نویسنده کتاب «بینایی» گفت: آن چیزی که عاشورا را ماندگار و حقیقت عاشورا را ثبت می‌کند این است که نویسنده یا شاعر، باید آینه باشد. باید خودش از میان برخیزد. خودش را فراموش کند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب: واقعه عاشورا با ریشه، تفکر و فرهنگ ما گره خورده است و اهمیت فراوانی برای شیعیان دارد. تحلیل و برداشت از این حادثه کار آسانی نیست؛ چرا که در عین سادگی و صراحت، پیچیدگی‌های فراوانی دارد که ممکن است قضاوت انسان‌ها را به افراط و تفریط ختم کند. برای رسیدن به درک درست از این حادثه تاریخی و تأثیرگذار نیاز است تا بررسی‌های دقیق و جامعی در اختیار مردم قرار گیرد.

امین بابازاده در اثر جدیدش با عنوان «بینایی» نقطه پرگار کتاب را اصحاب غیر بنی‌هاشمی سیدالشهدا (ع) قرار داده است. اصحابی که با گذشت ۱۵ قرن تجلی وفاداری در تاریخ اسلام هستند.

به همین بهانه گفتگویی با وی داشته ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

* آقای بابازاده کتاب‌های زیادی درباره واقعه عاشورای ۶۱ هجری به نگارش درآمده. چه شد به این نتیجه رسیدید که کتابی در این زمینه بنویسید؟

کتاب در این زمینه زیاد است. دغدغه من اما تولید ادبیات است. در هر دوره‌ای، زمانه‌ای، نوع نگاه و زاویه دید ادبیات متفاوت می‌شود و بر اساس نیاز در جامعه شکل می‌گیرد. چند سالی این دغدغه را نسبت به امام حسین (ع) و اصحابشان داشتم؛ اینکه کاری تولید کنم تا نور جدیدی بتاباند به اصحاب غیر بنی هاشم اباعبدالله؛ از زمانی که اصحاب به کربلا آمدند تا زمانی که به شهادت میرسند. به‌همین‌خاطر این کار را نوشتم.

* این کتاب را برای رده سنی نوجوان مناسب می‌دانید؟

قطعاً خیر. چون اصلاً ذهن من نوجوانانه نیست. بزرگسال است؛ اما یک دانشجو می‌تواند کتاب را بخواند. جوانی که کتابخوان باشد می‌تواند از این کتاب بهره تازه‌ای ببرد.

* از عنوان کتاب بگویید؛ اینکه چرا نام «بینایی» را برای آن انتخاب کردید؟

برخی‌ها گمان می‌کنند انتخاب عنوان کتاب ذوقی است. یک جمله‌ای از هلال بن نافع در مقابل امام حسین علیه السلام داریم: "انّا علی نیاتنا و بصائرنا". از همین نیاتنا و بصائرنا، بینایی بیرون کشیدم.

* یعنی می‌خواستید مفهومی را به مخاطب انتقال دهید؟

بله. بینایی یعنی زمان را درست ببینی، اگر درست نبینی از قافله عقب می‌افتی.

* بخش‌هایی از کتاب بینایی را یادداشت‌هایی تشکیل می‌دهد که با عنوان بیان شروع می‌شود. وقتی به‌عنوان مخاطب کتاب را می‌خواندم، کتاب «فتح خون» شهید آوینی و بخش راوی آن کتاب به ذهنم خطور می‌کرد. در آن کتاب، شهید آوینی ابتدا بخشی از تاریخ را می‌آورد و سپس در قالب راوی آن مسئله را تحلیل می‌کند. آیا راوی و بیان وجه تشابهی با هم دارند؟

بله قطعاً شباهت هست.

* یعنی این قسمت را از کتاب شهید آوینی وام گرفتید؟

بله. وام گرفته از آن‌جاست و به‌خاطر اینکه تقلید مستقیم نشود، عنوانش را «بیان» گذاشتم؛ چون سطح من از شهید آوینی خیلی پایین‌تر است. فهم و رازگشایی ایشان از کربلا خیلی متفاوت است. ایشان قطعاً راوی است که کربلا را می‌بیند و روایت می‌کند اما حد حقیر اصلاً این حرف‌ها نیست. من در حد خودم قلم زدم، ولی ایده را از آن‌جا گرفتم.

* شما خودتان از بخش بیان راضی بودید؟

چند سالی است که درباره عاشورا مطالعه می‌کنم. از خودم چیزی ندارم، هر چه هست حاصل آن مطالعات است. یک چیزی را انسان چند سالی می‌خواند و بعد از مدتی در ذهن و جانش می‌نشیند و می‌بیند که واقعاً این‌طوری است. بخش بیان هم حاصل مطالعاتم است. چون درباره عاشورا مطالعه کردم و می‌کنم. دعوی این ندارم که این‌ها مکاشفات من است؛ نه بر اساس مطالعات به این بیان‌ها رسیدم.

* از مسیر نگارش کتاب بفرمائید. اینکه چقدر طول کشید و چه کارهایی را انجام دادید؟

برای نگارش کتاب از هفت منبع استفاده کردم. آن‌ها را در زمان نوشتن کتاب نخواندم. بلکه در طول زمان خواندم. پنج سال برای خواندن آن‌ها وقت گذاشتم. به‌عنوان مثال کتاب ابصارالعین فی انصار الحسین استاد سماوی را دو سه بار خواندم. چون مقداری آشفتگی مطالب دارد، نیاز بود کتاب را چند بار بخوانم تا بتوانم ارتباطات داخل کتاب را پیدا کنم. اما برای نگارش کتاب پنج ماه وقت گذاشتم.

ظهر روز دهم اوج واقعه کربلاست. حرف من از اول کتاب این است که امام در راه رفتن به معراج بود. در این مسیر به معراج رفتن، به مقام «والوتر الموتور» می‌رسد. والوتر الموتور را مقام می‌دانم. تنهایی منفی نیست. امام می‌خواهد تنها شود تا به اوج خودش برسد.

* کتاب بینایی چهار فصل دارد. فصل سوم، روز دهم و فصل چهارم، ظهر روز دهم نام دارد. چرا فصل پایانی را در فصل سوم قرار ندادید؟

خود ظهر مهم است. ظهر روز دهم اوج واقعه کربلاست. حرف من از اول کتاب این است که امام در راه رفتن به معراج بود. در این مسیر به معراج رفتن، به مقام «والوتر الموتور» می‌رسد. والوتر الموتور را مقام می‌دانم. تنهایی منفی نیست. امام می‌خواهد تنها شود تا به اوج خودش برسد. به مقام «قوب قوسین او ادنی». احساس می‌کنم اوج این سفر ظهر عاشورا است. امام در آن زمان آماده پرواز می‌شود. اغلب یاران ایشان دیگر در ظهر به شهادت رسیده‌اند و تعداد معدودی باقی ماندند. عصر عاشورا اغلب یاران بنی هاشم امام به شهادت می رسند. اوج کربلا در ظهر عاشورا است.

* در ادبیات آئینی و عاشورایی شاعران کار راحت‌تری پیش رو دارند. اگر به خلأ تاریخی برسند می‌توانند از عنصر خیال استفاده کنند. اما نویسنده حتماً باید تکیه‌اش به مستندات تاریخی باشد. شما در کارتان در این بخش، با مشکلی مواجه نشدید؟

نه. ماجرا این است که در ادبیات زاویه دید مهم است. در ادبیات مشکل این است که گاهی یک زاویه دید را انتخاب می‌کنیم که دست‌های ما را از تخیل می‌بندد؛ به‌عنوان مثال می‌خواهید با زاویه دید معصوم به عالم نگاه کنید، شما نمی‌توانید این کار را بکنید. سه‌چهار سال درباره صلح امام حسن علیه‌السلام تحقیق و مطالعه کردم؛ با این وجود، هنوز نمی‌فهمم که چرا امام صلح کرد؟ صلح یک امر الهی است. شاید بخش تاریخی را متوجه شویم، اما بخش آسمانی آن را متوجه نمی‌شویم. احساس می‌کنم اگر نویسندگان زاویه دید درستی را انتخاب کنند، تخیل به آنها کمک می‌کند تا کار بهتری راه ارائه دهند. در مقابل اگر زاویه درستی را انتخاب نکنند، وارد فضای خطرناکی می‌شوند؛ مثل برخی از رمان‌هایی که در این سال‌ها نوشته شده که وقتی می‌خوانید، احساس می‌کنید چیزهایی را به اهل بیت نسبت دادند. نسبت دادن به اهل بیت در تخیل مشکل‌ساز است. سعی کردم زاویه دید سوم شخص را استفاده کنم و تلاش کردم نقاط تاریخی را به یکدیگر وصل کنم. اگر وارد تخیل شدم، تخیل مضر نیست. صرفاً برای فضاسازی و ایجاد اتمسفر است.

* اگر بخواهیم ادبیات عاشورایی را اجمالاً آسیب‌شناسی کنیم، فکر می‌کنید چه مولفه‌هایی باعث آسیب و کمرنگ‌شدن فلسفه قیام عاشورا می‌شود؟

ماجرا این است که وقتی قرار است درباره عاشورا بنویسید، از مناظر مختلف مثل جامعه‌شناسی، روانشناسی، فقهی و… آن را مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهید. اما آن چیزی که عاشورا را ماندگار و حقیقت عاشورا را ثبت می‌کند این است که نویسنده یا شاعر، باید آینه باشد. باید خودش از میان برخیزد. خودش را فراموش کند. باید سعی کند آینه وار عاشورا را بازتاب دهد.

اما آن چیزی که عاشورا را ماندگار و حقیقت عاشورا را ثبت می‌کند این است که نویسنده یا شاعر، باید آینه باشد. باید خودش از میان برخیزد. خودش را فراموش کند. باید سعی کند آینه وار عاشورا را بازتاب دهد.

* ممکن است بیشتر توضیح دهید؟

معتقدیم حضرت اباعبدالله الحسین در صحنه کربلا یک آینه است که دارد تجلی خدا را به تصویر می‌کشد. عالم را از منظر الهی نشان می‌دهد. تجلی خدا بر روی زمین است. در بخشی از کتاب هم این مسئله را قید کردم. در روز عاشورا می‌بینید که حضرت کاملاً در خدمت خداست. آن خونی را که به آسمان می‌پاشد، برای خدا این کار را می‌کند. دیگر منی وجود ندارد، فقط خداست. خدا این صحنه را نقاشی می‌کند. اگر نویسنده و شاعر به این مقام برسد که در نقطه‌ای به‌عنوان آینه بایستد و کربلا در او دیده شود، این نویسنده و شاعر موفق می‌شود به عنصر درستی از کربلا برسد. اما اگر بخواهد از خودش چیزی به کربلا اضافه کند، این خطرناک است. عقلانیت در کربلا مسئله است. عقلانیت در کربلا، با عقلانیت مسائل روزمره ما متفاوت است. عقلانیت در کربلا از جنس «لهم قلوب یعقلون بها» است؛ یعنی با قلب اندیشه می‌کند، قلبی که جایگاه خداست. اگر بخواهید با عقل معاش آن را بررسی کنید شاید با سختی مواجه شوید و یا اصلاً درک نکنید که چرا امام با خانواده‌اش به کربلا رفت؛ ولی وقتی از منظر «لهم قلوب یعقلون بها» نگاه می‌کنید، می‌توانید چیزهایی را بفهمید. نویسنده و شاعر در این مقام می‌تواند حقیقت عاشورا را بررسی کند. بعضی از شاعران ما مثل محتشم کاشانی، عمان سامانی، بیدل دهلوی و شاعران معاصر مثل سید حسن حسینی، سید علی موسوی گرمارودی و علیرضا قزوه موفق شدند این کار را انجام دهند. شعرهایی گفتند که انگار آینه‌وار در کربلا ایستاده‌اند. خودشان دیگر نیستند، فقط صحنه را توصیف می‌کنند. در نثر ادبی هم می‌شود به این نقطه رسید. مگر «فتح خون» شهید آوینی همین نیست؟ آینه‌وار ایستاد، تا یک جایی هم تحقیق کوچکی ارائه می‌دهد و به‌عبارتی واقعه کربلا را رازگشایی می‌کند.

عقلانیت در کربلا از جنس «لهم قلوب یعقلون بها» است؛ یعنی با قلب اندیشه می‌کند، قلبی که جایگاه خداست. اگر بخواهید با عقل معاش آن را بررسی کنید شاید با سختی مواجه شوید و یا اصلاً درک نکنید که چرا امام با خانواده‌اش به کربلا رفت

* ما یک بخشی را با عنوان ادبیات شفاهی عاشورا داریم؛ مثل مداحی و تعزیه. و بخش دیگری را به‌عنوان ادبیات مکتوب عاشورا؛ مثل کتاب‌هایی که در این زمینه وجود دارد. چرا اقبال نسبت به ادبیات عاشورایی بیشتر است؟ آیا صرفاً به‌خاطر احساسی بودن این بخش است، یا نه دلایل دیگری دارد؟

در سنین مختلف متفاوت است. در یک دوره همه ما دوست داریم به هیئت برویم و شور بگیریم. در سن ۴۰ سالگی هم که هستیم علاقه داریم این شور را ببینیم؛ چون تمام وجوه امام زیباست. البته افراط در بخش شور را قبول ندارم. اما تا حدی شور لازم است. مثلاً در زمان جنگ شما نمی‌توانید با یک نثر، در یک عده از افراد جامعه حرکت ایجاد کنید. فقط یک کتاب دست مردم بدهید که چرا به جنگ می‌رویم و شهید می‌شویم. آن‌جا به آهنگران و دیگر مداحان نیاز دارید. هر چیزی باید در جای خودش باشد. ادبیات نثر هم معرفت دهنده است. مکمل است. آقا شما سینه می‌زنید؟ خیلی خوب است. در کنارش به معارف اباعبدالله گوش بده. نثر این‌طور است. شعر هم همین‌طور.

* در سال‌های اخیر شعر دارد به ادبیات عاشورایی ضربه می‌زند. در کنار محاسنش خودآگاه یا ناخودآگاه ایجاد تحریف می‌کند و به ادبیات آسیب می‌زند.

همین‌طور است. اینکه صرفاً شور باشد اشتباه است. شور و شعور با هم است. هر کدام جای خودش. شما نمی‌توانید در اوج جنگ فقط حرف از معارف بزنید؛ باید از حماسه هم حرف بزنید.

* مثل همین کاری که در یکی دو سال اخیر، بعضی از مداحان انجام می‌دهند و کتاب‌هایی را در وسط مجالس‌شان معرفی می‌کنند.

بله. این عین شور و شعور است. سینه‌زنی و اشک، آخر ماجرا نیست. مقدمه است. آدم زلال و پاک می‌شود. حالا آماده است معرفت و رازهایی را از اهل بیت بگیرد، تا واقعه کربلا را متوجه شود.

* به‌نظر شما تا چه اندازه در ادبیات آئینی، قبل از نگارش یک اثر نیازسنجی انجام می‌شود؟ اصلاً این کار صورت می‌گیرد؟

نیازسنجی‌های ما گاهی اوقات ما را به اشتباه می‌کشاند. نیازسنجی می‌شود ولی بعدش مثلاً همه رمان تولید می‌کنیم. این‌طور فکر می‌کنیم جوان و نوجوان ما به رمان نیاز دارد. می‌آییم درباره امام حسین علیه‌السلام رمان می‌نویسیم؛ در حالی که به این فکر نمی‌کنیم که بستر رمان، بستر انسان‌های اهل یقین هست یا نه؟ مگر از ویژگی‌های رمان این نیست که شخصیت باید نسبی انگار باشد؟! مثلاً شخصیت در رمان باید از یک وضعی به وضع دیگر درآید. کسی که سراسر زندگیش اهل یقین بوده را چگونه می‌شود در رمان گنجاند؟

از طرف دیگر با زاویه دید معصوم رمان می‌نویسیم. شاید بر اساس نیازسنجی اثری نوشته شود و مخاطبان هم آن را می‌خوانند؛ اما مسئله این است که نیازسنجی ما نباید ما را به اشتباه برساند. در مورد همین ادبیات شفاهی عاشورا که گفتید، شاید اگر سبک مداحی به سبک ترانه باشد جوان خیلی هم دوست داشته باشد. اما می‌توانیم این کار را بکنیم؟ نه، نمی‌شود. چون غلط است.

در تولید ادبیات آئینی باید ببینیم کدام روایت می‌تواند بار معنایی عاشورا را به دوش بکشد. باید به آن روایت برسیم تا بتوانیم آن چیزی که جامعه به آن نیاز دارد را تولید کنیم، نه اینکه جامعه به ما آدرس غلط دهد. بعضی از نیازسنجی‌ها به ما آدرس غلط می‌دهد.

* جایگاه ادبیات آئینی و عاشورایی را چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟

ما درباره اهل‌بیت کتاب زیاد داریم. از آن‌جایی که درباره شعر تخصصی ندارم، حرفی نمی‌زنم. اما چون درباره ادبیات نثر مطالعه می‌کنم تا به روایت برسم، می‌توانم چیزهایی بگویم. در ادبیات مکتوب کم‌کاریم. کتاب زیاد است؛ اما کتابی که حرفی برای گفتن داشته باشد کم است. تلاشی هم در نویسنده‌ها نیست. تلاشی هم اگر هست بر اساس همان نیازسنجی‌های اشتباه به یک سمت دیگر است. البته کارهای خوبی هم انجام شده؛ مثل جستارهایی که در چند سال اخیر درباره موضوع عاشورا، نشر اطراف تولید کرده است. اما از این دستاوردها چه تعداد داریم؟ از طرفی اگر همین تعداد هم فرضا به چاپ هفتم برسد، خیلی خوش‌بینانه هفت هزار نفر آن را می‌خوانند. ماجرا این است که نه آن‌ها را شناساندیم و نه تقویت و حمایت کردیم. باید برای ادبیات آئینی خیلی زحمت کشید. باید همه دست به دست هم دهند تا ادبیات آئینی به بلوغ برسد. مثل شعر آئینی که فی المثل در عمان سامانی به بلوغ رسید. فقط باید تلاش و جهت تلاش درست باشد. تلاشمان فقط به چاپ رمان ختم نشود. مخالف رمان نیستم و نگارش رمان ایرادی ندارد؛ اما بیاییم درباره اهالی شقاوت رمان بنویسیم. یکی مثل عمر سعد یا شمر. چون بستر رمانی که محصول تمدن غرب است و ویژگی‌های تمدن جدید را دارد، این افراد را می‌پذیرد؛ اما درباره اباعبدالله و اصحابشان ننویسیم. این اعتقاد من است. در ادبیات آئینی باید جهت درست باشد. در سریال مختارنامه آقای میرباقری آنجا که شخصیت شقی است، مثل شمر یا سنان، داستان‌پردازی انجام می‌دهد. نویسنده تخیل می‌کند؛ اما درباره امام و یا زهیر بن قین تخیل نمی‌کند. عین روایت را می‌آورد، فقط روایت را از زاویه دید همسر زهیر بیان می‌کند. یعنی آن‌جایی که به اهل یقین ارتباط دارد داستان‌پردازی نمی‌کند. بنابراین ما در ادبیات آئینی باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که از چه زاویه دیدی روایت کنیم تا رمان آن را بپذیرد.

* در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟

مثل همیشه مشغول تحقیق و پژوهش در مورد ادبیات و روایت هستم. اگر خدا بخواهد دارم یک رمان می‌نویسم. البته اگر بشود اسمش را رمان گذاشت.