خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: حسن انصاری پژوهشگر حوزه تاریخ اسلامِ مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و نویسنده کتابهایی چون «بررسیهای تاریخی در حوزه اسلام و تشیع»، «گنج پنهان، شرح احوال و آثار علامه مرحوم سیدعبدالعزیز طباطبایی یزدی» و مصحح کتابهایی چون «التفصیل لجمل التحصیل» اثر سلیمان بن عبدالله خراشی و «شرح المقدمة فی الکلام» اثر ابوالقاسم عبدالرحمان بن علی حسینی، در یادداشت جدید خود به تبیین نسبت میان ایرانیت و اسلامیت و تشیع پرداخته است.
مشروح این یادداشت را در ادامه بخوانید:
بحث من در اینجا درباره هویت ایرانی و پایههای تاریخی آن و وحدت ملی و تمامیت ارضی است. در راستای یافتن پاسخی برای نسبت میان سنت و تجدد یکی از مهمترین اولویتها پاسخ دادن به پرسش چیستی ما و هویت ماست. اینکه ما به عنوان ایرانی، که هستیم و ایرانی بودن یعنی چه؟ جایگاه مؤلفههای مختلف هویتی ما ایرانیان در آنچه آن را هویت تاریخی ایرانی میشناسیم، چیست؟ اگر با نگاه تاریخی و جامعه شناختی نگاه کنید میبینید که نمیتوان سهم مهم تشیع را در شکلگیری هویت ایرانی نادیده گرفت. تشیع برای ما ایرانیان صرفاً یک برداشت مذهبی و اعتقادی از دین اسلام نیست؛ چنان که معمولاً از آن چنین برداشتی وجود دارد، بلکه بخشی از هویت ملی ماست. طبعاً من اینجا منظورم تشیع در مفهوم تمدنی آن است که خیلی شمولگراست.
تشیع حتی قرنها قبل از دوره صفوی، یکی از مؤلفههای حفظ هویت ایرانی بوده است. سببش هم روشن است؛ تشیع با دین رسمی خلیفگان در تعارض بود. هر وقت قدرت ولو به نحو اقلی به دستش میرسید تلاش میکرد دستگاه خلافت را تضعیف کند. تضعیف دستگاه خلافت راهی بود برای تقویت فرهنگ ملی ایرانی به اشکال مختلف. شما یک نمونهاش را در شاهنامه فردوسی میبینید که خود شیعی مذهب بود. اسماعیلیان فاطمی یا بعدتر نزاری هم مانعی برای استقرار خلافت عباسی و امرای دست نشانده آنها بودند. زبان فارسی در میان شیعیان برای قرنها قبل از دوره صفوی ابزاری برای مقابله با سیطره ایدئولوژی خلافت بود. بهطور خاص، اسماعیلیان الموت در تقویت زبان فارسی تلاش کردهاند. در دوره سلجوقی شیعیان ری و عراق عجم با همکاری با بخشی از دستگاه اداری سلجوقیان عملاً راه را بر فعلیت یافتن سیطره جناح عباسی در درون دستگاه سلجوقی میبستند. خواجه نصیر طوسی با همراهی هوشمندانه با مغولان، راه را برای سقوط خلافت عباسی به نفع شکل گرفتن یک نظم سیاسی نوین ایرانی در دوره ایلخانی در برابر مصر و شام که عملاً استمرار خلافت عباسی و نظام مشروعیت دینی آن را طلب میکردند، هموار کرد. از آن دوره است که اصطلاح ملی «ایران» دیگر بار در ادبیات سیاسی بهطور گستردهای تجدید شد و یادآور هویت مستمر ایرانشهر دوران قبل از اسلام بود.
این موضوع یعنی سهم تشیع در شکلگیری هویت ملی ایرانی در مورد دولت صفوی، نقطه عطف خود را تجربه میکند. صفویه دولت ملی را بر پایه تشیع بنیاد نهادند یا به تعبیر بهتر تجدید کردند. ایرانی که امروز میشناسیم ایرانی است که صفویه در تجدید هویت ملی آن سهم اصلی را دارند. نه تنها کلیت وحدت سرزمینی و هویت ملی ما ریشه در دوران صفوی دارد، بلکه نسبت میان مؤلفههای اصلی هویت ایرانی یعنی سرزمین تاریخی ایرانشهر، زبان فارسی و تشیع همچنان همان است که در دوره صفوی بر آن استقرار یافت. مناسبات میان مؤلفههای قدرت هم همچنان همان است. منظور من نسبت میان قدرت دینی و قدرت سیاسی است. به زبان دیگر سهم مهم دین و روحانیت در قدرت اجتماعی و سیاسی. البته با همه این مسائل میتوان با نگاه نقادانه برخورد کرد و از برخی قرائتهایی که از میراث صفویه شده، انتقاد داشت. میتوان برخی قرائتهای دینی از تشیع که شاید در دوره صفوی یا قاجار به علل تاریخی و معرفتی شکل گرفته را مورد انتقاد قرار داد، اما نمیتوان منکر اهمیت این دوره در شکلگیری هویت ملی ایرانی شد. دوره قاجار در کلیاتش هم دنباله عصر صفوی است. در بسیاری از تحولات سیاسی دویستساله اخیر که ایران امروز را شکل داده، تشیع و روحانیت حضور فعال داشتهاند. مشروطه را نمیتوان بدون حضور روحانیت شیعه تصور کرد. بعد از آن هم همین است. این حضور ریشه در همان هندسه سیاسی و اجتماعی و هویتی دارد که گفتم به دوره صفوی و بلکه قبل از آن برمیگردد.
من در این چارچوب تعزیهگردانی را در دنباله شاهنامهخوانی و هر دو را مقوم فرهنگ و هویت ملی میدانم. عید نوروز را در کنار عید غدیر میفهمم و دوگانگی بین آنها حس نمیکنم. کما اینکه میان عید غدیر و عید قربان هم تضادی نمیبینم. ایرانیان صدها سال است حتی اگر از لحاظ تعلق مذهبی شیعه نبودند و در شمار اقلیتهای دینی اسلامی و غیر اسلامی هم بودند، باز به همه این مؤلفهها توجه داشتند.
حتی علاقه اهل سنت ایران به اهل بیت (ع)، محدود به دوران صفوی به این طرف هم نیست. از نخستین سدههای اسلامی تسنن در ایران با نوعی دلبستگی به اهل بیت (ع) آمیخته شد. بعداً تصوف و گسترش آن در تسنن و تشیع زمینه این نزدیکی را بیشتر فراهم کرد. بنابراین دولت صفوی بیمقدمه نبود. میدانیم که یکی از پایههای استقرار دولت صفوی در ایران تصوف قزلباشی بود. شیخ صفی اردبیلی خود یک صوفی سنی مذهب متمایل به تشیع بود. احفاد او در شرایطی انتقال از تسنن به تشیع را تجربه کردند که جامعه ایرانی و گرایشهای مذهبی در دوران تیموریان و اخلاف آنان کاملاً آماده برای آن بود. چیزی که مرحوم استاد محمدتقی دانشپژوه از آن به «تسنن دوازده امامی» تعبیر میکند. باز هم تأکید میکنم که مقصود من از تشیع جنبه تمدنی آن است که علاوه بر امامیه، همه سنتهای مذهبی ایرانی علاقهمند به اهل بیت (ع) را در برمیگیرد؛ هم مذهب دارد، هم فرهنگ؛ هم هنر دارد و هم ادبیات و شعر و موسیقی آیینی… حافظ و مولانا و سعدی هم در آن جای میگیرند و همچون کسای پیامبر همه «اهل بیت» را زیر بال و پر خود دارد.