کتاب «مدل های اخلاق کاربردی؛ پژوهشی روش شناختی» اثر حجت الاسلام محمدتقی اسلامی در ۴۳۰ صفحه به چاپ رسید.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «مدل های اخلاق کاربردی؛ پژوهشی روش شناختی» اثر حجت الاسلام محمدتقی اسلامی است که به همت پژوهشکده اخلاق و معنویت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی تهیه و به همت نشر این پژوهشگاه در ۴۳۰ صفحه منتشر شد.

بحث اصلی این کتاب در باب مدل‌های مواجهه با نظریه‌های اخلاقی، به هنگام چالش این نظریه‌ها با معضلات و دوراهی‌های اخلاقی است.

این مدل‌ها که روش‌های توجیه اخلاقی نامیده شده اند، در سه دسته کلی قابل شناسایی هستند: ۱- مدل‌هایی که با اتخاذ مبنای نظریه گرایانه بر تولید یا کشف نظریه صحیح و کامل اخلاقی و آن گاه کاربست آن در موقعیت‌ها و موردهای جزئی تأکید دارند؛ به این روش‌ها، روش‌های از بالا به پایین گفته می‌شود. ۲- مدل‌هایی که تولید یا کشف نظریه صحیح، کامل و یگانه را به ویژه با صرف نظر از اقتضائات خاص موقعیت‌های جزئی، ناممکن می‌دانند و راه استدلال و توجیه اخلاقی را از طریق تمرکز بر اقتضائات خاص موردهای جزئی جستجو می‌کنند؛ به این گونه مدل‌ها، مدل‌های از پایین به بالا گفته می‌شود. ۳- مدل‌هایی که با رویکردی معتدل به نظریه و کاربست آن، در واقع به همگرایی روش شناختی میان مدل‌های از بالا به پایین و از پایین به بالا نظر دارد.

نویسنده در مقدمه این اثر آورده است: در این اثر به دنبال آن هستیم که دریابیت روش هیا مطرح در اخلاق کاربردی معاصر با چه نقدهایی روبرو هستند و در این میان بر مبنای فرهنگ بومی اسلامی ما، روش صحیحی که در سطح جهانی قابل عرضه باشد، کدام است؟

رهیافت انتقادی ما در این پژوهش رهیافتی اسلامی است که از تجربه تاریخی عالمان مسلمان هم در شناسایی منابع فهم دینی و هم در روش به کارگیری این منابع بهره می‌جوید.

ساختار اثر

فصل اوّل به کلیات و ادبیات اختصاص یافته که ضمن بیان اهداف، پیشینه و موضوع رشته اخلاق کاربردی، مرز میان اخلاق کاربردی و اخلاق هنجاری و نسبت باخلاق کاربردی با اخلاق حرفه ای را تبیین کرده است.

دومین فصل از کتاب مذکور، که با عنوان «روش‌شناسی کمّی و کیفی در اخلاق کاربردی» نگارش یافته، دربردارندۀ موضوعاتی همچون روش پژوهش در اخلاق کاربردی، منظر معرفت‌شناسانه، دیدگاه دیالکتیک است.

«نظریه‌گرایی اخلاقی: نگاهی از بالا به پایین» عنوان فصل سوم این کتاب بوده که مشتمل بر مباحثی از جمله استدلال نظریه‌گرایان و پاسخ به استدلال نظریه‌گرایان است.

فصل چهارم با عنوان «ضدّ نظریه‌گرایی: نگاهی از پایین به بالا» تألیف شده که حاوی مباحثی همچون دلایل موردپژوهان، موردپژوهی عملی در اخلاق زیست‌پزشکی، استدلال معرفت‌شناسانۀ موردپژوهی افراطی، فضیلت‌گرایی اخلاقی، ملاک فضیلت‌گرایی اخلاقی و… است.

در فصل پنجم «اصل‌گرایی یا اعتدال در به‌کارگیری نظریه‌های اخلاقی» مورد بحث و بررسی قرار گرفته و در این راستا گونه‌های اصل‌گرایی اخلاقی، چارچوب اصل‌گرایانه، نقد اصلْ‌گرایی و… تشریح شده است.

در ششمین و آخرین فصل از کتاب حاضر که با عنوان «بررسی‌های اسلامی» تنظیم شده، دربردارنده مباحثی همچون بررسی نظریه‌گرایی و استدلال آن، بررسی اختلاف و تکثّر اخلاقی، بررسی کاستی‌های آرمان سیاسی و تنش میان نظریۀ کلان و دموکراسی، روش‌شناسی مقبول، تمایز فقه و اخلاق و… است.

برشی از اثر

* برخورد شایسته اخلاقی با جسد مردگان

پیکر بی جان مردگان اگر به حال خود رها شود، علاوه بر این که عقل اخلاقی انسان حکم می‌کند که این رفتار احترام آمیز نیست، پس از مدتی بر اثر فعل و انفعالات شیمیایی فاسد می‌شود و موجبات ناراحتی، بیماری و آثار انسان‌ها زنده را فراهم می‌آورد. پس باید اقدامی کرد؛ ولی پرسش این است که چه اقدامی از نظر اخلاقی صحیح و درست است؟

پاسخ به نحوی کلی و صوری روشن است: اقدامی درست است که هم بی احترامی به جسد نباشد و هم موجب ناراحتی زندگان نشود. هر چند همین پاسخ هم با ارجاع به عاقله مشترک انسانی به دست آمده است، پرسش مهم‌تر پرسش محتوای و عینی است: مشخصاً چه باید کرد؟ باید جسد را تناول کرد یا آن را سوزاند یا به دریا سپرد؟

قرآن کریم پاسخ را به عقل مشترک انسانی واگذار کرده است، آنجا که ماجرای درگیری دو پسر آدم یعنی هابیل و قابیل را بیان می‌کند: «آن گاه که قربانی یکی پذیرفته و آنِ دیگر رد می‌شود، دیگری {قابیل} که قربانی اش رد شد، بر برادرش خشم گرفت و به او گفت: حتماً تو را خواهم کشت». «پس نفس {اماره} وی او را به قتل برادرش ترغیب کرد و وی را کشت و از زیانکاران شد. پس خدا زاغی را بر انگیخت که زمین را می‌کاوید تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند. {قابیل} گفت: وای بر من، آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم؟ پس از {زمره} پشیمانان گردید».

خداوند برای اثبات رفتار صحیح اخلاقی در برخورد با پیکر مردگان به مشاهده صحنه درگیری دو زاغ که یکی دیگری را می‌کشد و جسد او را در خاک پنهان می‌کند، اکتفا کرده است. این نشان آن است که در استدلال اخلاقی نیازی به چیدن مقدمات برهانی نداریم و برانگیختن فاطمه اخلاقی انسان کافی است.