به گزارش خبرگزاری مهر، در برنامه هفته گذشته سوفیا به موضوع «ظرفیت فلسفه اسلامی و عقلانیت تشیع در آینه باطنگرایی کربن» پرداخته شد. میهمانان این برنامه سید موسی دیباج دانشیار فلسفه دانشگاه تهران و سید محمد دیباجی پژوهشگر فلسفه بودند.
دیباج در ابتدای برنامه گفت: کربن برای آن دسته از افرادی مورد علاقه است که دنبال تطبیق فلسفه غربی با شق ایرانی هستند؛ کربن از این جهت مهم و نمونهای از شیوه تطبیقی در فلسفه به شکل اصولی و مقدماتی است که فیلسوفی نظیر او در دوره جدید یافت نمیشود و از طرفی از طریق آموختههای خود از اساتید بزرگِ غربی، بر سایر پژوهندگانِ مکتبِ هایدگر –فیلسوف هستی شناس- مقدم است.
وی افزود: او هایدگر شناسِ بی چون و چرایی است اما اگر بخواهیم اندیشههای هستی و زمانِ این فیلسوف را مطرح کنیم، در خواهیم یافت که کربن فاصلههای زیادی از آن پیدا میکند.
دیباج کربن را بدین دلیل فیلسوفی مهم خواند که تجربههای گوناگونی از اندیشه غربی، آلمان و هایدگر داشته و به صورت تصادفی با اندیشه سهروردی آشنا میشود و به درون مایه او علاقمند میشود. در این راستا میتوان گفت گاه حوادث برای یک فیلسوف عوالم ناشناختهای را به وجود میآورد و کربن نیز چنین وضعی دارد. البته او با صاحب نظران و بزرگان و فلاسفه ایران هم آشنا شد که برای او مغتنم بود و میخواست شناخت خود را از جهان اسلام و خاصه مذهب شیعه، در مواجهه با علمای بزرگ نظیر علامه طباطبایی (ره) تکمیل کند.
دانشیار گروه فلسفه دانشگاه تهران با اشاره به اندیشههای دکتر فردید که با هایدگر، سارتر و فلسفه اسلامی آشنایی داشت، ادامه داد: او اندیشهای را مطرح کرد که مختص خود اوست و ما آن را با نام اندیشه فردیدی میشناسیم و بنده در کتاب «مفردات فردیدی» به تلقیاتِ او نظر کردهام و شکلی نظام مند دادهام.
وی اضافه کرد: تخصص نظریه فردید، مختص غرب شناسی و تعریفی است که از نظریه ایرانی در برابر غرب بیان میکند و با تیزبینی و دقت نظر، منابع اینها را مغشوش میدید و ضمن احترام به فضل و مقامِ علمی کربن، اما [درباره اینکه آیا چیزی که کربن به صورت باطنی کسب کرده با سنت و قرآن تطابق دارد یا خیر، ایراد وارد میدانست].
دیباج در مصاحبه با رادیو گفتوگو از حساسیت فردید نسبت به فلاسفه غربیِ فراماسون سخن گفت و ادامه داد: برخی از اینها غرب و صهیونیست و یا یهودی زده بودند و البته میتوان مدعی شد که آرام آرام و هرچه میگذشت بر نظرات فردید، گرد پختگی مینشست؛ چنان چه هر چه میگذشت حرف و سخن و شناخت او از جهان بیرونی، قدیمتر مینمود.
وی همچنین به اشکال تراشیهای فردید به کربن اشاره و تاکید کرد که این اشکالات به خودِ ایشان –منظور فردید- هم وارد است. چنان چه زمانی این پرسش را از خدمت استاد دینانی طرح کردیم که آیا فردید هم فردی غرب زده هست یا خیر؛ که گفتند بله فردید هم غرب زده است و بنده در یک سخنرانی گفتم که فردید غرب زدهی مضاعف است.
این استاد دانشگاه تهران اضافه کرد: تا زمانی که دین را به عنوان نظامی اندیشهای تلقی نکرده و به حقیقت وحی آن چنان که در کتاب خداوند آمده است و صرفاً به صورت فلسفی بنگریم، میتوان گفت گرفتار نوعی غرب زدگی شدهایم و از اصالت دین فروکاسته میشود.
وی همچنین این مشکل را ناظر بر بسیاری از فلاسفه دانست و تصریح کرد: بسیاری از کسانی که در محضر مرحوم فردید بودند، میدانند که هیچ فیلسوفی در امان نبود و فردید بدون خوف و بدون رو در بایستی تاکید داشت که حتی ابن سینا رگههایی از یونان زدگی داردً!
دیباج با بیان اینکه چنین اشکالی در اندیشههای مرحوم فردید خودنمایی میکرد، ادامه داد: او از هایدگر بسیار نام میبرد و حتی شخصاً با وجود اینکه حیا میکردم، بارها از ایشان میپرسیدم دازاینِ هایدگر –مفهومی شبیه بودنِ انسان در جهان از نظر فلسفه اگزیست- را برای ما بیان کنید ولی عباراتی میگفتند که بعدها که بارها از هایدگر خواندم و شنیدم، میدیدم آنی که مرحوم فردید معرفی کرده است، هایدگر نیست.
وی ادامه داد: از طرفی وقتی به ابن عربی در «فتوحات مکیه» میبینیم، همان ابن عربی نیست که در «فسوس» با اندیشههای او آشنا میشویم ولی [مرحوم فردید] این دو را در کنار هم قرار میداد؛ لذا زلال بودن اندیشه که از یک منشأ ناشی شود و به یک اصل بازگردد، [در اینجا دیده نمیشود].
دیباج با بیان این مطلب، فلسفه را علمی تعریف کرد که موضوع و درون مایه آن به اصل نظر میکند و سخن میگوید ولی ما این مهم را در نمییابیم و لذا میبینیم که شناخت کربن از پدیدار شناسی، بسیار جدی و دقیقتر است ولی در عین حال وقتی با سهروردی در مواجهه قرار میگیرد، نوعی اقتباس و اصطلاحاتی را به عاریه میگیرد تا اندیشهای که در ذهن خود مهم میانگارد را بروز و ظهور دهد.
وی در پاسخ به این سوال که که پدیدار شناسی کربن از همان جنس هایدگر و دیگران است یا اینکه تفاوت دارد و این تفاوت را باید در کجا باید جُست؟ گفت: ابتدا باید دانست هایدگر از پدیدار شناسی کلاسیک تبعیت نمیکند و هوسرل نیز انتقادی به این مسئله دارد و نکاتی نیز به کتاب هایدگر اضافه کرده است و این دو مشابه هم نیستند و باید دانست این فاصله را، کربن به مراتب بیشتر نسبت به هایدگر دارد و این نکته مهمی است.
در ادامه برنامه سیدمحمد دیباجی، پژوهشگر فلسفه با حضور در استودیوی پخش زنده برنامه «سوفیا» با تاکید بر لزوم شناخت بستر فلسفه غرب و پدیدار شناسی آن گفت: هایدگر میگوید در تاریخ ۲۵۰۰ ساله فلسفه از وجود غفلت داشتهایم و گویا میخواهد راه حلی برای مشکلِ نیست انگاریِ نیچه و مادی گرایی در دنیای مدرن بیابد. هایدگر از این رو به سراغ فلاسفه پیشا-سقراطی نمیرود و در باب وجود، دوباره میاندیشد و این وجود را از موجود تفکیک مینماید.
وی در پاسخ به این سوال که آیا وجود مورد نظر هایدگر همان وجودی است که ملاصدرا بدان میپردازد، توضیح داد: در عصر روشنگری و دنیای مدرن غرب، جدایی سوژه از ابژه –از مفاهیم فلسفی- و موجب تفاوت و جدایی بدن از ذهن شده است و این دو گانگی دکارتی تأثیر بسیار منفی در شناخت از هستی و معرفت شناسی در سیر تحول فلسفی غرب به وجود آورده است.
دیباجی چنین رویهای را موجب تکه تکه شدنِ انسانِ عصر ویکتوریایی و چند گانگی و سانسور وجودی انسان دانست و گفت: از این جهت مکاتب روانشناسی و روانکاوی برای معالجه چنین انسانی قدم پیش گذاشتهاند و گرچه از نظر علوم تجربی موجب پیشرفت و توسعه بوده است، ولی این انسان حتی یک قدم به سمت ملکوت و معنویت برنداشته است.
وی در پایان بیان کرد: از این حیث کربن مسئله را از دکارت هم عقب تر میبرد و میگوید مشکل از جایی شروع شد که ابن رشد در نقد و پاسخ به غزالی، نوعی تفکیک میان فلسفه و الهیات به وجود آورد و در جواب غزالی کتابی دیگر نوشت که حکمت مشرقیه ابن سینا را در این مسیر حذف نمود چون آن را فلسفه نمیدانست؛ چنان که با جهان بینی ایران باستان و حکمت مشرقی آشنایی نداشت.