به گزارش روابط عمومی برنامه رادیویی سوفیا، همزمان با سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی، ویژه برنامه سوفیا با موضوع «بررسی اندیشههای دکتر شریعتی در آینه سنت و مدرنیته» با حضور بیژن عبدالکریمی، دانشیار فلسفه دانشگاه آزاد و سیدجواد میری عضو هئیت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی پخش شد.
عبدالکریمی در ابتدای برنامه با بیان این که دکتر شریعتی اجتناب نا پذیری عالمِ مدرن را درک کرده بود و میدانست صحبت بر سر این نیست که با مدرنیته، صرفاً چند ابزار به جهان ما افزوده شده است، گفت: جهان جدید عالمیتِ تاریخی دارد که با عالمیتِ تاریخیِ دنیای ما قبلِ مدرن بسیار متفاوت است. به این اعتبار، دکتر شریعتی یک متفکر مدرن است؛ چراکه بر اساس نگرش تاریخیِ او رویداد عظیمی که جهان را متحول ساخته بود، درک شده و این نکتهای است که بسیاری سنت گرایان و حوزویان نیز آن را درک نکرده بودند.
وی افزود: شریعتی از منظری دیگر مدرنیست و دلبسته و شیفته جهان مدرن نیست. او تاریخ را با تفسیری خطی نمی بیند؛ بلکه معتقد است در جهان کنونی علی رغم این که بشر به دستاوردهای بسیاری دست یافته است، اما در عالمیتِ تاریخی جدید سیاهی و بحرانهای بسیاری وجود دارد که زیست انسانی را به خطر میاندازد. در همین راستاست که شریعتی به سنت رجوع کرده ولی نمیتوان سنت گرایی آن را با معنای سنت گرا بودنِ حوزویان سنجید؛ بلکه سنت گرایانِ ما افرادی حوزوی بوده و زیست جهانِ مدرن را به رسمیت نمیشناسند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: نکته بارز دکتر شریعتی احترامی است که برای سنت قائل میشود و بصیرتهای بنیادینی را در سنت می بیند که خواهد توانست به انسان مدرن کمک کند؛ در عین حال دریافته بود که سنت به عنوان میراثی بزرگ از لحاظ تاریخی و فرهنگی، باید شقی از معاصرت نیز پیدا کند و این همان گمشده ای است که حوزههای علمیه ما درک نکرده اند.
وی ادامه داد: شریعتی را نمیتوان به سهولت در سندیت سنت گرایی و مدرنیته قرار داد و به این معنا که زیست جهانِ مدرن را به رسمیت میشناسد، فردی مدرن است ولی به این اعتبار که تفسیری خطی از تاریخ ندارد، از نوگرایان فاصله میگیرد.از این رو شریعتی با تکیه بر عقلانیت سنتی، به نقد مدرنیته میپردازد و با تکیه بر دستاوردهای عقلانیت دوره جدید می کوشد تا به نقد سنت بپردازد و این برقراری دیالوگ در عالم مدرن، به شریعتی عظمت می بخشد و به معنایی دیگر او را به تنهایی میکشاند.
به عقیده عبدالکریمی گروههای اجتماعی در یکی از دو قطب مدرن و سنتی جای گرفته و در همین راستا نیز میاندیشند و از این رو شریعتی در جامعه ما غریب و بیگانه است و نه سنت گرایان و نه مدرنیستها او را میپذیرند.
نویسنده کتاب «غروب زیست جهان ایرانی» با اشاره به دومین شکاف تمدنی که در دهههای اخیر، ما را درگیر کرده و به بیانی یک سونامی عظیم اتفاق افتاده است، گفت: نخستین سونامی در صدر مشروطه و پس از شکست ایران و مواجهه با غرب اتفاق افتاد. سپس شکافی بین نسلهای جدید در جامعه ما شکل گرفت که با سنت تاریخی و میراث دینی ما بروز و ظهور یافت و در این برهه افرادی نظیر شریعتی، طالقانی، بازرگان، امام موسی صدر، مطهری و چمران پدیدار شدند.
وی در عین حال به تحولات حوزه آی تی در دوره اخیر اشاره کرد و افزود: با شکل گیری دومین انقلاب صنعتی با زیست جهانی جدید رو به رو شدیم که میتوان آن را به صورت جهانی پسامدرن و یا مدرنیته متاخر نامید.
به گفته عبدالکریمی در شرایط امروز کشور نیازمند فهمِ فلسفی هستیم.
وی افزود: برای حفظ وحدت و پیوستگی تاریخی قطعاً چهرهای همچون دکتر شریعتی خواهد توانست نقشی مثبت ایفا کند و در این بین چهرههای سنت گرا و نوگرا سبب هرچه بیشتر شدن شکاف هستند و هویت و وحدت ملی رابه خطر میاندازند.
عبدالکریمی خاطرنشان کرد: سنت اگر به معاصرت نزدیک نشود و با آن تطابق پیدا نکند، جسدی متحرک خواهد بود؛ یعنی سنت گرایان به دلیل این که معاصرت پیدا نکردند، نتوانستند مدافعان خوبی برای سنت باشند و از این رو شریعتی نسبت به حوزویون بسیار جلوتر بود و لذا در برابر موج کنونی، با تکرار کردن حرفهای شریعتی هم نمیتوان مقاومت کرد. این جاست که دوباره باید شریعتی بازسازی شود و روحِ اندیشه او با ادبیات و زبان دیگری که قدرت دیالوگ با متفکران روزگار ما را داشته باشد، بازسازی شود والا تکرار شریعتی جسدی بیش نیست و فاقد روحی است که امروز بدان نیازمندیم.
سیدجواد میری: نمیتوان دکتر شریعتی را در دوگانه سنت و مدرنیته قرار داد
سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که مهمان حضوری این برنامه بود با بیان این که نمیتوان دکتر شریعتی را در دوگانه سنت و مدرنیته قرار داد، گفت: گاه در موضع یا وضعی تاریخی قرار داریم که حتی از صورت بندی موقعیت و اکنون خود عاجر هستیم و شریعتی مواجهه خود را با هستی بر اساس این دوگانه صورت بندی نکرده است.
وی در عین حال تاکید کرد که این دوگانه با سنت قرآنی و دینی نیز بیگانه است و از این رو صرفاً یک دوگانهای را از غرب دریافت کرده و نسبت به آن نیاندیشیده ایم و ضمن مفروض دانستن آن، در بابش سخن گفته ایم. در این راستا با غربی شدن جهان، بسیاری مللِ بیرون از هسته مرکزی اروپا و آمریکا در وضعیتی استعماری قرار گرفتند که اگر به خودآگاهی نرسیده بودند، نمیتوانستند اکنون و راه برون رفت از وضعیتِ خود را صورت بندی نمایند.
میری ادامه داد: وقتی در باب شریعتی صحبت میکنیم، اهل نظر درپی آن هستند که دکتر شریعتی را بر اساس یافتههای مفهومی خود تعریف میکنند. در این راستا ایران همچون دیگر کشورهایی که بیرون از مدار غرب قرار گرفته اند، با نگاهی اروپا مدارانه طبقه بندی شده اند. چنان چه در افریقا و آسیا مکاتبی شکل گرفت که یکی از آنها مکتب استعمار زدایی است و در این راستا وضع ساختارهای اقتصاد جهانی به صورتی در نیامد که اقتصاد جهانی در اختیار این کشورها قرار گیرد.
وی افزود: ساختار معرفتی صرفاً نباید بر اساس نگاه اروپا مدارانه میبود؛ بلکه شاخصه ای دیگر باید در نظر گرفته میشد که به شیوهای از تفکر اشاره داشت که در طول تاریخ بر تفکر و متافیزیک غربی حاکم بوده است.
میری با بیان این که شریعتی چنین تفکری را به چالش کشید، گفت: شریعتی به صورت فرامدرن میاندیشید؛ این مفهوم به نظم نوین جهانی اشاره داشت که فراتر از مدرنیته و پست مدرنیسم میرفت و به تنوع فرهنگ و شیوههای شناخت غیر غربی اذعان داشت.
به گفته این عضو هیئت علمی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دکتر شریعتی نه تقلیدی بلکه به سان تفکر اجتهادی به مسائل مینگریست، خاطرنشان کرد: مفهوم کثرت گرایی نیز به این ایده اشاره دارد که راههای متنوعی برای بودن و دانستن وجود داشته و باید آنها را به رسمیت شناخت و التفات نمود.
وی با اشاره به کتاب «فاطمه فاطمه است» دکتر شریعتی، ادامه داد: بحث شریعتی در این کتاب فقط حضرت زهرا (س) نیست و این که بگوید زنان ما باید به آن دوران باز گردند؛ بلکه به فمینیسم در حوزه استعماری مینگرد که تجارب و دیدگاه زنان را در نظر میگیرد و غرب را به چالش میکشد.
میری با اشاره به تفکر شریعتی در باب وضع استعماری قدرت در نظام جهانی گفت: شریعتی فقط یک نفر نبود و مکتب استعمار زدایی در ایران را مطرح نمود که در سطح بین الملل هیچ اشارهای نیست بدان وجود ندارد. در این راستا برخی معتقدند ایران هیچ گاه استعمار نشده و نیازی به چنین مکاتبی نیست در حالی که انگلستان بخش قابل توجهی از خاک ایران را استعمار کرد.