حسین انصاریان می‌گوید در منبرهای خود به‌شدت به فحاشی‌هایی که به شریعتی می‌شد اعتراض کرد و یک‌ بار در منبری در مسجد بزازهای بازار، کتاب‌های شریعتی را مودبانه روی منبر مطرح و نقد کرد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: کودکی، تهران قدیم و منبری‌هایش، هیأت‌ها و هیاتی‌هایش مثل طیب حاج‌رضایی، در کنار روزهای جنگ و خاطرات ابتدای انقلاب، از موضوعاتی بودند که در قسمت‌های پیشین پرونده بررسی کتاب زندگینامه و خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ‌حسین انصاریان نوشته مجید جدیدی، به آن‌ها پرداختیم. این‌کتاب سال ۱۳۹۹ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.

قسمت پنجم این‌پرونده درباره برخی از خاطرات او از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا روزهای پس از انقلاب است.

متن قسمت‌های اول تا چهارم این‌پرونده، در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:

* «خاطرات شیخ‌حسین انصاریان از نفوذ منافقین / تشکیل دایره مبارزه با منکرات و توبه ۴ هزار گناهکار»

* «تهران قدیم و خطیبی که باعث خلوتی صف سینماهای لاله‌زار می‌شد / شیخ‌حسین در کمیل‌خوانی میراث‌دار کیست؟»

* «رئیس شهربانی همدان گفت سخنران را بالای منبرش با تیر می‌زنیم»

* «وقتی شیخ‌حسین در جبهه شیمیایی شد / به محسن طاهری گفتم هنوز زنده‌ایم؛ این‌جا فاو است!»

در ادامه مشروح پنجمین‌قسمت از پرونده مرور خاطرات شیخ‌حسین انصاریان را می‌خوانیم؛

* خاطره ترور شخصیت آیت‌الله کاشانی و غربتش

۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و کودتای که در آن‌روز رخ داد، یکی از خاطرات جوانی شیخ‌حسین انصاریان است. او می‌گوید در آن‌ایام در خیابان‌های لرزاده و خراسان، افرادی که اهل امور سیاسی بودند، عکس‌های رنگی دکتر محمد مصدق و آیت‌الله کاشانی را پشت شیشه مغازه یا دفتر خود زده بودند. اما پس از پیروزی کودتا، عکس سپهبد زاهدی عامل کودتا را پشت شیشه زدند.

شیخ‌حسین انصاریان می‌گوید در روزهای پس از کودتا، شلوغی خیابان پامنار و غربت آیت‌الله کاشانی را هم به یاد دارد. او همچنین می‌گوید آن‌وضعیت را نمی‌توان به بی‌وفایی مردم ربط داد چون پشت‌صحنه تمام آن اتفاقات و تبلیغات ضد آیت‌الله کاشانی، «انگلیسی‌های خبیث» بودند. شیخ‌حسین می‌گوید انگلیسی‌ها آیت‌الله کاشانی را ترور شخصیتی کردند و همین‌مساله او را به غربت کشاند. در نتیجه کار به جایی رسید که عده‌ای می‌گفتند او انگلیسی و مسیحی است.

* فریب‌دادن شهربانی قم از روی منبر

سال ۱۳۵۰ که شیخ‌حسین انصاریان ۳۱ ساله بود، صحبت علیه آمریکا مانند صحبت از حکومت شاه روی منبر، خط قرمز محسوب می‌شد و حکومت با خطیبانی که درباره این‌دو موضوع صحبت می‌کردند، برخورد می‌کرد. یک‌بار که شیخ‌حسین برای منبر در شهر قم به سر می‌برد، شهربانی این‌شهر نیز مانند شهربانی دیگرشهرها از او بیوگرافی خواست. او هم در پاسخ گفت تا به‌حال در هیچ‌شهری بیوگرافی نداده و این‌جا هم چنین‌کاری نخواهد کرد. در نتیجه شهربانی قم، ماموری را برای مراقبت و بررسی پای منبر او فرستاد.

شیخ‌حسین روایت می‌کند پس از ۲۰ دقیقه از شروع سخنرانی و مقدمه‌چینی برای بحث، مأمور شهربانی مشغول چرت‌زدن بود. او نیز با استفاده از این‌موقعیت، زمانی‌که مامورت چرت می‌زد تا حواسش پرت بود، ضبط صوتی را که باید به‌اجبار سخنرانی‌اش را ضبط می‌کرد، خاموش کرده و صحبت‌های انقلابی خود را به گوش مردم می‌رساند شیخ‌حسین روایت می‌کند پس از ۲۰ دقیقه از شروع سخنرانی و مقدمه‌چینی برای بحث، مأمور شهربانی مشغول چرت‌زدن بود. او نیز با استفاده از این‌موقعیت، زمانی‌که مامورت چرت می‌زد تا حواسش پرت بود، ضبط صوتی را که باید به‌اجبار سخنرانی‌اش را ضبط می‌کرد، خاموش کرده و صحبت‌های انقلابی خود را به گوش مردم می‌رساند. ۳ روز از منبر به این‌ترتیب گذشت تا این‌که اداره شهربانی متوجه شد بخش‌هایی از منبر روی نوار ضبط نمی‌شوند. به این‌ترتیب شیخ‌حسین ناچار شد ۲ روز باقی‌مانده از منبر پنج‌روزه خود را به سخنرانی صرفاً دینی اختصاص دهد. شهربانی نیز برای سال آینده از حضور و سخنرانی‌اش در آن‌مجلس جلوگیری کرد.

* اولین‌سفر حج به کمک سپهبد کاتوزیان

همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، نام سپهبد باقر کاتوزیان، بسامد زیادی در خاطرات شیخ‌حسین انصاریان دارد. این‌نام در خاطره مربوط به اولین‌سفر حج او نیز تکرار می‌شود. شیخ‌حسین می‌گوید زمستان سال ۱۳۵۰ که طبق مدارک سازمان امنیت کشور، ممنوع‌الخروج محسوب می‌شده و به هیچ‌عنوان نمی‌توانسته گذرنامه بگیرد، سپهبد کاتوزیان (در این‌فراز به‌عنوان یکی از دوستان متدین و اثرگذار شیخ از او یاد می‌شود) اسم او را همراه خود در کاروانی به سرپرستی یک‌روحانی به‌نام صفایی گلپایگانی ثبت‌نام کرد. شریک صفایی گلپایگانی در کاروان‌داری هم مداح معروف تهرانی حاج‌محمد علامه بوده است.

شیخ‌حسین انصاریان سال ۱۳۵۱ نیز به‌دعوت مدیرکاروان دیگری به‌عنوان سخنران به مراسم حج سال ۱۳۵۱ رفت.

سپهبد کاتوزیان علاوه بر همه خدماتی که به شیخ‌حسین انصاریان داشته، واسطه دیدار و گفت‌وگوی او با آیت‌الله شیخ کاظم دامغانی نیز بوده است.

* نگاه آیت‌الله شریعتمداری به انقلاب چه‌طور بود؟

دهه آخر ماه شعبان سال ۱۳۵۳ شیخ‌حسین برای سخنرانی و منبر به رشت رفت. این‌سفر با سفر آیت‌الله شریعتمداری به شهرهای شمالی کشور همزمان شد. همان‌طور که می‌دانیم آیت‌الله شریعتمداری پس از پیروزی انقلاب اسلامی با انقلاب زاویه پیدا کرده و باعث تأسیس حزب خلق مسلمان در تبریز شد که بنای جدایی‌طلبی و آشوب داشت. به‌همین‌دلیل اظهارنظر شیخ‌حسین انصاریان درباره این‌چهره روحانی قابل توجه و تأمل است. شیخ‌حسین می‌گوید آیت‌الله شریعتمداری، او را به نام می‌شناخته و نسبت به منابر و سخنرانی‌هایش اطلاعاتی داشته است. اما چندان انس و الفتی بین این‌دو روحانی وجود نداشته چون شیخ‌حسین، شاگرد آیت‌الله میرزا هاشم آملی بود و در قم با بیت هیچ‌کدام از مراجع رفت و آمد نمی‌کرد.

شیخ‌حسین روایت می‌کند آیت‌الله شریعتمداری معتقد بود اگر روحانیون، حکومت تشکیل دهند، موفق نخواهند شد و احتمال پیروزی‌شان در مبارزه با حکومت شاه بسیار کم است. از این‌رو باید فشاور بیاورند تا از فساد حکومت چه در اقتصاد و چه در امور اجتماعی جلوگیری کنند و به همان‌قانون اساسی مشروطه عمل شود. در مقابل، شیخ‌حسین روش مبارزاتی امام خمینی (ره) را می‌پسندید و خود را پیروی آن می‌دانست. به دلیل وجود همین‌اختلاف‌نظر است که می‌گوید انس چندانی بین او و آیت‌الله شریعتمداری وجود نداشت.

در سفر شیخ‌حسین به رشت که همزمان با سفر آیت‌الله شریعتمداری به شمال بود، روزی این‌مرجع در مجلس سخنرانی شیخ‌حسین حضور داشت و آن‌طور که شیخ‌حسین روایت می‌کند، همه حاضران توقع داشتند آیت‌الله شریعتمداری با بالارفتن شیخ از منبر، جلسه را ترک کند. اما ایشان به دیگران گفت به احترام منبر، مجلس را ترک نخواهد کرد در سفر شیخ‌حسین به رشت که همزمان با سفر آیت‌الله شریعتمداری به شمال بود، روزی این‌مرجع در مجلس سخنرانی شیخ‌حسین حضور داشت و آن‌طور که شیخ‌حسین روایت می‌کند، همه حاضران توقع داشتند آیت‌الله شریعتمداری با بالارفتن شیخ از منبر، جلسه را ترک کند. اما ایشان به دیگران گفت به احترام منبر، مجلس را ترک نخواهد کرد.

پس از پایان این‌منبر و رسیدن شیخ‌حسین به محل اقامتش در رشت، نیمه‌شب در خانه به صدا در آمد و پس از بازشدن در، جوانی وارد حیاط آن‌خانه شد. جوان موردنظر خود را با نام احمد ناطق نوری معرفی و از منبر انقلابی شیخ‌حسین تعریف و تمجید کرد. راوی کتاب «کتاب زندگینامه و خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ‌حسین انصاریان» می‌گوید از همان‌جا بود که بین او و ناطق نوری دوستی و رفاقت شکل گرفت.

* مشروب‌خواری که با منبر هدایت شد و مسجد ساخت

شهر چالوس ازجمله شهرهای شمالی است که شیخ‌حسین انصاریان در آن‌ها سخنرانی داشته است. او می‌گوید این‌شهر پیش از انقلاب، سینمای بزرگی داشت که فردی به‌نام طاهایی صاحبش بود و به خلاف خودش، پسرش از پامنبری‌های شیخ‌حسین بوده و از کارهای پدرش مثل تأسیس این‌سینما اعلام ناراحتی می‌کرد. چالوس در روایت شیخ‌حسین، پیرمرد ۶۲ ساله‌ای هم داشت که یک‌روز پس از منبر به شیخ‌حسین مراجعه کرده و به او می‌گوید فردی معتاد به الکل و مشروب‌خواری بوده که به‌خاطر منبرهای شیخ، از این‌عادت دوری و توبه کرده است. این‌فرد بین چالوس و نوشهر، مسجدی به نام مسجد امام حسین (ع) بنا و در حیاط مسجد نیز یک‌حوزه علمیه تأسیس کرد.

تا دوسه‌سال پیش از پیروزی انقلاب، شیخ‌حسین انصاریان به دعوت مردی به‌نام نشتایی هرسال ۱۰ شب در چالوس منبر داشت.

* بیزاری‌جستن رئیس فرهنگ اقلید از شاه روی منبر شیخ‌حسین

سال ۱۳۵۶ که شیخ‌حسین برای سومین‌بار به اقلید سفر کرده بود، رئیس ژاندارمری این‌شهر اعلام کرد یا مجلس این‌خطیب را به هم می‌زند یا با دستور تیری که دارد، او را روی منبر هدف قرار خواهد داد. با این‌وجود شیخ‌حسین اعتنایی به تهدید نکرده و قصد برگزاری جلسه سخنرانی را داشت. پیش از شروع منبر، رئیس فرهنگ اقیلد که رئیس حزب رستاخیز در منطقه هم بود، به شیخ گفت قصد دارد ۱۰ دقیقه پیش از او، روی منبر سخنرانی کند. با موافقت شیخ‌حسین، رئیس فرهنگ اقلید روی منبر رفته و از دولت و حزب رستاخیز اعلام برائت و بیزاری کرد. مردم حاضر در مجلس نیز استقبال کردند.

پیش از شروع منبر، رئیس فرهنگ اقیلد که رئیس حزب رستاخیز در منطقه هم بود، به شیخ گفت قصد دارد ۱۰ دقیقه پیش از او، روی منبر سخنرانی کند. با موافقت شیخ‌حسین، رئیس فرهنگ اقلید روی منبر رفته و از دولت و حزب رستاخیز اعلام برائت و بیزاری کرد دو روز از مجموعه منبر شیخ‌حسین در اقلید باقی مانده بود که رئیس ژاندارمری شهر، تهدیدش را جدی‌تر کرد و گفت در شب پیش‌رو سخنران را روی منبر با تیر خواهد زد. به همین‌دلیل افرادی که احتمال خطر داده و نسبت به جان شیخ‌حسین بیمناک شده بودند، او را سوار یک‌خودروی پیکان کرده و از بی‌راهه به بیرون شهر بردند تا با خودروی دیگری راهی تهران شود.

* دیدار با شیخ‌احمد کافی در تبعید

شیخ احمد کافی سال ۱۳۵۶ از طرف حکومت پهلوی به ایلام تبعید شد. سال ۱۳۵۷ پیش از پیروزی انقلاب و زمانی‌که یک‌سال از تبعید او می‌گذشت، شیخ‌حسین با حضور در ایلام، دیداری با کافی داشت و ۲ ماه پس از این‌دیدار، باقی محکومیت تبعید کافی با وساطت آیت‌الله سیداحمد خوانساری بخشید شد و به این‌ترتیب به تهران بازگشت. سال ۵۸ نیز در مشهد در سانحه تصادف درگذشت. شیخ‌حسین انصاریان می‌گوید به‌خاطر علاقه‌ای که به شیخ‌احمد کافی داشته، راهی ایلام شده و او در یک‌سالی که در تبعید بود، جلسات مذهبی برگزار می‌کرد اما خود حق نداشت روی منبر رفته و سخنرانی کند.

* توزیع اعلامیه‌های امام با خودرو

در مقطع یک‌سال مانده به پیروزی انقلاب، به‌جز حضور در منابر و سخنرانی‌ها، شیخ‌حسین متن و نوار مصاحبه‌ها و اعلامیه‌های امام خمینی (ره) را پشت خودرو گذشته و از تهران به کرج می‌برد. سپس با اهالی علم و فرهنگ این‌شهر در محل‌های مختلف قرار می‌گذاشت تا به‌صورت جدا جدا مراجعه کرده و اعلامیه‌ها را تحویل بگیرند.

* ماجرای تهمت به آیت‌الله العظمی خویی

شیخ‌حسین انصاریان در مسیر روایت خاطرات خود از روزهای پس از انقلاب می‌گوید یکی از مسائل بسیار ناراحت‌کننده‌ای که پس از پیروزی انقلاب به وجود آمد، تهمت زشتی بود که به آیت‌الله العظمی خویی زده شد. کسانی که این‌شایعه را پخش کردند، گفتند ایشان انگشتری به شاه داده تا سلطنتش باقی بماند و از حوادث انقلاب اسلامی لطمه نخورد. اما آقای خویی در جریان دادن انگشتر به محمدرضا پهلوی نبود و شیخ بهاالدین نوری انگشتر را به شاه داده بوده است.

پس از پخش‌شدن این‌شایعه، آیت‌الله سید محمدمهدی خلخالی یکی از شاگردان آیت‌الله خویی دست‌نوشته‌ای را از ایشان به شیخ‌حسین انصاریان نشان داد که در آن نوشته شده بود «هرکسی مساله انگشتری را به من نسبت دهد، روز قیامت در دادگاه الهی شکایت او را به مادرم زهرا خواهم کرد.»

* دکتر علی شریعتی در نگاه شیخ‌حسین انصاریان

در یکی از سفرهای حج، روزی شیخ‌حسین انصاریان به‌مناسبت شهادت امام باقر (ع) در شهر مدینه سخنرانی داشت که دکتر علی شریعتی را پای منبر خود دید. او روایت می‌کند دکتر شریعتی تا پایان منبر در جلسه ماند. همین‌خاطره بهانه‌ای است تا راوی کتاب، از روزهایی بگوید که بین وعاظ و سخنرانان دینی، دو نوع برخورد و مقابله با شریعتی وجود داشت. شیخ‌حسین می‌گوید برخورد دسته اول خیلی غیرمنطقی و برخورد گروه دوم هم برخودی منطقی و اصولی بود که با وجود مسائلی که با شریعتی داشتند مؤدبانه مطرح می‌کردند.

طبق روایت شیخ‌حسین انصاریان در کتاب زندگی و خاطراتش، در حالی‌که منتظر اعلام مکان و زمان جلسه موردنظر بوده، محمود مانیان با او تماس می‌گیرد و می‌گوید آقای مفتح اطلاع داده «دوستان حاضر به شرکت در این‌جلسه نیستند.» شیخ‌حسین می‌گوید از مجادله‌هایی که درباره شریعتی شکل گرفته بود، رنج می‌برد. به همین‌دلیل تصمیم گرفت پادرمیانی کند تا فرجی حاصل شود. درنتیجه با محمود مانیان از اعضای جبهه ملی که با حسینیه ارشاد همکاری داشت صحبت‌هایی شد و مانیان نیز شیخ را به خانه‌اش دعوت کرد تا با جمعی که حجت‌الاسلام محمد مفتح هم بین‌شان حضور داشت، گفت‌وگو کند. این‌جلسه برگزار شد و شیخ‌حسین ساعتی با آن‌گروه گفت‌وگو کرد. سپس دیداری با آیت‌الله فلسفی داشت و از او خواست پا پیش بگذارد تا ماجرای اختلاف با شریعتی به پایان برسد. فلسفی نیز از این‌مساله استقبال کرد و بنا شد جلسه‌ای به این‌منظور برگزار شود.

طبق روایت شیخ‌حسین انصاریان در کتاب زندگی و خاطراتش، در حالی‌که منتظر اعلام مکان و زمان جلسه موردنظر بوده، محمود مانیان با او تماس می‌گیرد و می‌گوید آقای مفتح اطلاع داده «دوستان حاضر به شرکت در این‌جلسه نیستند.»

راوی «زندگینامه و خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ‌حسین انصاریان» می‌گوید در منبرهای خود به‌ویژه در یکی از دهه‌های محرم و روز عاشورا، به‌شدت به فحاشی‌هایی که به شریعتی می‌شد اعتراض کرد و یک‌مرتبه هم در منبری که ۱۰ جلسه بود و در مسجد بزازهای بازار برگزار می‌شد، مطالب کتاب‌های شریعتی را «مؤدبانه» روی منبر مطرح و نقد کرد. او می‌گوید اثبات کردم «این‌ها از کتاب‌های اهل سنت است و در مقابل آن، نظریات شیعی او را هم مطرح کردم.» شیخ‌حسین روایت می‌کند با طرح این‌مساله و بخش‌های شیعی و سنی مواضع شریعتی، از حسینیه ارشاد با او تماس گرفته و خواستند این‌بحث را ادامه ندهد. اما او نپذیرفت.

با درگذشت مشکوک دکتر شریعتی، پدرش مراسم ختم و یادبودی در مشهد برگزار کرد. جمعی از همشهری‌های مزینانی شریعتی هم در تهران مراسمی را تدارک دیدند که برای سخنرانی در آن، از شیخ‌حسین انصاریان دعوت کردند.

* خاطره گفت‌وگو با احسان طبری در جلسه کمیل

یکی دیگر از چهره‌های متفکر و ایدئولوگ مقطع انقلاب که در خاطرات شیخ‌حسین حضور دارند، احسان طبری نظریه‌پرداز توده‌ای است. شیخ‌حسین انصاریان می‌گوید پس از انقلاب، شبی برای خواندن دعای کمیل از او دعوت شد که احسان طبری هم در آن‌جلسه حضور داشت و پس از پایان جلسه به‌طور خصوصی با او گفتگو کرد. طبری در این‌گفتگو با شیخ‌حسین می‌گوید در جوانی خود چندجزء از قرآن کریم را حفظ بوده است.

* روحانی باحال و دیوان حافظ

یکی از خاطرات شاخص شیخ‌حسین انصاریان از منبر رفتن در شهرستان‌ها، مربوط به شهر قزوین است. او می‌گوید در منبرش در مسجد سیدعلی قزوین، روحانی سیدی را میان جمعیت دیده که توجهش را جلب کرده است. به همین‌دلیل پس از پایان منبر خود را به آن‌پیرمرد سید می‌رساند و متوجه می‌شود زیر بغل خود کتابی دارد که شیخ‌حسین آن را نمی‌دیده و نوشته روی جلدش را تشخیص نمی‌داده است. شیخ از پیرمرد دعوت می‌کند برای شام مهمان او باشد. پس از نشستن در خودرویی که بنا بود آن‌ها را به محل اقامت شیخ ببرد، سید روحانی، عبای خود را کنار زده و می‌گوید کتاب موردنظر، دیوان حافظ است و همیشه آن را همراه خود دارد. آن‌روحانی به شیخ‌حسین می‌گوید: «ولو اینکه آدم‌های نفهم تحمل نکنند که من آخوند دیوان حافظ زیر بغل دارم.» (صفحه ۲۲۰)

پس از نشستن در خودرویی که بنا بود آن‌ها را به محل اقامت شیخ ببرد، سید روحانی، عبای خود را کنار زده و می‌گوید کتاب موردنظر، دیوان حافظ است و همیشه آن را همراه خود دارد. آن‌روحانی به شیخ‌حسین می‌گوید: «ولو اینکه آدم‌های نفهم تحمل نکنند که من آخوند دیوان حافظ زیر بغل دارم.» پیش از جداشدن و خداحافظی، سید روحانی به شیخ‌حسین می‌گوید «شما وظیفه‌تان در منبر این است که تا آخر عمرت فقط راجع به خدا بحث کنی، فقط خدا را به مردم معرفی کن، فقط مردم را با خدا آشنا کن!»

* توبه جلال عظیمی و تبدیل کافه به رستوران اسلامی

توبه جلال عظیمی، یکی از خاطرات مربوط به توبه‌ها و بازگشت‌ها در کتاب زندگی شیخ‌حسین انصاریان است. این‌فرد که صاحب باغ و کافه بزرگی در عظیمیه کرج بوده، امارت خود را در اختیار جوانانی قرار داده بود که در پی انحراف و مقاصد غیراخلاقی اختلاط زن و مرد بودند. اما یکی از دوستانش او را به جلسه دعای ندبه شیخ احمد کافی می‌برد و جلال موفق به توبه می‌شود. به این‌ترتیب کافه‌اش نیز تبدیل به چلوکبابی اسلامی می‌شود و خبر توبه جلال عظیمی با عکس و جزئیات در روزنامه اطلاعات منتشر شد.

* دوستی با حاج محمد رسول‌زاده

دیگر شهری که شیخ‌حسین انصاریان از آن دوست و رفیق دارد، کاشان است. او در خاطرات خود به رفاقت و دوستی با حاج‌محمد رسول‌زاده اشاره کرده که با همکاری چند انقلابی دیگر در کاشان، «دکتر نرجس یهودی بهایی‌شده» را کشت.

* خودنویسی که آیت‌الله میلانی هدیه داد

یکی از خاطرات شیخ‌حسین انصاریان از مراجع شیعه به‌ویژه آیت‌الله سیدهادی میلانی، مربوط به هدایایی است که این‌مرجع به او داده است. او می‌گوید: «آیت‌الله سید هادی میلانی دو هدیه به من دادند: یکی اجازه علمی و دیگری یک خودنویس نوک طلایی که با آن قبل از انقلاب چند کتاب و بعد از انقلاب هم کتاب دوازده‌جلدی عرفان اسلامی را نوشتم.»

ادامه دارد...

برچسب‌ها