خبرگزاری مهر، گروه بین الملل: سازمان ناتو در آغاز قرن ۲۱ روند تقویت قوای نظامی خود را در مناطق مرکزی و شرقی اروپا آغاز کرد و به حدی رساند که تا مرزهای روسیه پیش رفت. در حالیکه ناتو بر مواضع خود در خصوص گسترش مرزهای نظامی ثابت قدم بود، روسیه تاکید داشت که اقدامات ناتو در این زمینه و حرکت به سمت شرق، چیزی جز پروژه آمریکا برای تضعیف مسکو و هم چنین اروپا برای وارد کردن هر دو طرف در یک درگیری مسلحانه طولانی مدت نیست.
به همین دلیل آمریکا پروژههای ژئوپلیتیک در کشورهای اروپا شرقی از طریق نفوذ در کشورهای اروپایی اجرا میکند. واشنگتن امروزه آماده است تا اروپا را وارد یک جنگ دیگر کند به ویژه اینکه کشورهای اروپایی فاقد یک تصمیم گیری مستقل هستند.
در همین خصوص خبرنگار مهر مصاحبهای با دکتر «حسن احمد حسن»، پژوهشگر سوری در امور ژئوپلیتیک و مطالعات راهبردی انجام داده که در ادامه میآید.
تحلیلگران بر این اعتقاد بودند که عملیات نظامی روسیه در اوکراین، محدود خواهد بود، آیا روند تحولات نزدیک به یک سال گذشته این دیدگاه را تأیید میکند؟
عوامل زیادی باعث شد تا تحلیل گران به این نتیجه برسند که عملیات روسیه در اوکراین محدود به یک عملیات زمینی کوتاه مدت خواهد شد، اما من شخصاً معتقد بودم که این عملیات ادامه خواهد یافت و با شدت بیشتری در طول زمان پیش خواهد رفت چرا که دلایل آغاز این درگیری هم چنان وجود دارد. ساده انگارانه است اگر بپنداریم عوامل ایجاد این جنگ از بین رفته و این به معنی تداوم یافتن درگیریها خواهد بود.
آنچه که در جغرافیای اوکراین در حال رخ دادن است بیانگر تشدید اوضاع و گسترش آن از لحاظ مکانی و زمانی است. این مسأله باعث شده تا افقهای آینده نامعلوم بماند و سناریوهای متعدد و البته خطرناکی مطرح شود. میتوان به صورت مختصر به عواملی که تصور اولیه تحلیل گران را ایجاد کرد اشاره کرد:
۱- پوشش رسانهای گمراه کننده غرب به رهبری آمریکا برای پنهان کردن خطراتی که امنیت ملی روسیه را از طریق حرکت ناتو به سمت شرق تهدید میکرد؛ بطوریکه این تهدیدات تا حیات خلوت روسیه رسید.
۲- موضعی که روسیه از طریق آن اعلام کرد که هدف از این عملیات، حمایت از شهروندان روس در منطقه دونباس است و این یعنی مسکو به دنبال جنگ افروزی علیه ناتو یا اوکراین نیست. حجم نیروهایی که در ابتدای عملیات، از آنها استفاده شد نیز بیانگر همین امر بود.
۳- ویژگیهای شخصیتی ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در خصوص حفظ عظمت این کشور که از قبل از فروپاشی شوروی در حال متلاشی شدن بود. بعد از آن بود که روسیه به صورت تدریجی توانست خود را بازیایی کرده و در دهه نخست قرن حاضر، برخی از برگهای برنده خود را مجدداً به دست آورد.
۴- موفقیت رسانههای روسیه در خصوص گسترش این تفکر که مسکو جز با هدف پیروزی وارد این جنگ نشده؛ اهداف از پیش اعلام شده، محقق خواهد شد. رسانههای غربی نیز تلاش کردند تا این تفکر را گسترش دهند با این هدف که مسکو بیش از پیش در جغرافیای اوکراین وارد شده و فرو رود.
۵- سلطه گری و قلدری افسار گسیخته آمریکا که باعث میشد امکان رویارویی هر قدرتی، با این توهم سلطه گری آمریکا دور از ذهن به نظر برسد.
۶- تصور عامه مردم مبنی بر اینکه ورود روسیه به جغرافیای اوکراین به معنی رویارویی نامحدود با ناتو خواهد بود و مسکو قدرتی برای ورود به چنین ماجراجویی را ندارد.
رسانههای غربی این فرضیه را گسترش میدهند که اوکراین تبدیل به افغانستان برای روسیه خواهد شد و یک کشور عادی میتواند یک کشور بزرگ را شکست دهد، نظر شما نسبت به چنین گزارههایی چیست؟
تبلیغات رسانههای غربی بخشی از جنگ و درگیری است که آمریکا آن را چه علیه روسیه یا هر قدرت دیگری رهبری میکند. «جنگ» یک اصطلاح گستردهتر، از «درگیری نظامی» است. یکی از نمودهای جنگ، که میتواند خطرناکترین آنها باشد، جنگ علیه آگاهی و افکار است. هیچ پژوهشگر منصفی نمیتواند منکر توانمندیهای گسترده غرب در این خصوص باشد. در عین حال نیز نمیتواند مصونیت روسیه در برابر این نوع از جنگ را نادیده بگیرد. این مسأله باعث میشود من میان دو مسأله نامربوط که رسانههای غربی سعی در ترویج آن دارند فرق قائل شوم. بنابراین تبدیل اوکراین به افغانستان روسیه، چیزی است که عملاً واقع شده و نمیتوان آن را انکار کرد در غیر این صورت، تداوم «عملیات ویژه» از تاریخ ۲۴/۰۲/۲۰۲۲ تاکنون به چه معنی است؟
اما در خصوص توانایی یک کشور عادی برای شکست دادن یک ابر قدرت، باید بگویم که حتی کشورهای غربی میدانند شکست روسیه در اوکراین از طریق یک درگیری نامحدود، گزینهای نیست که بتوان روی آن حساب کرد. مسکو علناً اعلام کرده بود که درگیری روسیه با اوکراین نیست بلکه هدف، ناتو و کشورهایی است که حول محور آن میچرخند. این بدان معنی است که تمام گزینههای بدتر مانند استفاده از تسلیحات هستهای روی میز قرار دارد. روسیه از این لحاظ از تمام کشورهای عضو ناتو برتر است و همین امر باعث میشود فرضیه شکست روسیه کنار زده شود.
در سایه شرایط کنونی که دستیابی به هر راهکاری برای برون رفت از این اوضاع را سخت کرده است، سناریوی نابودی تدریجی اوکراین بیش از پیش نمود پیدا میکند. طولانی کردن دوره درگیری میتواند به فرسایشی کردن این جنگ و از بین رفتن تدریجی قوای نظامی و انسانی و اقتصادی روسیه بیانجامد. حتی این سناریو نیز افق مشخصی پیش روی ما قرار نمیدهد چرا که هر گونه تغییر ماهیتی ناگهانی در روند درگیریها میتواند به تغییر اوضاع و حرکت به سمت استفاده از تسلیحات هستهای منجر شود؛ چیزی که روسیه آن را پنهان نمیکند و پوتین شخصاً اعلام کرده که روسیه حمله هستهای را در جواب یک حمله هستهای انجام نمیدهد بلکه حمله نخست را روسیه انجام خواهد داد.
در خصوص فرضیههای مربوط به جنگهای معاصر باید بگویم که مشخصاً، اراده ملی برتر از تمام تجهیزات و تسلیحات نظامی و قدرت ویرانگری آنها است. مرور دورههای تاریخی گذشته و معاصر نشان میدهد که اراده ملی در صورتیکه منسجم و متحد تحت یک رهبری مدبرانه باشد، قطعاً پیروز خواهد بود. شکستهایی که آمریکا در ویئتنام و دیگر جنگها شاهد آن بود، دلیلی بر درستی این فرضیه است. نمونه بارزتر این فرضیه در قرن حاضر، پیروزی حزب الله لبنان در جنگ سال ۲۰۰۶ در برابر دشمن صهیونیستی تا بن دندان مسلح و تحت حمایت اکثر کشورهای تأثیر گذار در منطقه و جهان به شمار میرود.
با این وجود، تمام این قدرتها به آمریکا متوسل شدند تا قطعنامه ۱۷۰۱ برای توقف درگیریها صادر شود. اما سخن از یک اراده مردمی متحد و رهبری صادقانه است که این مسأله در خصوص اوکراین صدق نمیکند. نظرسنجیها نشان میدهد که اراده مردمی در اوکراین با رویکردهای نظام این کشور به رهبری زلنسکی در تضاد است. نمیتوان منکر تأثیرگذاری روسیه در میان مردم اوکراین شد و مسکو از همین طریق میتواند وارد مرحله بعدی از درگیریها شده یا دست کم بخشی از حجم خسارتهای خود را در این جنگ کم کند.
بازنده جنگ اوکراین چه کسی است؛ روسیه یا آمریکا؟ تداوم این درگیری به نفع چه کسی است؟
نمیتوان پاسخ مستقیمی به این سوال داد چرا که افقهای درگیری در اوکراین همچنان نامشخص و مجهول است. این بدان معنی است که هر دو طرف در حساب و کتابهای خود اشتباه کرده اند. روسیه از همان ابتدا از یک عملیات ویژه خبر داد اما بعدها معلوم شد که بیشتر از یک عملیات ویژه است. نمیتوان حجم خسارتهای وارد آمده به مسکو از زمان آغاز این عملیات را نادیده گرفت. آمریکا نیز که قصد داشت مرزهای اوکراین را به خطوط درگیری با روسیه با هدف محاصره مسکو و تنگتر کردن حلقه آن تبدیل کند توقع چنین واکنشی از سوی روسیه را نداشت. نتیجه آن شد که ۴ منطقه در دونباس رسماً به روسیه پیوست و این به معنی گسترش مرزهای روسیه و نه محاصره آن و یا تهدید امنیت ملی این کشور است.
نتیجه نهایی جنگ نشان میدهد چه طرفی در حساب و کتابهای خود اشتباه کرده و کدام طرف درست پیش رفته است. چیزی که عیان است، طولانی شدن جنگ اوکراین است و اگر روسیه به تحقق اهداف اعلام شده خود دست یابد مشخص میشود که تحلیلهای آمریکا کاملاً اشتباه بوده است در غیر این صورت اگر روسیه در جغرافیای اوکراین غرق شده و این جنگ تبدیل به یک درگیری فرسایشی شود به معنی اشتباهبودن پیش بینیهای مسکو خواهد بود. تازمانیکه آمریکا از طریق دیگران در این جنگ شرکت دارد طولانی شدن مدت آن به نفع واشنگتن است چرا که این مسأله فقط به نابودی توان روسیه محدود نمیشود بلکه تمام کشورهای اروپایی عضو ناتو از آن متضرر خواهند شد. در نهایت اروپا بیش از گذشته به آمریکا وابسته خواهد شد و اروپاییها باید نسبت به این مسأله هوشیار باشند.مسئولان روسیه اعلام کرده اند که آمریکاییها آماده اند این جنگ را نه تنها تا آخرین سرباز اوکراینی بلکه تا آخرین شهروند اروپایی ادامه دهند.
برداشت راهبردی این جنگ از منظر آمریکا و روسیه چیست؟ روسیه مشخصاً به دنبال چه چیزی است؛ گسترش حیطه جیغرافیایی و یا یک نقشه سیاسی جدید برای جهان؟
بله جنگ به نوعی امتداد سیاست است اما از یک راه دیگر. ممکن است قبل از آنکه سیاست به بن بست برسد جنگ آغاز شود. اگر روسیه به دنبال اجرایی کردن طرح خود نبود امروز در این شرایط سخت قرار نمیگرفت و امنیت ملی این کشور در معرض انواع سناریوهای بد و بدتر نبود. روسیه طی سالها تلاش داشت تا بعد از کودتای ۲۰۱۴ در اوکراین، نظام حاکم در کییف را به سمت اجرای توافقنامه مینسک ۲۰۱۴ و مینسک ۲ که در سال ۲۰۱۵ امضا شد سوق دهد اما نتایج آن باعث ایجاد دشمنی بیشتر علیه شهروندان روس در منطقه دونباس و حرکت به سمت سیاست آمریکا برای کنار زدن روسیه و تلاش برای محاصره این کشور از طریق پیشروی ناتو به سمت شرق شد. این مسأله شرایط را برای اجرای راهبردی پیش برد که معتقد بود قرن ۲۱ یک قرن آمریکایی صرف است.
در مقابل آمریکا به کودتایی که باعث کنار زدن دوستان روسیه از قدرت شد به عنوان یک فرصت طلایی نگاه میکرد. طبیعی است که حاکمان جدید کییف تلاش میکنند زیر چتر آمریکا قرار گرفته و در صف دشمنان روسیه بایستند. کار به جایی رسید که آنها تجاوزات برنامه ریزی شدهای را علیه روسهای ساکن منطقه دونباس انجام دهند. آمریکا تمام تلاش خود را به کار گرفت تا اوضاع به جایی برسد که در حال حاضر در اوکراین شاهد آن هستیم. واشنگتن به دنبال آن بود که روسیه تمام قد در باتلاق اوکراین غرق شود و دنیای تک قطبی به رهبری آمریکا با هدف به دست گرفتن تصمیمات بین المللی شکل بگیرد. روسیه نیز معتقد بود که عملیات ویژه در اوکراین باعث میشود کشورهای غربی دست از تهدید روسیه در زمینه ژئوپلیتیک برداشته و آمریکا نیز یک بازنگری در حسابهای خود داشته باشد به طوریکه شرایط برای بازسازی نظام جهانی بر اساس پایههای جدید بدون وجود معنای تک قطبی فراهم آید. این بدان معنی است که هدف اصلی روسیه بسیار فراتر از گسترش مساحت جغرافیایی این کشور است چرا که روسیه بزرگترین کشور از لحاظ مساحت در جهان به شمار میرود. مسکو به دنبال باز ترسیم نقشه سیاسی جهان است.
اروپا بعد از اوکراین، قربانی دوم جنگ در این کشور است. به نظر شما جنگ اوکراین منفعتی برای اروپا دارد و آیا اروپا میتواند به حمایت خود از این جنگ ادامه دهد؟
ممکن است یکی از دلایل اصلی آمریکا از سوق دادن اروپا به این جنگ، تضعیف آن باشد. اروپا بیش از اوکراین در معرض هجمه آمریکا قرار دارد. آنچه آمریکا از اوکراین میخواهد سالها قبل از آغاز این جنگ به صورت تمام و کمال محقق شده است و اوکراین هیچ تهدیدی برای نفوذ آمریکا نه الان و نه در آینده به شمار نمیرود. طبیعتاً این کشور به مثابه یکی از مهرههای شطرنج برای تحقق اهداف مهمتر آمریکا محسوب میشود.
طی سالهای اخیر صحبتهای زیادی در خصوص ایجاد یک جهان چند قطبی به جای جهان تک قطبی مطرح شده است و اروپا یکی از طرفهایی محسوب میشود که میتواند در این جهان نقشی ایفا کند. بنابراین از نظر آمریکا همان قدر که روسیه و چین باید تضعیف شوند اروپا نیز باید تضعیف شود.
از زمان پروژه مارشال در اوایل دهه ۵۰ قرن گذشته، تصمیمات اروپا بر پایه دنباله روی از آمریکا اتخاد میشود اما همزمان با کاهش قدرت این کشور در سایه افزایش قدرت اقتصادی چین و قدرتنمایی نظامی روسیه، احتمال اینکه اروپا بخواهد خود را از یوغ تبعیت از آمریکا رها کند افزایش یافته است. در مقابل تشدید اوضاع در اوکراین و مداخله اروپا در این جنگ باعث شده تا آمریکا به هدف خود مبنی بر تضعیف همزمان اروپا و روسیه نزدیک شود البته اگر اوضاع همین طور باقی بماند و مسکو از سلاح هستهای استفاده نکند.
میتوان گفت که قطعاً ورود اروپا به جنگ علیه روسیه به هیچ وجه به نفع آن نیست و این تبعیت کورکورانه کشورهای اروپایی از تصمیمات آمریکا کاملاً غیر منطقی به نظر میرسد. قاعدتاً شهروند اروپایی میداند که شهروند آمریکایی از قطع صادرات نفت و گاز روسیه به اروپا رنج نخواهد کشید و هزینه جنگ اوکراین را پرداخت نخواهد کرد.
اما در خصوص اینکه جنگ در اوکراین از مرزهای این کشور فراتر برود هنوز نمیتوان حرفی زد. مهم این است که اروپا نیز مانند اوکراین از شرایط موجود متضرر شده است و این مسأله با سیاستهای غیر اخلاقی آمریکا که به دوستان خود نیز رحم نمیکند کاملاً منطبق است.
چرا آمریکا و غرب علیرغم مشغولبودن به جنگ اوکراین، همچنان «پرونده ایران» را در اولویتهای خود میدانند؟
زمانیکه از آمریکا صحبت میکنیم در واقع درباره امپراطوری مطلق شر سخن میگوئیم و تازمانیکه این مفهوم وجود دارد، سیاستهای آمریکا در راستای ایجاد جنگ و ویرانی و فتنه انگیزی حرکت میکند. الحق و الانصاف آمریکاییها استادان بی نظیری در خصوص به کارگیری سیاستهای متناقض با تمام قوانین بین المللی و عرفهای انسانی هستند. زمانیکه از ایران انقلابی سخن میگوئیم در واقع از نخستین کشوری حرف می زنیم که در برابر یانکیهای آمریکایی «نه» گفت.
ایرانیها در برابر آمریکاییها فریاد زدند که ما از شما نمیترسیم و از شما اطاعت نمیکنیم. ایران نخستین کشوری بود که به صورت مستقیم و غیر مستقیم در برابر آمریکا ایستاد و از محور مقاومت حمایت کرد. با توجه به تمام اینها آیا مشغول شدن آمریکا به پروندههای بزرگتر باعث میشود که از فشارهای خود علیه ایران کم کند؟ قطعاً جواب نه خواهد بود. واشنگتن تهران را نخواهد بخشید چرا که باعث شده سلطه این کشور تضعیف شود. اگر یکی از دولتهای آمریکا اقدامی در راستای کاهش فشارها علیه ایران انجام دهد چیزی جز یک حرکت تاکتیکی انجام نداده است.
ایران مانع اصلی پروژههای شرارت بار آمریکا در منطقه و خارج آن به شمار میرود همانطور که همکاری روسیه و ایران و هم چنین روابط ایران و چین و اصرار تهران بر تعامل با همگان، یک کابوس مداوم و روز افزون برای آمریکا، انگلیس، رژیم صهیونیستی و دیگر محافل شرارت محسوب میشود.
آنها تاکنون نتوانسته اند شکافی در دژ با صلابت ایران ایجاد کرده و یا شهروندان ایرانی را علیه حاکمیت این کشور تحریک کنند. این کشور توانسته تمام نقشهها علیه خود را که با مشارکت سرویسهای جاسوسی و امپراطوری های مالی و رسانههای کشورهای بزرگ در جهان کشیده میشود خنثی کند.
ایران هیچ گاه مواضع خود را پنهان نکرده و همواره بر ضرورت بیرون راندن آمریکا از منطقه به عنوان شر مطلق، تاکید دارد. این کشور هم چنین خواهان ریشه کنی شهرکهایی است که به اجبار در خاک فلسطین ایجاد شده است.
تصور کنید ایران از امروز اعلام کند که در کنار فلسطین برای حل قضیه آنها نمیایستد. چه اتفاقی میافتد؟ دست ایران برای حکومت بر امور تمام کشورهای منطقه باز میشود و حاکمان کشورهایی که امروز با ایران دشمنی میکنند برای دستبوسی از مقامات ایرانی مسابقه میدهند. اما هیهات که ایران سیاستهای خود را در این خصوص تغییر دهد. آمریکا با تمام نفوذ و سلطه خود نمیتواند ایران را مجبور به پذیرش چیزی کند که با منافع محور مقاومت در تضاد است؛ محور مقاومتی که در برابر وحشی گری های آمریکا و رژیم صهیونیستی ایستاده است. تهران قبله تمام آزادگان عالم باقی خواهد ماند.
آیا این جنگ میتواند مسأله فلسطین را به حاشیه براند، همانطور که جنبشهای موسوم به «بهار عربی» این کار را کرد؟
این مسأله به آمریکا و قدرت این کشور بر نمیگردد بلکه به اراده کشورهایی بستگی دارد که از سلطه گری وحشیانه آمریکا ضربه میخورند. آمریکا در تقسیم جبهههای درگیری و پرداختن به آنها به صورت مجزا کاملاً خبره است. چین اعلام میکند که آمریکا بعد از پایان یافتن درگیری با روسیه، این کشور را هدف قرار خواهد داد، اما با این وجود شاهد هیچ اقدام متحدی از سوی روسیه و چین برای رویارویی با خطر مشترک یعنی آمریکا نیستیم. درست است که قدرت نظامی آمریکا و توان اقتصادی در کنار نفوذ سیاسی این کشور همچنان وجود دارد اما این بدان معنی نیست که نمیتوان با آن مقابله کرد بلکه با شواهد و ادله میتوان اثبات کرد که آمریکا شکست پذیر است. در هر حالی هزینه عصبانی کردن آمریکا کمتر از راضی کردن این کشور است.
سلطه آمریکا بعد از ناتوانی این کشور در تحقق اهداف از پیش اعلام شده در خصوص تجزیه سوریه به صورت کاملاً مشخصی کاهش یافته است. صد البته که عنصر اصلی ناکام ماندن نقشههای آمریکا در سوریه محور مقاومت است. بعد از آن، آمریکا در سال ۲۰۱۵ مجبور شد به یک توافق هستهای با ایران دست یابد. از سوی دیگر مشارکت روسیه در جنگ علیه تروریسم در سوریه و تحقق دستاوردهای میدانی در کنار تسریع روند نابودی داعش باعث شد قدرت روسیه بیش از پیش نمایان شده و نفوذ آمریکا کاهش یابد.
در خصوص مسأله فلسطین، موضوع کمی پیچیدهتر است. هر زمان که تناقضات داخلی میان گروههای فلسطین مؤثر کاهش یابد دوستان فلسطین شرایط بهتری برای حمایت از مسأله فلسطین پیدا میکنند و عکس آن نیز صادق است.