خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: عاشورا نه یک حادثه که یک فرهنگ است؛ فرهنگی برخاسته از متن اسلام ناب محمدی که نقش حیاتی را در استحکام ریشهها، رویش شاخهها و رشد بار و برهای آن ایفا کرده است. نهضت عاشورا هیچ گاه در محدوده زمان و جغرافیای خاصی محصور نمانده است، بلکه همواره الهام بخش تشیّع در راستای حرکتها، جنبشها و قیامهای راستین شیعه بلکه بسیاری از نهضتهای آزادیخواهانه دیگر در برابر کانونهای ظلم و کفر و نفاق بوده است. علما و اندیشمندان مسلمان همواره برای حراست از کیان فرهنگ عاشورا، نه فقط آن را در طول اعصار متمادی بازگو کرده است، بلکه حتی به بازسازی آن و پاسداری از ارزشهای ناشی از آن پرداخته است. بازسازی مضامین و مفاهیم بلند فرهنگ عاشورا در هر عصر و زمانی به فراخور حال آن زمان، تأثیر بسیار شگرف و سازندهای در راه پیشبرد اهداف مقدسی همچون نشر معارف و فرهنگ اسلام ناب، بر جای نهاده است. تاریخ شیعه گواه صادق و روشنی از این بازسازیها است.
گفتار آیت الله مصباح در عین برخورداری از صلابت و متانت، بی پیرایگی خاص خود را داشت، و از برکات وجود شخصیت گرانقدری نشأت مییافت که زبانش بیان قرآنی، دلش مالامال از عشق الهی، و جانش لبریز از محبت و ارادت به حضرت ختمی مرتبت (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود. درصددیم به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در سلسله مطالب «پیامهای حماسه حسینی» به واکاوی زمینهها و اهداف نهضت سرخ حسینی بپردازیم.
آنچه در ادامه میخوانید بخش نوزدهم از سلسله درسهای عاشورایی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی میباشد که در ماه محرم ۱۴۲۱ ایراد گردید:
بحث قبلی ما درباره امر به معروف و نهی از منکر بود. گفتیم با توجه به اینکه یکی از اهداف قیام سید الشهدا (علیه السلام) امر به معروف و نهی از منکر معرفی شده است، پس چرا رفتاری که حضرت (علیه السلام) در این قیام انجام دادند با موازینی که ما درباره امر به معروف و نهی از منکر میشناسیم مطابق نیست. به عبارت سادهتر اقدام امام (علیه السلام) چگونه امر به معروف و نهی از منکری بود که ما مشابه آن را در تاریخ سراغ نداریم و احکام آن را نمیدانیم؟ در جلسات قبل مقدمتاً در مورد اینکه بعضی از واژهها گاهی به معنای عام و زمانی به معنای خاص به کار میروند توضیح مختصری عرض کردم. بر این اساس و با توجه به موارد استعمال امر به معروف و نهی از منکر در قرآن کریم و روایات، به این نتیجه رسیدیم که امر به معروف هم دو اصطلاح و معنا دارد، که یکی از آنها معنای خاص و دیگری عام است. معنای خاص امر به معروف و نهی از منکر همان معنای مصطلح است که در رسالههای عملیه مطرح گردیده، و برای آن نیز شرایطی ذکر میشود. از جمله شرایط عمل به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر این است که خوف ضرر نباشد. اما امر به معروف و نهی از منکر معنای وسیعتری نیز دارد که شامل احکام و عناوین دیگری میشود و حتی در بعضی از موارد جهاد را نیز در بر میگیرد. مثالهایی هم عرض کردم که موارد استعمال گسترده امر به معروف و نهی از منکر را نشان میداد. در این جلسه میخواهم این موارد را دسته بندی کنم و در مورد احکام هر یک تا حدی که توان گوینده و وقت مجلس اقتضا میکند، توضیح مختصری بدهم.
مصادیق امر به معروف و نهی از منکر به معنی عام
امر به معروف و نهی از منکر به معنای عام آن یعنی هر گونه تلاشی که شخص به منظور اثر گذاردن در دیگری انجام میدهد، به گونهای که او را وادار به انجام کار واجب کند یا از کار حرام باز دارد. این تلاش ممکن است از طرق مختلف مانند تعلیم حکم یا موضوع عمل مورد، نظر انجام شود. یعنی اینکه به کسی بیاموزند که فلان امر در اسلام واجب است یا کیفیت انجام آن واجب چگونه است. ممکن است «تعلیم» مهمترین مصداق امر به معروف و نهی از منکر به معنای عام باشد. از طرف دیگر کاری مانند حرکت سید الشهدا (علیه السلام) که منجر به شهادت آن حضرت (علیه السلام) شد نیز یکی از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر به معنای عام است. بنا بر این از جهت مصادیق میتوان سه دسته مصداق برای امر به معروف نهی از منکر در نظر گرفت.
تعلیم جاهل
اولین مصداق امر به معروف و نهی از منکر از قبیل تعلیم است؛ گاهی فردی به دلایل مختلف از قبیل اینکه تازه به تکلیف رسیده، یا به مقتضای محیطی که در آن زندگی میکند نتوانسته احکام اسلام را یاد بگیرد، مثل اینکه از مرکز اسلام دور بوده و یا در منطقهای تحت تسلط کفار زندگی میکرده، و این فرد به اصطلاح نسبت به احکام اسلام جاهل قاصر است؛ یعنی کسی است که حکم یا راه اجرای آن را نمیداند و در بی اطلاعی خود مرتکب تقصیر نشده است. به این معنی که، برای او شرایط فراگرفتن احکام اسلام فراهم نشده است، و او در این امر کوتاهی نکرده است. تعلیم احکام اسلام به چنین فردی واجب است. اما اینکه تعلیم این گونه افراد بر چه کسانی واجب است؟ یا چند نوع تعلیم داریم؟ آیا تعلیم باید فردی یا اجتماعی باشد؟ به صورت رسمی یا غیر رسمی باشد؟ و مواردی از این قبیل، سوالهایی است که پاسخ گفتن به آنها موجب گسترده شدن بحث میشود، و در توان این جلسه نیست.
اجمالا این مسأله مسلّم است که تعلیم جاهل قاصر، واجب است. چنین تعلیمی باید با کمال نرمی، ملایمت و مهربانی انجام گیرد، چون طرف در جهل خود تقصیری نداشته است. همچنین در این تعلیم به مقتضای سن، شرایط زندگی و مرتبه استعداد و فهم شخص، باید سعی کرد از شیوههای مناسب آموزشی استفاده کرد تا او بهتر یاد بگیرد. مثلاً برای نوجوانی که تازه به سن تکلیف رسیده نمیتوان همان روش آموزشی که برای افراد بزرگسال استفاده میشود به کار برد.
و به همین ترتیب روش آموزش بر حسب مراتب استعداد و معلومات افراد نیز فرق میکند. این یک قسم امر به معروف و نهی از منکر است. نگویید تا به حال ما چنین امر به معروفی، نشنیده بودیم. فرض بر این است که مصادیق معنای عام امر به معروف و نهی از منکر را بررسی میکنیم، که شامل تعلیم جاهل نیز میشود.
حالت دیگر بحث این است که جاهل، مقصر باشد؛ یعنی توانایی یاد گرفتن را داشته اما در این کار کوتاهی کرده است. در این فرض اگر شخص جاهل مقصر درخواست تعلیم کرد، لازم است به او تعلیم داده شود. اما اگر درخواست هم نکرد، ولی شما میدانید که جاهل مقصر وظیفه خود را نمیداند و در یاد گرفتن آن کوتاهی کرده است، در اینجا علاوه بر اینکه باید به او تعلیم داد، باید در تعلیم او روشی را به کار برد که او تشویق به یاد گرفتن شود. «جاهل قاصر» خود به خود انگیزه برای یاد گرفتن داشته، اما شرایط یادگیری برای او فراهم نبوده، لذا توانایی یاد گرفتن را نداشته است. اما برای «جاهل مقصر» شرایط یادگیری فراهم بوده و میتوانسته یاد بگیرد، لکن در این کار کوتاهی کرده است.
لذا برای اینکه در این مقام برآید که گوش بدهد و توجه کند تا یاد بگیرد، باید در او ایجاد انگیزه کرد. یعنی در این مورد باید روش پیچیدهتری را در تعلیم به کار گرفت، تا این آمادگی در جاهل مقصر ایجاد شود که خود او درخواست تعلیم کند. در غیر این صورت، اگر صرفاً برای اتمام حجت به او گفته شود که بیا مسائل را یاد بگیر، میگوید نمیخواهم یاد بگیرم. با این روش، تکلیف از شما برداشته نمیشود. در امر به معروف نسبت به جاهل مقصر روش کار پیچیدهتر است. حال ممکن است بر حسب شرایط، تکلیف بر دوش یک فرد یا بر عهده نهادی مانند آموزش و پرورش باشد.
قسم سوم از امر به معروف که از قبیل تعلیم است، این است که کسی به خیال خود، حکم را یاد گرفته، روش انجام آن را میداند، ولی اشتباه میکند. مثلاً در مسائل فردی، افرادی هستند که قرائت نمازشان غلط است، ولی گمان میکنند درست است. یا فردی به خیال خود تکلیف اجتماعی اش را درست انجام داده است، اما اشتباه میکند. مثلاً همین وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، من از سابق که زمان طاغوت بود و شرایط فرهنگی و دینی جامعه با امروز خیلی فرق داشت، موارد زیادی را به خاطر دارم، که البته امروز هم ممکن است مشابه آنها در بعضی موارد پیدا شود، کسانی بودند که با تندی، ترشرویی، خشونت، و حتی گاهی با توهین به دیگران میگفتند آقا چرا فلان امر را انجام میدهی؟ این فرد گمان میکند که وظیفه خود را به درستی انجام میدهد، اما از روی ناآگاهی همراه انجام تکلیف واجبِ امر به معروف، مرتکب گناه نیز میشود. این گناه توهین به مؤمن است که حرام است، ولو آن مؤمن گناهکار باشد.
در اینجا فرض بر این است، که فرد، جاهل مرکب است. یعنی نمیداند و گمان میکند که میداند. چنین کسی را باید تعلیم داد، اما روش تعلیم چنین فردی پیچیدهتر از دو روش قبل است. یعنی آن چنان باید با نرمی سخن گفت، که فرد آماده بشود. ابتدا احتمال بدهد که اشتباه کرده است. چون فرض ما این است که او گمان میکند وظیفه خود را درست انجام میدهد. لذا به آسانی قبول نمیکند که کارش غلط است. ابتدا باید کاری کرد که احتمال بدهد در نحوه انجام وظیفه اشتباه میکند. سپس عمل صحیح به او تعلیم داده شود.
همه شما شنیدهاید که در مورد امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) نقل شده که ایشان در دوران کودکی روزی پیرمردی را دیدند، که مشغول وضو گرفتن بود، ولی نحوه وضو ساختن او صحیح نبود. آنها خواستند روش صحیح وضو را به او بگویند، اما دیدند این فرد پیرمرد است و باید احترام او را حفظ کرد. زیرا ادب اسلامی اقتضا میکند که به پیرمردان بیش از دیگران احترام گذاشت. حسنین (علیهما السلام) نزد او رفتند و سلام کردند، و گفتند که ما دو نفر، با هم برادر هستیم و میخواهیم وضو بگیریم، شما ببینید که وضوی کدام یک از ما بهتر از دیگری است. به پیرمرد نگفتند که وضوی تو غلط است، چرا یاد نگرفتی؟ بلکه او را احترام کردند، به او سلام کردند، بعد گفتند که ما وضو میگیریم، شما ببین کدام یک از ما بهتر وضو میگیرد. پیرمرد ایستاد و نگاه کرد، گفت این دو کودک عجب وضوی خوبی میگیرند، فهمید که آنها با این روش میخواهند به او یاد بدهند که وضوی صحیح چگونه است. پیرمرد به حسنین (علیهما السلام) گفت پدر و مادرم به قربان شما، هر دو خوب وضو میگیرید، این من بودم که اشتباه میکردم.
هر سه مورد، جاهل قاصر، جاهل مقصر و جاهل مرکب احتیاج به تعلیم دارند، میبایست مسائل را به آنها یاد داد، اما باید روشهای آموزش متناسب با سن، استعداد و موقعیت اجتماعی افراد باشد، تا انسان در امر به معروف و نهی از منکر موفق شود. صِرف اینکه انسان برای «اتمام حجت» چیزی بگوید، کافی نیست. در جامعه اسلامی باید افراد یا ارگانهایی باشند که عهده دار تعلیم با روشهای مناسب شوند. شرایط هر یک از این موارد فرق میکند، چه کسی باید متصدی تعلیم باشد؟ به چه افرادی تعلیم داده شوند؟ چه کسی مدیر آموزشگاهها باشد؟ چگونه معلمی سر کلاس برود؟ یا اگر نهادی متکفل این امر است باید همه این شرایط را رعایت کند و روشی فراگیر اتخاذ نماید، تا کسی که میخواهد یاد بگیرد، درست یاد بگیرد. هدف یاد گرفتن است. هدف یاد دادن به جاهل است؛ نه اینکه انسان چیزی را بگوید که اتمام حجت کرده باشد. این سه قسم از امر به معروف و نهی از منکر است، که اسم هر سه «تعلیم جاهل» است. در مورد جاهل قاصر، جاهل مقصر، یا جاهل مرکب، نیازی به استفاده از برخورد تند، خشونت و برخورد فیزیکی نیست. بلکه در این موارد باید به جاهل آموزش داد، و سعی کرد که او بهتر یاد بگیرد.
تذکر و موعظه
بعضی از اقسام دیگر امر به معروف و نهی از منکر مصداق موعظه و نصیحت کردن، و پند و اندرز دادن است. این قسم هم چند صورت دارد، که مصادیق آن فرق میکند. مثلاً شما اطلاع پیدا کردید که فردی علی رغم اینکه حکم را میداند و میداند که فلان کار گناه است، در عین حال، عالماً و عامداً، آن گناه را مرتکب میشود.
امّا همین فرض چند حالت دارد: گاهی آن فرد به تنهایی و در خلوت گناهی را مرتکب شده است و شما به طور اتفاقی از عمل او اطلاع پیدا کردید، و او اصلاً نمیخواهد کسی در مورد این مسأله چیزی بفهمد. و حتی اگر متوجه شود که شما از عمل او اطلاع پیدا کردهاید، خجالت میکشد. در اینجا شما باید او را امر به معروف و نهی از منکر کنید، اما این امر به معروف و نهی از منکر باید به گونهای باشد که او خجالت نکشد. چون خجالت دادن افراد، مصداق ایذاء مؤمن است و ایذاء مؤمن هم حرام است. باید به گونهای با او صحبت کنید، که او متوجه نشود شما از گناه او خبر دارید. مثلاً با گفتن مسائل کلی او را موعظه کنید. چه رسد که راز او را نزد دیگری فاش کنید و گناه او را به دیگران بگویید.
بازگو کردن گناه دیگران، خود گناه کبیره است. ممکن است شخصی در خفاء گناه سادهای را انجام بدهد، بعد شما گناه ساده او را به اسم نهی از منکر در جلوی دیگران بازگو کنید! اولاً او خجالت میکشد، که این خود یک گناه است. اگر دیگران بفهمند که او آن گناه ساده را مرتکب شده است، شما یک گناه کبیره مرتکب شدهاید. او یک گناه صغیره کرده بود، اما شما برای انجام تکلیف واجب، مرتکب گناه کبیره شدید!
پس اگر کسی در خفا گناهی کرد، حتی اگر گناه کبیره هم باشد، اولاً شما حق ندارید که راز او را فاش کنید، و به کسی بگویید. حتی شما حق ندارید راز او را به پدر و مادرش بگویید. چون آن فرد خجالت میکشد، آبرویش میریزد، و ریختن آبروی مؤمن حرام است.
مگر یک مورد که استثنا شده و آن اینکه راه اصلاح فرد گناهکار منحصراً در این باشد که به دیگری بگویید. یعنی به هر دلیلی اصلاً حاضر نمیشود، دست از گناه خود بردارد، و تنها راه باز داشتن او این است که به شخص دیگری که میتواند او را از گناه باز دارد، بگویید، تا او آرام آرام شخص خلافکار را وادار به اصلاح کند. فقط در این مورد جایز است گناه شخصی برای دیگری نقل شود. اما تا ممکن است باید خود شما در صدد اصلاح او بر آمده، و او را از منکری که مرتکب آن میشود نهی کنید.
اما به گونهای که متوجه نشود شما خبر دارید، تا آبروی مؤمن نزد شما نریزد. خداوند ستار العیوب است، و راضی نمیشود که راز مؤمن برای دیگری فاش شود، و یا آبرویش بریزد.
بسیاری از مردم از این موضوع غفلت دارند، گمان میکنند هر کس گناهی را مرتکب شد، مخصوصاً اگر گناه کبیره باشد، باید افشاگری کرد، و به مراجع ذی صلاح خبر داد، یا باید او را تعزیر کرد، و یا اگر مرتکب گناهی شده که حد دارد، باید او را حد زد. در صورتی که حتی گناهی که موجب حد است، افشای آن به این سادگی جایز نیست.
مگر آنکه چهار نفر به اتفاق یکدیگر آن گناه را ببینند، در این صورت آن چهار نفر حق دارند گناه او را به مراجع ذی صلاح گزارش کنند. اما اگر سه نفر مؤمن میدانند که این فرد مرتکب عملی شده که موجب حد است، و بروند در محکمه شهادت دهند، اگر نفر چهارم حاضر نباشد، قاضی باید خود آن سه نفر را حد بزند. اسلام تا این مقدار خواسته است که اسرار مردم آشکار نشود و آبروی کسی نریزد. البته اگر رسوایی به جایی رسید که چهار نفر عادل با هم دیدند، آن هم به نحوی که جای هیچ شبههای برای آن چهار عادل وجود نداشته باشد، در این حالت باید حد الهی اجرا شود، و نباید حدود الهی تعطیل گردد. ولی تا ممکن است، باید اسرار مردم فاش نشود و حتی به خود طرف هم نباید گفت که من از گناه تو خبر دارم، تا مبادا او خجالت بکشد.
قسم دیگر امر به معروف و نهی از منکر این است که فرد گناهکار انسانی لاابالی است. درست است که الآن در خلوت یک گناهی را مرتکب شده، اما اگر دیگران متوجه عمل او شوند، او احساس شرم و خجالت نمیکند. در مورد چنین فردی مانند کسی که از گناه خود خجالت میکشید، پنهان کاری و حفظ سرّ لازم نیست. اما در عین حال، باید به نحوی او را از منکر نهی کرد که کسانی که خبر ندارند بی جهت مطلع نشوند.
باید محرمانه و به طور خصوصی به او گفته شود. نه اینکه در میان جمع به او بگویند، تا سرّش فاش شود. گرچه خود آن فرد هم ابایی نداشته باشد، ولی شما نباید به انتشار فحشاء کمک کنید. در مورد قبل، کسی دوست ندارد دیگران متوجه گناه او شوند، و تجاهر به فسق نمیکند، کاری در خلوت انجام داده، شما هم باید راز او را پنهان کنید. در عین حال سعی کنید به نحوی او را آگاه و متنبه کنید، با کلی گویی، خواندن حدیث یا داستانی که از آن پند بگیرد، یا او را به مجلس موعظهای راهنمایی کنید، به نحوی که او پند و اندرز بپذیرد، البته به گونهای که آبروی او نریزد.
اما اگر کسی متجاهر به فسق بود، یعنی عملاً در حضور دیگران گناه میکند و احساس شرمساری هم نمیکند. امر به معروف و نهی از منکر در مورد چنین کسی سختتر از دیگران است. اما در عین حال برخورد با او مراحلی دارد. اینجا دیگر مسأله حفظ سرّ مطرح نیست. لازم نیست در خلوت یا به گونهای به او گفته شود که متوجه نشود شما از گناه او خبر دارید. زیرا خود او این گناه را در مقابل مردم انجام میدهد، خود او آبروی خودش را ریخته است. شما چیزی را بر آبروریزی او نمیافزایید. او در حضور مردم از اینکه گناه میکند باکی ندارد. در اینجا نیز باید مراحلی را برای امر به معروف در نظر گرفت. اول با قول لیّن، با ادب و احترام و با نرمی، او را موعظه کنید و از او بخواهید که گناه را ترک کند، یا به وظیفه واجب عمل کند.
به اصطلاح او را نصیحت کنید، و آثار دنیوی و اخروی این عمل را برای او ذکر کنید تا تشویق شود و گناه را ترک کند. و یا حتی اگر مؤونه ظاهری برای شما ندارد، غیر از تشویق زبانی، تشویقهای دیگری برای جذب او انجام دهید. البته این کارِ هر کسی نیست، اما کسانی هستند که متمولند، یا شرایط خاصی دارند که میتوانند کمک مالی بکنند. مثلاً به او مهمانی بدهند، یا از او پذیرایی کنند، او را به سفری ببرند. این تشویق بستگی به نوع گناه و اطلاعاتی که اشخاص پیدا میکنند دارد. مرحله اول امر به معروف و نهی از منکر از این اشخاص در ابتدا با آرامی، نرمی، ادب، ملاطفت و تشویق همراه است.
اگر مرحله اول اثر نکرد، مرحله دوم کمی سختتر است، یعنی در این مرحله اخم کنید. روایاتی که خواندیم، از جمله اینکه: «لَمْ یَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَیْظاً لی قَطُّ» (اصول کافی، ج ۵، ص ۵۸، روایت ۸.) برای این گونه موارد است. هنگامی که دیدید با زبان نرم و لیّن نمیپذیرد، عبوس کنید، با خشم و تندی به او بگویید، «صُکُّوا بِها جِباهَهَم» (تهذیب الاصول، ج ۶، ص ۱۸۱، باب ۲۲،) در این مورد باید با افراد گناهکار همراه با سختی و تندی برخورد کرد. باید آمرانه مسأله را به آنها گفت. مصداق قدر متیقن امر به معروف، که همه معانی امر به معروف در آن جاری میشود، همین مورد است، که آمرانه گفته شود.
بگوید این کار را نباید بکنی. اگر دیدید باز هم گفتار آمرانه تأثیر نداشت، میتوانید او را تهدید کنید که اگر کار خود را ترک نکنی تو را به مراجع ذی صلاح معرفی میکنم. به او بگویید که اگر گناه را ترک نکند او را به نیروی انتظامی معرفی میکنید. و نیروی انتظامی حق دارد طبق قانون در مورد او عمل کند. حتی گاهی حق دارد او را تعزیر یا زندانی کند؛ که مراحل آن را قانون تعیین کرده است. اما هنگامی که گناه او را دیدید، ابتدائاً لازم نیست شکایت کنید. بلکه اگر گفتار نرم اثر نکرد، با زبان تند برخورد شود و اگر آن هم اثر نکرد، تهدید کنید که او را به مرجع ذی صلاح معرفی خواهید کرد. اگر تهدید هم اثر نکرد، در این صورت، فرد گناهکار را معرفی کنید. یعنی این تدریج را در مراحل امر به معروف باید لحاظ کرد، و بی جهت به کسی تندی، بی ادبی و بی احترامی نکرد. اما اگر کار به جایی رسید که دیگر نرمی و ملاطفت اثر نمیکند، باید تندی کرد.
البته این را هم فراموش نکنید که نباید افراط و تفریط در کار باشد. چون بسیاری از مشکلات ما از افراط و تفریط پیدا میشود. گاهی از یک طرف بعضی افراط، و از طرف دیگر بعضی تفریط میکنند. بسیاری از مواقع حوادث عکس العمل کارهای دیگر است. زیرا گاهی کندروی موجب این میشود که دیگران با تندی عمل کنند، و رفتارهای نا به جای برخی باعث میشود که اصل یک عملِ معروف انکار شود. ولی اسلام همه چیز را در حد خودش قرار داده است، تا ممکن است باید با نرمی و ملاطفت رفتار شود. ولی اگر اثر نکرد، نباید مصالح جامعه فدای این بشود که حرف حساب در شخص خلافکار مؤثر واقع نمیشود. بلکه باید مصالح جامعه حفظ شود. جامعه اسلامی نباید به گونهای باشد که قُبح گناه بریزد، باید در جامعه اسلامی حریمها حفظ شود. جامعه اسلامی باید به گونهای باشد که اگر کسی در آن مرتکب گناه شد، خجالت بکشد. اگر به این ارزشها عمل نشود، در این صورت در جامعه اسلامی مشکلات دیگری پیش میآید. به هر حال اینها هم تقریباً مصادیقی از موعظه است، غیر از مرحله آخر که از قبیل امر است و از حد موعظه خارج میشود.
موعظه این است که کسی را با زبان به کار خوب تشویق نمود، فواید انجام کار خوب یا مضرات ترک آن را برایش بیان کرد. و بالعکس مضرات انجام کارهای بد را بیان کرد. اینها موعظه است. پند و اندرز دادن به این است که فقط انسان نتایج خوب و بد کاری را برای دیگران بگوید، تا خود افراد تشویق، و علاقه مند شوند، و انگیزه پیدا کنند، تا کار خوب را انجام دهند.
اما «امر» به این معنی است که «من میگویم این کار را باید انجام بدهی؛ من به عنوان یک فرد مسلمان، به عنوان فردی که وظیفه دینی خود را در جامعه عمل میکند، آمرانه به تو میگویم فلان کار را انجام بده.» و اگر من نگویم، دیگری خواهد گفت. همه مسلمانها باید فرد خاطی را امر کنند. در این مورد جای اینکه با او صحبت کرد و او را موعظه و نصیحت نمود، نیست. بلکه در یک جمله باید به او گفت که باید این کار را انجام دهی. این مصداق قطعی امر به معروف و نهی از منکر است، که در آن علو و استعلا شرط است. علو و استعلاء، یعنی از موضع بالاتر به طرف مقابل بگوید این کار را باید انجام دهی. بعد از اینکه این مراحل انجام گرفت، اگر باز هم، شخص گناهکار به خلاف خود ادامه داد، در این صورت مراتب دیگری پیش میآید، و شرایط دیگری دارد.
برخورد اجتماعی با توطئهها
گاهی کاری که بر خلاف شرع، و بر خلاف مصالح جامعه اسلامی است، به صورت کاری ساده و با انگیزه فردی و از روی جسارت، گستاخی و بی ادبی انجام میگیرد. و گاهی این خلاف شرع کار فردی و سادهای نیست، بلکه اقدامی پیچیده و حساب شده است، که کسانی آن را برنامهریزی کردهاند. صرفاً چنین نیست که یک نفر گستاخی کرده و مرتکب گناهی در مقابل مردم شده است، بلکه نقشهای در کار است، کسانی آن را طراحی کردهاند که اسلام و نظام اسلامی شکست خورده، و کارآیی خود را از دست بدهد. مثلاً میگویند آن قدر کارهای زشت انجام دهید که این گونه کارها برای مردم عادی شود. این را از قبل برنامهریزی کردهاند و دیگر تنها مربوط به یک فسق علنی نیست. بلکه در این فرض برای اینکه انواع ضررهای ممکن را به جامعه اسلامی وارد کنند، چنین برنامهریزی هایی را انجام دادهاند.
خوب، طبعاً کسانی که این کارها را انجام میدهند، علاقهای به اسلام ندارند؛ یا منافق هستند و اصلاً از صمیم دل ایمانی ندارند، و یا به واسطه گرفتن پول از دیگران مزدور بیگانگان شده اند، و به هر دلیلی که هست میخواهند حاکمیت اسلام را در جامعه از بین ببرند. در این صورت به روشهای گوناگون ضررهایی متوجه جامعه میشود، که باید با آنها مبارزه کرد. این ضررها ممکن است در قالب یک کار فرهنگی، اقتصادی، هنری یا اخلاقی و حتی ممکن است یک کار نظامی باشد. در اینجا کار از وظیفه یک فرد، و ار قالب یک امر به معروف و نهی از منکر ساده خارج شده، و در چنین مواردی انواعی از مبارزه واجب میشود. این دیگر از موارد امر به معروف و نهی از منکرهایی که تا به حال با آنها آشنا بودیم نیست و احکام و مسائل آن را در رسالههای عملیه ننوشته اند. اما این قبیل امر به معروف و نهی از منکرها مبارزه با تهاجم است و کار یک فرد نیست و با این روش ساده که به شخص خلافکار گفته شود «نکن،» نتیجه نمیدهد.
این تهاجم، کار پیچیده شیطانی، طراحی شده و نقشه دار است، و باید برای دفع آن متقابلاً طراحی، فکر و سازماندهی کرد، و متناسب با آن کار، طرحی را تهیه کرد که از این خیانت جلوگیری شود. ممکن است این تهاجم در قالب یک اقدام اقتصادی باشد. داستان تنباکو و موارد مشابه دیگر را همه شنیدهاید. مثالهای زیادی در این زمینه وجود دارد که حتی برخی از آنها دارای پیچیدگی خاصی است که فقط اهل فن میتوانند آن توطئهها را بفهمند. مثلاً یکی از توطئههایی که از طریق آن این روزها دشمنان اسلام میخواهند ضرر اقتصادی به مسلمانان وارد کنند، پایین آوردن قیمت نفت است. این کار سادهای نیست که من و شما بفهمیم چه خیانتی است و چگونه باید با آن مقابله کرد. این یک منکر اجتماعی، اقتصادیِ برنامهریزی و طراحی شده با نقشههای جهانی و بین المللی است. حتی یک کشور به تنهایی نمیتواند این منکر را مرتکب شود، بلکه شیاطین از کشورهای مختلف باید با یکدیگر هماهنگ باشند تا بتوانند چنین ضرری را به مسلمانان بزنند. برای اینکه نفتِ بشکهای سی دلار مسلمانها به هشت دلار برسد، شیاطین از کشورهای مختلف چه کارهایی انجام دادند! این منکر «ضرری» است که به همه مردم یک کشور بلکه به همه مسلمانان جهان وارد میشود و باید با آن مقابله کرد. زیرا با انجام این منکر برتری کفار بر مسلمانان و بر بازار آنها تثبیت میشود. «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلی الْمُؤْمِنینَ سَبیلا،» (نساء، ۱۴۱) خدا هیچ وقت اجازه نمیدهد که کافر بر مسلمان ولو در مسائل اقتصادی تفوق و برتری پیدا کرده و مقاصد شوم خود را بر مردم مسلمان تحمیل کند.
در مورد این گونه منکرات باید مسلمانان به صورت دسته جمعی تصمیم بگیرند. البته نه یک تصمیم ساده، نهی از منکرهایی از این قبیل احتیاج به طراحی و بررسیهای علمی دارد. باید دید از چه راههایی میشود با این توطئه دشمن مبارزه کرد. برای یافتن راه حل مناسب باید متخصصان ویژه مدتها فکر، بررسی و طراحی کنند، تا نقشه مؤثری را تهیه نمایند. زمانی که راه حل مناسب برای مقابله با این منکر پیچیده پیدا شد، باید همه مسلمانها برای اجرای آن به این نقشه عمل کنند. گاهی ممکن است راه حل، تحریم اقتصادی یک کالا باشد. مثلاً بگویند اجناس آمریکایی را نخرید. بر همه مسلمانها واجب میشود که این فرمان را اطاعت کنند. خرید جنس آمریکایی حرام میشود. ولو همان جنس را باید از کشور دیگری با دو برابر قیمت خرید. اما به خاطر مقابله با توطئه خائنانه دشمن که ضرر آن به همه مسلمانها وارد میشود، عمل به این تحریم به عنوان نهی از منکر بر همه مسلمانها واجب میشود. در جامعه اسلامی نهی از منکر تا این حد نیز گسترش پیدا میکند. گسترش نهی از منکر در مسائل نظامی خیلی روشنتر است. زیرا دشمن دسیسههایی میکند تا در مرزها نفوذ کند، و یا عوامل نفوذی خود را به داخل بفرستد تا ترورهایی را انجام دهند، یا در ارتش و نیروهای نظامی و انتظامی عوامل نفوذی وارد کنند. و هزاران مسائل اجتماعی پیچیدهای که متخصصان باید آنها را بررسی کنند.
به هر حال، در جامعه باید با گناه مقابله شود، و یگانه راه مقابله با آن این نیست که من به تنهایی تصمیم بگیرم. بلکه واجب است در درجه اول متخصصان با یکدیگر مشورت کرده، طرحی تهیه کنند، بعد دستور اجرای آن طرح از طرف دولت اسلامی به مردم ابلاغ شود. در اینجا عمل به این طرح بر همه مردم واجب است. وجوب عمل به این طرح هم به خاطر نهی از منکر و هم به جهت اطاعت از دولت اسلامی است که به معنی اطاعت از ولیّ امر مسلمین میباشد.
فرض دیگری که میتوان تصور کرد این است که، ولیّ امر مسلمین یا دولت اسلامی، در منطقهای وجود ندارد. فرض کنید در کشوری دولت اسلامی وجود ندارد، یا دولت اسلامی هست، اما در مورد این مسأله به هر دلیل نمیتواند کاری انجام دهد. در این فرض که دولت اسلامی وجود دارد، اما نمیتواند جلوی دسیسه اقتصادی دشمن را بگیرد، تکلیف مشکل تر است. من نمیخواهم خیلی چیزها را باز کنم. عدهای پول پرست، با تبلیغات، با در دست گرفتن سرچشمههای اقتصادی و تجاری، معادن و چیزهای دیگر در داخل کشور دسیسه میکنند و دولت را در مقابل عمل انجام شده قرار میدهند. یا حتی در پستهای دولتی نفوذ میکنند، وزیر یا شورایی که باید در موردی تصمیم بگیرد، از عناصری هستند که برای اسلام دل نمیسوزانند، بلکه به فکر منافع شخصی خود هستند.
اگر چنین وضعی پیش آمد که دسیسهای علیه اقتصاد، یا علیه مصالح کشور اسلامی یا یک شهر یا یک منطقه صورت گرفت، اگر خود مردم بتوانند برای مبارزه با دسسیسه های دشمنان برنامهریزی کنند، بر آنها واجب است که این کار را انجام دهند. در اینجا بحث آدم کشی مطرح نیست، صحبت این است که تصمیم گرفته شود با این توطئه مقابله شود، دشمن را به زانو در آورد، و نقشه او را نقش بر آب کرد. زیرا دولت اسلامی به هر دلیل نمیتواند برنامهای را برای خنثی کردن توطئه اعمال کند. حال، یا از دسیسهها خبر ندارد، یا از توطئه اطلاع دارد ولی نمیتواند علیه آن اقدامی انجام دهد.
شکل دیگری هم محتمل است و آن اینکه دولت اسلامی با توجه به اینکه در جریان دسیسههای دشمنان هست و میتواند با آنها مقابله کند، اما اقدامی نمیکند. در چنین شرایطی واجب است که خود مردم برای رفع خطر از جامعه اسلامی اقدام کنند، طرحی بریزند و برای اجرای آن تصمیم بگیرند. این دیگر تعرض به جان و مال و ناموس مردم نیست. این اقدام مردم ممکن است موقتاً یک ضرر اقتصادی برای جامعه در برداشته باشد، ولی این ضرر بعداً جبران خواهد شد. به هر حال این یک واجب است، اما متأسفانه این گونه موارد را درست بررسی نکرده، و جوانب آن را به طور کامل موشکافی نکرده ایم و فقط به همان مسائل ساده فردی اکتفا کرده ایم.
پس هر گاه خطری در یکی از زمینههای زندگی جامعه اسلامی از ناحیه دشمنان خارجی یا داخلی، متوجه جامعه اسلامی شد، بر مردم مسلمان واجب است که با استفاده از علمِ عالمان و متخصصان خود و تجربه صاحب تجربهها، تصمیم قطعی برای مقابله با آن خطر بگیرند و نقشههای دشمن را خنثی کنند.