردین، محمدعلی جعفری برای شناسایی به منطقه درگیری وارد شد و بهخاطر تصور اشتباه، وارد محدودهای شد که هنوز پاکسازی نشده بود. بههمیندلیل با نیروهای عراقی مواجه، و علیرغم تیراندازی شدید آنها، موفق به فرار و بازگشت به خط خودی شد. در روز دوم یا سوم عملیات، خطر عدم الحاق قرارگاههای نصر و قدس و وضعیت آشفته دشتعباس بهقدری جدی شد که اکثر فرماندهان ارشد ارتشی و سپاهی تابع قرارگاههای کربلا، قدس و نصر در منطقه درگیری حضور پیدا کردند. سردار جعفری درباره اینمقطع و آنروزها میگوید نیروهای ارتشی و سپاهی بدون توجه به ماهیت سازمانی خود، فداکارانه تلاش کردند خطر رفع شود و پس از سهشبانهروز جنگ نابرابر، با کمبود نیرو روبرو شدند. اما در نهایت در عقبنشاندن دشمن و تسخیر اهداف از پیشتعیینشده به موفقیت دست پیدا کردند. جعفری در صفحه ۳۷۰ خاطرات خود نوشته است: «مطلب مهمی که ضرورت دارد به آن اشاره کنم این است که طی آنچند روز نبرد، الحق و الانصاف، بچههای ارتش خیلی خوب جنگیدند؛ بهخصوص نیروهای تیپ ۲ زرهی دزفول که تابع قرارگاه ما بودند.» اینفرمانده سپاه هم در خاطرات خود، به ماجرای احتمال اسارت صدام به دست ایرانیها در فتحالمبین اشاره کرده و منبع روایتش حسین کامل مجید داماد معدوم صدام است.
عملیات فتحالمبین با ۴ مرحله و رسیدن به اهداف از پیشتعیینشده، روز سهشنبه ۱۰ فروردین ۶۱ به پایان رسید. فتحالمبین سومین عملیات مشترک بین سپاه و ارتش در آغاز دومین سال جنگ بود و در شرایط بدی آغاز شد که جبهه ایران بهدلیل تک گسترده دشمن در بهمن و اسفند ۶۰ در تنگنای بدی قرار گرفته و با ناامیدشدن از ادامه مقابله، تردید در دل فرماندهانش ریشه دوانده بود. اما دستاورد گسترده اینعملیات بهتعبیر سردار محمدعلی جعفری، ایجاد یکدلی و وفاق نظری و عملی بین فرماندهان و نیروهای ستادی و عملیاتی سپاه و ارتش بود.
پس از پیروزی در فتحالمبین، جلسه جمعبندی عملیات با حضور فرماندهان ارشد ارتش و سپاه برگزار شد که محسن رضایی در آن، به حاضران گفت حداکثر ۴۸ ساعت فرصت دارند تا به منطقه عملیاتی خرمشهر رفته و خود را برای عملیات بعدی آماده کنند.
محسن رضایی و فرماندهان سپاه
* الیبیتالمقدس و آزادی خرمشهر
در زمینه اجرای عملیات گسترده الیبیتالمقدس، برای ایجاد وحدت نظر و رسیدن به طرحی مطلوب، قرارگاه مرکزی کربلا متشکل از فرماندهان ارشد نیروی زمینی ارتش و سپاه اعلام کرد هریک از کارگروههای سپاه و ارتش بهصورت جداگانه اقدام به شناسایی زمین عملیات کنند. کارگروه سپاه در اینزمینه از حسن باقری، غلامعلی رشید، رحیم صفوی، احمد غلامپور و محمدعلی جعفری تشکیل شد. در نهایت هم با تلاشهای سپاه برای متقاعدکردن طرف ارتشی قرارگاه مرکزی کربلا، کارگروه ارتش هم متقاعد شد تلاش اصلی عملیات از منطقه دارخوین انجام شود. البته جعفری اینتوضیح را هم به روایت خود اضافه کرده که اینگونه نبود که کارگروه سپاه با کل نگاه جنگ کلاسیک مخالف باشد اما فرماندهان سپاه بر اینباور بودند که نباید در دام تفکرات دشمن اسیر شد و مطابق تفکرات او طرح ریخت. بلکه باید فکری جدید کرد و طرحی نو درانداخت. به توضیحات سردار جعفری میتوان ایننظرِ یکی از تحلیلگران نظامی غرب را هم افزود که گفته بود تقابل نیروهای آیتالله خمینی با صدام حسین، از نظر سختافزاری مثل تقابل بشر غارنشین مسلح به چماق با یک ارتش فوق مدرن بسیار پیشرفته بود.
اینگونه نبود که کارگروه سپاه با کل نگاه جنگ کلاسیک مخالف باشد اما فرماندهان سپاه بر اینباور بودند که نباید در دام تفکرات دشمن اسیر شد و مطابق تفکرات او طرح ریخت. بلکه باید فکری جدید کرد و طرحی نو درانداخت. به توضیحات سردار جعفری میتوان ایننظرِ یکی از تحلیلگران نظامی غرب را هم افزود که گفته بود تقابل نیروهای آیتالله خمینی با صدام حسین، از نظر سختافزاری مثل تقابل بشر غارنشین مسلح به چماق با یک ارتش فوق مدرن بسیار پیشرفته بودسردار جعفری میگوید نابرابری نیروهای ایران با ارتش صدام حسین، با چندعامل جبران میشد: اول اجرای عملیاتهای غیرکلاسیک، دوم نیروی انسانی مومن و معتقد و داوطلب شهادت، سوم استفاده از اصل غافلگیری دشمن و چهارم استفاده از تاریکی شب برای اجرای عملیات. با ارائه اینتوضیحات بود که فرماندهان کارگروه ارتش، استدلالهای کارگروه سپاه را برای حمله از محور دارخوین پذیرفتند. نکته مهمی هم که نباید در خاطرات سردار محمدعلی جعفری درباره پیروزی در عملیاتهای فتحالمبین و الیبیتالمقدس از آن چشم پوشید، شناساییهای دقیق و میدانی شهید حسن باقری از مناطق عملیات است.
در اردیبهشت ۶۱ در روزهای پیش از شروع عملیات بیتالمقدس، وقتی موضوع تجدید ساختار قرارگاه عملیاتی قدس مطرح شد، احمد غلامپور بهدلیل آشنایی و اشراف بیشتر به منطقه عملیات، بهعنوان فرمانده اینقرارگاه و محمدعلی جعفری بهعنوان جانشین او منصوب شد. در اینعملیات تلاش اصلی به عهده قرارگاه قدس نبود. بلکه بنا بر این بود که قرارگاههای نصر و فتح کار اصلی را از محور دارخوین انجام دهند. قرارگاه قدس نیز بنا بود با تک جبههای یعنی حمله از روبرو، نیروهای دشمن را فریب داده و درگیر نگه دارد تا اینباور برای لشکر ۶ زرهی و ۵ مکانیزه دشمن به وجود بیاید که محور شمالی که تحت پوشش قرارگاه قدس بود، محل اصلی عملیات است. در آنزمان، استراتژی نظامی ارتش عراق هم بر ایناصل استوار بود که خرمشهر باید حفظ شود، حتی اگر کل مناطق اشغالی ایران از دست برود.
مرحله اول عملیات بیتالمقدس ساعت ۳۰ دقیقه بامداد روز جمعه ۱۰ اردیبهشت ۶۱ با فرماندهی مرکزی قرارگاه کربلا آغاز شد و قرارگاه قدس ماموریت خود را به خوبی انجام داد. از روز سوم عملیات که دشمن متوجه شد فریب خورده، همه توان خود را متوجه محورهای قرارگاههای فتح و نصر کرد. صبح روز ۱۹ اریبهشت با اعلام قطعی شکست لشکرهای ۵ مکانیزه و ۶ زرهی از محور قرارگاه قدس، قسمت شمالی جاده اهواز خرمشهر از تصرف ارتش بعثی عراق خارج و با ترمیم بریدگی ایجادشده در جاده اهواز خرمشهر، ارتباط بخش شمالی و میانی منطقه عملیات برقرار شد. در نتیجه با الحاق نیروهای قرارگاه قدس با قرارگاههای فتح و نصر، دشمن ناچار به عقبنشینی کامل از دشت جفیر شد.
با پایان ماموریت قرارگاه قدس، جعفری به محسن رضایی پیشنهاد کرد با توجه بهاینکه دیگر کاری در اینقرارگاه ندارد، به منطقهای برود که درگیری بیشتر و مستقیمتری با دشمن دارد. رضایی نیز دستور داد جعفری خود را به حسن باقری فرمانده سپاهی قرارگاه عملیاتی نصر معرفی کند. به اینترتیب ماموریت جدید جعفری در عملیات بیتالمقدس شروع شد. او در همانروزها در محور تیپ ۸ نجف اشرف، احمد کاظمی فرمانده اینتیپ را با سروصورت باندپیچیشده دید که تیر اسلحه کلاشینکف دشمن صورتش را زخمی کرده بود.
با رسیدن به مرحله سوم و اجرای ناموفق آن، دشمن تا حدودی خود را پیدا کرد و مقاومت بیشتری نشان داد. همینمساله موجب شکلگیری تردید در فرماندهان خودی شد. نیروهای رزمنده نیز خسته و فرسوده بودند و انگیزه ادامه عملیات در آنها کاهش پیدا کرده بود. بههمیندلیل تصمیم گرفته شد یکهفته استراحت به نیروها داده شود. در اینبرهه هماهنگی بین قرارگاههای فتح و نصر به محمدعلی جعفری محول شده بود و حسن باقری بیشتر با تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) و فرماندهاش احمد متوسلیان تماس داشت. جعفری درباره حضور سرهنگ حسین حسنیسعدی درکنار حسن باقری در آنمقطع از عملیات بیتالمقدس، تذکری دارد و میگوید با وجود آنکه در عرف نظامی ارتشهای کلاسیک، حضور فرماندهان ارشد رده قرارگاه در خط مقدم اصلا رایج نبود، حضور تاثیرگذار سرهنگ حسنیسعدی و دیگر فرماندهان مشابه ارتشی در لبه جلویی منطقه نبرد در حکم نوعی سنتشکنی فرخنده و نادیده گرفتن قوانین بود.
پس از استراحت یکهفتهای نیروهای ایرانی، آمادگی نسبی برای اجرای مرحله نهایی و فتح خرمشهر حاصل شد اما دشمن نیز که احساس خطر شدیدی میکرد و از ترس از دستدادن خرمشهر، در بیم بهخطرافتادن بصره هم افتاده بود، علاوه بر مسلحکردن زمینِ پیشروی ایرانیها با انواع موانع بازدارنده، سلاحهای مرگباری چون توپهای ضدهوایی شلیکا را هم مقابل آنها قرار داد. مرحله چهارم و نهایی عملیات بیتالمقدس که منتهی به فتح خرمشهر شد، شامگاه شنبه اول خرداد ۶۱ آغاز شد.
با وجود آنکه در عرف نظامی ارتشهای کلاسیک، حضور فرماندهان ارشد رده قرارگاه در خط مقدم اصلا رایج نبود، حضور تاثیرگذار سرهنگ حسنیسعدی در لبه جلویی منطقه نبرد در حکم نوعی سنتشکنی فرخنده و نادیده گرفتن قوانین بودعزیز جعفری نقش ویژهای را در بهثمر رسیدن عملیات بیتالمقدس برای رزمندگان تیپ ۲۷ محمدرسولالله (ص) قائل است و میگوید نقش اینیگانِ سپاه در آزادسازی خرمشهر برجسته و بیبدیل است. چون اینتیپ بهواسطه پاتکهای سنگین دشمن در مراحل اول تا سوم و همچنین مرحله پایانی، فشارهای زیادی را متحمل شد و دو تا سه گردانش تقریبا ذوب و شهیدند شدند. همچنین دو فرمانده محور و حدود ۱۰ فرمانده و معاون گردان و صدها نیروی زبده سپاهی و بسیجیاش نیز به شهادت رسیدند. یکی از خاطرات جالب جعفری درباره نقش تیپ ۲۷ در مراحل پایانی منتهی به پیروزی در بیتالمقدس، مربوط به صحبتهای یکفرمانده عراقی است که به اسارت نیروهای ایرانی درآمد: «صبح روزی که از طرف قرارگاه سپاه ۳ عراق ما را توجیه کردند گفتند شما اصلا نگران انهدام تانکهایتان نباشید. اگر صد دستگاه از تانکهای شما را هم بزنند، صد و هشتاد دستگاه دیگر برایتان باقی میماند که به خرمشهر برسید. شما اصلا ذهن خودتان را درگیر اینمساله نکنید و همه تلاشتان را به کار ببرید تا نیروهای داخل خرمشهر از محاصره خارج شوند.» (صفحه ۴۷۷)
یکی از نکات منفی درباره پیروزی در عملیات بیتالمقدس که در خاطرات سردار جعفری به آن اشاره شده، وجود غنایم انبوه و وسوسه دستیابی به آنهاست که باعث رقابتی ناخوشایند بین برخی از یگانها برای تصاحب آنها شد. جعفری اینمساله را در آخرین بخش کتاب با عنوان «خطر غرور فتح» عنوان کرده و میگوید «روی بدنه هر تانک و نفربر غنیمتی آرم چند یگان کلیشه شده بود و بعضا درگیریهایی برای تصاحب اینغنایم بین نیروها پیش میآمد که در شان نیروهای اسلام نبود.» (صفحه ۴۸۰)