به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در سلسله مطالب «پیام‌های حماسه حسینی»  به واکاوی زمینه‌ها و اهداف نهضت سرخ حسینی می پردازیم.

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: عاشورا نه یک حادثه که یک فرهنگ است؛ فرهنگی برخاسته از متن اسلام ناب محمدی که نقش حیاتی را در استحکام ریشه‌ها، رویش شاخه‌ها و رشد بار و برهای آن ایفا کرده است. نهضت عاشورا هیچ گاه در محدوده زمان و جغرافیای خاصی محصور نمانده است، بلکه همواره الهام بخش تشیّع در راستای حرکت‌ها، جنبش‌ها و قیام‌های راستین شیعه بلکه بسیاری از نهضت‌های آزادی‌خواهانه دیگر در برابر کانون‌های ظلم و کفر و نفاق بوده است. علما و اندیشمندان مسلمان همواره برای حراست از کیان فرهنگ عاشورا، نه فقط آن را در طول اعصار متمادی بازگو کرده است، بلکه حتی به بازسازی آن و پاسداری از ارزش‌های ناشی از آن پرداخته است. بازسازی مضامین و مفاهیم بلند فرهنگ عاشورا در هر عصر و زمانی به فراخور حال آن زمان، تأثیر بسیار شگرف و سازنده‌ای در راه پیشبرد اهداف مقدسی همچون نشر معارف و فرهنگ اسلام ناب، بر جای نهاده است. تاریخ شیعه گواه صادق و روشنی از این بازسازی‌ها است.

گفتار آیت الله مصباح در عین برخورداری از صلابت و متانت، بی پیرایگی خاص خود را داشت، و از برکات وجود شخصیت گرانقدری نشأت می‌یافت که زبانش بیان قرآنی، دلش مالامال از عشق الهی، و جانش لبریز از محبت و ارادت به حضرت ختمی مرتبت (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود. درصددیم به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در سلسله مطالب «پیام‌های حماسه حسینی» به واکاوی زمینه‌ها و اهداف نهضت سرخ حسینی بپردازیم.

آنچه در ادامه می‌خوانید بخش چهاردهم از سلسله درس‌های عاشورایی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی می‌باشد که در ماه محرم ۱۴۲۱ ایراد گردید:

اصلاح از دیدگاه منافقان

از قدیم الایام سو استفاده از این قبیل واژه‌ها، به کار بردن ناصحیح و مغالطه کردن در مورد آن‌ها یکی از شیوه‌های منافقان بوده است. منافقان افرادی دو چهره هستند و همیشه به گونه‌ای حرف می‌زنند که برای هر دو طرف قابل توجیه باشد. نفاق یعنی همین دو چهرگی، آنان همیشه بین حق و باطل و از روی مرز حرکت می‌کنند، نه حق صِرف و نه باطل صِرف، برای این که اگر نتیجه به نفع این طرف تمام شد خود را جز جبهه حق قلمداد کنند، «أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُم؟» می‌گویند مگر با شما نبودیم؟ چرا، ما هم با شما و مؤمن هستیم.

اما اگر به نفع طرف مقابل تمام شد، می‌گویند ما هم از اول به این ها گفتیم این کارها را نکنند اما گوش ندادند. گفتیم حالا که خرمشهر را گرفتید دیگر بس است، جنگ را رها کنید! اما گوش ندادند. همیشه از ویژگی‌های منافقان این است که روی خط مرزی بین حق و باطل حرکت می‌کنند: «مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا اِلی هؤُلاءِ وَ لا اِلی هؤُلاء» (نساء، ۱۴۳) این گونه افراد، فرصت طلب هستند. در واقع نه این طرف را قبول دارند نه آن طرف را، بلکه به دنبال منافع خود هستند. اگر امروز باد از این طرف بیاید، انقلابی هستند. اگر فردا گروه دیگری رأس کار آمد خود را اصلاح طلب می‌نامند و آن طرفی می‌شوند. هر روز رنگ عوض می‌کنند و به تناسب و مطابق شرایط، تغییر چهره می‌دهند. این از خواص نفاق است.

یکی دیگر از ویژگی‌های نفاق این است که همیشه خود را اهل اصلاح می‌دانند «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَومِ الاْخَرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ. یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ اِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون» (بقره، ۹ ۸)؛ دسته‌ای از انسان‌ها یعنی از این حیوان‌های دو پا هستند که می‌گویند ما به خدا و قیامت ایمان داریم، ما هم دین داریم، ما هم مذهبی هستیم ولی دروغ می‌گویند و از جمله ادعاهای آن‌ها این است که «وَ اِذا قیلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فی الاَْرْضِ قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون» (بقره، ۱۱) اگر به ایشان گفته شود افساد نکنید، مرتکب جرم و جنایت نشوید، کارهای خلاف قانون نکنید، به مردم تهمت بی جا نزنید، ترورهای پنهانی انجام ندهید، «قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون» می‌گویند ما اهل اصلاح هستیم، ما اصلاح طلبیم. منظور این افراد از «اصلاح» مطلب دیگری است. خدا وقتی به ایشان می‌گوید: «لاتفسدوا» یعنی فساد طبق نظام ارزشی الهی.

کار آن‌ها را بر اساس نظام ارزشی الهی و قرآنی فساد دیده و می‌گوید: «لا تفسدوا»؛ اما آن‌ها نظام ارزشی دیگری را پذیرفته اند. امروز می‌توان نظام مورد نظر آن‌ها را در نظام ارزشی آمریکایی یا غربی مجسم کرد. زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله) هم یک نظام ارزشی الحادی در مقابل نظام اسلامی پیامبر (صلی الله علیه وآله) وجود داشت. تفاوتی نمی‌کند، هرچه غیر اسلام است، الحادی و کفر است، چه آمریکایی، چه انگلیسی، چه منسوب به قوم دیگری باشد. چه فرقی می‌کند، اسلام که نبود «الْکُفْرُ مِلَّةٌ واحِدَة».

اگر قرآن می‌گوید «لاتُفْسِدُوا فی الاَْرْض»، یعنی کارهایی که طبق نظام اسلامی فساد است انجام ندهید. آن‌ها می‌گویند نه، کارهایی که ما می‌کنیم اصلاح است نه افساد. سرّ این مسأله در این است که این دو دیدگاه اختلاف مبنا دارند. خدا چیزی را و آن‌ها چیز دیگری را اصلاح می‌دانند. خدا چیزی را و آن‌ها چیز دیگری را افساد معرفی می‌کنند. این است که قرآن در پاسخ ایشان می‌گوید: «اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُون» با ضمیر فصل و «الف و لام» که دلالت بر حصر می‌کند، «اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُون» مفسدان واقعی همین منافقان هستند، همین کسانی که ادعا می‌کنند ما اصلاح می‌کنیم؛ و در واقع دروغ می‌گویند.

همین کسانی که می‌گویند ایمان داریم و دروغ می‌گویند، می‌گویند ما روشنفکر مذهبی هستیم، اما نمی‌دانند مذهب چیست. وقتی صحبت از وحی می‌شود می‌گویند وحی یک تجربه شخصی است! شخص حالی پیدا می‌کند و فکر می‌کند خدا با او حرف می‌زند! و این تصور برای او می‌شود وحی! صحبت از دین که می‌شود می‌گوید اصلاً دین مربوط به امور شخصی است نه امور اجتماعی! دین نه اقتصاد دارد، نه امور سیاسی، نه مسائل اجتماعی و نه اصلاً ارزش‌های اخلاقی! ارزش‌ها هم که جزو دین نیست!

چون ارزش‌ها متغیر است و باید هر روز طبق سلیقه‌های اشخاص تغییر کند! پس دین چیست؟ یک سری مناسک و آداب و رسوم قراردادی، به عنوان پرستش چیزی که شخص فکر می‌کند خدای اوست! ممکن است این مفهوم در قالب بت پرستی یا خدا پرستی باشد! ممکن است کسی هم دوگانه پرست یا سه گانه پرست باشد، دین همین است! هیچکدام از این ها با هم تفاوت نمی‌کند! این یک صراط مستقیم و آن یکی هم صراط مستقیم دیگری است! پرستیدن بتی که از سنگ تراشیده شده یک صراط مستقیم است، عبادت آن خدایی هم که اسلام می‌گوید که از جسم و جسمانیات منزه و کمال مطلق است، دین و صراط مستقیم دیگری است! هیچ تفاوتی هم ندارند! چگونه تفاوتی ندارند؟ چون به نظر آن‌ها هیچکدام واقعیت ندارد. اگر دروغ باشد، چه تفاوتی می‌کند که این دروغ باشد یا آن دروغ! چنین کسانی ادعای دینداری می‌کنند، نه دینداری تنها، ادعای این که ما راهبر و راهنما هستیم! دیگران را راهنمایی می‌کنیم و به آن‌ها دین یاد می‌دهیم!

چنین کسانی ادعای اصلاح طلبی هم می‌کنند! اصلاح طلبی طبق کدام نظام ارزشی؟ خودشان گفتند که هیچ نظام ارزشی ثابتی در عالم وجود ندارد و نمی‌تواند باشد. البته زمانی که درباره احکام اسلام صحبت می‌شود نهایتاً برای این که دیگران را فریب بدهند می‌گویند بله، این حکم از اسلام است، ولی برای ۱۴۰۰ سال پیش از این بوده است! امروز شرایط تغییر کرده، اسلام هم که پویاست و هر روز تغییر شکل می‌دهد! اگر اسلامی هست و ما طرفدار اسلام هستیم و می‌خواهیم نظام اسلامی برپا شود، انقلاب اسلامی کردیم، کدام اسلام را می‌گوئیم؟ اسلام ۱۴۰۰ سال پیش را می‌گوئیم یا اسلامی که شما از آمریکا آوردید؟ کسانی که صدها هزار شهید دادند برای این که نظام اسلامی برپا شود این اسلامی را می‌خواستند که شما می‌گوئید؟ این کفری را که شما اسم آن را اسلام گذاشتید؟ این افسادی که شما اسم آن را اصلاح گذاشتید؟ این که حجاب را بردارید و زن لخت و عور در جلسات شما بیاید؟ این که مشروب خواری را آزاد کنید؟ این که دختر و پسر در خیابان با هم برقصند؟ به من گفتند چرا این مطالب را می‌گویی؟ اگر نگویم پس چه زمانی و در کجا این حرف‌ها گفته شود؟ همه مردم که روزنامه خوان نیستند. آقایان اصلاح را در این موارد می‌دانند. احیای سنتهای کفار ۲۵۰۰ سال پیش! این می‌شود اصلاح! تعطیل احکام الهی! تغییر قانون‌های قرآن! به این کارها اصلاح می‌گویند! «وَ اِذا قیلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فی الاَْرْضِ قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون. اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُون.» (بقره، ۱۱)

اصلاح مطلوب

حال ببینیم سیدالشهداء (علیه السلام) برای چه قیام کرد؟ برای این که یک نظام «خود ساخته» «متغیر» را بر مردم حاکم کند؟ آیا این اصلاح بود؟ یا گفت باید به همان احکامی که جدم آورده است عمل کنید؟ زمانی که می‌دید مدعی خلافت، مشروب خوار است و در حال مستی نماز می‌خواند، آیا او می‌گفت، اهلا و سهلا؟ اصلاح این است؟ یا می‌گفت باید بر مشروب خوار حد جاری کرد؟ آن گاه که کسانی به مشروب خواران چراغ سبز نشان بدهند، در بعضی موارد بعضی از مؤسسات رسمی کشور به مهمان‌های خارجی بگویند اگر آبجو احتیاج دارید برایتان تهیه کنیم! اسم این کارها را اصلاح می‌گذارند! چرا؟ می‌گویند مردم در اوایل انقلاب سختگیری کردند، نگذاشتند مهمان‌های خارجی بیایند، ما این موارد را باید اصلاح کنیم، تا مهمان‌های خارجی بیایند و ما از کنار آن‌ها استفاده کنیم! مهمانان خارجی بیایند در حالی که در چمدان‌هایشان مشروبات الکلی و چیزهای دیگر باشد! بگذرم.

اصلاح یعنی چه؟ این که سیدالشهداء (علیه السلام) فرمود: «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی» باید دید منظور حضرت (علیه السلام) چه بود؟ اجازه بدهید قسمت‌های دیگری از بیانات ایشان را بخوانم، شاید مسأله روشن بشود. در بین راه کربلا، در یکی از سخنرانی‌هایش فرمود: «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قَدْ قالَ فی حَیاتِهِ مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلا لِحُرُمِ اللّهِ ناکِثاً لِعَهْدِ اللّهِ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ یَعْمُلُ فی عِبادِ اللّهِ بِالاِْثْمِ وُ الْعُدْوانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِفِعْل وَ لا قَوْل کانَ حَقیقاً عَلَی اللّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُم أَنَّ هؤُلاءِ الْقَومَ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانَ وَ تَوَلَّوا عَنْ طاعَةِ اللّهِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفِیءِ وَ أَحَلُّوا حَرامَ اللّهِ و حَرَّمُوا حَلالَهُ وَ اِنّی أَحَقُّ بِهذَا الاَْمْر» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲، باب ۳۷، روایت ۲) اگر کسی ببیند که زورمداری و سلطانی که با زور بر دیگران مسلط باشد و قدرتی در اختیار دارد، در سایه قدرت خود پیمان خدا را که عهد عبودیت است، شکسته «أَلَمْ أَعْهَدْ اِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لاتِعْبُدُوا الشَّیْطانَ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُّوٌ مُبینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیم» (یس، ۶۱ ۶۰) این پیمان خدا است، اگر کسی دید که این شخص در پناه قدرت خود، سر از بندگی خدا پیچیده «مخالفا لسنة رسول الله»، با دستورات پیامبر (صلی الله علیه وآله) مخالفت کرده و به آنچه پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرموده عمل نمی‌کند، «یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان»، رفتارش با مردم همراه با گناه و تعدّی است، اگر کسی چنین قدرتمندی را دید و با گفتار و رفتار خود روش او را تغییر نداد، یعنی با سخن یا با عمل کاری نکرد که این شخص به مسیر صحیح برگردد، اگر مسلمانی چنین چیزی را دید و کاری انجام نداد که او را از این رفتار غلط باز دارد، «کان حقیقاً علی الله ان یدخله مدخله» حق خدا است که او را نیز با همان ستمکار وارد جهنم کند تا با ستمکاران همنشین شود؛ آن حاکم کار خلافی انجام داد، این شخص هم سکوت کرد. سکوت کردن در مقابل کار خلاف، مهر امضا بر عمل کسی است که مرتکب خلاف گردیده است و باعث می‌شود که شخص، همنشین خلافکار بشود.

بعد می‌فرماید «و قد علمتم انّ هؤلاء القوم قد لزموا طاعة الشیطان» کسانی که من با آن‌ها مواجه هستم، یعنی بنی امیه، ملازم اطاعت شیطان شدند «و تولوا عن طاعة الله» عهد خدا این بود که «أن لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین» این عهد را بر عکس کردند، اطاعت شیطان می‌کنند، اما خدا را اطاعت نمی‌کنند. «و اظهروا الفساد» مورد شاهد من این عبارت است. این ها فساد را ظاهر کردند، فساد را در جامعه پدید آوردند، چه کار کردند؟ در عطف تفسیر عبارت قبل می‌فرماید: «و عطّلوا الحدود» حدود الهی را تعطیل کردند، در موردی که باید دست دزد را ببرند، نمی‌برند، جایی که باید زانی و زانیه را تازیانه بزنند، نمی‌زنند و آن جا که باید سایر احکام الهی را اجرا کنند، نمی‌کنند.

این ها فساد است، در فرهنگ حسین (علیه السلام) این ها فساد است. «و استأثروا بالفیء» بیت المال را به خود و دار و دسته خود اختصاص دادند، بیت المالی که باید صرف همه مسلمانان بشود، امکاناتی که باید به طور یکسان در اختیار همه قرار بگیرد، در اختیار دار و دسته خود قرار می‌دهند، «و أحلوا حرام الله» آن چه را خدا حرام کرده می‌گویند نه، مقدار کم آن عیب ندارد! یا الآن اشکال ندارد! اسلام سیّال است! فقه پویا می‌خواهیم! دیروز حرام بود، امروز حلال است! کاری کرده اند که حتی بچه‌های متدین می‌پرسند چه وقت رقصیدن حلال می‌شود؟ آیا هنوز حلال نشده است؟ چه زمانی دوست پسر گرفتن و دوست دختر گرفتن جایز می‌شود، هنوز آقایان اجازه نداده اند؟ می‌گویم این مسائل حلال شدنی نیست، چیزی که خدا حرام کرده حرام است. می‌گویند نه، خیلی چیزها هست که حرام بوده است حالا حلال شده است! چه وقت این ها حلال می‌شود؟ صادقانه سوال می‌کنند! فقه پویا را به این شکل تعریف می‌کنند، یعنی احکام خدا روزی تغییر می‌کند، چه کسی تغییر بدهد؟ قدرت حاکم! بعد امام (علیه السلام) می‌فرماید حال که این گونه شده است.

مگر رسول الله (صلی الله علیه وآله) نفرمود کسی که این رفتارها را تغییر ندهد با آن‌ها در جهنم همنشین خواهد بود در چنین زمانی چه کسی از من سزاوارتر است که علیه این ها قیام کند، تا این مطالب را تغییر دهد؟ «و انی أحق بهذا الامر» من سزاوارترین کسی هستم که باید این ها را تغییر بدهد. پس، حرکت من برای اصلاح این موارد است.

آن جا که گفتم «خرجت لطلب الاصلاح فی أمة جدی» ۱ یعنی این مطالب. مصداق «اصلاح» این موارد است؛ باید حدود الهی برگردد، باید بیت المال مسلمین به طور یکسان در اختیار همه قرار بگیرد، باید مردم به طور یکسان از تسهیلات اقتصادی، اداری، قانونی استفاده کنند،

نه این که فقط خویش و قوم‌ها، دار و دسته، هم حزبی‌ها و هم جبهه‌ای ها از امکانات و تسهیلات استفاده ببرند. این ها فساد است و باید در مقابل این فسادها قیام کرد. حسین (علیه السلام) قیام کرد تا این فسادها را بر اندازد. اگر کسانی اصلاح طلبی را این می‌دانند، همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند، همه طالب چنین اصلاحی هستند، چه کسی با این اصلاح مخالف است؟ مگر کسی که مسلمان نباشد. البته هستند کسانی که با چنین اصلاحی مخالف اند، ولی آن‌ها همان کسانی هستند که به خدا و احکام خدا ایمان ندارند، دروغ می‌گویند که مسلمان اند، برای فریفتن من و شما ادعای اسلام می‌کنند.

اصلاح خوب است اما اصلاح بر اساس سیستم اسلامی، بر اساس نظام ارزشی اسلامی، نه آنچه را که آمریکا یا سایر کفار اصلاح می‌دانند. برای ما آمریکا یا هر کس دیگر چه تفاوتی می‌کند. چون او بیش‌تر اصرار می‌کند ما او را سمبُل قرار داده ایم، و الاّ برای ما آمریکا با کسان دیگر فرقی نمی‌کند، هر کافری همین گونه است. هر که با ارزش‌های اسلامی مخالف است ما دشمن او هستیم؛ ما خواستار تحقق ارزش‌های اسلامی هستیم، می‌خواهیم احکام خدا اجرا شود.

دنیا می‌گوید این کارها خلاف اعلامیه حقوق بشر است، می‌گوئیم آن اعلامیه برای خودتان. ما تا جایی با این اعلامیه موافقیم که در فرهنگ اسلامی جایگاه خودش را داشته باشد. «خوب» در نظر ما آن است که اسلام می‌گوید خوب است، «بد» هم آن است که اسلام می‌گوید بد است؛ نه آنچه شما یا پارلمان اروپا یا کنگره آمریکا بگوید، گفته‌های آن‌ها برای ما حجیت ندارد، مراجع تقلید ما باید بفرمایند، قرآن باید بفرماید، سنت رسول الله (صلی الله علیه وآله) باید بفرماید.

امام حسین (علیه السلام) در بیان دیگری، مشابه همین می‌فرماید: «اِنَّ هؤُلاءِ الْقَومَ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانَ وَ تَرَکُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسادَ فی الاَْرْضِ وَ أَبْطَلُوا الْحُدُودَ وَ شَرِبُوا الْخُمُور»؛ این ها حدود الهی را باطل کردند، تعطیل حدود، یک مطلب است؛ باطل کردن، از آن بالاتر است. گاهی می‌گویند امروزه شرایط به گونه‌ای نیست که ما حدّ الهی را اجرا کنیم. ولی زمانی هم می‌گویند این حکم بی مورد است، این قانون خلاف ارزش‌های انسانی و انسانیّت است، آن گونه که جبهه ملی درباره لایحه قصاص گفتند، ۱و امروز اتباع آن‌ها به صورت صریح‌تر می‌گویند و می‌روند در کنفرانس برلین و در آن جا رسماً احکام اسلامی را محکوم کرده و

می‌گویند باید تغییر کند! ۱و متأسفانه بعضی از روحانی نماها نیز چنین افتضاحاتی به بار می‌آورند! آن کسانی که خودشان را مدافع قانون اساسی می‌دانند اقلاً این بی دین‌ها را به محاکمه بکشانند؛ شما ضروریات اسلام را انکار کرده اید! شما آبروی اسلام را در کشورهای خارجی برده اید! دفاع از قانون اساسی این ها را اقتضا نمی‌کند؟ آیا فقط اقتضا می‌کند که جلوی روزنامه‌ها را باز بگذاریم تا هر غلطی می‌خواهند بکنند؟ هر جسارتی می‌خواهند به مقدسات بکنند؟ فقط در این صورت دفاع از قانون اساسی می‌شود؟ انصاف کجاست؟ شرف کجاست؟

امام حسین (علیه السلام) می‌فرماید: «أَنَا أَولی بِنُصْرَةِ دینِ اللّهِ وَ اِعْزازِ شَرْعِه» من به این که دین خدا را یاری کنم و شریعت خدا را عزیز گردانم اولی هستم. این ها شریعت خدا را منزوی و ذلیل کردند، از جامعه کنار زدند، من که پسر پیامبرم (صلی الله علیه وآله) اولی هستم به این که در مقام عزیز کردن شریعت خدا بر آیم. «وَ الْجِهادِ فی سَبیلِهِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللّهِ هِی الْعُلْیا» من باید در راه خدا جهاد کنم، ابی عبد الله حرکت خود را جهاد در راه خدا می‌داند، با این هدف که «لتکون کلمة الله هی العلیا» تا سخن خدا برترین باشد، کسی بالاتر از سخن خدا حرفی نگوید، آن جا که گفتند «خدا گفته است»، همه خضوع کنند. نه این که بگوید خدا گفته، ولی این حرف برای ۱۴۰۰ سال پیش خوب است! امروز خود ما بهتر از خدا می‌فهمیم!

هدفی که امام حسین (علیه السلام) در وصیت نامه خود برای برادرش فرمود این بود، «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی» شاید کلمه «طلب» اشاره به این مطلب باشد که، من نمی‌گویم می‌توانم چنین کاری را انجام دهم، همه مشکلات را حل و فسادها را برطرف کنم، اما در این راه تکاپو می‌کنم و قدم برمی‌دارم؛ نهایت سعی خود را می‌کنم، اگر مردم هم کمک کرده و به وظیفه شأن عمل کردند، این کار انجام خواهد شد، مفاسد اصلاح خواهد شد. اما اگر مردم کمک نکردند، من به وظیفه خود عمل کرده ام. پس هدف «طلب الاصلاح» بود، و این هدف به بهترین وجه تحقق پیدا کرد.

آیا از دست یک انسان یا مجموعه کوچکی از انسان‌ها بیش از این بر می‌آمد که چنین تحولی ایجاد کند؟ تحولی که بعد از هزار و سیصد و چند سال این چنین هیجان در مردم پیدا شود، از شرق و غرب عالم برای حسین (علیه السلام) گریه کنند، به یاد حسین (علیه السلام) و برای احیای دین خدا قیام کنند. یکی از ثمرات آن، انقلاب اسلامی ایران بود و نظیر چنین ثمراتی در تاریخ اسلام بارها اتفاق افتاده است. گرچه شاید هیچکدام به شکوهمندی انقلاب اسلامی ایران نبوده است.