خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: حسن انصاری پژوهشگر حوزه تاریخ اسلامِ مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و نویسنده کتابهایی چون «بررسیهای تاریخی در حوزه اسلام و تشیع»، «گنج پنهان، شرح احوال و آثار علامه مرحوم سیدعبدالعزیز طباطبایی یزدی» و مصحح کتابهایی چون «التفصیل لجمل التحصیل» اثر سلیمان بن عبدالله خراشی و «شرح المقدمة فی الکلام» اثر ابوالقاسم عبدالرحمان بن علی حسینی، در تازهترین یادداشت خود اشکالاتی را بر برخی پژوهشهای ویلفرد مادلونگ اسلام شناس مشهور آلمانی که تخصصی ویژه روی مذهب زیدیه دارد، گرفته است.
مشروح این یادداشت را در ادامه بخوانید:
ویلفرد مادلونگ، اسلامشناس نامدار آلمانی علاوه بر کتابی که درباره قاسم رسی، عالم زیدی و مؤسس مکتب قاسمی منتشر کرده چندین پژوهش دیگر هم به او اختصاص داده است. از جمله مقالهای درباره ارتباط اندیشه او با معتزله؛ و دیگر مقالهای در موضوع رابطه قاسم رسّی با کلام مسیحی. در هر دو مقاله مادلونگ نظریه آبراهاموف را که او نیز چندین پژوهش درباره قاسم رسی منتشر کرده به شدت رد میکند. طبق نظر آبراهاموف و برخی دیگر پیش از او قاسم رسیّ در عقاید خود تا اندازه بسیار زیادی متأثر از معتزله بوده است. او برای این کار انتساب همه آثار منتسب به قاسم را به او که در سنت زیدی بدو منسوب شده (به استثنای کتاب الکامل المنیر) تأیید میکند. مادلونگ در مقابل انتساب شماری از این آثار را به قاسم رسی رد میکند و معتقد است قاسم تحت تأثیر معتزله نبوده و برخی عقاید عقلگرایانه، تنزیهی و نیز عقلگرایانه او و از جمله اعتقاد به اختیار آزاد انسان را نه از معتزله بلکه از برخی متکلمان مسیحی و به طور خاص ابو قرّه، متکلم معروف مسیحی ملکائی (بیزانسی) که برخی آثارش را علاوه بر یونانی به عربی مینوشت و معاصر قاسم رسی بود تأثیر پذیرفته است.
مادلونگ به چند نکته برای استدلال خود توجه میدهد: ۱) در سنت زیدیان کوفه (و از جمله در کتاب الجامع الکافی) عقاید محافظه کارانه و سنتگرا و غیر معتزلی به قاسم نسبت داده میشود. سنت زیدیان قدیم کوفه آشکارا غیر معتزلی بود و در برخی عقاید و از جمله عقیده به جبر کاملاً رویکردی ضد معتزلی داشت. ۲) زیدیان یمن در دورههای بعد و از جمله حمیدان بن یحیی مکتب قاسم رسی را مخالف با معتزله قلم میبردهاند. ۳) قاسم در حجاز پرورش یافت و تا پیش از آنکه به مصر رود و آنجا چند سالی اقامت داشته باشد به نظر نمیرسد که با تعالیم معتزلی آشنایی حاصل کرده باشد. حجاز در آن زمان جای مناسبی برای آشنایی با معتزله نبود. ۴) در مصر هم قاسم رسی راهی برای آشنای با تعالیم معتزله نداشت. بر عکس آنجا به خوبی میتوانست با تعالیم و سنتهای کلامی مسیحی آشنایی حاصل کند. شماری از کتابهای او که در دوره اقامت در مصر نوشته شده آشکارا آشنایی او را با تعالیم کلامی مسیحی نشان میدهد. ۵) اندیشههای عقلی، تنزیهی و ضد جبری در میان متکلمان مسیحی آن دوره عقاید رایج بود و با مقایسه شماری از کتابهای قاسم رسی و از جمله الدلیل الکبیر او با آثار متکلمانی مانند عمار البصری، ابو قرّه و ابو رائطه تکریتی میتوان این شباهتها را معاینه دید. به ویژه تأثیر اندیشهها و آثار ابو قرّه بر قاسم رسی با مقایسه آثار این دو کاملاً آشکار است. ۶) تعدادی از آثار قاسم رسی که گرایش آشکار او را به اعتزال نشان میدهند با آرایی که در آثار مسلم او و به ویژه آنهایی که در مصر نوشته شده مخالفت دارد. این آثار طبعاً باید منحول باشند. ۷) آثار اصلی و مسلم او گرچه به نظر بدوی اعتقاداتی شبیه آرای معتزله را هم نشان میدهند اما آن آرا در واقع معتزلی نیستند بلکه به سبب تأثیرپذیری قاسم از اندیشههای متکلمان مسیحیاند.
آنچه مادلونگ در اینجا بر آن استدلال میکند از جهات مختلف دچار ایراد است. نخست اجازه دهید این توافق را با مادلونگ اظهار کنم که بی شک شماری از آثاری که در سنتهای زیدی به قاسم رسّی نسبت داده شده از او نیست. این آثار زمانی به عقیده من به قاسم در یمن نسبت داده شد که میان دو گروه مخترعه (بهشمی مسلک) و مطرفی (زیدیان غیر معتزلی که به تدریج تحت تأثیر معتزله بغداد قرار گرفتند) شکاف و تقابل صورت گرفت. زیدیان متمایل به بهشمیه شماری آثار را به قاسم نسبت دادند که رنگ معتزلی قویتری داشت. مطرفیه هم در مقابل آثاری را به قاسم نسبت دادند که میتوانست برای عقاید مطرفیه به کار آید. بعداً در سدههای بعدی گروهی از زیدیان یمن با تأثیر پذیری از این نزاع جریان سومی را رهبری کردند که مکتب امامان کهن زیدی را به عنوان «مکتب اهل بیت» در مقابل معتزله قرار میداد. آنان بعدتر از کتاب الجامع الکافی بهره بردند و حتی برخی از آنها تا آنجا پیش رفتند که سنت زیدیان غیر معتزلی و ضد اهل کلام قدیم کوفه را احیا کردند. در این سنت عقاید و متنهایی به قاسم نسبت داده میشد که با سنتهای زیدی یمن (چه سنت کهن زیدی یمن در عصر الهادی الی الحق و اخلافش و چه با دو سنت مطرفی و مخترعی) متفاوت بود. آنچه امروز در سنتهای زیدی از قاسم رسی میشناسیم ادبیاتی است که از همه این سنتهای متخالف به دست ما رسیده و هر کدام چهره متفاوتی از قاسم رسی را به ما بازتاب میدهد.
بنابراین در اینکه شماری از آثار منتسب به قاسم حقیقتاً از او نیست تردیدی نیست. اما تحویل گرایشهای تنزیهی و عدل گرایانه قاسم رسی به منابع غیر اسلامی به نحوی که مادلونگ توضیح میدهد درست نیست. آشکار است که قاسم رسی در مصر با متکلمان مسیحی و آرای آنان و حتی آرای سنتهای فلسفی در میان آنان آشنایی خوبی حاصل کرد. اما قاسم رسی پیش از مصر در سن و سالی بود که میبایست تحصیلاتش را پیشتر تکمیل کرده باشد. با وجود اینکه گزارشی نداریم که او در این فاصله به عراق و به ویژه کوفه (شهری که بعدها و بعد از بازگشت از مصر بی تردید مدتی نامعلوم در آن سکنی داشت) سفر کرده باشد اما احتمال آن کم نیست. وانگهی در حجاز هم در میان زیدیه و سادات متمایل به زیدیه شماری از اواخر سده دوم قمری بودند که با معتزله نزدیکی سیاسی و بل اعتقادی پیدا کرده بودند. میدانیم که در دوره قاسم در کوفه ارتباط میان زیدیه آنجا و معتزلیان بغداد کم و بیش سابقه داشت.
شباهت برخی مفاهیم و اصطلاحات در آثار قاسم با کتابهای ابو قرّه تنها در حد وامگیری برخی مفاهیم است و یا در سطح سببی برای آشنایی با کلام مسیحی. این شباهتها به اندازهای نیست که بتواند کلیت گرایش کلامی قاسم رسی و آثارش را تفسیر و تبریر کند. قاسم رسی چه در دوران قبل از اقامت در مصر و چه در دوران اقامت مصر گرچه نه حتماً همیشه مستقیم میتوانسته با شماری از آرای معتزله آشنایی حاصل کرده باشد. با این وصف قاسم خود را معتزلی نمیدانست؛ درست به همان معنایی که بعدتر الهادی الی الحق که گرایشات معتزلی قویتری داشت خود را یک معتزلی نمیپنداشت. زیدیان تنها از دوران دو برادر هارونی رسماً خود را معتزلی قلم میبردند. قاسم رسی گرچه در برخی موضوعات کلامی از معتزله تأثیر پذیرفت اما باید گرایشهای عقل گرایانه، توحیدی و عدل گرایانه او را هر کدام به منابع مختلفی مستند کرد. عقاید تنزیهی او اساساً ریشه در وجود همین گرایش تنزیهی در میان اهل بیت داشت. در میان شیعیان در سده دوم گرایش به عقل گرایی مستقل از معتزله امروزه امری مسلم تلقی میشود. سهم اندیشههای تنزیهی جهمیه را هم که در کوفه و بغداد دوره قاسم رسی در جای خود گواهی شده باید در نظر گرفت. گرایش ضد جبری هم در میان طیفی از شیعیان وجود داشت. قاسم رسی از همه این جریانها و از جمله معتزله تأثیراتی پذیرفته است.
آقای مادلونگ در ارتباط دادن اندیشههای تنزیهی و عدلی و عقلی قاسم به آثار متکلمان مسیحی دچار تکلف شده و شواهدی که ارائه میدهد مطلقاً از آن حد از اعتبار برخوردار نیست تا بتواند منظومه فکری قاسم رسی را کاملاً توضیح دهد.