وحی منزل از کتاب آسمانی به کتاب فرنگی یا رویتر و یونایتدپرس نقل مکان کرده و این‌سازندگان اخبار جعلی هستند که برای آدم غرب‌زده تعیین‌تکلیف می‌کنند. او خود را از زبان شرق‌شناسان می‌شناسد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: چرایی مطالعه شرقی‌ها و ایرانی‌ها توسط غربی‌ها و در کل چرایی وجود شرق‌شناسی، ذکر روایت‌های مختلف از شمشیر اسلام به‌علت این‌که جلوی غربی‌ها ایستاد، جریان نفوذ در دوران صفویه و ذوق و شوق ایرانی‌ها در مقابلش، روحانیت به‌عنوان آخرین برج و باروی ایران در مقابل غربزدگی و … ازجمله موضوعاتی بودند که در قسمت اول بررسی کتاب «غربزدگی» نوشته جلال آل احمد به آن‌ها پرداختیم.

خلاصه حرف آل‌احمد در «غربزدگی» این است که به طاعون غربزدگی دچاریم و ضربان فسادمان به این‌پدیده هم تندتر شده است. مؤلف مورد اشاره در کتابش به ارائه آمارهای جالبی هم پرداخته و زمانی‌که از ظاهر آباد و باطن خراب دوران پهلوی می‌گوید، این‌آمار را هم می‌دهد که در ۵۰ هزار آبادی مملکت، حداقل ۴۰ هزارتایشان هیچ‌مدرسه‌ای ندارند.

یکی از بحث‌های مهم آل‌احمد در این‌کتاب این است که غرب علاوه بر دزدی از میراث مادی شرق، سال‌هاست مشغول غارت محتوا و معنویات هم بوده است. او می‌گوید درست است که غرب در آغاز امر استعمار فقط به‌صورت زالویی، خون شرق را می‌مکید که عاج بود و نفت و ابریشم و ادویه و دیگر کالاهای مادی، اما بعد کم‌کم دریافت شرق‌سواری کالاهای مادی و آنچه موزه‌ها و کارخانه‌ها را راه می‌برد، از معنویات هم کالای فراوان دارد.

مشروح اولین‌قسمت از نقد و بررسی کتاب «غربزدگی» در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است:

* «وقتی جلال در دهه ۴۰ از فرهنگ شهادت و نفوذ صحبت می‌کرد / مارکو پولو سفیر بود نه تاجر!»

در ادامه دومین و آخرین‌قسمت از مقاله بررسی کتاب مورد اشاره را می‌خوانیم؛

* تضادهای غربزدگی ما از اجابت دعوت ماشین تا ولنگاری زن

نخستین‌تضاد حاصل از غربزدگی ایرانی‌ها از نظر جلال آل احمد این است که برای اجابت دعوت ماشین به شهرنشینی، مردم از دهات به شهرهایی بروند که در آن نه کاری برای تازه‌واردها هست و نه مسکن و ماوایی. او می‌گوید اولین قدمی که شهرنشینی برمی‌دارد، این است که به شکم خود برسد و بعد به مقولات زیر شکم. برای حصول به مورد دوم هم باید به سر و پز خود رسید. آل‌احمد با نگاه جامعه‌شناسانه می‌گوید قحطی‌زده‌ای که یک عمر در ده نان و دوغ خورده، وقتی در شهر شکمش را با ساندویچ سیر کرد، سراغ سلمانی و خیاطی و بعد سراغ واکسی و سپس سراغ نجیب‌خانه می‌رود.

آل‌احمد در حالی‌که به وضعیت خفقان دهه ۱۳۴۰ طعنه می‌زند، می‌گوید «حزب و جمعیت که ممنوع است، کلوب و این‌حرفها هم که چه عرض کنم، مسجد و محراب هم که فراموش شده و اگر نشده، همان در محرم و رمضان کافی است. به جای همه اینها سینماها هستند و تلویزیون و مطبوعات که هر روز اطوار فلان ستاره سینما را بر سر و روی هزاران نفر از اهالی غیور شهرها کپیه می‌کنند! و آن‌وقت خوراک این‌همه آدم از کجا باید بیاید؟ از روستا؛ روستا هم که خالی شده است.» (صفحه ۸۷ به ۸۸)

به این‌ترتیب زن مساوی با خودنمایی شده و او که باید حافظ سنت، خانواده و نسل و خون باشد، به ولنگاری کشیده شده است. آل‌احمد در این‌باره می‌گوید «زن را به کوچه آورده‌ایم؛ به خودنمایی و بی‌بندوباری واداشته‌ایم که سر و رو را صفا بدهد و هر روز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد.» شهرها در کتاب «غربزدگی» عضوهای سرطانی جامعه ایران خوانده شده‌اند که روزبه‌روز با بی‌قوارگی و بی‌اصالتی در حال رویش و گسترش‌اند، روزبه‌روز هم خوراک بیشتری از مصنوعات غربی را می‌طلبند و در انحطاط و بی‌ریشگی و زشتی یک‌دست‌تر می‌شوند. آل‌احمد دوباره به بی‌حزبی در سیاست کنایه زده و از نبود باشگاه و گردشگاه برای مردم گلایه می‌کند. او می‌گوید دست‌بالا چند سینما وجود دارد که چیزی جز ابزار تحریک اسافل اعضا نیستند و در آن‌ها فقط می‌توان وقت کشت یا به تفنن‌های بی‌ربط دست زد. آل‌احمد در دهه ۴۰ می‌گوید سینماهای ما نه کمکی به تحول فکری می‌کنند و نه آموزشی می‌دهند. تنها سودشان این است که پول مردم را به جیب کمپانی‌های فیلم‌سازی آمریکایی (صهیونیستی) مثل متروگلدین‌مایر سرازیر کنند.

این‌نکته را هم نباید فراموش کرد که آل‌احمد ضمن بیان انتقادات سیاسی‌اجتماعی خود، حکومت وقت را حکومتی از جنس عهد دقیانوس می‌خوانَد. او معتقد است در ایران معاصرش، در قلمرو امور سیاسی، به دموکراسی غربی تظاهر می‌شود. و به بیان ساده‌تر، این‌کار را «دموکراسی‌نمایی» می‌خواند که ایرانی‌ها نه مجاز به تقلید از دموکراسی غربی هستند و نه چنین‌کاری به صلاح‌شان است.

تضاد دیگری که نویسنده «غربزدگی» درباره مواجهه ایران با مدرنیسم غربی مطرح می‌کند، درباره زنان است. آل‌احمد می‌گوید آزادی‌دادن به زنان از واجبات غربزدگی یا از مستلزمات آن است. در ایران هم فقط به این‌قناعت شده که به‌زور و به تعبیر او به ضرب دگنک، حجاب از سر زنان برداشته و درِ تعدادی از مدارس به رویشان باز شود. اما چیزی‌که برای بعد از این‌شرایط در نظر گرفته شده، هیچ است. تفسیر ناقص و بد و مقابله با آیه «الرجال قوامون علی‌النسا» هم به آن‌جا رسیده که در مقام آزادی‌دادن به زنان فقط به تظاهرشان در جامعه بسنده شود. به این‌ترتیب زن مساوی با خودنمایی شده و او که باید حافظ سنت، خانواده و نسل و خون باشد، به ولنگاری کشیده شده است. آل‌احمد در این‌باره می‌گوید «زن را به کوچه آورده‌ایم؛ به خودنمایی و بی‌بندوباری واداشته‌ایم که سر و رو را صفا بدهد و هر روز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد.»

آل‌احمد، آزادی زنان در دهه ۱۳۴۰ را «آزادی صوری» می‌نامد و می‌گوید سال‌های سال پس از آن، ایرانیان غرب‌زده هیچ‌هدفی و غرضی جز افزودن به خیل مصرف‌کنندگان پودر و ماتیک – محصول صنایع غرب – ندارند که این، صورت دیگری از غرب‌زدگی است. البته این‌وضعیت در شهرها جریان دارد که رهبری وقت مملکت در آن قرار گرفته بود و زنان ایرانی را راهی به آن نبود؛ در حالی‌که در ایلات و دهات کشور، بار اصلی زندگی برای قرن‌ها به دوش زنان بوده و هست.

به این‌ترتیب نویسنده «غربزدگی» معتقد است آزادی و اختیارات زنان در ایل و ده ایرانی که به‌ظاهر شاید عقب‌مانده‌تر از شهرنشینان غرب‌زده باشند، بیشتر است.

* مدارس و دانشگاه‌هایی که غربزده تحویل می‌دهند

تضاد دیگری که جلال آل‌احمد درباره غربزدگی ایرانیان به آن اشاره کرده، این است که ۹۰ درصد اهالی کشور، هنوز (در دهه ۱۳۴۰ زمان نوشته‌شده کتاب و البته امروز) با معیارها و ملاک‌های مذهبی زندگی می‌کنند. اما حکومت پهلوی ساز دیگری برای مردم کوک کرده بود و ۹۰ درصد دبیرستان‌های دیده ایران در زمانی که آل‌احمد این‌کتاب را می‌نوشت، لامذهب بودند. او در توضیح بیشتر می‌نویسد «لامذهب که نه، هرهری مذهب‌اند؛ در فضا معلق‌اند.» (صفحه ۹۴) او می‌گوید نقل مشهور در آن‌دوره این بود که مدرسه‌های کشور کارمند می‌سازند و یا این‌که دیپلمه بی‌کار تحویل می‌دهند. اما نکته اساسی و ناگفته این است که مدارس ایران، غربزده می‌سازند و این‌مساله، بزرگ‌ترین خطر برای مدارس، بچه‌ها و فرهنگ ایران است.

آل‌احمد به دانشکده‌های ادبیات هم می‌پردازد و می‌گوید بزرگ‌ترین نشانه زشت غرب‌زدگی در این‌دانشکده‌ها را در استنادی می‌توان دید که اساتیدشان به اقوال شرق‌شناسان می‌کنند اما به‌جز مدارس و آموزش دبیرستانی، آل‌احمد درباره دانشگاه‌ها هم مطالبی دارد و می‌گوید به عمد یا به جبر ناآگاه زمانه، همان‌آدم‌های غربزده را پرورش و تحویل سیستم رهبری مملکت می‌دهند؛ «آدمهای غرب‌زده پادرهوایی که به هر مبنای ایمانی بی‌ایمانند؛ نه حزب دارند نه آمال بشری و نه سنن و نه اساطیر؛ پناه‌برنده به یک نوع ابیقوری‌مآبی عوامانه و منحرف و خنگ‌شده به لذات جسمی و چشم‌دوخته به اسافل اعضا و به ظواهر گذرا؛ نه در بند فردا و همه در بند امروز.» (صفحه ۱۸۳)

آل‌احمد می‌گوید دانشگاه که باید زنده‌ترین و برجسته‌ترین مرکز تحقیقات علمی، فنی و ادبی باشد، در چنین‌جایگاهی قرار ندارد و شروع به مثال‌زدن دانشگاه‌های مهم کشور که در تهران قرار داشتند، می‌کند؛ دانشگاه ملی را یک‌دکان برای آن دسته از روشنفکران غرب‌زده می‌داند که از فرنگ و آمریکا برگشته‌اند و در زمینه سنت‌های به همین‌زودی متحجر شده دانشگاه تهران به آن حد از اُه و پیف شنیده‌اند که با تکیه به مقامات بالاتر، برای خود دکان باز کرده‌اند. دانشکده‌های علوم فنی دانشگاه تهران هم از نظر او، فقط برای مصنوعات غربی تعمیرکنندگان خوبی می‌سازند. نه تحقیق تازه‌ای، نه کشفی، نه اختراعی، نه حل مشکلی و نه هیچ چیز دیگری هم ندارند.

نویسنده کتاب «غربزدگی» در دهه ۴۰ می‌گوید به‌ندرت در میان نقاشان و معماران ایرانی کسانی را می‌یابیم که مقلد غربیان نباشند و در کارشان مشخصه‌ای از اصالت و نوآوری هنری باشد. او می‌گوید حتی کار به جایی کشیده که برای قضاوت در کار نقاشان، قاضی و منتقد از فرنگ وارد می‌کنیم. آل‌احمد به دانشکده‌های ادبیات هم می‌پردازد و می‌گوید بزرگ‌ترین نشانه زشت غرب‌زدگی در این‌دانشکده‌ها را در استنادی می‌توان دید که اساتیدشان به اقوال شرق‌شناسان می‌کنند.

* سلطه زبان‌های بیگانه و کناررفتن زبان مادری

این داد و ستد اجباری، حتی در مسائل فرهنگی نیز هست؛ همچنین در ادب و سخن. بردارید و صفحات انگشت‌شمار مطبوعات مثلاً سنگین ادبی را ورق بزنید. کدام خبر از این سوی عالم در آن‌ها هست؟ یا از شرق به معنی اعم؟ از هند یا از ژاپن یا از چین؟ در همه، خبر از نوبل است و عوض شدن پاپ و از فرانسواز ساگان است و جایزه‌های کان و آخرین نمایشنامه برادوی و تازه‌ترین فیلم هالیوود. رنگین‌نامه هم که حسابشان پاک است. اگر اینها را غرب‌زدگی ننامیم، چه بنامیم؟ سلطه و غلبه روز به روز زبان‌های بیگانه از دیگر مظاهر غربزدگی است که آل‌احمد برمی‌شمارد. او می‌گوید زبان بیگانه که استفاده از آن‌نشانه پیشرفت و مدرن‌بودن است، جای اهمیت و احتیاج به زبان مادری را می‌گیرد و رشته‌های فنی و علمی دارد روزبه‌روز از علاقه‌مندان به ریشه‌های کشور می‌کاهد و می‌برد و خلاصه وضعیت این است که اخلاق و ادب و معارف ایرانی و اسلامی روزبه‌روز بی‌ارج‌تر و دورمانده‌تر می‌شود.

* خان‌ها و رؤسای ایلات عامل امنیت و محافظ سرحدات نبودند

همان‌طور که گفته شد، «غربزدگی» برای مدتی در ایران پیش از انقلاب ممنوع بود و اجازه نشر و توزیع نداشت. با بررسی فرازهایی از این‌کتاب که درباره سیاست‌های وقت هستند، می‌توان علت این‌ممنوعیت را به‌خوبی دریافت. آل‌احمد می‌گوید سرنخ همه تحریک‌های سیاسی داخلی و خارجی در دست خان‌ها و رؤسای ایلات و عشایر است که رسماً محافظ سرحدات و شاه‌دوست هستند و در ازای این‌خدمات، باج می‌گیرند. اما در باطن ماجرا باعث ناامنی، خرابی و وحشت هستند. او معتقد است خان‌ها و رؤسای ایلات برای هر که خیال آبادی را در قلمرو آن‌ها در سر بپزد تهدید مداوم‌اند.

* چرخش چرخ نفت به‌نفع حکومت و نکبت‌زدگی مردم

اما این‌وضعیت غربزده از نظر آل‌احمد درست نمی‌شود چون همه‌چیز به نفت برمی‌گردد و این‌نویسنده معتقد است تا چرخ نفت می‌گردد، به اعتبار درآمدش و به‌اعتبار طفیلی‌پروری‌هایی که می‌کند، وضع همین است که هست. نویسنده «غربزدگی» می‌گوید نفت می‌رود و در مقابلش ماشین با همه متفرعاتش می‌آید، از مستشرق و متخصص گرفته تا فیلم و ادب و کتاب. نفع این بده‌بستان هم در درجه نخست عاید کمپانی‌ها (که درآمد هر سرمایه‌ای که خارج از مملکت خودشان به کار بیندازند از مالیات معاف است) و بعد عاید دلالهای واسطه کشور می‌شود. سیاستمدار ایرانی را هم غرب به‌همین‌ترتیب رهبری می‌کند و نخ‌شان را به دست دارد. یکی از آرزوهای آل‌احمد در این‌بحث این است که کاش روزی برسد از خیل مستشاران و مشاوران خارجی بی‌نیاز شویم!

آل‌احمد دوباره تیغ انتقاد را به‌روی دولتمردان پهلوی برکشیده و می‌گوید حضرات این‌جوری مواظب امورند، یا کمپانی‌های فورد و راکفلر، بنیادهایی دارند فرهنگی و کمک‌هایی برای نشر فرهنگ به این و آن می‌کنند. همچنین می‌گوید «فورد و راکفلر پول می‌دهند به فرانکلین در تهران تا کتاب‌های مدرسه‌ای را سروسامانی بدهد. بروید ببینید چه کمپانی عظیمی ساخته‌اند و چه انحصاری در کار کتاب درسی درست کرده‌اند و چه‌طور گردن هرچه ناشر محلی است شکسته‌اند!» (صفحه ۱۱۳)

نویسنده «غربزدگی» معتقد است سرنوشت ایران در دستان غرب است چون سرمدارانش، اختیار حکومت را در ایران به دست دارند. ریشه ماجرا هم همان‌طور که اشاره شد در ماجرای نفت و غارت ثروت‌های کشورمان به‌دست غرب یا به‌عبارت ساده‌تر امپریالیسم بین‌الملل (صهیونیسم) نهفته است. آل‌آحمد ضمن این‌که از داد و ستد اجباری با غرب می‌گوید، می‌نویسد: «صنعت غرب ما را غارت می‌کند و به ما حکم می‌راند و سرنوشت ما را در دست دارد. پیداست که وقتی اختیار اقتصاد و سیاست مملکت را به‌دست کمپانی‌های خارجی دادی او می‌داند که به تو چه بفروشد یا دست‌کم این را می‌داند که چه‌چیز را نفروشد و البته برای او که می‌خواهد فروشنده دائمی کالاهای ساخته خود باشد، بهتر این است که تو هرگز نتوانی از او بی‌نیاز باشی. خدا زنده بدارد معاون نفت را! نفت را می‌برند و در مقابل هرچه بخواهی به تو می‌دهند؛ از شیر مرغ تا جان ادمیزاد! حتی گندم. این داد و ستد اجباری، حتی در مسائل فرهنگی نیز هست؛ همچنین در ادب و سخن. بردارید و صفحات انگشت‌شمار مطبوعات مثلاً سنگین ادبی را ورق بزنید. کدام خبر از این سوی عالم در آن‌ها هست؟ یا از شرق به معنی اعم؟ از هند یا از ژاپن یا از چین؟ در همه، خبر از نوبل است و عوض شدن پاپ و از فرانسواز ساگان است و جایزه‌های کان و آخرین نمایشنامه برادوی و تازه‌ترین فیلم هالیوود. رنگین‌نامه هم که حسابشان پاک است. اگر اینها را غرب‌زدگی ننامیم، چه بنامیم؟» (صفحه ۷۹ به ۸۰)

* وفاداری فرد غربزده به مصنوعات و تولیدات رسانه‌ای غرب

آدم غرب‌زده اگر اهل ادب و سخن باشد، فقط علاقه‌مند است بداند برنده امسال نوبل که بود یا گونکور و پولیتزر به که تعلق گرفت. اگر هم اهل تحقیق است، دست روی دست می‌گذارد و این همه مسائل قابل تحقیق را در مملکت ندید می‌گیرد و فقط در پی این است که فلان مستشرق درباره مسائل قابل تحقیق او چه گفت و چه نوشت آدم غربزده از دید آل‌احمد، وفادارترین مصرف‌کننده مصنوعات غربی است و به‌بیان او اگر یک‌روز صبح بیدار شود و بفهمد هرچه سلمانی و خیاطی و واکسی و تعمیرگاه است، بسته شده، «دق می‌کند و رو به قبله دراز می‌کشد؛ گرچه نمی‌داند قبله کدام سمت است.» (صفحه ۱۲۸) آل‌احمد می‌گوید آدم غرب‌زده اگر اهل ادب و سخن باشد، فقط علاقه‌مند است بداند برنده امسال نوبل که بود یا گونکور و پولیتزر به که تعلق گرفت. اگر هم اهل تحقیق است، دست روی دست می‌گذارد و این همه مسائل قابل تحقیق را در مملکت ندید می‌گیرد و فقط در پی این است که فلان مستشرق درباره مسائل قابل تحقیق او چه گفت و چه نوشت. او دوباره با لحن کنایی به این‌جا می‌رسد که حالا دیگر وحی منزل از کتابهای آسمانی به کتابهای فرنگی یا به دهان مخبر رویتر و یونایتدپرس و الخ … نقل مکان کرده و این کمپانی‌های بزرگ سازندگان اخبار جعلی و غیرجعلی هستند که برای آدم غربزده تعیین‌تکلیف می‌کنند. خلاصه کلام این‌که آدم غرب‌زده حتی خودش را از زبان شرق‌شناسان می‌شناسد!

* دزدی مادی و معنوی غرب از شرق

در قسمت اول بررسی کتاب «غربزدگی» به اشارات آل‌احمد درباره جاسوسی مستشرقان و سیاحانی چون مارکو پولو از شرق اشاره کردیم. او معتقد است در زمانی آن‌ظاهر و شکل به کار غربی‌ها می‌آمد اما امروز معادلات تغییر کرده و جاسوس‌های غربی شکل دیگری به خود گرفته‌اند. حالا دیگر مرد غربی پوست عوض کرده و شکلک تازه‌ای بر صورت گذاشته تا شناخته نشود. اگر مرد غربی به شرق و آسیا آمده _در آن اوایل امر ارباب بود یا صاحب و زنش هم مم‌صاحب_ امروز مستشار و مشاور و وابسته یونسکو است؛ گرچه به همان مأموریت‌ها یا شبیه آن‌ها آمده، اما به‌هرصورت لباس مقبول‌تری پوشیده است.

با توجه به اشاره‌ای که ابتدای این‌قسمت از نوشتار درباره دزدی معنویات شرق توسط غرب داشتیم، باید به این‌بخش از نوشته‌های او هم اشاره کنیم که اکنون کالای معنوی شرق و آسیا و آفریقا و آمریکا جنوبی دارد مشغله ذهنی مرد غربی فهمیده و درس‌خوانده می‌شود که در مجسمه‌سازی، به بدویت (پری میتیف) آفریقا پناه می‌برد و در موسیقی، به جازش و در ادب به «اوپانیشاد» و «تاگور» و «تائوپیسم» و «ذن» بودا. آن‌وقت ما غرب‌زدگان درست در همین‌روزگار موسیقی خود را نشناخته رها می‌کنیم و آن را «زرزر» بیهوده می‌دانیم.

* اروپا همراه ماشین قداره‌بند هم صادر می‌کند و امنیتش به‌قیمت سلب امنیت و آزادی ماست

یکی از نقطه‌زنی‌های خوب آل‌احمد در این‌کتاب، جایی است که ویترین و ظاهر زیبای فرهنگ غرب را با پشت‌پرده و باطن زشت نظامی و استعمارگونه آن پیوند می‌دهد. این‌اتفاق در فرازی می‌افتد که می‌گوید مساله تنها این نیست که اروپا همراه صدور ماشین، قداره‌بند هم صادر می‌کند؛ بلکه مهمتر این است که به‌قیمت سلب آزادی از دولت‌های مستعمره و عقب‌افتاده است که اروپا امنیت و سلامت شهرها و موزه‌ها و تاترهای خود را حفظ می‌کند.

مسائل و تیترهای مربوط به این‌قهرمانان نیز از این‌قرارند که فلان بازیگر نقش فلان شخصیت را بازی می‌کند و فلان شجاعت تاریخی فیلمبرداری می‌شود. آل‌احمد می‌نویسد در این‌مشی و روش، واقعه‌تراشی‌های زیادی درباره ازدواج و طلاق بازیگران یا دزدیده‌شدن بچه‌شان می‌شود. همچنین بمباران خبری و اطلاع‌رسانی درباره مبارزه در دعوای سفید و سیاه در آمریکا، رقصیدنشان با فلان‌ملکه مطلقه باعث تبدیل‌شدن این‌موضوعات به مساله ذهنی عموم مردم می‌شود با برگشت به بحث پیشین، آل‌احمد حکومت پهلوی را یک‌حکومت خودکامه و همزمان بی‌بندوبار می‌داند که با همه ظواهر نیم‌بندی که از آزادی به‌عنوان زینت‌المجالس دارد، باز هم خودکامه و دیکتاتوری است که در آن، قشون بر تمام قضایا مسلط است و تعیین‌کننده آخر همه اوضاع است. سپس در فرازی دیگر به ارتش ۱۵۰ هزار نفری عصر پهلوی می‌تازد و می‌گوید از این‌همه عساکر و این‌همه سلاح، نه در شهریور ۱۳۲۰ کاری برآمد نه در ۲۸ مرداد. یکی از نکات دوراندیشانه آل‌احمد در همین‌بحث هم این است که در روزگاری که سرنوشت حکومت‌ها و مرزهای جهان را میز مذاکرات تعیین می‌کنند، سخن‌گفتن از برد جدید توپ‌های هوایی مسخره است. بنابراین لازم نیست شاه و حکومت پهلوی از خریدهای نظامی خود از آمریکا و غرب بگویند چون مناسبات و معادلات قدرت جای دیگری رقم می‌خورند نه در اسلحه‌خانه‌ها و ویترین زیبای ارتش وقت ایران.

* قهرمان‌های پلاستیکی عصر آل‌احمد؛ همان‌سلبریتی‌های خودمان

یکی از اشارات آل‌احمد در کتاب «غربزدگی» درباره قهرمان‌سازی‌های غرب یا به‌قول خودش «قهرمانان از پیش‌ساخته» است. او می‌گوید اجتماعات غربی علاوه بر این‌که به قصد خدمتکاری ماشین، آدم‌های سربه‌زیر و پابه‌راه می‌سازد، آدم‌های نوع جدیدی هم می‌سازد که می‌توان با نام «قهرمانان از پیش‌ساخته» به آن‌ها اشاره کرد. اگر توجه کنیم اشاره آل‌احمد درباره افرادی است که امروز با نام سلبریتی شناخته می‌شوند.

نمونه بارز قهرمانان از پیش‌ساخته در کلام آل‌احمد، ستارگان سینما و موشک‌سواران هستند. مسائل و تیترهای مربوط به این‌قهرمانان نیز از این‌قرارند که فلان بازیگر نقش فلان شخصیت را بازی می‌کند و فلان شجاعت تاریخی فیلمبرداری می‌شود. آل‌احمد می‌نویسد در این‌مشی و روش، واقعه‌تراشی‌های زیادی درباره ازدواج و طلاق بازیگران یا دزدیده‌شدن بچه‌شان می‌شود. همچنین بمباران خبری و اطلاع‌رسانی درباره مبارزه در دعوای سفید و سیاه در آمریکا، رقصیدنشان با فلان‌ملکه مطلقه باعث تبدیل‌شدن این‌موضوعات به مساله ذهنی عموم مردم می‌شود. در این‌روش، از یکی‌دو سال پیش از آن‌که فیلم سینمایی آماده شود، در روزنامه، تلویزیون و رادیو به‌طور مدام درباره‌اش اطلاع‌رسانی می‌شود.

اما اشاره آل‌احمد فقط به‌سمت بازیگران نیست. بلکه موشک‌سواران و ثروتمندانی را هم که دست به کارهای عجیب می‌زنند در دایره سلبریتی‌ها داخل می‌داند. یکی از این‌گونه‌ها، افراد موشک‌سوار هستند که در پوشش خبری کار عجیب‌شان، از تکنیسین موشک و تیم طراحی خبری نیست بلکه فقط صحبت از آن است که موشک را سوار می‌شود. آل‌احمد می‌نویسد «من در متن این‌خبر که فلان علیامخدره موشک‌پیما با فلان جوان رعنای ایضا موشک‌پیما ازدواج کرده و خبر بعدی علیا مخدره اکنون حامله است، و خبر بعدی زن و شوهر فضاپیما صاحب فرزند شدند، نفس بشریت را به بازی گرفته‌شده می‌بینم.» (صفحه ۱۷۹)

برچسب‌ها