خبرگزاری مهر؛ گروه مجله-محدث تکفلاح: شهادت حضرت زهرا (س) بهانهایست برای مرور تاریخ. همیشه در روضهها و برنامههای تلویزیون از آتش زدن درب خانه ایشان و جراحت وارده و از دست دادن فرزند در شکمشان صحبت شده است. اما بیشک بخش های ذکر نشده و غیر شفاف از زندگی ایشان چنان زیاد و مغفول مانده که هر چقدر هم بگوییم و بشنویم باز هم کم است. زهرا عباسپور کارشناسی ارشد «تاریخ تشییع، فرهنگ و رسانه» خوانده و در جامعه «زنان و خانواده» کنونی فعالیت میکند. در گفتگویی با او به نگاهی متفاوت از زندگی زهرای مرضیه سلام الله علیها پرداختهایم.
درک درست ارائه ندادهایم
متاسفانه عمدتاً جامعه شیعه ما درک درستی نسبت به کنش حضرت زهرا چه سیره فردی و چه سیره اجتماعی ندارد. البته ب خشی به ارائهها برمیگردد که جزئی و بعضاً سلیقهای و بریده شده بوده است از واقعیتی که کامل است. حال آنکه متاسفانه این برشها نتوانسته یک تصویر و شخصیت درست و متعادل را به جامعه منتقل کند. این موضوع به درک ما از جایگاه واقعی ایشان خیلی لطمه میزند. ما این توقع را داریم که خطبا و کارشناسان و رسانهها ورای نگاههای سلیقهای به بررسی و مرور این بخش حساس و مهم تاریخ بپردازند.
حضرت زهرا (س) نماد آن چیزی است که اسلام میخواهد به عنوان الگوی زن معرفی کند. نمادی از زیست فردی متعادل و زیست اجتماعی متعادل! این تعادل بعضاً در شدت گیری است. ما این شدتگیری را در مواجهه مختلف و واکنشهای ایشان در تاریخ میبینیم. مثلاً بعد از فوت پیامبر (ص)..
تحریم گفتگو
ما در تاریخ داریم مدت کوتاهی پس از رحلت پیامبر (ص) فدک را از حضرت زهرا (س) گرفتند تا جایی که کارگزار را از فدک اخراج کردند تا مبادا علی بن ابی طالب (ع) با درآمد حاصل از فروش محصولات فدک، قدرت مالی یافته، بر سر خلافت به منازعه با خلفا برخیزد. اینجاست که اولین کنشگری حضرت زهرا سلام الله علیها را میبینیم که برای این غصب غیرشرعی پیش خلیفه میآیند. خلیفهای که خودش مدعی است و قاضی است. جایگاه خلافت و راس امور را در دست دارد. حضرت زهرا (س) پیش همچون کسی میآیند و ادعای خلیفه را هم سرکوب میکنند.
ما در شرع خودمان این موضوع را داریم که وقتی بین دو نفر که بر سر یک ملک اختلاف افتاده است، آن شخص که ملک در اختیارش است نه، بلکه فرد مقابلش که ادعا میکند این مال نباید در اختیار او باشد باید برای قضاوت ادله بیاورد. گزارشهای تاریخی به ما میگوید که کارگزار حضرت در زمان پیامبر (ص) آنجا بوده و بعد از فوت نبی اکرم (ص) از آنجا اخراج میشود. این یعنی چه؟ یعنی بدون هیچ مشکلی فدک دست ایشان بوده است. فلذا این اولین اشکال است که حضرت میفرمایند: «این حق من بوده و شما به ناحق دارید از من میگیرید.» او هم میگوید؟ شما شاهدان خود را بیاورید و حضرت زهرا (س) هم شاهدانشان را میآورند. اینجا بحثهایی پیش میآید و خلیفه حدیثهای جعلی را پیش حضرت نقل میکنند و حضرت در مقابل آنها میایستند و میفرمایند: «چه کسی گفته که من نمیتوانم از پدرم ارث ببرم؟»و فرمودند: به خدای سوگند تو را نفرین خواهم کرد در نهایت از سیاست «تحریم گفتگو» استفاده میکنند و این اولین سیاستی است که حضرت زهرا (س) در مقابل قضیه فدک به کار میبرند و اعلام میکنند که من دیگر با خلیفه صحبت نمیکنم. آن هم کسی که در جایگاه دختر پیامبر (ص) است.
خطبه فدکیه و محاکمه دولت
کنش دوم حضرت زهرا (س) که کاملاً مدیریت شده بود و استراتژی ایشان بوده است که، بعد از این حرفها و اجماع ناحق که در حق ایشان صورت گرفته است، با جمعی از زنان همراه میشوند و لباس میپوشند و به سمت مسجد میروند. خطبه فدکیه در اینجا نقل میشود. اینجا اوج کنشگری حضرت را در دفاع از جایگاه ولایت و جایگاه حضرت علی (ع) و بعد از آن هم در مورد داستان فدک نشان میدهد، خلیفه را منکوب میکنند.
در این خطبه که ابتدا با حمد و ثنای الهی آغاز میشود، به خلیفه تشر میزنند و میفرمایند که من چه کسی هستم و پیامبر (ص) چه کسی بود و از میان ما رفتند و چه اتفاقاتی افتاد و… را مرور کردند و بعد خطاب به خلیفه فرمودند: «چه نفاقهایی که در دل تو نسبت به ما بود و چه کینههایی که در دلت نسبت به ما بود، اینها رو شد.» عتابی به خلیفه میآورند و با خلیفه صحبت میکنند. صلابت صحبتها، تحکم و استدلالهای که میآورند باعث شده بود که تمام مردم گریه کنند و حتی نقلهای تاریخی داریم که خود خلیفه هم تاب نیاورد و او هم گریه کرد. بعد از آن حضرت به خانه بازمیگردند.
اسلام روی حضور اجتماعی و مشارکت اجتماعی زن در حوزه امر به معروف و نهی از منکر چه نگاهی دارد؟ حضرت در این وظیفه چطور عمل میکنند؟ که مصداق آیه ۷۱ سوره توبه هستند. وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. که ولایت اجتماعی را مطرح میکنند. در این ولایت اجتماعی جنسیت مطرح نیست. صراحت آیه میفرماید: «زنان و مردان بر یکدیگر ولایت دارند که این ولایت نازل به آن کنشگریشان در امر به معروف و نهی از منکر است.» (البته یکی از عرصههایش) ایشان کاملاً مبتنی بر این آیه به مسجد رفتند و قرّاء صحبت کردند. نگفتند که من مسجد نروم یا صحبت نکنم. نقل است که ایشان که داخل مسجد میشوند، پردهای کشیده میشود و خطابه میکنند.
در پایان هم امسلمه همسر پیامبر (ص) بعد از خطبه حضرت زهار (س) از جایگاه ایشان صحبت میکند و از استدلالهای حضرت دفاع میکند. حال آنکه پاسخی که دستگاه خلافت به ام سلمه می دهد این بوده که یک سال هیچ عایده ای از بیت المال به ایشان نمیدهد و ایشان در فقر شدید میافتند. جامعهای که از شیعیان امیرالمومنین (ع) و اسلام راستین دفاع بکند، شرمنده نمیشود. زنی که فهمید و از اسلام دفاع کرد، مردهای جامعه را هم شرمنده کرد. شاید صدها مرد را در کنار زنان آن روز شرمنده کرد.
کفتگوی حضوری با مردم!
سومین اقدام ایشان این است که با مردم صحبت میکردند. به درب خانههای انصار میروند. در این رفت و آمدها حضرت امیر (ع) با فرزندانشان او را همراهی میکنند. نقل است که امیرالمومنین (ع) ایشان را بر چارپایی سوار میکنند و درب خانهها در مدینه به گفتگو مشغول میشوند. خیلی جالب است که خیلی از مردم وقتی صحبت میکردند میگفتند که شما دیر آمدید و ما بیعتهای مان را کردیم. حضرت در پاسخ می فرمایند: «چه زمانی باید می آمدیم؟ ما باید غسل و کفن نبی اکرم (ص) را رها میکردیم و در جلسهای که از آن خبری نداشتیم شرکت میکردیم؟»
حتی در تاریخ داریم که حضرت زهرا (س) در کنار حضرت امیر (ع) با مردان صحبت میکنند. برخی به ایشان میگویند شما کم هستید و جمعیت زیادی ندارید. به تعبیری شانسی برای برنده شدن ندارید. حضرت زهرا (س) در پاسخ به این افراد می گفتند: «من با تو اتمام حجت کردم و دیگر سخنی نخواهم گفت و دیدار ما در محضر رسول خدا!» اینجا بود که سومین کنشگری ایشان رخ داده است. این اتمام حجت سومین استراتژی حضرت بود که خودشان به صورت چهره به چهره وارد میدان شدند و ۴۰ شب رفتند و این کار را انجام دادند.
فقط تصور کنیم. گفتنش شاید سخت نباشد که ۴۰ شب درب خانهها رفتند. اما فکر کنید در این گفتگوها چقدر ایشان آزرده خاطر شدند از دیدن و مواجهه با امتی که تازه پیامبرشان را از دست دادهاند و دچار این انحراف شدهاند و این تصمیمات عجولانه را گرفتند. حضرت زهرا (س) آینده جمعه اسلامی را ولو تا امروز میبینند که چقدر جامعه اسلامی از قِبَل ثقیفه ضررها کرد.
تاریخ سکوت کرده است!
چهارمین کنشگری ایشان بعد از این بود که چند بار تهدید میشوند. نقل تاریخی شده ابوذر و مقداد و سلمان و.. که بیعت با خلیفه وقت را قبول نکرده بودند هم در این خانه بودهاند. مردم به خلیفه میگفتند: «اگر اهل این خانه تو را به رسمیت نشناسند تو خلیفه جامعه محسوب نمیشوی.» افراد منتصب به خلیفه چند نفر را به سمت خانه حضرت روانه میکنند. که البته تاریخ بخشهایی از اتفاقات را گفته اما از مطالعه تاریخ جاهای خالیای درک میشود که معلوم است، در این بخشها تاریخ سکوت کرده است. آنچه در سیطره تاریخ نگاری که تحت تاثیر خلفا بوده، به ما میگوید که به چنین اتفاقاتی خیلی نمیبایستی پرداخته میشد و قطعاً خیلی اتفاقات دیگر افتاده است که بخشهایی را به ما رسانده است.
بخشهایی که به ما رسیده، جراحتی است که اتفاق میافتد. دری که آتش زده میشود و وقایعی که کم و بیش شنیدهایم. حضرت که مجروح شدهاند از هوش میروند. بعد از اینکه به هوش میآیند از خادمهشان میپرسند که حضرت امیر (ع) کجایند؟ جالب است که بعد از به هوش آمدنشان اولین چیزی که برایشان اهمیت داشته این بوده که حضرت علی (ع) نیستند. میپرسند که چه اتفاقی برای ایشان افتاده که اطرافیان به ایشان میگویند که حضرت را برای بیعت بردند. ایشان در این شرایط به سرعت دستان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را میگیرند و به مسجد میروند و از اجبار در بیعت گرفتن و نگهداشتن حضرت علی (ع) جلوگیری میکنند. همین جا بوده که افراد را تهدید میکنند به اینکه اگر ایشان را رها نکنند، نفرینشان میکنند.
ترس از نارضایتی دختر پیامبر (ص) و ترس از نفرین ایشان باعث شد که آنها حضرت را رها کنند. بالاخره ایشان جایگاه مهمی در بین مردم داشتند و با عنوان دختر پیامبر (ص) مقام مهمی در بین مردم داشتند.
ملاقاتهای دسته دسته
در این مدتی که ایشان بیمار میشوند و در بستر بودند، ملاقاتهایی صورت می گیرد. دسته دسته زنان میآمدند. زنان انصار می آمدند. صحبتهایی که در این دیدار شکل میگیرند نکات مهمی دارد.
حضرت در این دیدارها از خودشان و حال بد و جسم بیمارشان سخنی نمیگویند. از بدعهدی همسران آنها میگویند و به نوعی عتاب میکنند به زنان. اگر زنان مسئولیتی نداشتند که حضرت با آنها صحبت اینگونهای نداشتند. شاید به نوعی میخواستند توجه زنان را به مسئولیت زنان در جامعه جلب کنند که میگفتند: «شما زنان هم میتوانستید نقش خودتان را هم داشته باشید در روشنگری شوهران و این بار تمامش به دوش من نیافتد.» نوع کنشگری که حضرت زهرا (س) در این ملاقاتها داشتند و با دستههای مردم صحبت میکنند در نوع خود جالب است. همین رفت و آمدها به گوش خلیفه میرسد که دختر پیامبر (ص) در بستر هستند و مردم دارند دسته دسته به ملاقاتشان میروند و اگر ما نرویم در بین مردم خوب نیست و ما که خلیفهایم باید برویم و...
خلیفه اراده به دیدار حضرت فاطمه (س) کردند و ایشان اذن به ورود او ندادند. چند بار تکرار شد و حضرت زهرا (س) با ورود خلیفه به خانه خود موافقت نکردند. تا اینکه برای این کار به حضرت علی (ع) مراجعه کردند و از ایشان خواستند. حضرت امیر (ع) به بانوی دو عالم می فرمایند و حضرت فاطمه در پاسخ میگویند: «چون شما گفتید من میپذیرم. وگرنه من با این جماعت هیچ سخنی ندارم.»
وارد خانه میشوند. به حضرت سلام میکنند. پاسخی دریافت نمیکنند. دوباره! هیچ. چندباره!، ابوبکر گفت: ای دختر رسولخدا (ص) ما آمدهایم تا رضایت شما را بدست آوریم و خشم شما را نسبت به خود دور کنیم. از شما میخواهیم که ما را ببخشایی و از آنچه نسبت به شما کردهایم درگذری! دختر پیامبر (ص) فرمودند: «من با شما سخن نخواهم گفت تا پدرم را دیدار کنم، و از رفتار شما دو نفر به ایشان شکایت بنمایم.» آنگاه رو به علی علیهالسلام کرد و فرمودند: من با آنها حتی یک کلمه هم سخن نخواهم گفت، تا اینکه از آنها چیزی را بپرسم که آن دو از رسول خدا (ص) شنیدهاند. اگر در این مورد راست گفتند، آن وقت تصمیم خواهم گرفت. آنگاه آنها را قسم داد و فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا از رسول خدا (ص) این سخن را نشنیدهاید که: «رضای فاطمه از رضای من است و خشم و غضب فاطمه از خشم و غضب من. هرکه او را دوست داشته باشد، مرا قطعاً دوست داشته و هر که فاطمه را راضی کند، مرا راضی کرده و هرکه فاطمه را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است.».
بیتالاحزان
پنجمین نکته را شاید بتوان نوع غم و گریه ایشان بدانیم. حضرت زهرا (س) تازه پدری را از دست دادهاند که انیس ایشان بودند و رسول خدا بودند و رابطه عاطفی این دو بزرگوار زبانزد بوده است. ولی شاید این غم و گریه را بتوان بیشتر به پایمال شدن حق اهل بیت در آن روزگار دانست. حضرت امیر (ع) به عنوان شایستهترین و بهترین و عادلترین و.. انسان در راس جامعه اسلامی که حقشان را گرفتند و اموالی که به ناحق از ایشان گرفتند و ادلهشان را قبول نکردند و شاهد خواستند و باز حرف شاهدان را رد کردند. همه این اتفاقها باعث میشد گریه ها رنگ و بوی دیگری پیدا کند. شکایت مردم از حزن این گریهها و اندوهناک بودن گریهها پیام میداد. تا حدی که در تاریخ آمده که پیرمردها به سمت حضرت علی (ع) رفتند و از حضرت خواستند که به فاطمه (س) بگوید یا صبح گریه کند یا شب. راه حل حضرت و ساختن بیتالاحزان سر مزار حضرت پیامبر (ص) و حمزه سیدالشهدا هم خودش قابل توجه بود. محلهای پر رفت و آمدی برای مسلمانان. خود اینها شکایت حضرت زهرا (س) را از عملکرد مردم جامعه بود. چرا که در آن زمان بهترین بندگان خدا تنها گذاشتند و رها کردند، پیام مهم رفتار ایشان است.
تشییع پیکر دختر پیامبر (ص)
ششمین حرکت حضرت در وصیتنامه ایشان بوده است. در مراسم تدفینشان. که در وصیت نامه چند حوزه است. یک حوزه خصوصی است که برای بچهها چه بکنند و ازدواج حضرت امیر (ع) و.. اما یک بخشی هم مربوط به این است که ذکر کردند چه کسانی در تشییع جنازه من باشند یا نباشند. اینجا حضرت تاکید کردند که افرادی که غصب جایگاه کردند و متولی وضع امروز هستند در تشییع جنازه نباشند. حضرت امیر (ع) هم اجابت می کنند و ایشان را شبانه دفن میکنند. صبح که میشود میبینند بزرگان شهر و افراد بزرگ جامعه آن روز در تشییع جنازه دختر پیامبر (ص) نبودند و حتی نمیدانند که کجا دفن هستند که حداقل بتوانند به نوعی مراسمی را آنجا برگزار کنند تا شاید به این وسیله انتقاداتی که به سمتشان است را متعادلتر کنند. به سمت زمینی که گوشه گوشهاش کنده شده است، میروند. خلیفه دستور می دهد که خاکها را زیر و رو کنند. اگر پیکر را پیدا کردند اطلاع بدهند تا اقداماتی که در نظر دارند را انجام دهند. که اینجا حضرت علی (ع) شمشیرشان را درمیآورند و تهدید میکنند که «اگر کسی دست به این خاکها بزند دیگر زنده نخواهد بود.» و این تهدیدشان باعث می شود که کسی دست به این کار نزند. این خجالت و شرمندگی آنها در نبودشان در تشییع پیکر دختر پیامبر (ص) تا ابد بر پیشانیشان و در سبقه آنها ماند.
نتیجه کنشگری زهرای مرضیه (س)
عدم شایسته سالاری و عدم سپردن کارها به بهترین فرد، داغی بود که ما تا همین امروز هم ما شاهدش هستیم. با تمام ظلمهایی که در دوران اموی و عباسی به اسلام و مسلمانان روا شده، می توانیم خوشحال باشیم که از اسلمی دم می زنیم که از کنشگری حضرت صدیقه کبری (س) به ما رسیده است. البته که این اسلام می توانست خیلی بهتر و پرثمرتر به دست ما برسد. ولی باید بدانیم که کنشگری حضرت زهرا (س) بود که امروز می توانیم از اسلام و شخصیت زن در اسلام با طیب خاطر صحبت بکنیم.
ان شاالله که متولیان امر با یک تفکیک درست، زن را در همه حوزهها به صورت یک نگاه متعادل که اسلام دارد ببینند. این زن تکلیف اجتماعی دارد. بحث سر این است که این تکلیف اجتماعی صرفاً برای جامعه و کشور خودش نیست. زن قرار است عالم را تغییر دهد و کنشگری او جهان را تکان دهد که به قید دو شرط این اتفاق میافتد. یکی اینکه زن منطقه و جهان کنشگریاش را دقیق بشناسد و از نگاههای افراط گونه و تفریط گونه اجتناب کند و جایگاه خود را بداند و بشناسد و مرحله بعد اینکه خودش را در مراتب علمی رشد دهد. بعد از اینکه جایگاه خودش را شناخت و توانست رشد علمی داشته باشد، میتواند دنیا را تکان دهد.
ما در دوران دهه شصت در کشورمان این رشد شخصیتی را در مادران شهدا به وضوح دیدیم. مادری آمد محضر امام خمینی (ره) گفت: «این پسر اولم!» داشت عکس پسر دوم را میگذاشت که اشک امام جاری شد. عکسها را جمع کرد و گفت: «من چهار پسر دادم که اشک شما را نبینم. اشک رهبرم را نبینم. اینها همه فدای سلامتی شما و اسلام.» این زنان همان رشد مسلمانی را داشتهاند که ما دیدیم.
امیدوارم آنهایی که در راس تصمیمگیری در موضوعات زنان هستند با تکیه بر یک الگوی جامع، نیازمندیهای واقعی و زمینههای رشد و مسائل حوزه زنان را در جامعه مد نظر قرار بدهند.