خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: سیستان و بلوچستان نامی است که احتمالاً هر ایرانی با شنیدنش واژههای محرومیت و بیآبی را به خاطر میآورد. سالهای نهچندان دور کلیدواژه «ناامنی» هم به دو مورد قبلی اضافه میشد؛ زمانی که پای حملات گروههای تروریستی به میان میآمد. دومین استان پهناور کشور که ۱۸۰ هزار کیلومتر مربع وسعت و بیش از دو میلیون نفر جمعیت دارد؛ فاصله دو شهر در شمال و جنوب این استان چیزی حدود هزار کیلومتر است!
سیستان و بلوچستان علاوه بر وسعت چشمگیرش، موقعیت خاص راهبردی بازرگانی و ترانزیتی دارد، موقعیتی که به دلایل متعدد جای خود را به قاچاق و فرصتهای آن جای خود را به تهدید و آسیب داده است. تنوع قومیتی و مذهبی استان در حالی است که به شهادت اهالی بومی، مردم منطقه اعم از شیعه و سنی و فارس و بلوچ در شهرهای مختلف آن، معاش خوشی کنار یکدیگر دارند.
مصداق این ادعا، روایتهای میدانی مجله مهر از نماز جمعه در مسجد مکی زاهدان است که در خلال آن، بارها و بارها زیست مسالمتآمیز و برادرانه اهل سنت و اهل تشیع در این منطقه مشهود بود و نتیجه حضور در منطقه و رصد آن، سه گزارش مبسوط شد:
زن، زاهدان، زندگی / بگذارید پشت سر مولوی نماز بخوانم!
«زن، زندگی، آزادی» در تهران خوب میفروشد / میهمان هاجره در شیرآباد
خرابیهای آزادیخواهی در محرومیت زاهدان / اینجا خاک دامنگیری دارد
اما سیستان و بلوچستان، دغدغهها و محرومیتها و ناگفتههایی دارد که با یکی دو گزارش و روایت، نمیتوان پروندهاش را بست. بیآبی، اوراق هویتی و شناسنامه نداشتن شمار زیادی از ساکنان، محرومیت، ریزگردها، خشکسالی، ناامنی، تلاش عدهای برای ایجاد گسست در بافت مردم و چندین عنوان دیگر، هر کدام پروندههایی هستند که حل و فصلشان به شفافسازی، اطلاعرسانی، و پیگیری نیاز دارد. این منطقه حرفهایی دارد که خیلیها دوست دارند آن را بشنوند و افسوس بخورند، اما داوطلب زیادی برای بازگو کردن یا خدمت کردن ندارد.
گرچه در دورههای مختلف، بسیاری افراد ترجیح دادهاند سکوت کنند یا پشت تریبون درباره فقدانها و خلأها چیزی نگویند اما هر از گاهی، برخی چهرهها برای استان آستین بالا زدهاند و هر فرصتی را برای رساندن صدای مردم به گوش مسئولان و رسانهها استفاده کردهاند. «حجتالاسلام مجتبی عزیزی» امام جمعه زابل، یکی از این چهرهها است که در خطبهها و سخنرانیهایش با صراحت لهجه درباره مشکلات منطقه حرف میزند و با کسی هم تعارف ندارد. کافی است نام او را جستجو کنید تا این صراحت را در مطالب مختلفی که از او منتشر شده ببینید و بخوانید.
بعد از آنکه دغدغه «مجله مهر» درباره سیستان و بلوچستان را به گوشش رساندیم، پذیرفت که میزبان او باشیم تا برایمان از ناگفتههای این خطه بگوید. شمرده و آرام حرف میزد و تکههای پازل مشکلات سیستان و بلوچستان را هنرمندانه کنار هم میچید تا تصویری دقیقتر از بحرانهای منطقه بسازد. میان حرفهایش تاکید میکرد به جناحهای سیاسی وابسته نیست و برعکس خیلیها، در مقابل سوالات به جای آنکه صرفاً دفاع یا توجیه کند، با واقعبینی پاسخ میداد.
نتیجه این دیدار، دو ساعت گفتگویی بود که گرچه به ناچار گوشههایی از آن کماکان در زمره حرفهای ناگفته باقی خواهد ماند؛ اما عمده آن در دو بخش منتشر خواهد شد که بخش اول آن را همین جا و بخش دوم آن را میتوانید در لینک زیر بخوانید:
جریان مکی، نماینده اهل سنت نیست / برخی از ناامنی نان میخورند!
از موقعیت جغرافیایی استان سیستان و بلوچستان شروع کنیم. از وضعیت خشکسالی و بحران بیآبی که مردم را از جهات مختلف گرفتار کرده است. اوضاع عملکرد دستگاههای مختلف درباره این دغدغه چطور بوده است؟
همه میدانیم که در حوزه آب رسانی اوضاع خوب نیست. دریاچهای را فرض کنید که هر روز صبح هزاران نفر سوار قایق میشدند، میرفتند صیادی و بعد از ظهر باز میگشتند و تا صدها کیلومتر آن طرفتر ماهی مردم کشور تأمین میشد. امروز همان قایق وجود دارد اما نصفش در خاک و نصف دیگرش پوسیده و بیرون از خاک افتاده است.
یک دشت ۲۰۰ هزار هکتاری با انواع و اقسام محصول از جمله باغهای انگور یاقوتی، نخلستانهای وسیع، گندمزارهای بسیار بزرگ و چشماندازهای بسیار زیبا را تصور کنید. امروز اگر با هواپیما از بالای سیستان و بلوچستان عبور کنید، هندسه جالبی میبینید که با درخت به وجود آمده است. خطهای صاف از درختهای گز که دو طرف آن بیابان است. این خطهای صافی که از بالا میبینید حد فاصل مزارع بود، اما اکنون شاید فقط برای اینکه بدانید در کدام منطقه هستید به درد بخورند.
اوضاع هیچ خوب نیست! امروز باد که میآید حتی در خانه هم نفس کشیدن سخت میشود. شاهد زنده این شرایط صدای من است؛ به علت زندگی در این منطقه آسم گرفتهام. در حالیکه فقط سه سال است که در سیستان و بلوچستان زندگی میکنم.
سالهاست کشاورزها کشت نداشتهاند و در تمام این سالها کسی به سراغشان نرفته است. در حالی که بنا بر قانون، اگر کشاورزی خسارتی ببیند، دولت موظف به جبران آن است. برای کشاورز چه کسی باید آب تأمین کند؟ دولت وظیفه دارد آب را تأمین کند. ما آب برای آنها تأمین نکردیم؛ آنها محصولی کشت نکردند، نه تنها خسارت را جبران نکردیم بلکه اصلاً به چشم بحران به وضعیت نگاه نکردیم.
وضع سیستان و بلوچستان خوب نیست! کسی که صدها رأس گوسفند داشته اکنون تعداد گوسفندانش به انگشتان دست رسیده است. اینها واقعیتهای سیستان و بلوچستان است. کشتوکار، دامپروری و صیادی تعطیل شده است. اوضاع خوبی نیست.
البته، امروز در استان مسئولانی از جمله استاندار فعلی داریم که پاشنه بالا کشیدهاند تا اوضاع را خوب کنند. واقعاً از آنها به خاطر تلاشهای شبانهروزیشان تشکر میکنم. تلاش شبانه روزی برای آب صورت میگیرد و تعطیلی ندارد، ولی کاش ۲۰ سال پیش به فکر این چیزها میافتادند.
همانطور که میدانید سیستان و بلوچستان در سالهایی که خیلی از مناطق کشور رشد کردهاند، تغییر آنچنانی نداشته است. چه عامل یا عواملی به جز دوری جغرافیایی از مرکز مانع بوده است؟
باید سرمایه وارد منطقه شود تا آنجا رشد کند. سرمایه از دو مسیر وارد میشود، مسیر اول مسیر رسمی و دولتی است که اتفاقاً این سرمایهها خوب وارد این منطقه شده است. مسیر دوم سرمایههای خصوصی است.
سرمایهگذار خصوصی، اولین دغدغهای که دارد امنیت است. ولی امروز، کسانی هستند که با ناامن کردن استان سیستان و بلوچستان تجارت میکنند. یک نیسان که صبح میرود و عصر میآید، میلیونها تومان درآمد روزانه دارد. شما میتوانید یک تراکتور بگیرید و با گازوئیل سهمیهای، ماهی چند ده میلیون درآمد داشته باشید و کار خاصی هم نکنید. در روستاهای سیستان حتماً دیدهاید که تعداد اتوبوس و نیسان آبی چقدر زیاد است. مردم آنجا نیسان و… میخرند و از سهمیه گازوئیل آن استفاده میکنند.
در تمام این سالها چه کوتاهی وجود داشته که امروز با چنین شرایطی مواجه شدهایم؟ بودجه نداشتهایم یا مدیریت؟ تخصص نداشتهایم یا تعهد؟ اراده نبوده یا توانمندی؟
فقط بگویم که کاش سرمایهها و بودجهها به درستی مدیریت میشدند. با عنایت رهبر انقلاب ۸۵۰ میلیون دلار پول فراهم شد و پروژه عظیم ۴۸ هزار هکتاری را دنبال کردند. اگر مستندی از عظمت این پروژه ساخته شود، پربیننده خواهد بود. پروژهای که ایستگاههای بزرگ پمپاژ در کنار چاهنیمه دارد، پروژهای که در آن ۵ هزار کیلومتر لولهگذاری در اندازههای کوچک و بزرگ شده است.
این پروژه ۱۴ منبع پمپاژ بزرگ دارد که به چندین هزار خروجی و حوضچه منتهی میشود تا هکتارها زمین را آب بدهد. همه این پروژه وابسته به آب «چاهنیمه» بود که آب آن دست غیر است و آن طرف است. امروز هیچ استفادهای از این پروژه نمیشود و زیر خاک دفن شده است.
بنابراین بودجه بوده و مدیریت و تصمیمات درست نبوده است؟
نظام، در سیستان و بلوچستان هزینه کرده، ولی این منابع بر اساس یک نقشه راهبردی دقیق توزیع نشده است. با این وجود مطمئنم روز به روز اوضاع بهتر میشود. الان به شدت دنبال راهاندازی بازارچههای مرزی هستند و این میتواند یک اتفاق خوب باشد.
بالاخره چه باید کرد؟ چاره کار کجاست؟
باید صنایع بزرگ، طرحها و کارگاههای اشتغالزا وارد منطقه شوند و جوانهای منطقه به کار گرفته شوند. اگر این اتفاقها بیفتد، که نهضتی برای آنها شروع شده، مطمئن باشید از این بحران به راحتی عبور خواهیم کرد. مردم سیستان و بلوچستان مردم باغیرتی هستند.
تجارت مرزی میتواند در سیستان رونق وسیعی را ایجاد کند. درهمتنیدگی بین ایران و افغانستان نقشآفرینی میکند. البته ضوابط میتواند تسهیل کننده باشد یا برعکس. برای مثال تصویب شده که هر مرزنشین میتواند ۴۰۰ دلار کالا مبادله کند اما کافی است گمرک و مرزبانی همراهی نکنند، آن وقت تمام این نقشه به هم میریزد.
ما در سیستان و بلوچستان نیازمند یک جهاد همه جانبه هستیم. کشور باید برای نجات اینجا بسیج شود و جهاد کند. امروز اوضاع به گونهای است که هر کس به این استان کمک کند، مجاهد فی سبیل الله است. راههای برون رفت هم وجود دارد، یکی از این راههای بسیار مهم، مرز است.
درباره تقسیم استان چه فکر میکنید؟ سالهاست این موضوع مطرح شده و کارشناسان درباره فواید آن برای استان گفتهاند اما هنوز اجرایی نشده است...
بله؛ راه مهم دیگر، تقسیم استان است. تقسیم استان یک ضرورتی است که مورد تغافل قرار گرفته است. این تصمیم کارشناسی شده است و در حوزه کاری خودش در مجلس شورای اسلامی و دیگر نهادها مورد تأیید قرار گرفته است و فقط الان در نوبت رأیگیری مجلس قرار دارد. تمام استانداران بعد از انقلاب بر ضرورت این اقدام صحه گذاشتهاند.
سیستان و بلوچستان استانی است که از شمال تا جنوب بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر است. مرز بزرگی با سه کشور و دریا و اقیانوس دارد. وقتی این منطقه به چهار بخش تقسیم شود و تناسب توزیع ثروت بهتر اتفاق بیفتد، این تناسب و تناوب توزیع ثروت در استان کارساز خواهد بود.
بر اساس طرح فعلی سیستان و بلوچستان شمالی با مرکزیت زابل، سیستان و بلوچستان با مرکزیت زاهدان، سیستان و بلوچستان جنوبی با مرکزیت ایرانشهر و مکران با مرکزیت چابهار خواهد بود. از نظر مذهبی هم در تمامی این استانها شیعه و سنی باهم وجود دارند. اگر در سیستان و بلوچستانی شمالی اکثریت شیعه هستند؛ در مکران اکثریت اهل سنت هستند. همچنین در دو استان سیستان و بلوچستان و سیستان و بلوچستان جنوبی جمعیت شیعه و اهل سنت قابل ملاحظه است.
درست است که بسیاری از بودجهها به صورت سرانه تعلق میگیرد اما فقط با تقسیم شدن استان به بخشهای کوچکتر میشود هزاران شغل ایجاد کرد. از طرف دیگر از نظر امنیتی هم میتوان راحتتر وضعیت را کنترل کرد، چرا که چهار استاندار و چهار استان با ویژگیهای امنیتی و اختیارات خاص خود وجود خواهد داشت.
وقتی کشور را به مناطق کوچکتر تقسیم میکنید مدیریت، مسئلهیابی، شغلیابی و کارهای عام المنفعه راحتتر است. هزینه و سرمایه در دریا ریخته میشود ولی اگر همان هزینه در رودخانه بریزد بهتر جواب میدهد.
بنابراین تقسیم سیستان و بلوچستان یک ضرورت است که مردم هم آن را میخواهند. مهمترین مانعی که در این تصمیمگیری وجود دارد، این تصور است که این تصمیم باعث تکه پاره شدن و از بین رفتن فرهنگ بلوچی میشود. البته این یک وهم است. تقسیم استان، دستهای بلند تفکر تکفیری را کوتاه میکند و به همین دلیل با آن مخالفت میشود.
اگر تقسیم استان صورت بگیرد این دغدغه و نگرانی وجود نخواهد داشت که بافت اهل سنت دچار یک سری محرومیتها شوند؟
در منطقه شیعهنشین سیستان هیچ کارخانهای نیست؛ ولی در بلوچستان که سنینشین است پتروشیمی، کارخانه سیمان، مجتمع بزرگ دامداری و مجتمعهای بزرگ کشاورزی وجود دارد. در زابل یک شهرک صنعتی در محمدآباد وجود دارد اما اگر بروید یاد این فیلمهای آخرالزمانی میافتید! حتی وقتی مسئولان گزارش اقتصادی میدهند همه گزارشها از بلوچستان است و خبری از سیستان نیست.
کافی است بروید بلوچستان و کارخانه بافت بلوچ که یکی از بهترین کارخانههای ریسندگی کشور است و مزارع بسیار بزرگ و با برکت در سراوان را ببینید. این استان در برخی از محصولات مثل موز میتواند نیاز کل کشور را رفع و تأمین کند. البته نمیخواهیم بگوییم که بلوچستان به سیستان ظلم کرده است! نه اینگونه نیست! یکی از دلایلش تفاوت آب بوده است. آب باعث شده که به بقیه جنبهها نگاه و فکر نکنیم. عمق محرومیت زیاد است.
تمامی اینها به این معنی نیست که جمهوری اسلامی به اهل سنت بیشتر رسیدگی کرده است؛ نه جمهوری اسلامی در محاسبات خود فکر نمیکرد که یک روز نتواند آب بگیرد، هرچند که در طول این ۵۰ سال هم افغانها معمولاً وفای به عهد نکردهاند.
ممکن است برایتان سوال پیش بیاید این همه کشاورزی با چه آبی تأمین شده است؟ بیشتر این آب از سیل بوده است نه حقابه! اگر ۲۰ سال پیش کشاورزی رونق داشته از حقابه نبوده از آب سیلی بوده که ناخواسته به سمت داخل کشور آمده و نتوانستهاند جلوی آن را بگیرند. شرایط حالا به این علت است که فهمیدهاند میتوانند جلویش را بگیرند. سال گذشته کمتر از ۲ میلیارد متر مکعب آب به «گود زره» رفت که این میزان میتواند ۳ الی ۴ سال سیستان را پاسخگو باشد.
گرچه با شنیدن نام سیستان و بلوچستان، عنوان بحران آب در ذهن نقش میبندد و اخبار نگران کننده آن به خاطر میآید اما دغدغه بزرگ دیگر این روزهای منطقه، شناسنامه است
بله، امروز غیر از آب، یکی از معضلات بزرگ منطقه، شناسنامه یا اوراق هویتی است. هزاران نفر در استان داریم که شناسنامه ندارند.
بررسی شده که این افراد از چه گروههایی تشکیل شده شدهاند؟ راهکار شناسایی صحت ادعای آنها چیست؟
برخی از آنها دامدارانی هستند که بین ایران و افغانستان، به ویژه در منطقه هامون بودهاند. آنجا رفت و آمد داشتهاند و بعد از آنکه تقسیمات کشوری اتفاق افتاده، این طرف افتادند. این افراد فامیل و کس و کاری داشتند و سالها به دنبال شغل خود و دامشان بودند و کاری به شناسنامه نداشتند؛ اما بعد که ماجرای اخذ اوراق هویتی به راه افتاد و جدی شد، پیگیر شناسنامه شدند.
این گروه را با آزمایش «دی ان ای» شناسایی میکنند و به کسانی که جوابشان مثبت باشند، یعنی به صورت قطعی اقوام ایرانی داشته باشند، شناسنامه تعلق میگیرد.
روشن است که حضور تعداد زیادی از افرادی که اوراق هویتی ندارند، در ابعاد مختلفی میتواند منطقه را به چالش بکشد. در این باره توضیح میدهید؟
یکی از معضلات اجتماعی امروز سیستان، همین آدمها هستند. برای مثال میدانید که آرد در کشور ما بر اساس سرانه توزیع میشود، سرانه آردی که به سیستان و بلوچستان میآید با جمعیتی که در استان وجود دارد و سهمیهای که تعلق میگیرد، خیلی متفاوت است. آنها که شناسنامه و هویت ندارند هم از سهمیه رسمی نان مصرف میکنند، برای همین نان در سیستان همیشه یک معضل است.
یا زیرساختهای دیگر مانند آب شرب و سایر موارد اینچنینی از این ماجرا متأثر شده است، بنابراین وجود افرادی که شناسنامه ندارند در سیستان و بلوچستان یک معضل است که باید به سرعت حل شود.
چگونه باید حل شود؟ راه چاره چیست؟
حل شدن نه به این معنا که مسیر راه باز کنیم و «بسم الله» گویان شناسنامه را بین همه پخش کنیم، بلکه برای کسانی که ایرانی هستند و ایرانی بودنشان ثابت شده است شناسنامه بدهیم.
گفتید که آزمایش دیانای از این افراد گرفته میشود؛ هزینه این آزمایشها با کیست؟ آیا پرداخت شخصی است یا دولت کمکی میکند؟ بالاخره این افراد توانایی و استطاعت مالی برای پرداخت هزینههای سنگین ندارند...
من اطلاعی از چگونگی پرداخت هزینهها ندارم ولی نکته روشن آن است که باید یک راهحل عقلانی و سلیمی برای این ماجرا داشته باشیم.
باید بپذیریم کسانی که شناسنامه ندارند همگی ایرانی نیستند. شناسنامه دادن باید مبنا داشته باشد و باید روشن شود که اوراق هویتی بر چه اساسی به افراد تعلق میگیرد.
مدتی قبل ایرانی بودن این افراد مسیر راحتتری داشت و از طریق استشهاد قابل اثبات و استناد بود؛ حالا با گرفتن آزمایش دیانای ماجرای استشهاد گرفتن جمع شده است؟
نه؛ استشهاد هم جزئی از کاری است که باید انجام شود تا هویت ایرانی افراد ثابت شود. نکته مهم این است که اگر جواب دی ان ای مثبت نباشد به هیچ وجه شناسنامه تعلق نمیگیرد. حتی اگر بنده به عنوان امام جمعه زابل نامه بنویسم، باز هم فایدهای نخواهد داشت.
با این وجود و همه این مشکلات، کمآبی و بیآبی که اخیراً تمامی اخبار را متوجه خود کرده است...
بله؛ اخیراً تمام اخبار معطوف به این مسئله شده و متأسفانه بعضی از توجهات و اخبار، نوعی انحراف از موضوع به وجود میآورد. یعنی در موضوع آب، به جای آنکه «ایجاد زیرساخت» مورد توجه قرار بگیرد؛ خود آب مورد توجه قرار گرفته است.
ما به چشم دیدهایم که چطور برخی از این شرایط سو استفاده میکنند. بعضاً با من تماس میگرفتند و میگفتند چند تریلی آب معدنی رسیده است، میگفتم همه را بفروشید و برای ما لوله و دستگاه آب شیرین کن بفرستید، ما به زیرساخت نیاز داریم.
اگرچه موضوع بی آبی این منطقه، همه جا پیچیده است، اما کسی چیزی درباره «چاههای ژرف» حرف نمیزند، موضوعی که اهمیت زیادی دارد اما برای بسیاری از مردم ناشناخته است. درباره این چاهها بگویید و اینکه چرا آبهای آن را برای استفاده مردم به کار گرفته نمیشود؟
مسئله چاه ژرف، مانند نامش ژرف است. این چاه سال ۱۳۹۴ اثبات شده و سال ۱۳۹۷ چاه ژرف شماره یک حفر میشود و خبر خوش آن به رهبری داده میشود و ایشان این موضوع را یک بشارت میدانند که روی آن کار و تحقیق صورت بگیرد. تحقیقاتی صورت گرفت و چاه شماره یک و دو حفر شد. از جهاتی این چاه بسیار مفید است، اگر از همان آب استخراج شده بدون تصفیه کردن بخواهید استفاده کنید میتوانید بهترین «آرتمیا» را پرورش دهید که این محصول بسیار ارزشمند و گرانقیمت است. نوعی غذای میگو و آبزیان است که امروز آن را وارد میکنیم.
آب این چاه کمی تصفیه شود میتوان گیاهانی را پرورش داد که با آب نسبتاً شور قابل پرورش هستند و اگر تصفیه انجام شود، آب این چاه به راحتی برای شرب قابل استفاده است و اکنون چاه شماره سه به آب شرب شهر «ادیمی» وصل است و بخشی از مردم این شهر از آن استفاده میکنند.
یک چاه ژرف میتواند حداقل ده لیتر بر ثانیه آب بدهد و تا پنجاه لیتر یا حتی بیشتر پمپ داشته باشد. بر اساس تحقیقاتی که صورت گرفته از یک چاه ژرف میتوان آب ۵۰۴ گلخانه را تأمین کرد. اگر ۵۰۰ گلخانه بتوانند در استان فعالیت کند چقدر اشتغالزایی و تولید محصول کشاورزی داشته باشد؟ چنین اقدامی میتواند بسیار کارساز باشد.
حالا اگر قبل از هر گلخانه، حوضچه پرورش ماهی در نظر بگیرید. ۵۰۰ استخر پرورش ماهی چه میزان اشتغالزایی، درآمدزایی و تولید میتواند داشته باشد؟ آب چاههای ژرف به راحتی این اعداد و ارقام را تأمین میکند.
سوال بزرگ این است که با این همه ظرفیت چرا هیچ اتفاقی درباره چاه ژرف نیفتاده علیرغم همه نیازهایی که وجود دارد! به نظر میرسد که این چاه گرفتار یک دعوای سیاسی شده است که در نهایت به مردم و استان ضربه جبران ناپذیری میزند. اگر در سیستان و بلوچستان، ۱۰۰ چاه ژرف داشته باشیم و از هر چاه متوسط دو میلیون متر مکعب آب استحصال کنیم، به راحتی میتوانیم استان را از بحران عبور بدهیم. آب اضافه هم میآید. البته اگر کار کشاورزی و گلخانهای به درستی صورت بگیرد.
محیط زیست، وزارت نیرو و چهرههای بسیاری تاکید کردهاند که این چاه ژرف راهحل خوبی برای مشکلات منطقه است. دولت قبل به شدت با بهرهبرداری با این مسئله مخالف بود و نسبت به آن موضعگیری داشت. در دولت سیزدهم، رئیسجمهور و وزیر و معاون وزیر موافقت خود را اعلام کردهاند اما مشخص نیست سنگی که بر سر راه مدیران میانی قرار دارد، چیست! این هم کار رسانه باشد که تکلیف چاه ژرف را پیگیری کند…