خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: ادبیات کودک و نوجوان هنگامی پدید آمد که بزرگسالان متوجه شدند کودکان و نوجوانان به سبب گنجایشهای شناختی و ویژگیهای رشدی خود آمادگی پذیرش متنهای بزرگسال را ندارند و به متنهایی نیاز دارند که پاسخگوی دوره رشد و نیازهای آنها باشد.
ژانر مورد اشاره، گونههای مختلفی دارد؛ از داستانهای مصور تا داستانهای فانتزی که امروزه از رایجترین گونهها در اینحوزه است. شعر و ادبیات منظوم نیز زیرمجموعه دیگری از اینژانر است. همچنین افسانههای کهن گونهای گستردهاست که به فراوانی در اختیار این گروه سنی قرار میگیرد. بسیاری از نوشتههایی که کودکان میخوانند از جمله کتابهای درسی، کتابهای علمیآموزشی و دانشنامهها از گونههای مختلف ادبیات غیرداستانی است. ایرج جهانشاهی با انتشار مجلات پیک و توران میرهادی همراه گروهی از متخصصان با انتشار فرهنگنامه کودک و نوجوان، ادبیات غیر داستانی کودک را در ایران رونق دادند.
اینروزها فضای مجازی بخش زیادی از اوقات فراغت کودکان و نوجوان را دربرگرفته و ادبیات کودک و نوجوان هم برای خود ویترینی دارد اما...
برای بررسی وضع موجود ادبیات کودک و نوجوان، پروندهای را در خبرگزاری مهر باز کردیم که قسمت اولش به گفتوگو با جمال الدین اکرمی، نویسنده، مترجم و تصویرگر ایرانی کتابهای کودک و نوجوان اختصاص دارد.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
* آقای اکرمی از نظر شما مهمترین وجه داستانهای کودک و نوجوان چیست؟
ما ادبیات را به دو بخش اصلی داستانی و غیر داستانی تقسیم میکنیم. زمانی که درباره ادبیات داستانی صحبت میکنیم طبیعتاً باید بتوانیم بپذیریم که ادبیات مثل هنر یک وظیفه دوگانه دارد در درجه نخست شناخت و دادن شناخت به خواننده و دوم رعایت اصل زیبایی شناسی مد نظر است.
زمانی که کودکان به سمت کتاب میروند جدا از بحث جذابیت تأثیر در متن به عنوان گام نخست آنچه که برایشان جذاب است داستان است؛ یعنی ماجرایی که یک کتاب دنبال میکند. لایه پنهان این ماجراخوانی عناصر دیگری مثل سوادآموزی است که عمدتاً شناخت دایره واژگانی بیشتر از طریق کتاب را مهیا میکند همچنین سبب آشنایی کودک با دنیای پیرامونی خود میشود. در بخشهای دیگر عناصری مانند خیال انگیزی جذاب ترین بخش کتاب است که بخش زیبایی شناسی را برای کودکان دنبال میکند. خیال انگیزی عنصری است که به کودک کمک میکند جهانی فراتر از جهان خود جستوجو کند تا بتواند تصور کند میتواند با دنیایی آشنا شود که در جهان واقعی خودش کمتر اتفاق میافتد.
در دهه نخست مثلاً ۱۳۰۰ به سمت سالهای دهه ۴۰ بیشترین شکل ادبیات کودکان به شکل بازنویسی افسانهها بود و در این دهه فرصت داشتیم که ادبیات کودک استقلال بیشتری پیدا کند و فرصت بدهد به کودک تا با دنیای فانتزی و تخیلی رو به رو شود.
شاید جنبههای دیگر زیبایی شناسی را در همذات پنداری کودکان با آدمها و جهان دیگر باید ببینیم، همذات پنداری که در آن جستوجوی صلح، محبت، مهرورزی و تعهد به جامعهای که در آن زندگی میکند وجود دارد، اینها لایههای پنهانی هستند که شاید در درجه نخست دیده نشوند اما فرصتهایی وجود دارد که در دنیای آینده کودکان به هنگام بزرگ شدن به اهمیت آنها پی می ببرند و این کلیدواژهها در وجود آنان نهادینه میشود و برای او مهم است که صلح یکی از جنبههایی است که جهان به آن نیازمند است و ادبیات نقش خیلی مهمی را در پرورش حس صلح، دوستی، تعهد و مسئولیت دارد.
طبق تحقیقات بچههایی که کتاب میخوانند بهتر مفاهیم درسی را متوجه میشوند به این دلیل که کتابخوانی به دایره واژگانی کودک کمک میکند که در واسپاری متون درست سریعتر عمل کند و حافظه گستردهتری داشته باشد و از طریق ادبیات داستانی جهانی را جستوجو کند که شاید در متنهای کتابهای درسی نتواند به آنها دسترسی داشته باشد.
در دهههای گذشته عنصر خیال پردازی این چنین قوی نبود و ادبیات کودک و نوجوان مفهوم کودکی خود را به دست نیاورده بود تا اینکه بزرگترها این باور را پذیرفتند که کودکان میتوانند تخیل فوق العاده ای را داشته باشند حتی بسیار بیشتر از ما بزرگترها و آمیختگی دنیای رایانه بچهها که در دسترس آنهاست با جهان کاغذی فرصتی را به وجود آورد که در گذشته وجود نداشت
* ادبیات کودک و نوجوان امروز جامعه ما نسبت به دهههای گذشته چه تغییراتی کرده است؟
اگر بخواهیم عنصر اصلی تغییر در ادبیات کودک را از نظر کمیت و یا کیفیت و محتوا با دهههای گذشته مقایسه کنیم، طبیعتاً اتفاقات عمدهای افتاده است. از نظر کمیت امکان چاپ کتاب برای کودکان بیشتر شده است. همچنین گسترش کمی ناشران، نویسندگان، شاعران و منتقدان در حوزه ادبیات کودک، عناصری مانند گرافیک و یا گسترش صنعت چاپ همگی بر روی این مساله تأثیر داشتند و تغییرات فراوانی در ادبیات کودک را نسبت به گذشته به وجود آوردهاند.
در زمینه کیفیت نیز جدا از امکان فضای مجازی که در دسترس کودکان است تا بتوانند خوانش کتاب را از آن طریق دنبال کنند، در بخش کتابهای کاغذی نیز شاهد برتری جهان فانتزی در مقایسه با جهان واقعی در ادبیات کودک هستیم. به بیان دیگر ادبیات واقع گرا منهای بخشهای افسانهای و یا بخشهایی که به بازنویسی افسانهای بر میگردد سبب واقع گرایی جهان ادبیات کودک شده است.
در دهههای گذشته عنصر خیال پردازی این چنین قوی نبود و ادبیات کودک و نوجوان مفهوم کودکی خود را به دست نیاورده بود تا اینکه بزرگترها این باور را پذیرفتند که کودکان میتوانند تخیل فوق العاده ای را داشته باشند حتی بسیار بیشتر از ما بزرگترها و آمیختگی دنیای رایانه بچهها که در دسترس آنهاست با جهان کاغذی فرصتی را به وجود آورد که در گذشته وجود نداشت.
جستجوی فانتزی، تخیل فراتر از جهان واقعی و فراتر از جهان افسانهها امکان تازه ای را به کودکان میدهد حتی این مساله در زمینه ادبیات نوجوان هم از لحاظ کمیت و کیفیت اتفاقات تازه ای را رقم زده است به طوری که میبینیم رمانهای نوجوان سرشار از بازنویسی اسطورههایی است که درون مایهای از گذشته دارند اما شکلهای بازسازی آن بسیار فراتر از جنبههای تخیلی است که در گذشته وجود داشته و به نوجوان این امکان را میدهد که با نویسندههایی رو به رو شوند که به خود اجازه دادند بال و پری به فضای افسانهها، دنیای اسطورهها، پهلوانی و داستانهای فانتزی محض بدهند. یعنی نویسندهها فضایی را خلق میکنند که در دنیای واقعی شاید به هیچ وجه قابل بازسازی نباشد مگر در شکل سینمایی آن اما نویسنده آن را با ترفندهای واژگانی به ادبیات کودک راه میدهد و به این ترتیب کودک و نوجوان این فرصت را دارند که از فانتزی محض برخوردار باشند.
امروزه شخصیت آفرینیهای بسیاری وجود دارد که به نویسندگان امکان میدهد هزاران گونه آن را در تخیل کودک بپرورانند و موقعیتهایی ایجاد کنند که تنها تخیل نویسنده توانسته آن را بیافریند و به دنیای خوانش کودک و نوجوان راه دهد.
* مهمترین عنصر ادبیات کودک و نوجوان امروز ما چیست؟
من مهمترین عنصری که در ادبیات امروز وجود دارد و در ادبیات گذشته نبود را در دنیای فانتزی جستوجو میکنم؛ دنیایی که برگرفته از فضای مجازی و تولیدات آن است. عناصر دیگری که به ادبیات کودک و نوجوان امروز کمک میکند را در ترجمه کتاب می بینیم، کتاب هایی که این فرصت را میدهد که بچهها با داستانهایی از سراسر جهان آشنا شوند. همچنین وجود منتقدان و پژوهشگران زمینههای تازه ای را برای بحث نظریه ادبیات آماده میکند تا ادبیات از شکل ساده خود گذر کند و به دورهای برسد که بتوان یک شکل تطبیقی را دنبال کرد.
بارها میبینیم که از یک موضوع ساده چه بازنویسیهایی وجود دارد. تنوعهایی که در کشورهای مختلف هم به چشم میخورد و به بچهها فرصت میدهد موضوع تازه ای را زاویه دید گوناگون نویسنده های مختلف نگاه کنند و دریابند که این جهان چقدر میتواند در ادبیات شکلهای متفاوتی بگیرد و در ذهن هر نویسندهای مستقل دنبال شود به گونهای که استقلال نویسنده و خواننده بسیار متفاوت با نویسندگان و خوانندگان در یک موضوع ثابت باشد.
* بسیاری از نویسندگان و کارشناسان معتقدند دوران طلایی ادبیات کودک و نوجوان ایران دهه ۶۰ تا ۷۰ بوده است. شما جایگاه کنونی ادبیات کودک و نوجوان کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر بخواهیم بپذیریم که ادبیات دهه ۶۰ و ۷۰ کودک و نوجوان اوج ادبیات بوده، این تغییر را باید بیشتر در وجود عناصر تازه دید، منهای آن فضای کمی که برای چاپ کتاب به وجود آمد. در بخش محتوایی نیز اتفاقات بسیار جالبی رخ داد که در دهههای گذشته دیده نمیشد. مثلاً گسترش صنعت ترجمه، شعر کودک، گسترش کتاب برای نوجوانان، رمان نوجوان و پدید آمدن منتقدان و پژوهشگران ادبیات کودک را در دهههای گذشته به جریان رو به جلویی تبدیل کرده است.
اگر بخواهیم عقب گردی در دهه ۸۰ تا ۹۰ برای ادبیات کودک و نوجوان در نظر بگیریم نباید آن را از زاویه دید تلاش مترجمان، شاعران، نویسندگان و صنعت چاپ دید بلکه آن را باید در بخش دیگری جستوجو کرد که در واقع بحرانهایی است که در فضای جامعه شکل میگیرند.
رکود اقتصادی مسالهای است که به حرفه نویسندگی لطمه میزند به شکلی که نویسنده کمتر این کار را شغل اصلی خود میداند و ترجیح میدهد که در حاشیه آن را دنبال کنند این اتفاق در ادبیات بزرگسال هم وجود دارد
* یکسوال کلی! بهنظرتان نویسنده ادبیات بزرگسال چالشهای بیشتری دارد یا نویسندهای که برای کودک و نوجوان مینویسد؟
رکود اقتصادی مسألهای است که به حرفه نویسندگی لطمه میزند به شکلی که نویسنده کمتر این کار را شغل اصلی خود میداند و ترجیح میدهد که در حاشیه آن را دنبال کنند این اتفاق در ادبیات بزرگسال هم وجود دارد.
گسترش ممیزیها و موانع موجود در عرصه پاستوریزه کردن ادبیات کودک و نوجوان به ویژه در سالهای پایانی دهه ۹۰ بیان گر این است که نویسنده و حرفه نویسندگی همچنان که رو به جلوست با سد محکمی در زمینه ممیزی و یا انحصاری شدن موضوع کتاب به خصوص در بخش کتابهای مذهبی حتی در زمینه شمارگان مواجه شود؛ به این ترتیب ما شاهد کتابهای سفارشی و شمارگان بالای آن هستیم. طبیعی است که نویسنده دسترسی به پخش کتاب ندارد و این امکان را ندارد نه تنها برای آن بلکه برای ناشر هم این دسترسی وجود ندارد؛ همه این موارد از جمله عواملی هستند که سبب میشود ادبیات امروز را کم ارزش تر از ادبیات دهه ۶۰ و ۷۰ قلمداد کنیم چراکه ادبیات این دههها بیشتر آرمان گراست و ادبیاتی است که ناداشته های خود را از زاویه دید نویسنده و خواننده دنبال میکند، این قناعت به ناداشتهها پدیدهای است که در دهه بعد ایجاد شده است و به گونهای است که ناامیدی از دسترسی به آرمانها را تداعی میکند و از جهت کمیت و کیفیت روی صنعت نشر اثر فراوانی میگذارد به شکلی که تا دهه ۷۰ یا ۸۰ تیراژ کتاب ۵ هزار تایی به هزار میرسد و نویسنده به ناچار باید به آن بسنده کند.
طبیعتاً نویسندگان ما در این مساله عقبنشینی نکردند بلکه به دلیل وجود یک فضای ناگزیر به سمت کارهای دیگر سوق داده شدند و همین امر سبب میشود فکر کنیم نویسندگی نمیتواند پاسخ هزینههای روزانه ما را بدهد و راهی برای ما نمیگذارد به غیر از اینکه یا از این ادبیات دست بکشیم و یا به سراغ کار دیگری برویم.