معاد مبتنی بر روح بوده و بر اساس آن روح پس ازمرگ به بدن انسان دوباره باز می‌گردد، وقتی می‌گوئیم انسان در آخرت پاداش داده می‌شود، چیزی باید وجود داشته باشد تا آن پاداش یا کیفر را درک کند.

به گزارش خبرنگار مهر صحیفه سجادیه کتابی حاوی ۵۴ دعا از امام سجاد (ع) است. این کتاب پس از قرآن و نهج البلاغه مهم‌ترین میراث مکتوب شیعه به حساب می‌آید و به نام‌های خواهر قرآن و «انجیل اهل بیت» نیز مشهور است. صحیفه مانند قرآن و نهج‌البلاغه از نظر فصاحت و بلاغت مورد توجه قرار گرفته است. امام سجاد (ع) بسیاری از معارف دینی را در دعاهای خود بیان می‌کند.

صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه مجموعه‌ای مشتمل بر بسیاری از علوم و معارف اسلامی است که در آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پاره‌ای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا بیان شده است.

در بخش ارتباط با خداوند طبق مقتضای زمان‌های مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شده است، برخی دعاهای آن به صورت سالانه، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان، و برخی ماهانه، مانند دعای دیدن هلال، و برخی هفتگی و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شده است.

دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه از دعاهای مأثور از امام سجاد (ع) که آن را می‌خواند. امام سجاد (ع) در این دعا وظایف مؤمن واقعی را بیان می‌کند و از خدا درخواست دارد که از شرّ شیطان در امان باشد. حضرت زین‌العابدین در ابتدای این دعا، خدا را به دلیل دادن مقام شکر به بندگان سپاس‌گزار است و از خدا درخواست پاک شدن گناهان و رسیدن به مقام صالحان را دارد.

آنچه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت اللّه مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد شده است. قسمت بیست و نهم آن را با هم می‌خوانیم:

فهم ما درباره انسان و وجود انسان صرف‌نظر از آموزه‌های انبیا صلوات الله علیهم اجمعین آن است که انسان پدیده‌ای مادی است که نطفه ‏او منعقد ‏شده و در رحم مادر رشد می‌کند. سپس به صورت جنین متولد ‏شده و چندی در این فضا رشد می‌کند. بعد از آن، دوران ضعف شروع می‌شود، پیری و فرسودگی، و سرانجام می‌میرد و نابود می‌شود. ما وجود انسان را این گونه می‌دانیم؛ از نطفه شروع و تا مرگ ختم می‌شود. وقتی که بدن انسان در خاک متلاشی شده و اثری از آن نباشد، دیگر زندگی انسان تمام می‌شود.

این درک ابتدایی ما از وجود یک انسان است. این معنا درباره همه انبیا و اولیا نیز صادق است. البته متلاشی شدن بدن شامل همه انسان‌ها نمی‌شود. گاهی دیده ‏شده، بدن بعضی از مؤمنین بعد از صدها سال سالم مانده و متلاشی نشده است. این پرسش که سرآغاز و سرانجام خلقت و مبدا و مقصد انسان کجاست برای اولین بار به وسیله انبیا مطرح شده است. در حقیقت نخستین استدلال‌ها و براهین هدف خلقت را انبیا به بشر آموزش و تعلیم دادند و سپس حکیمان و فیلسوفان الهی آن را پرورانده و گسترانیدند. اگر چه ممکن است علاوه بر انبیا انسان‌های فهیمی نیز متوجه این مطلب شدند که غیر از بدن یک امر دیگری نیز در انسان وجود دارد و آن «روح» انسان است. هنوز بعد از هزاران سال بحث‌ها و تحقیقات، و کشمکش‌های فراوانی درباره حقیقت روح وجود دارد. از کجا بشر ابتدا متوجه شده است که چنین چیزی وجود دارد دقیقاً مشخص نیست.

اما با یقین می‌شود گفت انبیا روی این مسئله تکیه کرده‬ اند. و به ویژه وقتی آنان مسئله معاد را مطرح نمودند، معاد مبتنی بر روح بوده و بر اساس آن روح پس ازمرگ به بدن انسان دوباره باز می‌گردد. وقتی می‌گوئیم انسان در آخرت پاداش داده می‌شود، چیزی باید وجود داشته باشد تا آن پاداش یا کیفر را درک کند.

با الهامی که از دین گرفته می‌شود و نیز با براهین عقلی اثبات می‌شود که یک امر دیگری در انسان، به نام «روح» وجود دارد که پس از مرگ باقی می‌ماند. خود این روح از چه وقت پیدا شده و چه ارتباطی با بدن دارد، هنوز به طور قطعی معلوم نیست. در بین صاحبنظران نیز هنوز در این زمینه اختلاف وجود دارد که روح از چه زمانی پیدا می‌شود؟ قبل از وجود بدن روح وجود دارد، یا روح و بدن، با هم خلق می‌شود؟ آیا بعد از اینکه چهار ماه از منعقد شدن نطفه گذشت، خدا روح را در او خلق می‌کند، یا به شکل دیگری است؟ آنچه همه ادیان و همه حکمای الهی بر آن، اتفاق نظر دارند آن است که با مرگ، روح نابود نمی‌شود. و همه ادیان آسمانی می‌گویند: در روز قیامت روح به بدن باز می‌گردد و دوباره انسان زنده ‏شده و حیات ابدی خواهد داشت.

ما برای انسان‌های عادی، و سایر انسان‌هایی که می‌شناسیم، با معرفتی که از دین و عقل سرچشمه می‌گیرد، دو مرحله وجودی را پذیرفته‌ایم. همه ما معتقدیم که عذاب شب اول قبر و سوال نکیر و منکر و عذاب برزخ و در مقابل روح و ریحان و نعمت‌هایی که خدای متعال در عالم برزخ به اولیا می‌دهد، وجود دارد، اما امر دیگری برای انسان بیش از این دو نمی‌شناسیم. آن روح نیز چیزی است که بدن را تدبیر می‌کند و سپس به نحوی از بدن جدا می‌شود، اللّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها ۴؛ خدا روح را می‌گیرد؛ تا این مرحله برای همه انسان‌ها دو نشئه، دو وجود، دو مرتبه، یا دو مرحله وجود دارد، یکی بدن، یکی روح. اما چیز دیگری برای انسان‌های عادی سراغ نداریم. در روایات غیر از آن‌چه درباره ابدان انبیا و اولیا ذکر شده چیزهای دیگری وارد شده که نامأنوس‌تر از اینهاست.

ما بدن را می‌شناسیم، روح‏ را نیز می‌فهمیم، آن‌ها شبیه روحی که ما داریم را دارند، بلکه کامل‌تر، عالی‌تر و شریف‌تر از آن. بدن آنان نیز از اول به صورت طفلی متولد شده و شیر خورده و بزرگ شدند. این گونه نیست که روح پیغمبر از آغاز که به بدن تعلق می‌گیرد، داری همان مراتب و کمالاتی باشد که در هنگام نبوت آن‌ها را داشته است. روح چون تعلق به بدن دارد، در سایه این تعلق، تکامل و تحول پیدا می‌کند. در روایات چیز دیگری هم گفته شده است که با این دو نشئه حل نمی‌شود.

اینکه خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً یا أَوَّلُ شَیْءٍ خَلَقَ اللَّهُ… نُورُ نَبِیِّک این چیز دیگری است؛ یا اینکه وقتی حضرت آدم (ع) خلق شد، در کنگره عرش یا در ستون‌های عرش، انوار و اسماً اهل‌بیت (ع) را دید. هنوز نه بدنی از آنها وجود پیدا کرده و نه روحی که متعلق به بدن و مدبّر بدن است پدید آمده است. بعضی می‌گویند این نور همان روح است. و این از باب آن روایاتی است که می‌فرماید روح قبل از بدن خلق شد. این‌که می‌گویند: أَوَّلُ شَیْءٍ خَلَقَ اللَّهُ… نُورُ نَبِیِّک یعنی روح نَبِیِّک. ولی این مسئله با خصوصیاتی که برای «نور» ذکر شده و در عین حال با خصوصیات روح، متفاوت است.

وقتی می‌گوئیم پیغمبر اکرم (ص) در فلان زمان متولد شد و در فلان زمان از دنیا رفت، روح یا نور یا بدن ایشان را می‌گوئیم؟ مسلماً این عوارضی که برای تولد و وفات و تحولات آن است، برای بدن است؛ خواب و بیداری و مرگ و حیات. روح ویژگی‌هایی دارد که، که همه ارواح انسان‌ها آن را دارند و آن این است که بعد از بدن نیز باقی می‌ماند و تابع بدن نیست. روح یک نوع استقلال از بدن می‌تواند پیدا کند، یا از اول نیز استقلال دارد. اما نور آنها یعنی چه؟ در روایاتی که اهل سنت هم نقل کرده‌اند، ابتدا خدای متعال از نور عظمت خود نور پیغمبر (ص) و علی (ع) را آفرید. در کتاب‌های اهل سنت نیز این رؤیت وجود دارد.

که این دو، در آغاز خلقت با هم اتحاد داشتند، سپس انشقاق پیدا کرده و تا زمان پیدایش بدن و روح متعلق به ماده این انشعابات و انشقاقات ادامه داشت ۶. آنچه که در بررسی این مسائل یافت می‌شود آن است که امور دیگری نیز وجود دارد که از فهم ما دور است و آن هم مرتبه و نشئه‌ای از وجود است، که مخصوص کاملین و اولیا خدا است.
این وساطتی که ما به انبیا و معصومین صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین نسبت می‌دهیم این وساطت در بدن نیست؛ برای این‌که بدنشان در یک زمان خاصی متولد شد و در یک زمان خاصی نیز از دنیا رفت. این بدنی که نطفه آن در یک زمان خاصی منعقد شده، چگونه واسطه فیض برای پدر و برای اجداد خود یا برای خود حضرت آدم (ع) بوده است؟ پس این وساطت مسلماً برای بدن نیست. یا برای روح است، اگر روح یک موجودی باشد که قبل از بدن وجود دارد و با آن نوری که در روایات ذکر شده وحدتی یا اتحادی دارد.

اما اگر این را نپذیرفتیم و گفتیم روح آن مرتبه‌ای است که تعلق به بدن دارد و تدبیر بدن می‌کند و باز برمی‌گردد به بدن و چه بسا قبل از اینکه بدن مستعد بشود، روحی نبود و هنوز خدا روحی در انسان ندمیده بود، پیدایش آن با همان نفخ روح است و نفخ روح در جنینی است که شکل گرفته و خدا در او روح را می‌دمد.

پس جلوتر از آن چیزی به نام روح نیست که بگوییم واسطه در فیض برای سایر حقایق است. وساطت در فیض یعنی آن وساطتی که به معنای واسطه در وجود است، به اصطلاح فلسفی، فاعل مابه الوجود، مجرای فیض است که این مخصوص انوار ائمه معصومین است؛ بر همین اساس می‌فرماید از نور او بهشت را آفرید و از نور آن دیگری ملائکه، لوح و قلم و فرشتگان را آفرید ۷. در اینجا منظور این نیست که از بدن پیغمبر اکرم (ص) یا از روح متعلق به بدن ایشان فرشتگان را خلق کرد.

در بعضی روایات آمده است که حتی فرشتگان در یک مقامی نسبت به اهل‌بیت (ع) نوعی شاگردی داشتند. رُوحُ الْقُدُسِ فِی جِنَانِ الصَّاقُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدَائِقِنَا الْبَاکُورَة؛ فرشته‌ی روح الامین خیلی پیش از انسان‌ها و خلقت حضرت آدم وجود داشته و خدا به او تعلیم کرده بود آنچه را که باید بداند. بدن ائمه معصومین (ع)، در آن زمان نبوده که به جبرئیل چیزی یاد بدهند؛ آن روحی هم که با بدن کار می‌کند، آن نیز وجود نداشته یا فعالیت نداشته است. پس این یک تعلیم و تعلم دیگر و یک نوع دیگر آن است که برای مقام نورانیت اهل‌بیت (ع) است.

اگر ما این را تصویر صحیحی دانستیم که ما انسان‌های عادی دو مرتبه و دو نشئه وجودی داریم: یک نشئه روحی و یک نشئه بدنی؛ و پذیرفتیم که می‌شود انسان‌های کاملی وجود داشته باشند که سه نشئه وجودی دارند، مشکل حل خواهد شد. اگر این سه نشئه را تصور کردیم، این وساطت‌های تکوینی مربوط به آن مقام نورانیت است. دیگر چیزی از این عالم به آن‌جا اضافه نمی‌شود. هر چه در این عالم وجود دارد، از آن‌جا نازل می‌شود.

دیگر از اینجا چیزی برنمی‌گردد به آنجا، آنجا را اضافه کند. همه آنچه در این عالم است شعاعی است از آن نور. دیگر نمی‌تواند اینجا چیزی برای آن نور بیافزاید؛ خود پرتویی از آن نور است. آن نوری که واسطه در فیض برای همه موجودات است. اما این‌که ما با دعا یا عبادات خود، کاری کنیم تا آن نور اضافه بشود؛ یعنی ما واسطه بشویم، در اضافه شدن نور برای پیغمبر (ص)؛ این فرض معقولی ندارد. این همان اشکال دوری است که عرض کردم، حالا اگر دور حقیقی هم نباشد، شبیه دور است.

واسطه در فیض معنای دیگری نیز دارد که مقداری اعتباری‌تر است؛ غیر از مرتبه تکوینی است که عرض کردم. وقتی مؤمنی در میان جمعیتی دعا کند، خدا به برکت دعای او به دیگران هم رحم می‌کند؛ مؤمنی، تائبی اگر در میان گروهی برای نزول باران دعا بکند، خدا به‌واسطه دعای او بر دیگران نیز باران نازل می‌کند؛ حتی اگر کسی برای خدا محزون باشد حزن آخرتی داشته باشد و غم خدایی داشته باشد، خدا به واسطه حزنِ او، بر دیگران ترحم می‌کند.

این‌ها در فرهنگ ما شناخته شده است. این نیز یک نوع واسطه است؛ البته این واسطه حقیقی ما به الوجود نیست؛ این شبیه اِعداد است؛ شبیه علت اعدادی است؛ والاّ علت ایجادی نیست. این معنا که خدا به برکت و به واسطه شخصی به دیگران رحمت کند، این در مرتبه روح نیز تصور دارد. آن مرتبه تکوینی که واسطه در فیض برای همه موجودات باشد حقیقتاً، و به اصطلاح فلسفی فاعل ما به الوجود باشد، آن فقط در مرتبه نورانیت معنی دارد.

اما اینکه خدا به واسطه رحمتی که بر اهل بیت (ع) نازل می‌کند، دیگران را هم مشمول رحمت قرار می‌دهد؛ به خاطر ارتباطی است که با آنها دارند. شعاعی از محبت آنها در دل اینها تابیده و به واسطه این ارتباطات روحی که با اهل‌بیت (ع) دارند، رحمتی بر آنها نازل می‌شود. نوری که بر قلب مقدس ولی عصر ارواحناه لتراب‌مقدمه‌الفداء می‌تابد، از آن‌جا انعکاس پیدا می‌کند و به قلب مؤمنین خالص می‌تابد. این تعجب ندارد ۹. آن نور اصالتاً به قلب مقدس امام زمان (عج) می‌تابد؛ اما هم‌چون نوری که به آینه می‌تابد، انعکاس پیدا می‌کند. آن کسانی که با آن آینه ارتباط و سنخیت و اتصالی دارند به آنان نیز می‌تابد.

اگر سید ابن طاووس رضوان‌الله‌علیه می‌گوید: «من شب قدر را درک کردم و از آن عنایاتی که به ولی امر سلام‌الله‌علیه نازل می‌شد، بهره‌ای نصیب من شد» تکذیب نکنید. این محال نیست. آن کسی که آن قدر پاک شد که از خود دیگر هیچ ندارد و همه امور و آنچه برای خود بود را برای دین، خدا و اهل بیت (ع) تقدیم کرد و در همه هستی شأنی برای خود قائل نشد، این در حقیقت هم چون آینه شده و هر نوری که بر آن قلب مقدس بتابد، در او نیز انعکاس پیدا می‌کند.

نه تنها اهل بیت (ع) وساطت دارند، بعضی از اولیا دیگر خدا نیز واسطه هستند و خدا به برکت آنان بلاها را از مردم دفع و رحمت‌هایی نازل می‌کند. اگر گفتند که قم در معرض زلزله بود و به برکت حضرت معصومه سلام الله علیها زلزله از قم برداشته شد، تعجب نکنید، نگویید دروغ است. آنقدر این بانوی بزرگوار در نزد خدا عزیز است، که یک دعا و عنایت ایشان کافی است که همه ما را آمرزیده و دعاهای همه ما را مستجاب کند.

عقل ما نمی‌رسد که اینها چه انواری هستند و چه مقامی پیش خدا دارند. به این معنا وساطت فیض درباره ارواح نیز صادق است؛ آن وساطت فیضی که برای همه موجودات است و همه چیز از شعاع آنها آفریده شده است آن برای مقام نورانی آنان است، که ما درست نمی‌فهمیم یعنی چه؛ همین است که می‌گوئیم «نور». کما این‌که خدا نیز وقتی می‌خواهد خود را معرفی کند می‌گوید: اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ۱۰؛ دیگر بیشتر از این عقل ما نمی‌رسد که نور چیست؛ چیزی پاک‌تر، منزه‌تر، شریف‌تر، مقدس‌تر از نور نمی‌شناسیم.

آن «نور» که خود خداست، بعد می‌فرماید: مَثَلُ نُورِهِ، «نور» یک مضافی است به یک مضاف‏الیه، مضاف‏الیه آن «اللّه» است که نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ در مورد خود قرآن و پیامبر اکرم و ائمه معصومین صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین

نیز تعبیر «نور» آمده است، خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً؛ ما نمی‌توانیم بفهمیم آنچه وجود و چه سنخی است، نباید هم چنین توقعی داشته باشیم؛ اما همین که به ما یاد داده‌اند که این اندازه را بگوییم ما تشکر می‌کنیم و خدا را سپاس می‌گزاریم که این اندازه از معارف اهل‌بیت (ع)، سهم ما شده تا بدانیم یک نوری است که برای ذات خدای متعال است، و یک نور مخلوق خداست. آن نور مراتب نازل‌تری دارد، که تکثر پیدا می‌کند در وجود حضرات معصومین صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و از آن نور شعاعی در دل‌های مستعد و شیعیان خالص و راستین نیز می‌تابد.