به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «خداحافظ پدرخوانده: درنگی بر شش رمان جهانی و نگاهی به داستاننویسی ایرانی» اثر علی اصغر شیرزادی با شمارگان ۳۰۰ نسخه، ۱۰۸ صفحه و بهای ۵۰ هزار تومان توسط نشر خزه منتشر شد.
علی اصغر شیرزادی، داستانویس، منتقد ادبی و روزنامهنگار پیشکسوت و صاحب آثار مشهوری چون رمانهای «طبل آتش» و «هلال پنهان» و مجموعه داستانهای «غریبه و اقاقیا» و «نشسته در غبار» است. شیرزادی در طول سالهای فعالیت خود در عرصه نوشتن (در هر دو عرصه ادبیات داستانی و مطبوعات) شاگردان بسیاری را تربیت کرد. بسیاری از نویسندگان و روزنامهنگاران نسل جدید از جمله شاگردان او به شمار میروند.
«خداحافظ پدرخوانده» گزیدهای است از مهمترین تحلیلهای مطبوعاتی شیرزادی درباره ادبیات ایران و جهان. این نوشتهها در دو بخش گرد آمدهاند: «درنگی بر شش رمان جهانی» و «نگاهی به داستاننویسی ایرانی».
بخش نخست شامل این مطالب است:
بترسید تا رفیق استالین نترسد؛ «بچههای آربات»: پوست انداختن آناتولی ریباکف با نوگرایی سنجیده در سنت رماننویسی روسی.
رمز بزرگ، پوشیده در دایره رمزهای کوچک؛ ژرف اندیشی فلسفی – روانشناختی فریدریش دورنمات در رمان جنایی، پلیسی «قاضی و جلادش»
دلقکها در سرزمین فساد و مترسکهای وحشت؛ شورش ماندگار پسامدرنیستی هرتا مولر علیه توتالیتاریسم کمونیستی در «سرزمین گوجههای سبز»
شب، بهترین تکه روز؛ درخشش خلاقیت کازوئو ایشیگورو در بازآفرینی ذهن و زبان یک «نوکر» نمونه انگلیسی در «بازمانده روز»
دشوار و پیچیده، مثل زندگی؛ «جاده فلاندر»: اینجا مضحکه شوم و مبهم معناباختگی جنگ و زندگی، چون کلافی برهم پیچیده در تخیل مشترک و فعال کلود سیمون و خواننده تیزهوش عینیت مییابد و گشوده میشود
در سلسله مراتب ترس؛ «عصر قهرمان»، نخستین رمان ماریو بارگاس یوسا، راه دشوار او را به سوی جهان گشود
بخش دوم کتاب نیز شامل این مباحث است: «بنویس تا زنده بمانی؛ کشف معنا و بازآفرینی زندگی در داستان نویسی ایرانی»، «میان مایگان دوان دوان میآیند؛ اشارتی بر پیوند «میان بارگی» و «ابتذال» در میدان ادبیات داستانی»، «نرم و بیشتاب میدود، در روشنا تاریکیهای جهان؛ تاملی بر «نون نوشتن» محمود دولت آبادی»، «شورش بیپایان علیه خود؛ یعقوب یادعلی نویسندهای قرار یافته در بیقراری»، «خدا کند قدر خودش را بداند؛ محمدعلی علومی نویسندهای شاعر و داستانسرا»، «داستان جستجوگران حقیقت و حکایت مقلدان و شعبده بازان؛ حاشیهای بر آسیب شناسی داستان نویسی در ایران» و «خداحافظ پدرخوانده؛ جلال آل احمد، نویسندهای که «داستان» نمینوشت».
علی اصغر شیرزادی به واسطه دههها حضور بیوقفه در فضای ادبی و مطبوعاتی ایران چهره مهمی است. او هم به ادبیات داستانی جهان و هم به ادبیات داستانی ایران و فضاهای پیرامونیاش تسلط کافی دارد. به همین دلیل هرکدام از نقدها و تحلیلهایش از این دو فضای ادبی را باید خواند تا به شناخت دقیقی از آنها رسید.
شیرزادی با تسلط بسیارش ساختارهای قصهنویسی و نقد ادبی، از دهه ۴۰ در فضای ادبی ایران فعال بود و از آن سالها تاکنون بسیاری از نویسندگان، منتقدان و مترجمان با او ارتباط دوستانه و یا حرفهای داشته و دارند. به واسطه این سابقه است که او میتواند به خوبی و روشنی هرچه تمامتر به بررسی کارنامه ادبی نویسندگانی چون محمود دولت آبادی، محمدعلی علومی و یعقوب یادعلی بپردازد و همچنین همگان – بویژه مقامات دولتی فرهنگ – را از اسطوره سازی از شخصیت جلال آل احمد پرهیز دهد. آلاحمدی که به زعم شیرزادی «قصه» نمینوشت و آثارش را میتوان صرفاً «پیشداستان» به شمار آورد، اما در قامت یک پدرخوانده در فضای روشنفکری ایران تاخت و تاز عجیبی داشت و همه روشنفکران از «بیان» او واهمه داشتند. بخشی از نقد شیرزادی پیرامون اسطورهسازی از جلال آل احمد را در ادامه بخوانید:
«شادروان جلال آل احمد به شهادت مجموع نوشتههایش با تاسی از سنت و قاعدهای کهن و دیرین – که نه فقط تا دوران او مرسوم مینمود، بل هنوزاهنوز هم در تتمههای عقبماندگی مختار دوام آورده است تا کماکان «علامه» هایی همهچیز دان و همهفن حریف بپرورد – فضل و فرزانگی را در بسیاری رشتهها و عرصههای تخصصی متعدد از دانشها و هنرها دنبال میکرد. به همین رو، در حاشیه یا در میانه متن مشغلههای عدیده، خود را «داستاننویس» هم به جای آورده بود.
در این باره میتوان دندان بر حرف نگذاشت و به صراحت گفت که صرف نظر از مقالهها، گزارشها و حدیثنفسهایی که به سادگی و شاید بنا بر سلسلهجنبانی غریزه در حد «پیشداستان» یا «شبهقصه» با بهرهگیری تسامح آمیز از قالبهای قدیمی رمان و داستان کوتاه نوشته، چند داستان کوتاه او از جمله مثلاً «جشن فرخنده»، مشخصات یک داستان کامل را داراست. پس بدون هیچ تعارف مسامحه آمیز و ریاکارانهای باید پذیرفت که بخش اعظم آنچه شادروان جلال آل احمد به عنوان داستان و رمان نوشته، دستکم در تعریفهای امروزی، اساساً داستان و رمان به حساب نمیآید...
... به گمان میرسد [جلال آل احمد] تا پایان عمر سرشار ولی کوتاهش نتوانست زبان خود را از شر جوهره پنهان لحن استالینیستی خلاص کند. به هر تقدیر، با مروری کوتاه بر آنچه از مراودات و مناسبات شادروان جلال آل احمد با دیگر نویسندگان و روشنفکران حلقه و همدوره او باقی مانده به روشنی این واقعیت بدیهی نیز رخ مینمایاند که – به استناد قولهای مکتوب برخی حاحبنامان و همپیالهها و یاران گرمابه و گلستان آن بیقرارمرد اهل جدال و جدل – بیشتر شاعران و نویسندگان آن زمان، بدون رودربایستی از شادروان جلال آل احمد میترسیدند و به عبارتی نرمتر، سخت حساب میبردند.
شاید به اقتضای دوران و با رنگ تعلق پذیرفتن آگاهانه و ناآگاهانه از سلطه دیرپای دیکتاتوری که تاثیراتش تا پستوهای ذهن و جان بسیاری از مردم نفوذ و رخنه کرده بود، در هر عرصه از جمله عرصه روشنفکری بلاخورده ایرانی نیز مزاجها، اگر نگوییم با «دیکتاتوری» سازگار شده بود، شاید بتوان گفت که بنا بر عرف، نوعی حساب پس دادن به پدرخوانده را جایز میشمرد. بر این سیاق هر اظهارنظر شفاهی یا مکتوب شادروان آل احمد – در کسوت پدرخوانده – میتوانست به مثابه خرقه بخشی باشد یا به عکس خلع درجه به حساب آید...
و ختم کلام: این فوج در فوج کارمندان ادبی و غیرادبی که طی چهل و چند سال گذشته – چه با شیدایی و چه از سر وظیفه شناسی حرفهای – در روزنامهها و مجلهها میلیونها سطر قلمفرسایی کردهاند تا شادروان جلال آل احمد را به قامت یک اسطوره برآورند و از ماترک ادبی آن نویسنده یکه در جهت سوداهای خود هزینه کنند، حتی برای لحظهای به خود زحمت اندیشیدن دادهاند تا دریابند که «نخبه گرایی» خاص آن مرشد نازنین در قالب حکمهای برگشت ناپذیر به شبهفاشیم میانجامد؟ و آیا بر این مفهوم درنگ کردهاند که اگر نظریههای تودهگرای آن «عصب مشتعل» به برنامه تام و تمام یک نظام جهت دهد، شوریدگان وادی این عاشق کینه توز سر از شبه سوسیالیسم صحراییعشیرهای شخص بسیار شخیصی چون معمر قذافی درخواهند آورد؟»