کارگردان فیلم‌ کوتاه «کپسول» ضمن مرور تجربه‌های خود از فرآیند طراحی و تولید این پروژه، عنوان کرد که به عوامل این فیلم کوتاهش ظلم کرده است.

خبرگزاری مهر -گروه هنر-زهرا منصوری؛ سینمای کوتاه ایران، در سال‌های اخیر به چنان استقلال و اعتباری دست پیدا کرده که خارج از سایه بلند تحولات سینمای بلند در چرخه تولید و اکران، توانسته است نگاه علاقه‌مندان سینما را به سمت خود جلب کند و فراتر از ویترین جشنواره‌ها، مخاطبانی پیگیر بیابد.

«فیلم کوتاه» یکی از محصولات بصری مهم و جریان‌ساز در دنیای جدید محسوب می‌شود و به همین دلیل دیگر به‌سختی می‌توان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت.

به همین منظور سرویس هنر خبرگزاری مهر تلاش دارد با سرفصل ثابت «هر هفته یک فیلم کوتاه در مهر» به معرفی بخشی از تولیدات «سینمای کوتاه ایران» در قالب گفت‌وگو با عوامل این آثار بپردازد.

فیلم کوتاه «کپسول» چهلمین فیلم کوتاهی است که در قالب این سلسله گفت‌وگوها، میزبان عواملش بودیم.

«کپسول» روایتی انتزاعی و تلخ از موقعیت انسان‌هایی را به تصویر درآورده است که اسیر چرخه معیوب مصرف‌گرایی در فضایی شبه‌صنعتی شده‌اند.

آنچه می‌خوانید حاصل گفت‌وگوی خبرگزاری مهر با محمدمهدی رسولی کارگردان و رضا صالحی تصویربردار فیلم کوتاه «کپسول» است.

* فیلم‌کوتاه «کپسول» فضایی متفاوت دارد. ریشه این تفاوت در فیلمسازی در کجاست و چه نسبتی با سینمای کوتاه داشته‌اید؟

محمدمهدی رسولی: من از دوران نوجوانی و حوالی ۴۵ سال پیش، فیلم‌کوتاه می‌ساختم. آن زمان با دوربین سوپر ۸ فیلم می‌ساختم که برای هر فیلم باید نگاتیوها را به آلمان می‌فرستادیم تا بعد از شستشو تصاویر ظاهر شود و اگر حتی یک پلان در فیلم اشتباه شده بود، کل این فرآیند که حدود ۵۰ روز طول می‌کشید، باید دوباره تکرار می‌شد! فضای مخوف و عجیبی را تجربه می‌کردیم که فیلمسازی امروز، در قیاس با آن یک اتفاق کاملاً فرخنده است.

رسولی: قریب به ۱۵ سال پیش از تلویزیون بیرون آمدم و احساس کردم بعد از مشق‌هایی که نوشته بودم، می‌توانم فیلم اولم را بسازم. احساسم هم این بود که سینما جای شوخی کردن نیست. من از فضای نقاشی می‌آمدم و بعد از مسیر ادبیات به تئاتر و صحنه رسیدم. همه این‌ها اندوخته‌هایی بود که به درد سینما می‌خورد

* یعنی معتقدید فیلمسازی سهل‌تر شده است؟

رسولی: نه سهل‌تر نشده است، چرا که فیلمسازی هیچ‌گاه کار ساده‌ای نبوده و نیست. بلکه به واسطه امکاناتی که در دسترس قرار گرفته، چنین تصوری نسبت به آن به‌وجود آمده است که همه فکر می‌کنند، کار سهلی است. شرایط به گونه‌ای شده است که هر کس دسترسی به دوربین دیجیتال دارد و می‌تواند تصویری را ثبت کند، فکر می‌کند می‌تواند فیلمسازی کند. از منظر همین فراگیری هم شاید اینگونه به نظر می‌رسد که فیلمسازی سهل‌تر شده است.

قریب به ۱۵ سال پیش از تلویزیون بیرون آمدم و احساس کردم بعد از مشق‌هایی که نوشته بودم، می‌توانم فیلم اولم را بسازم. احساسم هم این بود که سینما جای شوخی کردن نیست. من از فضای نقاشی می‌آمدم و بعد از مسیر ادبیات به تئاتر و صحنه رسیدم. همه این‌ها اندوخته‌هایی بود که به درد سینما می‌خورد. طی این ۱۵ سال به‌دنبال آهویی می‌دویدم که مدام در غبار گم می‌شد! بعد از این ۱۵ سال ناگهان فیلمنامه‌ای از ما تصویب شد و گفتند برای ساخت آن باید نمونه کاری ارائه دهید.

به همین دلیل سراغ ساخت این فیلم‌های کوتاه رفتم. بعد که این فیلم‌ها ساخته شد، ارشاد استان به ما گفت نیازی به آن‌ها نیست و مهم تهیه‌کننده است! ارشاد می‌گوید اگر ما فیلمنامه‌ات را تصویب کردیم و نتوانستی تهیه‌کننده‌ای برای آن پیدا کنی، دیگر به ما مربوط نمی‌شود. یکی از دوستان سلیم من یعنی رضا صالحی، یکی از بازوهای موفقیت من در تولید کارهایم بود و بعد از بررسی‌هایی که روی فیلمنامه‌ها داشتیم، چهار فیلمنامه کوتاه را برای کار کردن انتخاب کردیم. یکی از آن‌ها همین «کپسول» بود.

محمدمهدی رسولی

* که احتمالاً فرآیند تولید دشوارتری هم نیاز داشت.

رسولی: بله. وقتی وارد کار شدیم دیدیم کار بسیار سختی است. در فیلم بلند داستانی، تهیه‌کننده‌ای به میدان می‌آید و خیالت بابت هزینه‌ها راحت است اما در سینمای کوتاه لاجرم باید از جیب خودت خرج کنی و به‌گونه‌ای انگار می‌دانی قرار هم نیست، بازگشت سرمایه‌ای داشته باشی! همه این مسائل می‌توانست ما را ناامید کند، اما سراغ تولید آن رفتیم.

* لوکیشن فیلم فضای خاصی دارد، همه دکورها را ساخته‌اید؟

رسولی: وقتی لوکیشن آماده را انتخاب کردیم، مشکلات آغاز شد. خیلی از فضاهای داخلی را ساختیم اما فضای کلی آنجا را به‌صورت آماده در اختیار داشتیم.

* پس، تولید پرهزینه‌ای داشته‌اید.

رسولی: نه. واقعاً هزینه‌بر نبود و درباره آن توضیح می‌دهم. اشاره کردم که با انگیزه یک کار سینمایی می‌خواستم یک نمونه بسازم. می‌خواستم ببینم آیا هنوز حوصله و انرژی ساخت چنین اثری موجود است؟ از آنجایی که کار نیاز به جلوه‌های ویژه هم داشت، تا چند ماه بعد، درگیر پس‌تولید آن بودیم. به نوعی در فرآیند تولید این فیلم، از همه دوستان‌مان سواستفاده کردیم، چراکه پول کافی در اختیار نداشتیم!

نمایی از پشت‌صحنه فیلم‌کوتاه «کپسول»

* یعنی همه کار رفاقتی پیش رفت؟

رسولی: خیلی از دوستان دستمزد نگرفتند و آن‌هایی هم که حساب و کتاب داشتند، کاملاً دوستانه با ما کنار آمدند. ما از ابتدا می‌دانستیم با چه کاری طرف هستیم. در جریان سختی‌های آن بودیم. خودم احساس می‌کنم خیلی ظلم کردم به همه بچه‌ها! (می‌خندد)

البته سینما اصولاً بی‌رحم است. برای خود من اما این فیلم کوتاه حکم یک آزمایش را داشت. می‌خواستم بدانم مرد این میدان هستم یا نه. که شکر خدا به نتیجه رسید، هرچند بعد اجازه ساخت فیلم سینمایی را به ما ندادند! طی ۲ سال اخیر فیلمنامه دیگری نوشته‌ام که اگر ساخته نشود، خداحافظی من از سینما خواهد بود. ۱۵ سال نوشتم و ساخته نشد، دیگر کم آورده‌ام!

صالحی: حتی درباره مسائلی مانند رنگ تصاویر، شاید برخی آن را به پس از تولید موکول کنند اما آقای رسولی این وسواس را داشت که همه‌چیز را همان حین تصویربرداری باید می‌دید و چک می‌کرد. به دلیل همین وسواس‌ها هم وقتی امروز فیلم را می‌بینید، حس می‌کنید که بهترین استفاده از فضاها در آن صورت گرفته است

* آقای صالحی شما در مقام تصویربردار چطور با این پروژه همراه شدید؟

رضا صالحی: من در کرج زندگی می‌کنم و در سال ۸۹ با گروهی از دوستان کار تئاتر می‌کردم. آقای رسولی آن زمان برنامه‌ای به نام «اکسیژن» در تلویزیون ساخته بودند که اجرای آن را شهاب حسینی برعهده داشت. مجموعه دیگری را به نام «آب» هم در دنباله آن کار ساختند. آقای رسولی یک هنرمند در چند حوزه هستند و من در همه حوزه‌ها خودم را شاگرد ایشان می‌دانم.

قسمت سوم این سه‌گانه بعد از «اکسیژن» و «آب» برنامه‌ای به نام «تربت» بود که دوستان من در تولید آن مشارکت داشتند. من تصویری از پشت‌صحنه آن کار دیدم و وقتی دوستانم را آنجا دیدم در دلم گفتم ای خدا کاش من هم حضور داشتم!

۲ روز بعد یکی از رفقا تماس گرفت و از من دعوت به کار کرد. برای بازی در یک سری ویدیوکلیپ به آن پروژه رفتیم و از آن زمان تا امروز شاگردی آقای رسولی را می‌کنم. آقای رسولی در این سال‌ها کارهای بسیاری را انجام داده‌اند و بنده کمتر هنرمندی با این تنوع در آثار را سراغ دارم. وقتی بحث ساخت فیلم کوتاه «کپسول» مطرح شد، به نظرم کار بسیار متفاوتی بود. فضای سوررئال و نوع متفاوت نگاه موجود در آن، در آثار خود آقای رسولی هم خیلی خاص بود.

* چالش اصلی خود شما به‌عنوان فیلمبردار در این پروژه چه بود؟

صالحی: بالاخره از آنجایی که فضای روایت خیلی خاص بود، از ابتدا می‌دانستیم که قرار نیست کاری با پروداکشن ویژه و بزرگ انجام دهیم. قرارمان این بود که همه فرآیندها خیلی خلاقه پیش برود. مواجهه با این جنس چالش‌ها هم همواره از درس‌هایی بوده که من در کارهای آقای رسولی فراگرفته‌ام. در عین خلاقیت، هیچ‌گاه کیفیت فدا نمی‌شود. در عین حال برای ساخت «کپسول» این هراس را هم داشتم که اگر تصویر این فیلم درست درنیاید، کار اساساً درنخواهد آمد.

حتی درباره مسائلی مانند رنگ تصاویر، شاید برخی آن را به پس از تولید موکول کنند اما آقای رسولی این وسواس را داشت که همه‌چیز را همان حین تصویربرداری باید می‌دید و چک می‌کرد. به دلیل همین وسواس‌ها هم وقتی امروز فیلم را می‌بینید، حس می‌کنید که بهترین استفاده از فضاها در آن صورت گرفته است.

رضا صالحی

* آقای رسولی از نظر مضمونی می‌توان روایت «کپسول» را روایت آدم‌های گرفتار در یک زندگی صنعتی دانست؟ تاکنون این بازخورد را از مخاطبان گرفته‌اید که فضای این فیلم یادآور فیلم «پلتفرم» است؟

رسولی: با این فیلم می‌توان یاد خیلی فیلم‌های دیگر هم افتاد. سینما اساساً همین‌گونه است و کسی نمی‌تواند ادعا کند که تمام ایده‌هایش از آن خودش است. کار فیلمسازی جذب همین ایده‌ها از بیرون است. در عین حال از آنجایی که این جنس از فیلمسازی در سینمای ما و مشخصاً سینمای کوتاه ما کمتر تجربه شده است، وقتی با نمونه‌ای مواجه می‌شویم، انگشت اشاره‌ها به سمت آثار مشابه آن می‌رود. این مساله و معضل عمده سینمای ما است.

رسولی: روایت یک خطی و سوررئال این فیلم می‌شود اینکه؛ «اگر غذا می‌خواهی، باید غذا شوی!» همین پارادوکس عجیب و غریب در فیلم وجود دارد. همین ایده اولیه، اساساً یک ایده آخرالزمانی است. در فیلم «آخرین نبرد» ساخته لوک بسون هم با همین درونمایه مواجه هستیم

«کپسول» هم از نظر درون‌مایه و هم از منظر بصری، جزو آثاری است که کمتر نمونه آن در سینمای ایران تجربه شده است. همان سالی که این فیلم در جشنواره فیلم کوتاه جایزه گرفت، همچنان برای مخاطبان فیلم این مساله و کنجکاوی درباره نمونه‌برداری از آثار خارجی وجود داشت. فارغ از این مساله درباره نکته مضمونی‌ای که به آن اشاره کردید باید بگویم بله، فیلم هم درباره این نکته است و هم نگاهی آخرالزمانی نسبت به مقوله «بودن» دارد. کیفیت «انسان بودن» در فیلم موضوعیت دارد.

روایت یک خطی و سوررئال این فیلم می‌شود اینکه «اگر غذا می‌خواهی، باید غذا شوی!» همین پارادوکس عجیب و غریب در فیلم وجود دارد. همین ایده اولیه، اساساً یک ایده آخرالزمانی است. در فیلم «آخرین نبرد» ساخته لوک بسون هم با همین درونمایه مواجه هستیم. من خودم اگر بخواهم درباره تاثیرپذیری از فیلمی بگویم، بیشتر به این فیلم لوک بسون اشاره می‌کنم تا «پلتفرم». اگر فیلمسازی مدعی شود که آنچه ساخته، فقط و فقط اثر خودش بوده، او یک دروغ‌گوی ناشی است! شما هم باور نکنید.

* انگار سینما برای شما خیلی جنبه فرم‌گرایانه دارد و این سبک کارگردانی را کمتر در سینمای ایران شاهد هستیم.

رسولی: یکی از نکاتی که خیلی به سینمای ما آسیب زده، این نگاه است که می‌گوید فرم از محتوا جدا است. به‌ویژه در نسل ما این بحث‌ها زیاد بود اما در قرائت‌های امروز از مقوله زیبایی‌شناسی، دیگر فرم و محتوا قابل تفکیک از هم نیستند. همه اجزا به‌هم پیوستگی دارند و این پیوستگی و یکدستی، به تعبیر «ساختار» می‌شود. در داستان‌نویسی هم من این موضوع یعنی تلفیق فرم و محتوا را تجربه کرده‌ام. فرم و محتوا اساساً همزاد هستند و گویی یک جسم واحد دارند.

درباره روایتی مانند «کپسول» هم وقتی درون‌مایه آخرالزمانی است، اصلاً نمی‌توان سراغ فضای رئال رفت. در عین اینکه این مساله حد و حدود مشخصی دارد. مرز کار را باید درست پیدا کنی تا از نظر فرم روایت، آنقدر گرفتار فرمالیسم نشوی که خروجی‌ات تبدیل به «پلتفرم» شود و حال مخاطب را بد کند.

* فکر می‌کنید مخاطب هدف این فیلم چه گروهی می‌تواند باشد؟

صالحی: نگاهی که آقای رسولی در فیلمسازی دارند، غالباً محدود به یک جغرافیا و زمان مشخص نیست. از ابتدا هم قرار نبوده روایت محدود به جغرافیا و زمان خاصی باشد. در عین حال کاراکتر اصلی روایت خاصی دارد که همه مخاطبان آن را درک می‌کنند. همه ما جنسی از تنهایی را تجربه کرده‌ایم و به همین دلیل معمولاً تنهایی را خوب درک می‌کنیم. جنس تنهایی این کاراکتر هم به‌گونه‌ای است که گویی در میان ساخته‌های خودش محصور شده، او گرفتار حصاری است که خودش برای خودش ساخته است. به همین دلیل هر آدمی تنهایی او را درک می‌کند. پیله‌ای هم که در روایت داریم، به نوعی پیله تنهایی این آدم است که همه آدم‌ها آن را دارند. در عین حال عین رنگ فیلم که تلاش کردیم هیچ رنگ خاصی در آن نباشد، معنای خاصی را هم به فیلم تحمیل نکردیم و برداشت نهایی را به مخاطب واگذاشتیم.

* از این منظر یعنی مخاطب آزاد است هر برداشتی از فیلم شما داشته باشد و هر چه برداشت کرد، از نگاه شما موردپذیرش است؟

رسولی: بله. هنر همیشه همین‌گونه است. اگر این اتفاق رخ ندهد، یعنی شما خودت را به اثرت الصاق کرده و بیانیه صادر کرده‌ای! گویی یک جمله طلایی داشته‌ای که آن را بالای سر کارت نصب کرده‌ای! این رفتار، به معنای دست کم گرفتن مخاطب است.

صالحی: کارهایی از این جنس، از همان لحظه ابتدایی، ذهن شما را به‌عنوان مخاطب درگیر می‌کند. در عین اینکه المان‌های سرگرم‌کننده هم در آن نیست.

رسولی: بهتر است بگوییم فیلم تزئینات اضافه ندارد.

صالحی: دقیقاً. فیلم ویژگی‌هایی دارد که شاید موردپسند همه نباشد اما مهم این است که شخصیتی در دل این روایت قرار دارد که گویی در ذهن تک‌تک ما هم وجود دارد و بخشی از ترس‌های ما را نمایندگی می‌کند.

رسولی: بله. کاراکتر به‌شدت ترسناکی است که همه‌مان به‌شدت هم او را می‌شناسیم. با اینکه همه چیز در فضای این فیلم خنثی است اما این شخصیت را می‌شناسیم.

* آقای رسولی شما اشاره کردید که تجربه نویسندگی هم دارید، آیا می‌توان این فیلم‌کوتاه را اقتباسی از آثار داستانی شما دانست؟

رسولی: من تقریباً ۵ یا ۶ سالم بود. برادرم یک ضبط صوت خریده بود و صدای افراد خانواده را ضبط می‌کرد. در میان آن نوارهای کاست، صدایی از من موجود است که در آن دارم درباره نقاشی‌ای که آن زمان در قطار کشیده بودم، توضیح می‌دادم. در آن سن نقاشی‌ای از غبارهایی که در شیار نوری دیده بودم، کشیده بودم. حالا در آستانه ۶۰ سالگی، حس می‌کنم هنوز دارم در آن ستون نور، به دنبال ذرات غبار می‌گردم. این ویژگی در اشعار و داستان‌هایم وجود دارد و در فیلم‌هایم هم همین‌طور است. بیش از ۳۰ عنوان کتاب از من منتشر شده است که در همه آن‌ها این نگاه وجود دارد. حتی در ۲۰ سالی که در تلویزیون وقتم را تلف کردم و آثاری را ساختم هم همین نگاه را داشتم. من هنوز در حال ترسیم یک ستون نور، در دل تاریکی هستم. اصل موضوع همین است که هر کسی گم‌شده خودش را ترسیم می‌کند و من هم حس می‌کنم، گم شده‌ام «نور» است.