عید سعید غدیر خم برای همه شیعیان بهانه‌ خوبی برای شادی و جشن است. یک گروه جهادی برای کودکان در این روز جشنی برگزار کردند که مسئولان برگزار کننده، برای مجله مهر جشن‌شان را روایت کرده اند.

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: غدیر برای بچه‌های کوره‌پزخانه‌های اینجا شور و حال متفاوتی دارد. هر سال نزدیک غدیر که می‌شود سراغ جشن را از من می‌گیرند. من هم برای همین جشن برنامه‌های فراوان در نظر می‌گیرم. گروه حنیفا در روزهای نزدیک شدن به ایام اعیاد قربان و غدیر تکاپوی زیادی دارد. تهیه و تدارک ملزومات جشن از طرف تمام اعضا چنان زمان می‌گیرد که گذر زمان را تا رسیدن به روز موعود متوجه نمی‌شویم. امسال هم چون سال‌های گذشته جشن عید غدیرمان برگزار شد. هم در تهران و هم در اصفهان.

این گروه نیکوکاری در راستای اهداف آموزشی، ورزشی و تربیتی، کودکان ساکن حاشیه شهر تهران (کوره‌پزخانه‌های ورامین) و همین‌طور حاشیه شهر اصفهان، روستای زرده استان کرمانشاه و آق‌قلای شمال ایران را همراه با نیروهای آماده به خدمت پشتیبانی می‌کنند.

تهران

خانم دانه‌کار مدیر گروه نیکوکاری از برگزاری جشن غدیر امسال این‌طور روایت می‌کند:

«ساعت ۱۵ بود که برای آماده سازی مدرسه مان (به عنوان محل جشن) در مکان حضر بودیم. تزئین و آب و جارو و کارهای ابتدایی. بچه‌ها کم کم آمدند و حتی در مرتب کردن فضا و وسایل کمک می‌کردند. برای شام خیرین خوش سلیقه‌مان پیتزا تقبل کرده بودند. در اول کار قرار بود به ازای هر دو نفر یک پیتزا داشته باشیم که در دقایق پایانی این هم به نفع بچه‌ها تمام شد و هر نفر یک پیتزا کاسب شد.

برگزاری مراسم بعد از میل کردن پیتزاهای خوشمزه آغاز شد و گروه نمایش عروسکی که با دعوت ما و هزینه خیرین آمده بودند برای بچه‌ها برنامه مفرحی را اجرا کردند. ساعت ۱۸ بود و تنها موضوع اذیت کننده ماجرای ما، آفتاب داغ و پرتلالو حیاط مدرسه بود. از آنجایی که صندلی‌های ما را دزدها برده‌اند، برای نشستن‌شان صندلی زیادی نداشتیم. بچه‌ها روی موکتی روی زمین بودند اما هیچ کدامشان دم بر نیاوردند و در ظل آفتاب داغ آخر تیرماه نشستند و به نمایش عروسکس زل زدند. گرمای هوا و نور خورشید بخش آزاردهنده ماجرا بود و گرمای شادی بچه‌ها بخش خوب آن.

شادی و دست زدن و کیف بچه‌ها در ادامه با صندلی بازی بیشتر شد. بچه‌ها چنان برای این جشن اشتیاق داشتند که خودشان در مهیا کردن مناسبات همکاری وافری داشتند. حتی برای روشن و خاموش کردن ضبط در صندلی بازی. جایزه‌های ویژه‌شان را هم که دادیم عیش‌شان کامل شد. برق نگاه‌شان شعف وجودشان را نشان می‌داد. خودشان کارها را روان می‌کردند. آب می‌آوردند. شربت درست می‌کردند. خلاصه خیلی کمک بودند.

هر بار برای هدیه دادن به بچه‌ها یک چالش داشتیم. هر کدام از دختران و پسران این مدرسه، هنگام دریافت اسباب بازی نوعی درخواست تعویض برای رنگ و سایز و نوع هدیه‌اش را داشت. این موضوع برای ما یک پیغام داشت آن‌هم این بود که اسباب بازی‌ها برای‌شان جدید نیست. این بار هدیه‌ای گرفتیم که حدس می‌زدیم برای همه جدید و جذاب بود. با تقدیم هدایا به دستانشان به گونه‌ای ذوق می‌کردند که درخواست عکس می‌کردند. «عینک دودی» این عامل شیک‌تر شدن چهره (به خیال بچه‌های کوره پزخانه) چنان کودکان عزیزمان را به وجد آورده بود که فکر تعویض و نظر دادن در مورد آن به مخیله‌شان هم خطور نمی‌کرد. بچه‌ها «عینک دودی» را عامل شیک و باکلاس بودن می‌دانستند و چون قبل از این نداشتند، هدیه دلچسبی برایشان رقم خورد. حس خوب داشتند که انگار خوش تیپ شدند. حتی مارک عینک‌ها را نمی‌کندند.

در این مرحله از جشن میزبان یک کیک زیبای دو طبقه بودیم. آن‌قدر از بریدن و دیدن و خوردن این کیک لذت بردند در حدی که فکر کنم هر کدام از بچه‌ها توانستند دو بار از کیک بخورند. دیگر بنای خاتمه برنامه در ذهن‌شان رقم خورده بود، نمی‌دانستند که تازه بخش هیجان انگیز ماجرا باقی مانده است. الحمدلله از برکت عید غدیر، گروه ما هر سال جشنی پر از شگفتانه برگزار می‌کند و امسال نیز.

این‌جا بود که گفتیم صف بایستند. تحویل گرفتن بسته خوشمزه جات شأن مانده بود. پکی شامل شکلات و پاستیل و اسمارتیز و کیک و آب نبات چوبی و نوشابه و چند مدل میوه و ساندویچ هایدا و … که هر نفر در پلاستیکش می‌انداخت و با دستانی پر به سمت خانه روانه می‌شد.

آخر کار هم بیشترشان رفتند اما چند نفر مانده بودند. گفتند ما ماندیم که کارها را انجام دهیم. اینجا را تمییز کنیم. حیاط تمام شد بچه‌ها را روانه کردیم و با دست پر و دلی شاد کنار خانواده‌هایشان باشند.

برایم خیلی جالب بود که ما آدم بزرگ‌ها طی برنامه داشتیم از گرما می‌سوختیم. حیاط مدرسه ما جای مسقفی ندارد که امکان برگزاری مراسم را زیر سقف می‌داشتیم. به همین دلیل مجبور شدیم زیر آفتاب باشیم. اما بچه‌ها دم نزدند و نه تنها ناراحتی نکردند، بلکه در اجرای هر چه بهتر مراسم ما را یاری کردند. مثلاً در مسابقه صندلی بازی که گذاشته بودیم، بچه‌هایی که سوخته بودند دوباره درخواست بازی داشتند. دیروز بچه‌ها دعوا نداشتند. دادزدن «ساکت»، «ساکت» نداشتیم. حال و هوای خاصی که کسی خسته نمی‌شد. کلافه نمی‌شد. صدای بلندگو و این‌ها کسی را اذیت نمی‌کرد. دیروز یک روز به یاد ماندنی رقم خورد. نه فقط برای بچه‌ها، بلکه برای مایی که چشمان پر برق بچه‌ها را می‌دیدیم.»

اصفهان

«بالغ بر ۳۰-۴۰ گروه سرود و نمایش زنگ زدیم و نشد. نمی دانم چرا برای عید غدیر امسال اصلاً نمی‌توانستیم کسی را پیدا کنیم. یا مبالغ حق‌الزحمه گروه‌ها سنگین بود. یا مسیر حاشیه شهر برایشان دور بود. آخر سر خودمان دست به کار شدیم. پسر یکی از اهالی محل حدوداً ۲۰ ساله هستند به عنوان مجری ایستادند و اجرا کردند.

به دلیل گرمای هوا اجرای برنامه را برای شب گذاشتیم. از صبح که رفتیم برا تزئین و آماده سازی، بچه‌ها هم می‌آمدند و می‌رفتند و شگفتی و حال خوب داشت. چون این‌طور جشن‌های ما دیر به دیر اتفاق می‌افتد، بچه‌ها برایش خیلی ذوق دارند. همین شد که برای خودشان مهم بود که باقی افراد را نظم دهی کنند. این بچه‌ها چون آسیب‌های اجتماعی داشتند به راحتی در چارچوب یک قانون نمی‌گنجند. اما برای من خیلی جالب بود که این‌جا برای خودشان مهم بود و بچه‌های دیگر را ساکت می‌کردند و مدیریت می‌کردند که جشن با نظم هر چه بیشتر برگزار شود.

بچه‌ها خودشان مسابقه اجرا کردند و خودشان تئاتر بازی کردند. تئاتر طنزی که باقی هم‌سن و سال‌هایشان خیلی دوست داشتند. حتی یکی از بچه‌ها به من گفت: «من کمی مولودی خوانی بلدم می‌شود بخوانم؟» گفتم: «البته که می‌شود. چرا که نه؟» آمد و خواند و خیلی هم صدای خوبی داشت و دوستانش خیلی دوست داشتند.

امسال وجه تمایز کار عید غدیر حنیفا با سال‌های گذشته‌اش همین بود که همه‌اش و همه‌اش و همه‌اش با کمک مادران این بچه‌ها و خود اهالی محل بود. یک شب به یاد ماندنی.» این‌ها نقل قولی است که فاطمه سادات حسینی، مسئول حنیفا در استان اصفهان به خبرنگار مهر گفته است.