خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: زندگی انسان ساحتهای مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آنها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحتهای فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحتها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) میفرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید.آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش ششم آن را باهم میخوانیم:
در جلسه گذشته بخشی از روایاتی که از یک طرف، در مدح شیعه بود و فضیلت محبت اهل بیت (ع) را برمیشمرد و از طرف دیگر در مقام مذمت کسانی بود که صلاحیت شیعه بودن را ندارند و خود را شیعه مینامند، بیان شد. عرض شد در تفسیر منسوب به امام حسن عسگری ع ابتکار جالبی روی داده به این شرح که از هر یک از ائمه (ع) روایت یا داستانی با مضمون ویژگی شیعیان نقل شده است.
امام رضا (ع) و مدعیان تشیع
در این راستا به این روایت نیز توجه کنید:، لَمَّا جَعَلَ الْمَأْمُونُ إلَی عَلی بنِ موسَی الرِّضَا (ع) وَلایَةَ الْعَهْد ۱؛ وقتی ولایت عهدی برای حضرت رضا تثبیت شد، دَخَلَ عَلَیْهِ آذِنُهُ روزی دربان حضرت رضا (ع) خدمت حضرت عرض کرد: إِنَّ قَوْماً بِالْبَابِ یَسْتَأْذِنُونَ عَلَیْکَ یَقُولُونَ نَحْنُ شِیعَةُ عَلِیٍّ (ع)؛ عدهای آمدهاند و میگویند ما شیعه علی ع هستیم و میخواهیم خدمت امام رضا ع برسیم. حضرت فرمود: أَنَا مَشْغُولٌ فَاصْرِفْهُمْ؛ من کار دارم آنها را رد کن.
فَصَرَفَهُمْ، فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْیَوْمِ الثَّانِی جَاءُوا وَ قَالُوا کَذَلِکَ مِثْلَهَا؛ آن عده فردا باز آمدند و همان حرف را تکرار کردند: ما جمعی از شیعیان علی (ع) هستیم و آمدهایم آقا را زیارت کنیم. حضرت دوباره فرمود: إصْرِفْهُمْ؛ برشان گردان.
إِلَی أَنْ جَاءُوا هَکَذَا یَقُولُونَ وَ یَصْرِفُهُمْ شَهْرَیْنِ؛ برای مدت دو ماه هر روز آنها میآمدند و درخواستشان را عرضه میکردند و حضرت میفرمود: من کار دارم، بگو بروند.
ثُمَّ أَیِسُوا مِنَ الْوُصُولِ؛ آنان ناامید شدند.
قَالُوا لِلْحَاجِبِ قُلْ لِمَوْلَانَا إِنَّا شِیعَةُ أَبِیکَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) وَ قَدْ شَمِتَ بِنَا أَعْدَاؤُنَا فِی حِجَابِکَ لَنَا؛ به دربان حضرت گفتند به امام بگویید: آخر شیعیان پدرت علی بن ابیطالب (ع) هستیم. ما دو ماه است میآییم و شما اجازه نمیدهید. این مایه شماتت دشمنان شده است.
وَ نَحْنُ نَنْصَرِفُ هَذِهِ الْکَرَّةَ وَ نَهْرَبُ مِنْ بَلَدِنَا خَجِلًا وَ أَنَفَةً مِمَّا لَحِقَنَا؛ ما از اینجا میرویم؛ ولی از شهرمان نیز فرار میکنیم. چرا که وقتی این داستان در آنجا نقل شود مردم میگویند حتماً آنها گناه بزرگی مرتکب شدهاند که آقا راهشان نداده است.
وَ عَجْزاً عَنِ احْتِمَالِ مَضَضِ مَا یَلْحَقُنَا بِشَمَاتَةِ الْأَعْدَاءِ؛ برو و به آقا بگو: ما تلخی شنیدن این شماتت اعداء را دیگر نمیتوانیم تحمل کنیم.
فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا (ع) ائْذَنْ لَهُمْ لِیَدْخُلُوا؛ وقتی کار به اینجا رسید، حضرت فرمود: بگو بیایند.
فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ فَلَمْ یَرُدَّ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یَأْذَنْ لَهُمْ بِالْجُلُوسِ؛ آنان آمدند سلام و احترام کردند؛ اما حضرت اعتنایی به آنها نکرد، حتی اجازه نشستن هم به آنها نداد. توجه کنید: در این جا تنبیه آنان تکمیل شد. فَبَقُوا قِیَاماً؛ همینطور ایستادند.
فَقَالُوا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا هَذَا الْجَفَاءُ الْعَظِیمُ وَ الِاسْتِخْفَافُ بَعْدَ هَذَا الْحِجَابِ الصَّعْبِ؛ آن عده گفتند: ای پسر رسول خدا (ص) راز این که پس از دوماه انتظار دیدار، ما را این گونه مورد خفت و خواری قرار میدهید چیست؟ أَیُّ بَاقِیَةٍ تَبْقَی مِنَّا بَعْدَ هَذَا؟ با این رفتاری که با ما شیعیان میکنید دیگر کسی شیعه نمیماند.
حضرت فرمود این آیه را خواندهاید؟ وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ؛ هر بلایی به شما میرسد، حاصل رفتار خودتان است. آن عده بیشتر ناراحت شدند و گفتند: مگر ما چه گناهی کردهایم که این گونه باید تنبیه شویم؟ حضرت در جواب فرمودند: مَا اقْتَدَیْتُ إِلَّا بِرَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ فِیکُمْ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ بَعْدَهُ مِنْ آبَائِیَ الطَّاهِرِینَ (ع) عَتَبُوا عَلَیْکُمْ فَاقْتَدَیْتُ بِهِمْ؛ این را من از قرآن یاد گرفتم که شما را مورد عتاب قرار دهم؛ پدران من هم همینطور بودند.
قَالُوا لِمَاذَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؛ آنان گفتند: مگر ما چه گناهی کردهایم؟ قَالَ لِدَعْوَاکُمْ أَنَّکُمْ شِیعَةُ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع)؛ زیرا شما دروغ بزرگی گفتید. شما ادعا میکنید که شیعه هستید؛ ولی شیعه نیستید. چون این ادعای دروغ را کردید باید مجازات بشوید.
شیعه کیست؟
وَیْحَکُمْ إِنَّمَا شِیعَتُهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ أَبُوذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ؛ سپس حضرت ابتدا نام امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را میبرد و بعد نام سلمان، ابوذر، تا محمد بن ابی بکر، ایشان میفرمایند شیعه اینانند.
در این جا حضرت ویژگیهای آنان را برمیشمارند: الَّذِینَ لَمْ یُخَالِفُوا شَیْئاً مِنْ أَوَامِرِهِ؛ کوچکترین اوامر علی (ع) را مخالفت نکردند. وَ لَمْ یَرْکَبُوا شَیْئاً مِنْ فُنُونِ زَوَاجِرِهِ؛ هر چه را ایشان نهی کرد، آنها هم ترک کردند. یعنی مطیع واقعی حضرت علی ع بودند.
فَأَمَّا أَنْتُمْ إِذَا قُلْتُمْ إِنَّکُمْ شِیعَتُهُ وَ أَنْتُمْ فِی أَکْثَرِ أَعْمَالِکُمْ لَهُ مُخَالِفُونَ؛ این درحالی است که شما ادعای شیعه بودن میکنید و بیشتر رفتارهایتان با رفتار علی (ع) تفاوت دارد و برخلاف دستورات اوست. مُقَصِّرُونَ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْفَرَائِضِ؛ شما حتی در انجام واجباتتان کوتاهی میکنید.
مُتَهَاوِنُونَ بِعَظِیمِ حُقُوقِ إِخْوَانِکُمْ فِی اللَّهِ؛ شما حقوق بزرگ برادرانتان، کسانی که اخوت فی الله دارند، ادا نمیکنید.
تَتَّقُونَ حَیْثُ لَا یَجِبُ التَّقِیَّةُ وَ تَتْرُکُونَ التَّقِیَّةَ حَیْثُ لَا بُدَّ مِنَ التَّقِیَّةِ؛ جایی که نباید تقیه کنید، تقیه میکنید و جایی که باید تقیه کنید، تقیه نمیکنید. یعنی شما پیرو خواستههای دل هستید، باید بدانید کجا باید تقیه کنید و کجا نباید.
فَلَوْ قُلْتُمْ إِنَّکُمْ مُوَالُوهُ وَ مُحِبُّوهُ وَ الْمُوَالُونَ لِأَوْلِیَائِهِ وَ الْمُعَادُونَ لِأَعْدَائِهِ لَمْ أُنْکِرْهُ مِنْ قَوْلِکُمْ؛ اگر شما میگفتید ما علی (ع) را دوست داریم، با دشمنانش دشمن هستیم و با دوستانش دوستیم. من نمیگفتم شما دروغ میگوئید. آری شما علی و دوستان علی را هم دوست میدارید و با دشمنانش هم دشمنید؛ اما شیعه بودن تنها به این نیست.
بلکه علاوه بر این شما باید دقیقاً رفتارتان با رفتار علی (ع) هماهنگ باشد، این که فقط بگویید ما علی (ع) را دوست داریم برای شیعه بودن کافی نیست.
وَ لَکِنْ هَذِهِ مَرْتَبَةٌ شَرِیفَةٌ ادَّعَیْتُمُوهَا؛ ولی شما ادعایی کردید که اهلش نبودید.
إِنْ لَمْ تُصَدِّقُوا قَوْلَکُمْ بِفِعْلِکُمْ هَلَکْتُمْ؛ اگر بنا نگذارید که رفتارتان را مطابق این ادعایتان قرار بدهید؛ یعنی اگر کارتان گفتارتان را تصدیق نکرد، هلاک خواهید شد.
إِلَّا أَنْ تَتَدَارَکَکُمْ رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ؛ مگر خدا به شما رحم بکند؛ والا با این گناهی که مرتکب شدهاید، یعنی ادعای شیعه بودن کردید، مستوجب عقوبت هستید!
قَالُوا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِنَّا نَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ نَتُوبُ إِلَیْهِ مِنْ قَوْلِنَا؛ گفتند: آقاجان ما از اینکه ادعای شیعه بودن کردیم استغفار میکنیم.
بَلْ نَقُولُ کَمَا عَلَّمَنَا مَوْلَانَا؛ از این پس همان طور که شما یاد دادید، ما میگوئیم: علی (ع) را دوست داریم و دشمنانش را دشمن میداریم، باشد تا از راست گویان باشیم.
منزلت محبان اهل بیت (ع)
قَالَ الرِّضَا (ع) ؛ فَمَرْحَباً بِکُمْ یَا إِخْوَانِی؛ وقتی آنان چنین گفتند حضرت فرمود: خوش آمدید عزیزان من! وَ أَهْلِ وُدِّی؛ کسانی که اهل محبت ما هستید ارْتَفِعُوا ارْتَفِعُوا ارْتَفِعُوا؛ حضرت سه مرتبه فرمودند: بیایید بالا، بیایید بالا، بیایید بالا. فَمَا زَالَ یَرْفَعُهُمْ؛ اینها را کشید بالاتر، تا به خود چسباند.
حَتَّی أَلْصَقَهُمْ بِنَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ لِحَاجِبِهِ؛ بعد به دربانشان فرمودند اینان چند مرتبه آمدند و برشان گرداندید؟ عرض کرد: شصت مرتبه. حضرت شصت مرتبه رفتند و آمدند و به اینها سلام کردند و خوش آمد گفتند! تا جواب آن شصت مرتبه مراجعه آنها را داده باشند.
قَالَ لِحَاجِبِهِ کَمْ مَرَّةً حَجَبْتَهُمْ؛ حضرت دوباره به حاجب فرمودند: چند مرتبه مانع ورود اینان شدی: قَالَ سِتِّینَ مَرَّةً فَقَالَ لِحَاجِبِهِ فَاخْتَلِفْ إِلَیْهِمْ سِتِّینَ مَرَّةً مُتَوَالِیَةً فَسَلِّمْ عَلَیْهِمْ وَ أَقْرِئْهُمْ سَلَامِی؛ حاجب گفت: شصت مرتبه، سپس ایشان فرمودند: شصت مرتبه برو و بیا و سلامشان کن. و سلام من را به اینها برسان! این سفارشات را حالا به حاجب کردند و فرمودند: وَ تَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ وَ أُمُورَ عِیَالَاتِهِمْ؛ به کارهایشان رسیدگی کن و ببین چه نیازی دارند.
فَأَوْسِعْهُمْ بِنَفَقَاتٍ وَ مَبَرَّاتٍ وَ صِلَاتٍ وَ رَفْعِ مُعَرَّاتٍ؛ به آنان کمکهایی کن و هر نیازی دارند را برطرف کن.
این داستان عجیبی است. در باورمان نمیگنجد که امام رضا (ع) همان امام رئوف که مظهر رحمت الهی با شیعیانشان است، حالا که به قدرت ظاهری ولایت عهدی رسیدهاند، شیعیانی را که معمولاً افراد مستضعفی بودند، برای دیدار راه ندهند.این رفتار حضرت خیلی عجیب به نظر میرسد. به راستی این که بگویند شیعه علی (ع) هستیم یا بگویند دوست علی (ع)، چه تفاوتی میکند!؟ البته حضرت نسبت به همه اینگونه رفتاری نکردند. این یک داستان استثنایی است و یک راز تربیتی دارد. حضرت آنان را میشناختند.
کمبودها و ضعفها و ناتوانیهای آنان را میدانستند. ایشان میدانستند که آنان در بعضی واجباتشان کوتاهی میکنند و حقوق برادران دینیشان را رعایت نمیکنند. ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین نسبت به حقوق اخوان فی الله بسیار حساس هستند. بنابراین با یک موعظه ساده نمیشود آنان را نسبت به رعایت حقوق دیگران و انجام واجبات ترغیب کنند. بلکه ایشان میخواستند آنان را معالجه کنند.
برای مثال گاهی بیماری را برای معالجه دوماه در بیمارستان نگه میدارند و گاهی بیمقدمه نسخهای را میدهند. حضرت خواست اینها را نگه دارد تا معالجه شوند. با این رفتار ایشان آنچنان آنها تشنه شدند که خودشان پذیرفتند گناه عظیمی مرتکب شدهاند و باید معالجه شوند.
مسأله احساس نیاز و آمادگی برای پذیرش فرمایش حضرت بود. گناهان و کوتاهی آنان در انجام واجبات را با یک نصیحت نمیشد اصلاح کرد. از یک طرف، آنها متوجه شدند که بین محب اهل بیت (علیهمالسلام) با شیعه امیرالمؤمنین (ع) فاصله بسیار است و بسیار همت باید تا این مرحله را بپیمایند.
و از طرف دیگر، حضرت نشان دادند که همین دوست داشتن اهل بیت (ع) هم چه مقام بزرگی است. پیشتر آمد: حضرت پس از این که آنان گفتند ما دوستدار اهل بیتیم، فرمود: مشکلاتشان را حل کنید و به خانوادههایشان رسیدگی کنید. آنها را بغل گرفت و گفت: شما اهل محبت ما هستید بیایید نزدیک! اینقدر آنان را مورد لطف قرار داد تا بفهمند خود محبت اهل بیت (ع) چه قدر ارزش دارد. البته نباید به این قانع شد؛ باید سعی شود تا از شیعیان واقعی بشویم.
ادعا یا عمل؟
وایت دیگری در اصول کافی از امام باقر (ع) نقل شده است که راوی آن جابر است؛ همان که یکی از اصحاب سرّ ائمه اطهار و اهل بیت سلام الله علیه است. جابر روایات خیلی نابی از اهل بیت (ع) و از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نقل کرده است که این روایت از جمله آنهاست.
در ابتدا حضرت به جابر فرمود: أَ یَکْتَفِی مَنِ انْتَحَلَ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ ۲؛ اینهایی که خود را منسوب به شیعه میدانند و ادعای تشیع دارند، آیا همین که بگویند ما اهل بیت پیغمبر (ص) و علی (ع) رادوست داریم کافی است؟ سپس حضرت میفرماید: فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَی اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ؛ توجه کنید امام معصوم (ع) به خدا قسم میخورد و میفرماید: به خدا قسم شیعه ما نیست مگر کسی که تقوا داشته باشد و اطاعت خدا بکند.
وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ یَا جَابِرُ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الْأَمَانَةِ؛ سپس حضرت صفات آن شیعهای که تقوا دارد و اطاعت خدا میکند را برمیشمارد: شیعیان واقعی اهل تواضع، خشوع و امانتداری هستند، این را همه میتوانند درک بکنند غیر از اینکه نسبت به انسانها متواضع هستند، نسبت به خدای متعال نیز خشوع دارند و درستکار هستند.
و کَثْرَةِ ذِکْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَیْنِ وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِیرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَ الْغَارِمِینَ وَ الْأَیْتَامِ؛ از دیگر نشانههای شیعه رسیدگی به همسایگان فقیر، یتیم و مقروض، و راستگویی است. نشانه دیگر صِدْقِ الْحَدِیثِ؛ است. روایات زیادی داریم که میفرماید شعیان و دوستان ما را با راستگویی و درستکاری بشناسید. تأکید بر امانت داری و درستکاری است.
قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا نَعْرِفُ الْیَوْمَ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ؛ جابر گفت: ای فرزند رسول خد ا (ص) ! ما حتی یک نفر را که واجد همه این صفات باشد، به طور کامل نمیشناسیم.
فَقَالَ یَا جَابِرُ لَا تَذْهَبَنَّ بِکَ الْمَذَاهِبُ؛ حضرت فرمودند: ذهنت این طرف و آن طرف نرود و دقت کن.
حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ یَقُولَ أُحِبُّ عَلِیّاً وَ أَتَوَلَّاهُ ثُمَّ لَا یَکُونَ مَعَ ذَلِکَ فَعَّالًا؟ اگر کسی بگوید من علی (ع) را دوست دارم و رفتارش علی گونه نباشد، آیا همین بس است؟ علی (ع) خود را شاگرد پیامبر (صلی الله علیه و اله) میدانست، پس به جای این که کسی بگوید علی (ع) را دوست دارم، میتواند بگوید محمد (ص) را دوست د ارم.
میتواند کسی میگوید من پیغمبر (ص) را دوست دارم، ثُمَّ لَا یَتَّبِعُ سِیرَتَهُ وَ لَا یَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِیَّاهُ شَیْئاً؛ اما از سیره پیغمبر (ص) تبعیت نمیکند، این محبتش به چه دردی میخورد؟ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِیَّاهُ شَیْئاً، این محبتی که هیچ اثری در زندگیش نداشته باشد، به درد نمیخورد، فَاتَّقُوا اللَّهَ؛ خودتان را فریب ندهیدو تقوی داشته باشید تا در سایه تقوی قلب شما لیاقت محبت اهل بیت (ع) را پیدا کند.
مگر هر دلی میتواند واقعاً علی (ع) را دوست بدارد؟ محبت واقعی در دلی است که آن دل پاک باشد و پاکی دل در اثر تقوا است. دلی که به گناه آلوده میشود کمکم محبت اهل بیت (ع) را از دست میدهد! فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ؛ تقوا داشته باشید و برای خدا کار کنید.
در این جا حضرت برای تاکید مطلب تعبیر دیگری را میفرمایند: لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ؛ خدا که با کسی خویش و قومی ندارد. هر که بندگی بهتری داشته باشد پیش خدا عزیزتر است. اگر رسول خدا (ص) یا امیرالمؤمنین (ع) پیش خدا عزیزند برای این است که وظایف بندگیشان را خوب انجام دادند.
لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ. أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَکْرَمُهُمْ عَلَیْهِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ؛ کسی پیش خدا عزیزتر است که تقوای بیشتری داشته باشد و اطاعت بیشتر کند.
بندگی، راه تقرب
یَا جَابِرُ وَ اللَّهِ مَا یُتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَّا بِالطَّاعَةِ؛ ای جابر بخدا قسم تقرب به سوی خدا حاصل نمیشود جز با اطاعت.
وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ؛ ما نمیتوانیم به کسی برائت از آتش جهنم دهیم. این گونه نیست که تو وقتی میگویی ما را دوست داری، پس دیگر هر کاری دلت میخواهد بکن و در امانی! وَ لَا عَلَی اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ؛ هیچ کس بر خدا حجتی ندارد. هیچ کس نمیتواند به خدا بگوید: من از تو اطاعت نکردم چون پدرم، مادرم، و یا رفیقم این گونه بود. خدا به اندازه توان از ما مسئولیت خواسته است و هیچ کس حجتی بر خدا ندارد.
سپس حضرت میفرمایند: مَنْ کَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ؛ کسی که خدا را اطاعت میکند او ولایت ما دارد.
وَ مَنْ کَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ؛ و اگر کسی اهل عصیان و معصیت خداست، همانا او دشمن ماست.
وَ مَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ؛ اگر میخواهید ولایت واقعی داشته باشید باید برای عمل و اطاعت خدا و تقوا همت کنید؛ و گرنه با سهلانگاری و لاابالی بودن، هیچ ولایتی پیدا نمیشود. ادعای محبت داشتن به هیچ کار نمیآید. جای محبت واقعی در دلهای پاک است و وقتی دل پاک است که آلوده به معصیت نباشد.
اگر به معصیتی مبتلا شدید، فوراً توبه کنید تا آن لکه سیاه گناه از قلبتان پاک بشود. در این صورت است که آن قلب لیاقت مییابد که محبت اهل بیت (ع) را در خود داشته باشد. اگر قدری از محبت اهل بیت (ع) در قلبی بماند واقعاً از عذاب جهنم نجات خواهد یافت؛ مگر اینکه گناهان به تدریج آنچنان دل را سیاه کند که این محبت آب بشود. توجه کنید: چنین گوهری را که حتی مقداری اندک از آن میتواند خرمنهای آتش جهنم را خاموش کند، به همه کس نمیدهند. باید دل پاک باشد و پاکی دل همانا به تقوا و اطاعت خداوند بستگی دارد.
۱؛ تفسیرالإمامالعسکری، ص ۳۱۲.
۲؛ الکافی، ج ۲، ص ۷۴.؛