خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: هنوز به خیابانهای اصلی نرسیده، معلوم است امروز مثل روزهای دیگر نیست. از کجا؟ از ترافیکی که حتی به کوچه و خیابانهای فرعی هم رسیده؛ «یلدا» همهشان را قفل کرده است، شلوغی خیابانها حتی برای موتوریها هم استثنا قائل نشده و آنها که همیشه از چپ و راست لیز میخورند و از ماشینها جلو میزنند، حالا پشت هم گیر افتادهاند و جای سوزن انداختن در خیابانها باقی نگذاشتهاند.
اما صدای بوق پشت این ترافیک سرسامآور، مثل همیشه نیست. خیلی کمتر از آن است که انتظارش را داشتم. انگار شب یلدا، روی صبر و احترام آدمهای این شهر اثر گذاشته باشد! انگار هر رانندهای میداند ماشین کناریاش هم دل به این ترافیک زده تا امشب سری به عزیزانش بزند و یک دقیقه بیشتر کنارشان باشد. اگر فردا یکم دی ماه امسال، شاخص آلودگی هوا سر به فلک بکشد، نمیتوانیم گلایه کنیم؛ از ماست که بر ماست!
دیروز غروب خیابانهای شهر پر شده بود از آدمهایی که یک پاکت را زیر بغل زده بودند و سمت خانههایشان میرفتند؛ بستههای یلدایی که ادارهها و شرکتها و سازمانها به کارکنان خود میدهند. انگار اقتصاد ما کارمندزا شده است، وگرنه محال ممکن است که این تعداد پرشمار از جمعیت شهر، کارمند باشند و بسته ارزاق گرفته باشند!
بوی التقاط میآید
از مرکز شهر به بالاتر که میروی، بوی التقاط بیشتر حس میشود. از تزئین خانهها و مغازهها گرفته تا طیف اجناس فروشی میتوان فهمید که یلدای اینجا با یلدای پایین شهر فرق داد. چه فرقی؟ التقاطش با کریسمس! مردم این محلهها، «یلداکریسمس» را به هم تبریک میگویند و مغازههای این محلهها، محصولاتشان را با عنوان بسته «یلداکریسمس» با قیمتهای حداقل ۲۰ میلیون تومانی تقدیم میکنند.
پدیده جدید یلداکریسمس از همان عجایبی است که مورخان میتوانند آن را به عنوان یک پدیده نامتناجس ثبت کنند؛ پدیدهای که کارشناسان به آن «اگزوتیک» میگویند؛ یعنی زمانی که اهالی یک فرهنگ، از عناصر فرهنگی دیگر استفاده میکنند که متعلق به آنان نیست و سعی میکنند آن عناصر را از آن خود کنند.
این میتواند پیامد مدرنیته باشد یا منحط شدن انسان یا شاید هر دو، مشخص نیست؛ اما اینکه سنتها و فرهنگها، در دست انسانهای منحط تغییر هویت میدهد، غمانگیز است. سنتی که باعث جمع شدن «خانواده» کنار پدربزرگ و مادربزرگ خود میشده، حالا دختر و پسرهای جوان را زیر سقف پاساژهای بزرگ کشانده که تزئینات یلدایی و کریسمسی را با هم پیوند زدهاند.
قیمتها، تحت نظارت مسئولان بالاست!
خلوت بودن شیرینیفروشی و خشکبار فروشیها در محلههای پر رفت و آمد جلب توجه میکند. شیرینیفروشی شب یلدا کاسبی نکند، کی کاسبی کند؟ وقتی با صاحب یکی از شیرینیفروشیهای محله دروازه شمیران حرف میزنم و دلیل این خلوتی را جویا میشوم، میگوید: «از زمانی که نبش خیابانها فروشگاههای بزرگ و زنجیرهای و چند هزار متری باز کردهاند، دیگر محلهها و مغازههای کوچک خلوت شده. قیمت محصولات این فروشگاهها به خاطر خرید عمده مواد اولیه کمتر است، تنوع بیشتری هم دارند.»
حرفش درست است؛ هرچه فروشگاهها و پاساژهای بزرگ شلوغ و پر رفت و آمد است، مغازههای کوچک محلی سرشان خلوت مانده است. انگار هرچه تعداد فروشگاههای بزرگ و زنجیرهای بیشتر میشود، بیشتر میتوان صدای شکسته شدن کمر اقتصادهای خُرد محلی را شنید. آخر این داستان، هیچ بعید نیست کاسب سابق محله، تبدیل به کارگر فروشگاه بزرگ زنجیرهای شود...
روزهای اخیر، شلوغی نمایشگاههای اتومبیل هم تعجببرانگیز بود و دست کمی از مغازههای و فروشگاهها نداشت! یکی از مالکان نمایشگاه ماشینهای چینی خیابان انقلاب «یلدا» را علت این شلوغی چند روزه میداند: «مردم این جور مناسبتها مثل یلدا و عید دوست دارند هر جور است جیبهایشان را یکی کنند و با ماشین جدید و نو بروند خانه فامیل! به خاطر همین بنگاههای معاملات ماشین این روزها شلوغ میشوند. چه چیز هم بهتر از ماشین چینی! با اینکه از لحاظ ساخت و موتور تعریفی ندارند ولی برای خیلیها همین ظاهر لوکس کافی است.»
بازارهای میوه و ترهبار شلوغترین این شبها بوده؛ تقریباً جای نفس کشیدن ندارند. پسته و بادام را شاید بشود بیخیال شد، اما انار و هندوانه جذابیت سفره و میزهای شب یلدا است که رنگ قرمزش، خانوادهها را دور هم جمع میکند. میوهفروش خیابان قائممقام از فروش بهترش نسبت به سال قبل میگوید. او هم مثل خیلی فروشندههای دیگر امسال هم بستههای میوهخشک را به محصولاتشان اضافه کردهاند. فروشنده میگوید: «اگر بگویم فروش همین میوهخشکها دستکمی از فروش هندوانه و انار نداشته است، باور میکنید؟»
بنا بر آنچه در بازارهای مختلف در این چند روز مشاهده کردم، تقریباً قیمتها با آنچه مسؤولان اعلام کردهاند تفاوتی ندارد؛ البته اگر نیمه شمالی شهر و بچههای بالا را حساب نکنیم. آنجا نه خریدار دغدغه قیمت محصول را دارد و نه گرانفروشی برای فروشنده حرف جدیدی است که حساب و کتاب و نظارت سرش شود.
با همه اینها بازه قیمتها، بازه بزرگ و یلهای است؛ شبهای منتهی به یلدای ۱۴۰۲ انواع آجیل از کیلویی ۲۶۰ هزار تومان تا ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان به فروش میرسد. تجربه نشان میدهد این بازه بی سر و ته، میتواند برای مردم دردسرساز باشد. خریداران زیادی میگویند برخی فروشندهها با تکیه بر همین مسأله، سرکیسهشان کردهاند و آجیل بیکیفیت را به جای محصول درجه به آنها فروختهاند.
البته مثل همیشه میدانهای میوه و ترهبار انتخاب بهتر و مقرون به صرفهتری هستند و میتوان با هزینه کمتری نسبت به مغازهها، میوههای شب یلدا را از آنها خریداری کرد. آن هم روزهایی که برخی میوهفروشیها و مغازهها با بستهبندی کردن بعضی میوهها، آنها را به عنوان «پک شب یلدا» با قیمتهای چند برابری به فروش میرسانند.
در مجموع میتوان گفت بازار شب یلدا تقریباً کنترل شده است اما همین قیمتها برای چند خانوادهای که با آنها صحبت کردم سنگین بوده و آنها را برای یک پذیرایی ساده یلدایی به زحمت سنگین اقتصادی انداخته است.
حتی اگر یلدا نباشد…
این روزها کاسبها، مشغول کسب و مردم، کم یا زیاد خرید میکنند؛ اما این شهر جایی دارد که شب یلدا ذرهای در اولویت آدمهایش نیست. چشمم به بیمارستان نزدیک میدان ولیعصر (عج) میخورد؛ بیمارستان خلوت تر از همیشه بود. شاید مردم یک شب یلدا را از بیماریها و بیمارهایشان مرخصی گرفتهاند.
چند نفری در محوطه بیمارستان نشستهاند. اضطراب چهرههایشان را میشود از دور هم فهمید. در حیاط بیمارستان، کنار یک پیرمرد حدوداً شصت ساله مینشینم. همسرش مبتلا به سرطان است و در بخش مراقبتهای ویژه بستری است.
سخت حرف میزند. جان و توانی ندارد که چیزی از حال و روزش بگوید: «این زندگی چهل سال با عشق ادامه داشته تا اینکه همسرم امسال به سرطان مبتلا شد و زندگیام بعد این همه سال به خاک نشست. غم، همه اطرافم را گرفته است.»
یادش نیست که امشب یلدا است: «روزها برای من نمیگذرد، هر روز پی پیدا کردن این دارو و آن داروی شیمیدرمانی میچرخم؛ داروهایی که سخت پیدا میشوند. سختتر از همهچیز آن است که همسرم را باید روی تخت آی سی یو ببینم…»
غم پیرمرد، تمام وجودم را میگیرد. نمیدانستم بروم یا بمانم. دیوان حافظی که همراه داشتم را به پیرمرد دادم تا تفألی بزند و به قدر یک بیت حافظ خواندن، حق شب یلدا را ادا کرده باشد. حافظ برای پیرمرد اینطور شعر خواند: «مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید؛ که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید…»
جایی که مردم و خانوادههایشان دغدغه سلامتی عزیزانشان را به دل دارند؛ زیاد خبری از یلدا نیست؛ آنها امید آن را به دل دارند که یک شب دیگر آرام و سلامت دور هم جمع شوند. برای آنها شبِ سلامتی همه خانواده و خداحافظی با این حیاط بیمارستان، خوشترین و شیرینترین و طولانیترین شب سال است، حتی اگر یلدا نباشد…