«گذر» حکایت گم‌گشتگی و سرگردانی است. حکایت زنان تحصیل‌کرده‌ای که گرچه تمام تلاششان را می‌کنند اما در هیاهوی جهان مدرن راهشان را گم‌ کرده‌اند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: رمان «گذر» نوشته نفیسه مرادی در اواخر سال ۱۴۰۰ در ۱۶۲ صفحه و بهای ۴۸ هزار تومان از سوی نشر نیماژ روانه کتابفروشی‌ها شد. نفیسه مرادی؛ شاعر و داستان‌نویس دارای مدرک دکترای ادبیات فارسی است. به قلم او پیشتر مجموعه شعر «لبخندی که سهم من نبود» نیز منتشر شده است.

محبوبه سلاجقه، منتقد ادبی، یادداشتی بر این‌رمان نوشته که در ادامه می‌آید؛

سید محمدرضا کردستانی متخلص به میرزاده عشقی شاعر، روزنامه‌نگار، نویسنده و نمایشنامه‌نویس ایرانی است که بیشتر به‌واسطه افکار انقلابی و سرودن اشعار ملی و وطنی شهرت دارد. او از جمله اولین شاعرانی بود که از عنصر هویت ملی در جهت ایجاد انگیزه و آگاهی در توده مردم استفاده کرد. او که خالق اولین اپرای ایرانی است در سن سی‌سالگی در منزلش ترور شد. مرگی که الهام‌بخش مرگ مهشاد در داستان گذر اولین رمان نفیسه مرادی است.

میرزاده عشقی بعد از آنکه توسط گلوله مورد اصابت قرار گرفت از خانه‌اش خارج شد و از شدت درد در جوی آب افتاد. جسد مهشاد استاد ادبیات فارسی که در حال نگارش نمایشنامه‌ای درباره میرزاده عشقی است در وان حمام خانه‌اش پیدا می‌شود. مرگ ناگهانی‌ای که سبب می‌شود دوستان او برای یافتن حقیقت به جست‌وجو بپردازند. فرانک دوست صمیمی او که رابطه‌ای استاد و شاگردی نیز با مهشاد دارد سفری برای یافتن حقیقت آغاز می‌کند سفری که او را به گذشته خودش و مهشاد می‌برد و پرونده زندگی آنها را رو می‌کند. شخصیت‌هایشان را پیش روی خواننده برهنه می‌کند و پرده از حقیقت زندگی‌شان برمی‌دارد.

فرانک در این جست‌وجو از یادداشت‌های مهشاد درباره زندگی خودش استفاده می‌کند و با یکی از دوستان او نیز صحبت می‌کند و به کمک یادآوری خاطراتش سعی می‌کند پازل زندگی مهشاد را کنار هم بچیند.

رمان گذر با یک کابوس آغاز می‌شود و نویسنده به کمک این کابوس همان ابتدا استرس و ترس ناشی از یک مرگ نابهنگام را برای خواننده فضاسازی می‌کند.

«با صدایی مهیب از جا پریدم. صدا از درِ پشتی بود که هیچ آشنایی آنجا رفت‌وآمد نمی‌کرد. یک نفر پشتِ هم با مشت به در می‌کوبید. با وحشت پله‌ها را دوتایکی کردم. تمام طولِ حیاط و بعد دهلیز تاریک و نمور را دویدم. باد غوغا می‌کرد و در و پنجره‌های باز را به هم می‌کوبید. نفس‌نفس می‌زدم. تمام بدنم از ترس داغ شده بود.» (ص، ۷)

پیرنگ داستان ساده است و با یک حادثه محرک قوی آغاز می‌شود و از همان ابتدا مخاطب را برای خواندن باقی اثر مشتاق می‌کند. نویسنده در بیشتر اثر به کمک تکنیک فلاش‌بک و در فصل چهارم به کمک یادداشت نویسی داستانش را روایت می‌کند.

این رمان هشت فصلی از زبان اول‌شخص روایت می‌شود و داستانش در تهران امروز اتفاق می‌افتد. بر پیشانی‌نوشت هر فصل جمله‌ای زیبا و پر مفهوم از یکی از بزرگان ادبیات فارسی ایران چون بیهقی، میرزاده عشقی، فروغ فرخزاد و … آمده است. حسن ختام این رمان یک نمایشنامه دوپرده‌ای است که به‌وضوح یأس و انفعال حاکم بر شخصیت‌های اصلی این رمان را نشان می‌دهد.

«فرانک: نه… باید راهی باشد… باید چاره‌ای برای خلاصی‌اش پیدا کنیم.

عشقی: چاره… چه لغت بیچاره‌ای ست چاره. چه خیال بیهوده‌ای...

فرانک هاج‌وواج به عشقی خیره می‌شود. طوری که گویی انتظار این‌همه یأس و انفعال را نداشته.» (ص، ۱۵۷)

در تفسیر کلی می‌توان گفت که حکایت گذر حکایت گم‌گشتگی و سرگردانی است. حکایت زنان تحصیل‌کرده‌ای که گرچه تمام تلاششان را می‌کنند اما در هیاهوی جهان مدرن راهشان را گم کرده‌اند و فاصله بسیاری تا رسیدن به مقصد دارند.