به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از اکتوالیته، جومپا لاهیری میگوید از نظر هویت، فرهنگ و زبان هیچ نقطه مرجعی ندارد. برنده جایزه پولیتزر و استاد دانشگاه کلمبیا در مصاحبهای جدید گفته چرا به سراغ نویسندگی به زبان ایتالیایی رفته است.
مشروح متن اینمصاحبه در ادامه میآید؛
*چرا تصمیم گرفتید به ایتالیایی بنویسید و در رم اقامت گزیدید؟
«دگردیسی». شاید یک کلمه عالی برای شروع پاسخهایم باشد. دارم ترجمه جدیدی از «دگردیسیها» ی اووید را از لاتین به انگلیسی انجام میدهم. گزیدههایی از این شعر را در کلاس لاتین، در دانشگاه خوانده بودم و همیشه در ذهنم مانده بود. وقتی تغییراتی در خودم انجام دادم - تغییر زبانی، تغییر خلاقانه، تغییر زندگی، آمدن به رم و تصمیم به تغییر مرکز ثقلم به آنجا - دوباره به اووید فکر کردم. گاهی اوقات او تغییر را به عنوان نجات از شرایط قبلی میداند.
* چرا به تغییر نیاز داشتید؟
آیا میخواستم چیزی را حل کنم؟ یقیناً. اما دقیقاً نمیدانم به دنبال چه بودم، و همین بود که مرا آهسته و مرموز به سمت رم و به سمت زبان ایتالیایی کشاند. این حس نامشخصی که مرا جذب اینجا کرد، مرا به نوشتن کتابی سوق داد که به تدریج شکل گرفت و به «به عبارت دیگر» رسید.
* نویسندگانی مانند میلان کوندرا یا ولادیمیر ناباکوف در تبعید و به دلیل آزار و شکنجههایی که در کشور خود متحمل شدند، زبان دیگری را پذیرفتند. اینکه وضعیت شما نیست؟
نه، من ترجیح میدهم خودم را در ردیف ساموئل بکت بگذارم که در ایرلند بزرگ شد، فرانسوی و ایتالیایی خواند، به پاریس نقل مکان کرد، سپس زبان فرانسه را به عنوان زبان اصلی خود پذیرفت، نه به این دلیل که تحت تعقیب قرار گرفته بود، بلکه به این دلیل که احساس نیاز میکرد. یا آنتونیو تابوکی، نویسنده ایتالیایی که عاشق ادبیات پرتغالی شده بود و رمان مهمی به نام «رکوئیم» را به زبان پرتغالی نوشت.
* وقتی در یک زبان برتری دارید، آیا شروع از صفر در زبان دیگر ریسک نیست؟
هیچ وقت احساس نکردم که در کاری عالی هستم. اگر بپرسید چرا یک نویسنده بیدلیل زبانش را تغییر میدهد، به شما میگویم: به آن نیاز داشتم. تابوکی کار من را توضیح میدهد و میگوید: «به زبان دیگری نیاز داشتم: زبانی که محبت و تأمل را برساند».
* حتی اگر بتوانید به زبان دیگری خیلی خوب بنویسید، واقعاً میتوانید آن را مناسب خودتان کنید؟
هیچ زبانی زبان من نیست انگلیسی زبان من نیست، هرگز نبوده است. بنگالی هم زبان من نبود، چون نمیتوانم به آن بخوانم یا بنویسم.
* چون احساس نمیکردید هندی یا آمریکایی زبان شما باشد باید زبان جدیدی پیدا میکردید؟
همیشه به زبانهای دیگر علاقه داشتم، زیرا همیشه احساس دیگری بودن کردهام. من از نظر هویت، فرهنگ و زبان هیچ نقطه مرجعی ندارم. همیشه در بین همه آنها بودهام. انگلیسی به دلیل تربیت، تحصیل، سالهای زیادی که با زبان انگلیسی زندگی کردهام، ریشهدارترین زبان در مغز من است و به زبان انگلیسی بود که نویسنده شدم، اما زبان مادری من نیست. وقتی انگلیسی صحبت میکنم، شکافی باقی میماند، زیرا تمام دوران کودکیام از زبان دیگری تشکیل شده بود. هیچیک از دوستان والدینم انگلیسی زبان نبودند.
کم پیش میآمد افرادی که انگلیسی حرف میزنند به خانه ما بیایند. پدر و مادرم دور از کشورشان باز هم با جامعه مهاجر بنگالی در ارتباط بودند. وقتی انگلیسی حرف میزدند خودشان نبودند. برای من مثل این بود که آنها یک نفر دیگر شدند.
* وقتی به هند میروید حس میکنید در خانه خود هستید؟
نه، اما خیلی آشناست. من سفرهای بیشماری به کلکته داشتهام، دورههای طولانی را کنار اقوام دور گذراندهام، دنیایی را که متعلق به مادر و پدرم بود دیدم؛ اما آنجا احساس راحتی نمیکنم. در حالی که پدر و مادرم وقتی از هواپیما پیاده میشدند حس میکردند در خانه هستند.
* چرا درباره کلکته نوشتید؟
سعی میکردم بفهمم کی هستم و خانوادهام از کجا آمده است. من در آمریکا بزرگ شدم که اصلاً آنجا خانوادهای نداشتیم. بعدها صاحب یک خواهر شدم که خیلی کوچکتر از خودم بود، اما سالهای شکلگیری من در جزیرهای سه نفری سپری شد و انزوایی عمیق را در من شکل داد.
* چه چیزی باعث مهاجرت شما به ایتالیا شد؟ سعی داشتید چیزی را پشت سر بگذارید؟
احساس شدید شکست در تمام دوران کودکیام در آمریکا با من همراه بود. حسی که وقتی بالاخره به رم نقل مکان کردم، برایم روشن شد. در کشوری مانند ایتالیا، جایی که ایتالیایی شدن به معنای واقعی کلمه غیرممکن است، برایم رهاییبخش است، زیرا میدانم همیشه یک خارجی خواهم بود.
* در آمریکا از تبعیض رنج بردید؟
بله، من در یک مکان شهرستانی و بسیار تبعیضآمیز بزرگ شدم. من و والدینم آشکارا غریبه بودیم و در کودکی رفتن به یک فروشگاه برایم تجربه وحشتناکی بود.
* آمریکا را دیگر نمیخواهید؟
من کسی را سرزنش نمیکنم آمریکا چیزهای خارقالعادهای را برای تمدن به ارمغان آورده و از نظر جامعه شناسی، مکان جذابی است.
* کارهای شما در آمریکا بسیار مورد استقبال قرار گرفته است، شما در آنجا جوایزی دریافت کردهاید.
اما این تمام زندگی من نیست. وقتی در اتاق انتظار بیمارستان هستم در حالی که مادرم در اورژانس تحت درمان قرار میگیرد، نمیگویم برنده جایزه پولیتزر شدم. با رزومهام که راه نمیروم.
* در رم چطور؟
رم شهری است که دائم در حال تغییر است، در حالی که به نظر میرسد بدون تغییر باقی میماند. مدام در گذر زمان سرگیجهآوری هستیم. وقتی امروز به خانه من آمدی، پرواز سارها را از تراس تماشا کردیم. در زمان سزار هم مردم به همین شکلی که پرندگان میساختند نگاه میکردند. فکر میکنم بخشی از این تداوم تاریخ و زمان هستم.
* پیش از رم کجا زندگی میکردید؟
در نیویورک زندگی میکردم. قبل از نیویورک، در بوستون بودم. قبل از بوستون، در نیویورک و حتی قبل از آن در رود آیلند، جایی که بزرگ شدم و تحصیل کردم. من قبل از آمدن به رم مدت زیادی ایتالیایی خوانده بودم، از کودکی عاشق رم باستان بودم.
* آیا آرزوی مکان دیگری را دارید؟
نه، احساس نوستالژی به معنای بسیار محدودی برای خانوادهام دارم. آرزوی گذشته را دارم، اما نه برای یک مکان. برای مکانهایی که در آنها شاد بودهام حس نوستالژی دارم، اما آنها بهطور خاص مکانهایی نیستند که من به آنها وابسته باشم. تنها جایی که وقتی نیستم دلم تنگ میشود رم است. این تنها جایی است که خودم را پیدا کردم. حس میکنم در خانهام هستم، هرچند میدانم اینطور نیست.
* چه چیزی در زبان ایتالیایی فریبنده است؟
این واقعیت را دوست دارم که یک زبان نسبتاً جدید و ترکیبی است که از گویشهای منطقهای متعددی که هنوز همزیستی با آنها وجود دارد، ریشه گرفته است. در ایتالیا نویسندگان زیادی هستند که به یک زبان بزرگ شدهاند و به زبانی دیگر مینویسند، مانند پازولینی یا دانته، که ادبیات لاتین و سنتهای شعری فرانسوی و عربی را جذب کردند تا ایتالیایی بیافرینند، «کمدی الهی» بنویسند، تا شعر خود را خلق کنند.
* به نظر شما ایتالیایی دشوارتر از انگلیسی است؟
تلاش من این است که جنبههای جدیدی از خودم را درک کنم و در نتیجه زندگی را از منشور زبانی جدید بفهمم. چیزهایی وجود دارد که برای من در ایتالیایی بیشتر از انگلیسی معنا دارد. وقتی مادرم در حال مرگ بود، و من در مورد اتفاقاتی که برای دوستان ایتالیاییام رخ میداد صحبت میکردم، برایم واقعیتر از زمانی بود که در مورد آن به زبان انگلیسی صحبت میکردم.
* جومپا لاهیری، شما کی هستید؟
من نویسندهای هستم که به ایتالیایی مینویسم. نویسندهای هستم که به زبان انگلیسی مینویسم. من نویسندهای هستم که بنگالی، کمی فرانسوی و اسپانیایی و به چند زبان دیگر صحبت میکنم، اما هیچ ارتباط مستقیمی بین کسی که هستم و یک زبان خاص و در نتیجه فرهنگ وجود ندارد. همانطور که پریمو لوی گفت، ما ترکیبی هستیم. این تکههای زبانی که در من وجود دارد - ایتالیایی، انگلیسی، بنگالی - دائم در گردش است.