خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: امام (ع) دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود… و اینجا سدرهالمنتهی است. نه... که او سدرهالمنتهی را آنگاه پشت سر نهاده بود که از مکه پای در طریق کربلا نهاد... و جبرائیل تنها تا سدرهالمنتهی همسفر معراج انسان است. او آنگاه که اراده کرد تا از مکه خارج شود گفته بود: مَن کانَ فینا باذلاً مُهجَتَهُ و مُوَطناً علی لِقاء اللهِ نفسهُ فَلیرحَل مَعَنا، فَاننی راحِلُ ان شاءَاللهُ تعالی.
ایام سوگواری سید و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش فرصت مناسبی است تا به بازخوانی آنچه اندیشمندان از نهضت عاشورا دریافت کرده اند بپردازیم.آنچه در ادامه میخوانید سخنان آیت الله مصباح یزدی درباره تبلور دفاع از دین و ارزشها و قیام امام حسین (ع) است:
موضوع بحث «حقوق متقابل مردم و دولت اسلامی» بود. یکی از وظایف دولت اسلامی دفاع از اسلام و مسلمین است. همانطور که پیشتر گذشت، اصل مسأله دفاع امری فطری بوده و همه عقلای عالَم آن را قبول دارند. دولتی را سراغ نداریم که وظیفه خویش را دفاع از مردم و کشورش نداند؛ ولی مسأله دفاع در اسلام نسبت به سایر نظامها تفاوتهایی دارد؛ تفاوتهایی از نظر وسعت وضیق مصادیق آن، روشها و کیفیت عملکرد.
به طور کلی «دفاع» در مقابل متجاوز صورت میپذیرد و «متجاوز» کسی است که حق دیگری را رعایت نکرده و نسبت به دیگران ستم روا دارد. البته اینکه «حقوق انسانها» چیست، مسألهای است که نظامهای ارزشی مختلف در آن اختلاف نظر دارند، اما همه آنها در لزوم دفاع از جان و مال افراد جامعه خویش و دفع تعرض دشمنان متفق القول هستند.
به طور طبیعی، امر دفاع به تنهایی از عهده یکایک افراد جامعه بر نمیآید، بلکه نیازمند سازماندهی و مدیریت دولت، اعم از دولت اسلامی و یا دولت غیراسلامی است.
در برخی نظامهای ارزشی، مانند نظام لیبرال دمکراسی و کلیه نظامهایی که مبتنی بر گرایشهای اومانیستی است، مسائل عقیدتی، دینی و مذهبی، مسائلی فردی و شخصی تلقی میشود و در نزد آنان «تجاوز» به این گونه امور، معنا و مفهوم روشنی ندارد. هر گاه مسأله «تجاوز به دین» مطرح شود، حداکثر چیزی که آنان تصور میکنند، خراب شدن کلیسا است و بیش از این، تجاوز به دین تلقی نمیشود و اساساً مسأله دین جنبه تعارف و تشریفات دارد! ولی بر عکس در اسلام، دفاع از مقدسات دینی، از دفاع از جان و مال نیز واجبتر است. خطر حمله و تجاوز دشمن به دین مردم، از خطر تجاوز به مال، جان، عِرض و ناموسْ بالاتر است. باید برای حفظ مقدسات و ارزشهای دینی جانها فدا شود.
تجاوز به دین و ارزشهای معنوی
هر گاه از تجاوز دشمن به دین و مقدسات و ارزشهای معنوی سخن میگوئیم، عدهای آن را با تجاوز نظامی و حمله با بمب و موشک یکسان میدانند، ولی در اسلام، هم «مفهوم تجاوز» وسیعتر از تجاوز نظامی است و هم «مفهوم دفاع» دارای گستره بیشتری است. هر نوع نقشه و توطئهای که از ناحیه دشمنان اسلام به منظور تضعیف دین مردم و از بین بردن ارزشها و مقدسات انجام گیرد و یا اموری که باعث رواج بدعتها گردد، مصداق تجاوز است و بنابراین، در مقابل آن دفاع واجب خواهد بود. با نگاهی به فرهنگ اسلامی و نظام ارزشی اسلام این امر به روشنی قابل فهم است. از این رو، لازم است مسؤولین دولتهای اسلامی مرعوب نظامهای ارزشی الحادی که حاکم بر جهان است نشوند. آنچه در «اعلامیه جهانی حقوق بشر» و مانند آن آمده است، وحی مُنزَل نیست. این سند که به وسیله چند نفر و بر اساس اغراض سیاسی به نگارش درآمده، نمیتواند ناسخ ادیان الهی، قرآن کریم و سایر کتابهای آسمانی گردد. ما باید «حقوق انسانها» را بر اساس مبانی دینی خودمان، و نه بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر یا منشور سازمان ملل، تبیین و تحلیل کنیم. اصولاً وضعیت کنونی جهان حاضر به گونهای است که هیچ کدام از مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر یا منشور سازمان ملل اجرا نمیشود. متولیان این مراکز بینالمللی به دروغ ادعای حمایت از حقوق بشر دارند و هر روز بیشرمانه ادعاهای خویش را تکرار میکنند. آنان خود، حتی بر اساس تعریف خودشان از حقوق بشر، بزرگترین متجاوزان به حقوق انسانها میباشند. بر مردم دنیا مخفی نیست که سران قدرتهای جهانی بزرگترین دشمنان انسانیت و بزرگترین متجاوزان به حقوق بشر هستند.
توجه به این نکته ضروری است که «حقوق انسانها» تنها آن چیزی نیست که در چند دهه پیش به وسیله عدّهای و در ضمن یک متن به نام «اعلامیه جهانی حقوق بشر» به نگارش درآمده است. خیال نکنیم آنچه آنان گفتهاند وحی منزَل است! ما باید در پی آیات قرآن کریم که از طرف خداوند نازل شده و نیز سخنان پیامبر اسلام و ائمه اطهار (علیهم السلام) در باره «حقوق انسان» باشیم و از آن حمایت کرده، در راه احیای آن تلاش کنیم. در مباحث گذشته به بیان قرآن کریم و سنّت متواتر پیغمبر اکرم و ائمه اطهار (علیهم السلام) در این زمینه اشاره شد.
علاوه بر آن، رفتار عملی پیشوایان اسلام بهترین مرجع برای تعیین مصادیق حقوق انسانها است. مسلمانان و متصدیان امور اجتماعی و دولتهای اسلامی باید در دفاع از این حقوق تلاش کنند. امروزه توطئهها و شبههافکنیهای گوناگونی از سوی دشمنان خارجی و نیز از سوی ایادی داخلی آنان از طریق روزنامهها، مجلات، کتابها و سایر رسانهها برای تضعیف شعائر اسلامی انجام میگیرد. با این وجود، مردم ما نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) وفادارتر شده و در احیای شعائر اسلامی مصممتر میشوند؛ برای مثال، دو ماه محرم و صفر را به نام حضرت سیدالشهدا و اهلبیت (علیهم السلام) عزاداری میکنند و در ایام سال نو (۱۳۸۱) که با ماه محرم مصادف شده بود، به احترام سیدالشهدا از شادیهای خویش صرفنظر کرده مراسم عزاداری را به صورت باشکوه برگزار کردند. شاید این عملکرد مردم مسلمان و پرافتخار ایران در تاریخ ما کمنظیر باشد. از خدا میخواهیم که پاداشهای مادی و معنوی را به این ملت شریف و عاشق اهلبیت (علیهم السلام) ارزانی دارد.
عاشورا، قیامی برای دفاع از اسلام
یکی از نمونههای عالی دفاع، قیام امام حسین (علیه السلام) و حادثه عاشورا است. همیشه این سوال مطرح بوده که چرا امام حسین (علیه السلام) قیام کرد؟ چرا خاندان اهل بیت (علیهم السلام) تا آخرین فردشان به شهادت رسیدند و حتی طفل شیرخوار نیز شربت شهادت نوشید؟ این گونه پرسشها همواره مورد بحث و گفتگو بوده است. سخنرانان و نویسندگان بسیاری در این باره سخنرانی و قلمفرسایی کردهاند. با این وجود، آن گونه که شایسته است هنوز حق مسأله ادا نشده است و به خصوص برای نسل جوان و نوجوان ما با ابهاماتی همراه است.
این عزیزان دقیقاً نمیدانند چرا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) قیام کرد و چرا میبایست تا این اندازه فداکاری کند. در این میان عدّهای نیز که از نظر معارف دینی ضعیف هستند شبههافکنی میکنند و عدّهای دیگر نیز که از بیرون مرزهای کشور دستور میگیرند در پی تضعیف باورهای دینی مردم هستند. بر اساس برخی از این شبههها، در برخی محافل شیعه، که البته در ایران بسیار نادر است، به سخنرانی اکتفا کرده از عزاداری و ذکر مصیبت خودداری میکنند! عدهای از گویندگان ایرانی که من از ذکر نام آنان عار دارم به کشورهای خارجی مثل انگلستان رفته و در این زمینه تبلیغات سویی به راه انداختهاند. بر اساس توصیه و تحلیلهای آنان بعضی از شیعیان، مجالس عزاداری خویش را سیاهپوش نمیکنند!
برخی برای جوانان شیعه اینگونه وانمود کردهاند که این عزاداریها موهوم، دروغ و بی معنا است! برخی جراید داخلی نیز از روی جهالت و نادانی، بازگوکننده همان مطالب هستند. البته بعید است گفته این گروه، از روی نادانی و جهل باشد، بلکه سخن آنان از روی غرضورزی و دشمنی است؛ آیا میتوان گفت فلسفه قیام امام حسین (علیه السلام) برای آنان مجهول مانده است، در حالی که حیات و بقای این سرزمین به نام حضرت سیدالشهدا است؟!
در این عصر ما با نسلی نوخاسته روبهرو هستیم که معارف دینی خویش را از رسانههای عمومی به دست میآورد. از این رو رسانههای جمعی در بیان حقایق اسلام نقش مهمی دارند. از این طریق، معارف دینی و عاشورایی باید در عمق جان جوانان ما نفوذ کند و آنان با تمام وجود دریابند علت قیام سیدالشهدا (علیه السلام) و فلسفه عزاداری چیست و چرا باید راه حسین (علیه السلام) را ادامه داد و در زمان کنونی چگونه راه آن حضرت ادامه مییابد. قیام سیدالشهدا (علیه السلام) مسألهای ساده نیست. این امر با اساس حیات ما و انقلابمان سر و کار دارد. به هر حال، همیشه دست شیاطین در کار بوده تا حقایق اسلام را تحریف کنند و آن را وارونه جلوه دهند. آنان در پی تضعیف باورها و ارزشهای دینی هستند. اینگونه عملکردها در طول تاریخ وجود داشته و تا شیطان زنده است این مسائل وجود خواهد داشت: قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِین (۱)= شیطان گفت: پس به عزّت تو سوگند! که همگی را جدّاً از راه به در میبرم، مگر آن بندگان پاکدل تو را.
شیطان قسم یاد کرده تا آنجا که توان دارد تمام بنی آدم را گمراه سازد و روز به روز نیز راههای بیشتری را پیدا میکند و بر تجربههایش افزوده میشود. ما نمیتوانیم روزی را توقع داشته باشیم که شیاطین از جامعه ما محو شود و انحرافات فکری وجود نداشته باشد؛ ولی از انسانهای متدین و عاشق حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) انتظار داریم برای روشن شدن حقایق اسلام اهتمام بیشتری داشته باشند و با نگارش مقالات، کتب و برپایی مجالس سخنرانی، جوانان ما را از تأثیرات سو شیاطین حفظ کنند.
در تبیین قیام حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) باید بگوییم که قیام آن حضرت در واقع، نوعی دفاع و جهاد دفاعی شمرده میشود. همانطور که پیشتر گذشت آنچه از واژه «تجاوز» به ذهن متبادر میشود «تجاوز نظامی» و حمله با سلاحهای متعارف است و متقابلاً منظور از «دفاع»،
عملکرد متقابل و مناسب در برابر یک تجاوز نظامی است. اما چنانکه اشاره کردیم، باید توجه داشت که مفهوم «تجاوز» و «دفاع» دارای گستره و وسعت بیشتری است.
در زمان آن حضرت، کسانی در مصدر حکومت بودند که گرچه در ظاهر نام اسلام و حکومت اسلامی را یدک میکشیدند، اما حکومت آنها در واقع «دولت کفر» و «دولت نفاق» بود که قلباً تمایلی به اجرای احکام اسلامی نداشت. بنیامیه که به نام اسلام حکومت میکردند و خود را خلیفه مسلمین و جانشین پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) میدانستند، در باطن نه اعتقادی به باورهای اسلامی و نه دغدغهای برای اجرای احکام اسلامی داشتند. بنابراین چنین دولتی تنها اسمی از اسلام داشت، ولی واقع آن، چیزی جز کفر و نفاق نبود.
با این وجود، عموم مردمِ آن زمان از این امر بیاطلاع بوده و فریب تبلیغات دولتِ به ظاهر اسلامیِ دستگاه بنی امیه را خورده بودند. در چنین وضعیتی قیام علیه دستگاه بنی امیه در نزد مردم به عنوان قیام علیه دولت اسلامی و عملی غیرجایز و حرام تلقی میشد! امام حسین (علیه السلام) که حدود بیست سال در شهر مدینه میزیست، نتوانست مردم شهر خویش را که پای منبر پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) بزرگ شده بودند قانع سازد تا آنان در مقابل دولت غیر اسلامی بنی امیه قیام و از دین و ارزشهای اسلامی دفاع کنند! آن حضرت بیست سال زحمت کشید که ده سال آن در زمان حیات امام حسن (علیه السلام) و ده سال دیگر پس از شهادت آن حضرت بود. این فعالیتها که به صورت تدریجی و آرام آرام صورت پذیرفت تنها تعداد کمی از مردم مسلمان کشورهای اسلامی را آگاه ساخت. سخن امام حسین (علیه السلام) این بود که مسلمانان نباید در مقابل قدرت شیطانی که در شام به وجود آمده آرام بنشینند؛ چه این که این دولت، اسلام را به بازی گرفته و در صدد احیای احکام اسلامی نیست. به هر حال مردم به تدریج متوجه رفتار سو و عملکرد غیراسلامی دستگاه بنیامیه شده و دریافتند آنان اساساً با اسلام بیگانه هستند.
پس از مرگ معاویه، فرزندش یزید، شخصیت رسوایی که مردم از وضعیت او اطلاع داشتند، روی کار آمد. در این زمان زمینه تبلیغات علنی امام حسین (علیه السلام) فراهم گشت و آن حضرت سخنان خویش را صاف و صریح با مردم در میان گذاشت و مردم را از بیعت با این فرد فاسد بر حذر داشت. تا آن زمان، حتی افرادی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را با چشم خود دیده بودند و از تربیتشدگان آن حضرت محسوب میشدند، باور نمیکردند که این دستگاه، حکومتی ضداسلامی است. آنان تصور میکردند همانگونه که در گذشته عدهای به نام «خلفای راشدین» جای پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نشسته و حکومت کردند، امروزه نیز معاویه و یزید بر آن مسند تکیه زده و به عنوان خلیفه مسلمین حکومت میکنند! غافل از آن که در پس پرده چه نقشههایی برای نابودی اسلام کشیده شده است. در این حال بود که امام حسین (علیه السلام) قیام کرد و از این رو، قیام آن بزرگوار قیامی دفاعی محسوب میشود.
تحریف قیام امام حسین (ع)
در دو سه سال اخیر، عدّهای از افراد نادان مسألهای را مطرح ساختهاند که سرآغاز آن به حدود سه دهه پیش بازمیگردد. به اعتقاد این عدّه، امام حسین (علیه السلام) قصد مبارزه با دستگاه بنیامیه و قیام بر ضدّ آنها را نداشت، اما سیر طبیعی حوادث طوری رقم خورد که سرانجام توسط دشمن محاصره گردید و به شهادت رسید. بنابراین مبارزه و دفاع حضرت در راستای حفظ جان خویش بود! و چون توانایی نداشت مغلوب دشمن گردید!
امروزه کسانی حرکت امام حسین (علیه السلام) و مخالفتش با دستگاه بنی امیه را مخالفتی قومی، نژادی و قبیلهای وانمود میکنند! به اعتقاد ایشان، بنی امیه از ابتدا با بنی هاشم بر سر ریاست بر عرب، ریاست بر خانه خدا و کسب ارزشهای قومی عرب اختلاف داشتند! وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به رسالت مبعوث گشت، از سوی بنی امیه و سایر طوایف قریش تحت فشار قرار گرفت و حتی محاصره اقتصادی مسلمانان در «شِعب ابی طالب» به دلیل اختلافات قومی بود! بر اثر آزار و اذیت مشرکین قریش، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به همراه عدهای از مسلمانان به مدینه مهاجرت کردند. در آنجا کار اسلام رونق گرفت و جمعیت مسلمانان رو به فزونی گذاشت. در نهایتْ مسلمانان به دلیل آزار و اذیتهای قریش در صدد انتقام برآمدند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در جنگ بدر درصدد انتقام از قریش بود! در آن جنگ با این که عِدّه و عُدّه مسلمانان بسیار کمتر از مشرکین قریش بود، کفار شکست خورده و سران قریش به قتل رسیدند.
به اعتقاد این افراد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) پس از قدرت گرفتن در مدینه، از خود رفتار خشونتآمیزی نشان داد!! در واقع، اینان میخواهند تلویحاً رفتار پیامبر اسلام را تخطئه کنند و بگویند اساساً هیچ نوع خشونتی صحیح نیست! آنان میگویند رفتار خشونتآمیز پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و قتل سران قریش در جنگ بدر، خشونت متقابل دیگری را در پی داشت!! خشونت بنیامیه در کربلا نتیجه طبیعی و عکس العملِ خشونت اول در جنگ بدر است! بنی امیه در کربلا زهر خویش را ریخته و فرزندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را در مقابل خشونت او در جنگ بدر، به قتل رساندند! اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در جنگ بدر اعمال خشونت نکرده بود بنی امیه نیز در کربلا دست به اعمال خشونت نمیزدند!! به اعتقاد این عدّه حادثه کربلا واکنشی خشونتآمیز در مقابل خشونتی بود که قبلاً از جانب پیامبر (صلی الله علیه وآله) اِعمال شده بود! درسی که آنان از این سرگذشت تاریخی میگیرند این است که هیچ گاه نباید اِعمال خشونت نمود و باید از این اشتباه تاریخی پرهیز کرد! البته آنان به طور صریح از «اشتباه» سخن نمیگویند، ولی تلویحاً همین معنا را بیان میکنند. به اعتقاد آنان ما نباید مرتکب اشتباه (!!) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) شویم، چه این که در نتیجه آن با فرزندانمان رفتار خشونتآمیز خواهد شد! تنها باید از صلح، صفا، لبخند و گفتگو سخن گفت و مشکلات را از همین طرقْ حل و فصل کرد؛ و گرنه هر گاه پای خشونت ونظیر رفتار پیامبر در میان باشد، عکسالعمل آن رفتاری خشونتآمیز خواهد بود!
عدهای از شیاطین در روزنامهها، مجلات و سایر رسانهها که بسیاری از آنها با سوبسید بیتالمال مسلمین و خونبهای شهدا اداره میشود این مطلب را عنوان میسازند که، خون با خون شسته نمیشود؛ و هرگاه مورد اعتراض قرار میگیرند فریاد برمیآورند که آزادی نیست! و جامعه مدنی به خطر افتاده است!
این سخنان نشان میدهد که این افراد اصلاً امام حسین (علیه السلام) و فلسفه قیام و شهادت آن حضرت را نشناختهاند. آنان در صدد تحریف حقایق هستند تا انگیزه قیام آن بزرگوار روشن نشود. از نظر آنان، تنها ارزشی که امام حسین (علیه السلام) آن را آفرید عدم تسلیم در مقابل زور و در نهایت کشته شدن آن حضرت است، و گرنه کارش نادرست بود! او میبایست با یزید گفتگو میکرد و به او لبخند میزد! آنها میبایست به گونهای کشور اسلامی را بین خود تقسیم و تا آخر با یکدیگر دوستانه رفتار میکردند!! برای مثال، یکی رئیس جمهور و دیگری نخستوزیر میشد! و همانند احزاب در این عصر، با یکدیگر ائتلاف کرده و کشور اسلامی را اداره میکردند! اختلافات آنها هرچه هم زیاد بود، نباید جنگ میکردند! چه این که جنگ و ستیز نشانه عقبافتادگی، بیفرهنگی و عدم تمدن است. اگر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با جناب (!) یزید نشست و گفتگو (!) داشت و به روی یکدیگر لبخند میزدند این همه خونریزی نمیشد!
آنان از این سخنان نتیجه میگیرند که فرهنگ آن روز فرهنگ خشونت بود، ولی امروزه فرهنگ تولرانس و تساهل و تسامح بر بشریت حاکم است! ما باید متمدن شویم و دوستانه با یکدیگر مذاکره کرده، مسائل خویش را حل کنیم همان گونه که برخی رهبران فلسطینی با اسرائیل مذاکره کرده و با گفتگو مسائلشان را حل کردند! و دیگر نه خونریزی در میان است و نه تجاوز به زنها و بچهها! نه کلیساها محاصره میشود و نه مسجدالاقصی خراب میگردد!! چرا؟! چون این زمانه، دوران تساهل و تسامح است! بشر متمدن آموخته که چگونه از راه گفتگو مسائل خود را حل و فصل کند و از تجاوز و خونریزی پرهیز نماید!! بنابراین، ما نیز باید همانند فلسطینیان که با اسرائیل مذاکره کردند، با آمریکا وارد مذاکره و گفتگو شویم تا تمام مسائلمان حل گردد!! این کجاندیشان میگویند، از این که خون امام حسین (علیه السلام) را به ناحق بر زمین ریختند دلمان میسوزد، ولی این همه گریهها، سینه زدنها و زنجیر زدنها برای چیست؟!!
طبیعی است کسانی که چنین تفسیری از قیام امام حسین (علیه السلام) ارائه میدهند، نتیجه کارشان چیزی جز مسخ حقایق دین نخواهد بود. اینان همان شیاطین انسی و منافقینی هستند که قرآن کریم در باره آنان هشدار داده است و خطر آنان برای جامعه اسلامی از کفار و مشرکان بیشتر است.
ما باید اسلام را نه بر اساس دلخواه و ذوق و سلیقه خود، بلکه آن گونه که پیامبر اکرم و ائمه اطهار (علیهم السلام) تفسیر کردهاند، بشناسیم. مسأله اساسی در قیام حضرت سیدالشهدا آن است که در روزگار آن حضرت، عدهای با انگیزه دنیاپرستی، شهوترانی، توسعهطلبی، کشورگشایی و قدرتطلبی در پی سو استفاده از مفاهیم اسلامی بودند. در پس نام خلافت پیامبر (صلی الله علیه وآله)، آنان به واقع، فقط به دنبال حکومت کردن و تسلط بر جان و مال و عِرض مردم بودند. بنیامیه هیچ دغدغهای نسبت به اجرای احکام اسلامی نداشتند، بلکه به عکس، اساساً ناراحتی آنان از اجرای دستورات و تعالیم اسلام بود. آنان که در فریبکاری بسیار سرآمد بودند، خوب میدانستند چگونه با مردم سخن بگویند و آنان را فریب دهند. با همین روش، سالهای متمادی به نام «خلافت اسلامی» بر مردم حکومت کردند و بخش مهمّی از سرزمین پهناور کشور اسلامی را در اختیار داشتند.
پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله)، عدهای به دلیل دنیاپرستی و حقد و حسد نسبت به پیامبر اسلام و خاندان رسالت، در صدد نابودی ارزشهای دینی برآمدند: أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیما (۱)= بلکه به مردم، برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک میورزند؛ در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان مُلکی بزرگ بخشیدیم.
کافرانی در لباس اسلام
در تاریخ آمده است که در مجلسی مغیره و معاویه با یکدیگر گفتگو میکردند. در این هنگام صدای اذان بلند شد. وقتی مؤذن به نام پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) رسید و گفت: اشهد اَنّ محمداً رسول الله؛ آثار خشم و غضب در چهره معاویه ظاهر شد به گونهای که رگهای گردنش از خون پر شد. او در حالی که بسیار عصبانی بود خطاب به مغیره گفت: ببین اینان (پیامبر و خاندان رسالت) کار خود را به جایی رساندهاند که نام خویش را در کنار اسم خدا قرار دادهاند؛ من باید این وضعیت را از بین ببرم !(۱)
آری! فردی که به عنوان خلیفه رسول خدا حکومت میکند، هرگاه در اذان نام رسول الله (صلی الله علیه وآله) را میشنود ناراحت میشود و در صدد نابودی آن است!
در تاریخ آمده که جناب (!) یزید در حضور عدهای سخن کفرآمیزی بر زبان جاری ساخت (عدهای میگویند خشونت بد است و نباید بگوییم: یزید ملعون! باید گفت: جناب یزید در مجلسی فرمودند!!) و چنین گفت: لَعِبَتْ هاشِمُ بِالمُلْکِ فَلاخَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحیٌ نَزَل = بنیهاشم با سلطنت بازی کردند (و اکنون سلطنت در اختیار ما است) و هیچ گونه خبر یا وحی آسمانی نازل نشده است!
آری، این یزید است که بر مسند جانشینی پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نشسته و در حال مستی این سخن کفرآمیز را بر زبان جاری میسازد .(۲) او در زمان حکومت خویش آشکارا به فسق و کفر و فساد
۱. مسعودی در کتاب مروج الذهب و ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه نقل کردهاند که: «مُطرف بن مغیره گفت: من با پدرم در شام مهمان معاویه بودیم و پدرم در دربار معاویه، زیاد تردّد میکرد و او را ثنا میگفت! شبی از شبها پدرم از نزد معاویه برگشت، ولی زیاد اندوهگین و ناراحت بود. من سبب آن را پرسیدم. گفت: این مرد، یعنی معاویه، مردی بسیار بد بلکه پلیدترین مردم روزگار است.
گفتم مگر چه شده؟! گفت: من به معاویه پیشنهاد کردم که خوب بود در آخر عمر با مردم به عدالت رفتار مینمودی و با بنی هاشم این قدر بدرفتاری نمیکردی، چون آنان ارحام تواند و اکنون چیزی دیگر برای آنها باقی نمانده که بیم آن داشته باشی که بر تو خروج کنند. معاویه گفت: هیهات ههیات! ابوبکر خلافت کرد و عدالتگستری نمود و بیش از این نشد که بُمرد و نامش هم از بین رفت و نیز عمر و عثمان همچنین مردند، با این که با مردم نیکو رفتار کردند، اما جز نامی باقی نگذاشتند و هلاک شدند؛ ولی برادر هاشم (یعنی رسول خدا) هر روزه پنج نوبت به نام او در دنیای اسلام فریاد میکنند: أشهد أنّ محمداً رسول اللّه. (آن گاه معاویه اضافه کرد:) فأی عمل یبقی مع هذا لا اُمَّ لک، لا و الله إلا دفنا دفنا! پس از آن که نام خلفای ثلاث بمیرد و نام محمد زنده باشد، دیگر چه عملی باقی خواهد ماند جز آن که نام محمد دفن شود! و اسم او هم از بین برود!» ر. ک: محمد ابراهیم آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص ۱۷۱۸، به نقل از مروج الذهب و شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید.
۲. یزید در میگساری، سگ بازی، میمون بازی، توهین علنی به دین و اشعار کفرآمیز شهره خاص و عام بود. بیباکیها، بیتقواییها و بی دینیهای یزید به مردم نیز سرایت کرد و مردم نیز به همان کارهای او خو گرفتند. در روزگار خلافت او آوازهخوانی و غنا در مکه و مدینه شیوع یافت و وسایل لهو و لعب به کار برده میشد و مردم آشکارا میگساری میکردند. عجیبتر آن که در دستگاه خلافت اسلامی و جانشین پیغمبر و برای مردی که مقام خلافت را اشغال کرده بود میمونی بود که او را ابوقیس میگفتند! این میمون را در مجلس میگساری خود حاضر میکرد و برای او تشکی میانداخت و او را مینشانید و گاه او را بر گُرده خر مادهای که برای مسابقه و اسب دوانی تربیت شده بود سوار میکرد.
زین و لجام بر گرده آن خر ماده میبستند و این میمون را بر او سوار میکردند و با اسبها به اسب دوانی و مسابقه میبردند. در یکی از روزها ابوقیس (میمون یزید) مسابقه را برد. بر این میمون جامهای و قبایی از حریر سرخ و زرد پوشانده و دامنها را به کمرش زده بودند و بر سر او هم کلاهی نهاده بودند که نقشهای درشت و طرازها داشت و به رنگهای مختلف آراسته و پیراسته گشته بود. (محمد ابراهیم آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص ۷۷).
در کتب تاریخ اشعار کفرآمیز و لهو و لعب فروانی از یزید نقل شده که هر بیت آن سند آشکار بر کفر و فسق یزید و معاویه است. در اینجا از باب مشت نمونه خروار به چند بیت از اشعار یزید اشاره میشود:
شمیسة کرم برجها قصر دنّها *** و مَشرِقها الساقی و مغربها فمی
اذا نزلت مِن دنّها فی زجاجة *** حَکَت نفراً بین الحطیم و زمزم
فان حرّمتْ یوماً علی دین احمد *** فخذها علی دین المسیح بن مریم
یزید شراب را به خورشید تشبیه نموده میگوید: خورشید من که از انگور است برج آن خمره شراب است و از مشرق دست ساقی طلوع میکند و به مغرب دهان من غروب مینماید. و چون از سبو در جام ریخته شود غلغل کردن و زیر و رو شدن و حباب ساختنش حکایت از حُجاجی میکند که بین دیوار کعبه و چاه زمزم مشغول هروله هستند. اگر بر دین احمد حرام است تو آن را بر دین عیسی مسیح بگیر و سر کش!
و نیز این شعر از او است:
معشر الندمان قوموا و اسمعوا صوت الأغانی *** و اشربوا کأس مدام و اترکوا ذکر المعانی
شغلتنی نغمة العیدان عن صوت الاذان *** و تعوَّضت عن الحور عجوزاً فی الدِّنان
ای یاران هم پیاله من! برخیزید و به نوای دلنواز مطرب گوش دهید و پیالههای پی در پی را سر کشید و گفتار و مذاکرات علمی و ادبی را کنار گذارید. نغمه دلپذیر چنگ، مرا از ندای الله اکبر باز میدارد و من خودم حاضرم که حوران بهشت را که نسیه است با دُرّ ته خمّ شراب که نقد است تعویض نمایم! (بررسی تاریخ عاشورا، ص ۱۵ ۱۶).
روی آورد و تنها در این هنگام بود که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) توانست بیلیاقتی بنی امیه را در جانشینی پیامبر ثابتنماید.
عاشورا، دفاع با کدام منطق؟!
تا زمانی که معاویه زنده بود، به دلیل تبلیغات شدید و وسیع و فریبکاریهای او، امام حسین (علیه السلام) نمیتوانست بیکفایتی بنیامیه را برای مردم و حتی شاگردان پیامبر (صلی الله علیه وآله) اثبات کند! آن حضرت بیست سال خون دل خورد و در این باره تنها به ملاقاتهای بسیار محرمانه و خصوصی و نوعی کادر سازی اکتفا کرد. برای مثال، گاهی در ایام حج عدهای از افراد مخصوص را جمع میکرد و با آنان سخن میگفت و آنان را نسبت به خطرات بنی امیه برای اسلام آگاه میساخت؛ اما برای عموم مردم و حتی کسانی که پای منبر پیامبر (صلی الله علیه وآله) بزرگ شده بودند، یا در جهاد به همراه آن حضرت شرکت داشتند و برخی از آنان حتی معلول جنگی بودند، نمیتوانست با صراحت سخن بگوید. توجه به این نکته ما را به حساسیت شرایط آن زمان و دلیل قیام حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آگاه میکند. در این برهه حساس تاریخ که اساس و موجودیت اسلام در خطر قرار گرفته بود امام حسین (علیه السلام) قیام کرد تا از اسلام دفاعکند.
ممکن است سوال شود به این جنگ که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و همه یارانش و حتی فرزند شیرخوارش کشته شدند و زنان نیز اسیر گشتند، آیا عنوان دفاع صدق میکند؟ این پرسش در واقع به این جهت است که مفهوم «دفاع» به درستی مورد توجه قرار نگرفته است. دفاعی که در اسلام واجب است تنها به کارزار نظامی و در برابر دشمن مسلّح نیست. قیام حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دفاع از ارزشهای اسلامی، و نه دفاع از جان مسلمانان و سرزمین و آب و خاک اسلامی، بود. همچنین قیام آن حضرت برای دفاع از مال و املاک شخصیاش نبود، بلکه به عکس، آن حضرت اموال فراوانی که در مدینه و اطراف آن داشت همه آنها را رها کرد و ابداً دلش برای آنها نمیسوخت. نیز قیام آن حضرت برای دفاع از جان خویش نبود، بلکه به عکس، ما شواهد قطعی در اختیار داریم که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) از شهادت خویش در این حرکت خبر داشت. همچنین آن بزرگوار در مقابل کفار و مشرکان و در مرز کشور اسلامی با کشور غیر اسلامی به جنگ و دفاع نپرداخت، بلکه به جنگ کسی رفت که خود را به عنوان خلیفه پیغمبر (صلی الله علیه وآله) قلمداد کرده بود!
بنابراین حرکت سیدالشهدا (علیه السلام) دفاع بود، آن هم در زمانی که تمامی امکانات تبلیغی، کارشناسان تبلیغی، رسانهها و قدرت فیزیکی در اختیار دستگاه بنیامیه بود. معاویه در حکومت خویش از ابزارها و شگردهای تبلیغی گوناگونی استفاده میکرد؛ برای مثال، شاعرانی را استخدام کرد تا علیه خاندان پیامبر شعر بسرایند و آنان را هجو کنند. طی سالیان متمادی در نمازهای جمعه و سایر مجامع، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و خاندان پیغمبر را، آن هم به عنوان وظیفه و امری واجب، لعن میکردند! در این باره داستان معروفی وجود دارد، که میگویند، خطیبی لعن بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نماز را فراموش کرد. پس از اتمام نماز به راه افتاد و در میان راه به یاد آورد که لعن بر علی (علیه السلام) را فراموش کرده است. در همان مکان ایستاد و قضای لعن را به جا آورد! آن گاه به شکرانه و افتخار آن که در این مکان خاص، مسأله فوق را به یاد آورده، مسجدی را بنا کرد!
امام حسین (علیه السلام) در مقابل این تبلیغات وسیع دستگاه بنی امیه چگونه میتوانست کار کند؟ آن هم در وضعیتی که حتی یاران پدرش با او و برادرش امام حسن (علیه السلام) آنگونه معامله کردند که امام حسن (علیه السلام) مجبور به پذیرش صلح با معاویه شد. برخی پسرعموهای آن حضرت از بنی هاشم، با پول معاویه خریده شده و به حکومت او ملحق گشتند و یا از گرد آن حضرت پراکنده شدند.
در چنین شرایطی امام حسین (علیه السلام) چگونه میتوانست بار دیگر عقاید اسلامی و ارزشهای دینی را زنده سازد؟ آن حضرت خوب اندیشید و در نهایت به این نتیجه رسید که جز با شهادت مظلومانهاش این کار عملی نمیگردد. امام حسین (علیه السلام) از سیاست به دور نبود و این تصمیم را کاملاً آگاهانه و با توجه به شرایط و اوضاع حاکم بر جامعه اسلامیِ آن روز اتخاذ کرد. اگر جز این بود، لااقل بعد از شهادت مسلم در کوفه، میتوانست در روش خویش تجدید نظر کند. آن حضرت قبل از آن که به کربلا برسد از شهادت مسلم بن عقیل اطلاع پیدا کرد، اما با این حال به راه خویش ادامه داد. دست کم آن حضرت احتمال جدّی میداد که هرگاه به کوفه برسد رفتار مردم کوفه بهتر از رفتار آنان با پسر عمو و فرستادهاش نباشد. با وجود این احتمال، چرا به راه خویش ادامه داد؟
این عملکرد حضرت نشانگر آن است که دفاع تنها به مغلوب ساختن دشمن نیست. گاهی در یک صحنه انسانْ مغلوب دشمن میگردد، با این حال دفاع به نحو کامل تحقق پیدا میکند. حدود هزار و چهار صد سال از شهادت امام حسین (علیه السلام) سپری شده و میلیونها انسان به برکت نام حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مسلمان شده و از معارف اهل بیت (علیهم السلام) بهره بردهاند. آیا این امر نشان دهنده پیروزی آن بزرگوار نیست؟! والله! اگر شهادت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نبود امروزه ما از اسلام خبری نداشتیم. نه تنها ما شیعیان از حقیقت اسلام محروم میماندیم بلکه به خدا قسم! اگر دستگاه بنیامیه ادامه مییافت برای اهل تسنن نیز از اسلام به همان اندازه که امروزه از اسلام دارند باقی نمانده بود. دلیل این امر آن است که منطق یزید «لَعِبَت هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْیٌ نَزَلَ» بود و این سخن، شیعه و سنّی نمیشناسد و اصل اسلام را مورد هدف قرار میدهد. این همان منطقی است که امروزه منافقان جدید به نام تجربه دینی مطرح میسازند.
بر اساس دیدگاه آنان پیامبر تخیّل نزول وحی داشت! او خیال کرد فرشتهای با او سخن میگوید! و الاّ نه خدایی در کار است و نه جبرئیل نازل شده است!! امروزه عدهای از شیاطین در دانشگاهها این سخنان را مطرح میسازند و مطالب آنان از طریق روزنامهها، مجلات و کتابها با تیراژ وسیع و با سوبسید وزارت ارشاد ترویج میگردد! منطق اینان جز منطق یزید (لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ…) و انکار همه حقایق دینی نیست. بر اساس سخنان آنان، انبیا نظیر برخی دراویش هستند که دچار اوهام و خیالاتی میشوند و چیزهایی به نظرشان میآید. تخیلاتی به نام «وحی» برای آنان پیدا میشود، اما هیچ دلیلی بر وجود خدا و نزول وحی ندارند!! تنها، احساسی درونی برای شخص نبی پیدا شده، ولی دلیلی بر صدق گفتار او وجود ندارد!
این در حالی است که گوینده این سخنان، خود را مدافع اسلام میداند!! آیا خیانتی بزرگتر از این به اسلام وجود دارد؟! آیا در مقابل این افراد و سمپاشیهای آنان دفاع واجب نیست؟! گاهی خطر تجاوزفرهنگی از تجاوز نظامی و فیزیکی بیشتر است. از این رو وجوب دفاع بر مردم و نیز مسؤولیت دولت اسلامی در مدیریت، برنامه ریزی و هزینههای دفاع، تنها در مقابل حملات نظامی دشمنان نیست، بلکه به طریق اوْلی باید در مقابل حملات فرهنگی دشمنان به دفاع پرداخت؛ چه این که دین از جان، مال، و آب و خاک عزیزتر است.
کار معاویه و یزید جز تعطیل احکام و تعالیم اسلام و ترویج بدعتها نبود و متقابلاً قیام حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و دفاع آن بزرگوار هدفی جز احیای اسلام و نفی بدعتها نداشت. اگر این سخن را باور ندارید سخنان آن حضرت را مطالعه کنید. آن حضرت عدهای از یاران خویش را در مکه، در منطقه منا گرد آورد و برای آنان به صورت مخفیانه سخنرانی کرد و از جمله فرمود: إنّی أَخافُ أنْ یَنْدَرِسَ هذَا الْحَقُّ و یَذْهَبَ وَ اللّهُ مُتِمُّ نورِهِ و لَوْ کَرِهَ الکافِرون (۱)= همانا من ترس آن دارم که این (دین) حق محو شود و از بین برود امّا خداوند نور خویش را تمام میکند گرچه کافران از آن کراهت داشتهباشند.
دفاع از دین و ارزشهای اسلامی، وظیفهای همگانی
برخی دوستان نادان که ضررشان از دشمنان بیشتر است، میگویند برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) تکلیفی شخصی وجود داشت که آن تکلیف از ازل برای او نوشته شده بود و آن حضرت موظف بود این وظیفه را انجام دهد. در پاسخ اینان باید گفت که در اسلام «احکام شخصی» وجود ندارد، جز چند حکم شخصی که مختص پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بود؛ مانند: جواز تعدد زوجات بیش از چهار، و وجوب تهجد و نماز شب. سایر تکالیف شرعی مربوط به همه مسلمانان است و هرگاه شرایط آن برای هرکس فراهم شود، عین همان تکلیف وجود خواهد داشت. از این رو اگر خدای ناکرده در روزگاری، عدهای به نام حاکم اسلامی، احکام اسلامی را تعطیل کرده و به جای آن، بدعتها را رواج دهند، ما مکلفیم که عکسالعمل نشان دهیم. در این وضعیت، اگر در مرحله اول بتوان از راه مسالمتآمیز مسأله را حل کرد نوبت به مرحله بعد نمیرسد؛ اما اگر راهی جز کار سیدالشهدا (علیه السلام) وجود نداشته باشد همان کار سیدالشهدا (علیه السلام) واجب میگردد تا از این طریق دین احیا شود.
اگر احیای دین و نفی بدعتها جز با شهادت حاصل نشود، این امر به سیدالشهدا (علیه السلام) اختصاص ندارد، بلکه وجوب آن برای دیگران هم ثابت خواهد بود. امیدواریم چنین روزی پیش نیاید، ولی در روزگاری واقع شدهایم که بسیاری از امور ناممکن، ممکن شده است. ما باید از چنین پیشآمدهایی که گاه طلیعهاش در گوشه و کنار دیده یا شنیده میشود، بیمناک باشیم. گاه از برخی افرادی که هیچ انتظارش نمیرود سخنان عجیب و غریبی شنیده میشود که انسان باور نمیکند. ما باید اسلام را بهتر شناخته و بهتر از آن دفاع کنیم.
اگر راه سیدالشهدا برای ما عزیز است باید از عمق جان بگوییم: یا لَیْتَنا کُنّا مَعَکُمْ فَنَفوزَ فوزاً عظیما = ای کاش با شما بودیم و به رستگاری بزرگ نائل میشدیم. ما باید خودمان را برای ظهور امام زمان (علیه السلام) آماده سازیم؛ چه این که آن حضرت به یاران وفاداری همانند یاران جدّش نیازمند است؛ یارانی که جان خویش را به کف گرفته و آماده فداکاری برای اسلام باشند.
فلسفه خواندن زیارتهایی مانند: زیارت عاشورا و زیارت وارث، احیای اسلام از طریق فرهنگ شهادتطلبی است. با گفتن جمله: یا لَیْتَنا کُنّا مَعَکُمْ فَنَفوزَ فوزاً عظیما، اعلام میکنیم که من به راه شما ایمان دارم و از این که در کربلا برای کمک و یاری شما نبودم حسرت میخورم و منتظرم چنانچه شرایطی پیش آید همان راه شما را انتخاب کنم. این همان فرهنگ شهادتطلبی است که امام حسین (علیه السلام) به جامعه اسلامی و به جامعه بشری اهدا فرمود. آن حضرت ثابت کرد که گاه برای جامعه اسلامی شرایطی پیش میآید که مسلمان باید خویشتن، بستگان و حتی طفل شیرخوارش را فدا کند. این فداکاری برای آن است که اسلام زنده بماند، تعالیم دینی تغییر نکند و عدهای به نام دین، دین را تغییر ندهند. هرگاه به «دفاع از ارزشها» اشاره میکنیم همین معنا را در نظر داریم.
پس «دفاع» تنها مقابله با مهاجم به آب و خاک نیست. آب و خاک کمقیمتترین چیزی است که مسلمان باید از آن دفاع کند. دفاع از آب و خاک همانند دفاع حیوانات است که از لانه خویش حفاظت میکنند.البته این سخن به معنای عدم لزوم دفاع در مقابل تهاجم به آب و خاک نیست، ولی از دیدگاه اسلام دفاعی که مقدس است دفاع از ارزشها است. آب و خاک یک «جماد» است که امروز در اختیار این فرد، و فردا در اختیار دیگری است، اما ارزش واقعیِ یک فرد در گرو داشتن نور ایمان، صفای باطن، اعتقاد به عقاید حق و پایبندی به ارزشهای اسلامی است.
یزید در پی ایجاد جامعهای بود که در آن، افراد آزاد باشند و هر کس در انجام گناه و کارهای نادرست مانعی نداشته باشد. حال اگر روزی شاهد چنین جامعهای باشیم آیا دفاع از ارزشها واجب نیست؟! آیا مبارزه با مفاسد، تنها مخصوص حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود؟! یزید در صدد ایجاد جامعهای بود که در آن آزادی به معنای بیبند و باری، بر دین مقدّم باشد؛ حال اگر روزی این کار غلطْ مطرح گشت آیا دفاع واجب نیست؟! بی بند و باری و ترجیح حاکمیت حیوانی بر مقدسات عالم، به معنای پایمال کردن خون شهدا و نادیده گرفتن زحمات همه انبیا و صالحان عالَم است. آیا در چنین وضعیتی میتوان ساکت نشست؟! آیا این امر با مکتب حسین (علیه السلام) سازگاری دارد؟! حادثه کربلا تنها محاصره سیدالشهدا (علیه السلام)، جنگ و نزاع میان دو گروه و بالاخره کشته شدن آن امام نبود. آن حضرت با شعار «هیهات منّا الذلة» کارزار کرد و منظور از «ذلّت»، ذلّتِ پذیرشِ آئین غیر اسلامی و ذلت قبول ارزشهای غیر خدایی است. حسین (علیه السلام) فدا شد تا ذلتها نفی و ارزشها زنده بماند. آنانی که حسینی هستند و به مکتب حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) عشق میورزند باید ایده و فکر آن حضرت را داشته باشند و خود و فرزندان خویش را اینچنین تربیت کنند. انتظار ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) نیز به معنای عشق به ارزشهای اسلامی و نفی ارزشهای غیر خدایی است.
پیامبر اکرم (ص) برای مردم عالَم رحمت بود؛ چه این که آن حضرت «وحی» را از خدا دریافت میداشت و برای تأمین سعادت انسانها در اختیارشان قرار میداد. آنگاه که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) رحلت کرد، بزرگترین مصیبت برای عالَم به وجود آمد؛ چرا که برای همیشه وحی منقطع گشت.
از همین رو، وقتی پیامبر (ص) از دنیا رفت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) در فراق او میگریست و میفرمود، با وفات او وحی قطع شد و ما با خداوند از طریق وحی ارتباط نداریم. آنگاه امروزه عدهای میگویند، اصلاً وحی خیال بود و آنچه ما آن را به عنوان وحی میدانیم یک تجربه شخصی و یک احساس درونی بود که برای پیامبر (ص) اتفاق افتاد!! جبرئیل و خدایی در کار نیست! و قرآن نیز کلام خدا نیست! از نظر آنان، حالِ پیامبر مانند حال دراویش و صوفیه در چلهنشینیها است!! میگویند پیامبر در غار حرا نشسته بود و در تنهایی حال خاصی برایش پیدا شد و کلماتی بر زبانش جاری گشت و بدین ترتیبْ قرآن به وجود آمد!! آیا با گویندگان این سخن و ترویج دهندگان این عقاید چگونه باید برخورد کرد؟ آیا اجازه دهیم دسته دسته جوانان ما صید آنان شده و به کفر کشانده شوند؟! آیا میتوان به نام فرهنگ تساهل و تسامح، به مروّجان عقاید انحرافی و باطل لبخند زد! اگر برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) احترام قائل هستیم، باید برای دین آن حضرت نیز ارزش قائل باشیم؛ دینی که برای حفظ آن، پیامبر و اهل بیتش (علیهم السلام) آن همه فداکاری کردند، جان دادند و عزیزانشان، حتی طفل شیرخوار را نیز فدا کردند.
به هوش باشیم تا شیاطین ما را فریب ندهند و با یک سری الفاظ پوچ و الحادی، آن هم به نام اسلام و ارزشهای انسانی (!) و ارزشهای (!) لیبرال دمکراسی گمراه نسازند. روح این مطالب چیزی جز کفر و انکار ارزشهای الهی نیست. واللّه! خطر این عده برای اسلام از خطر یزید و شمر افزونتر است. آیا یزید و شمر توانستند ایمان مردم را بگیرند؟! اما این منحرفان و کجاندیشان به راحتی جوانان ما را بیدین میسازند. تا کی میتوانیم شاهد تلاشهای عدهای برای به انحراف کشاندن جوانان عزیز این مرز و بوم باشیم؟! آیا میتوانیم فقط «ناظر» باشیم و تنها لبخند بزنیم؟!
به هر حال، من آنچه را در این راه تکلیف خود بدانم، خواهم گفت و خدا را شاهد میگیرم که تنها برای انجام وظیفه و مسؤولیتی که تشخیص میدهم این مطالب را برای شما ملت شریف و مسلمان بیان میدارم. به سهم خود حاضرم در این راه جانم را فدا نمایم و بدان نیز افتخار میکنم. امام و رهبر ما، حسین (علیه السلام)، هدفی مهم داشت، که آن، احیای دین و برپایی ارزشهای اسلامی بود و از همین رو شهادت را برگزید. چنانچه در زمانهای دیگر نیز احیای ارزشهای دینی جز با شهادت تحقق پیدا نکند، این امر بر دیگران نیز واجب خواهد شد.