به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از المیادین، جنگ روانی در هر نبردی یکی از خطرناکترین جنگها محسوب میشود. «ناپلئون بناپارات» میگوید که «جنگ روانی» قویتر از جنگ با سلاح است زیرا تنها ۲ قدرت در جهان وجود دارد: ذهن و شمشیر. اما در دراز مدت همیشه عقل بر شمشیر پیروز میشود.
رابطه دور و دراز صهیونیستها با جنگ روانی
جنگ روانی موضوعی است که در همه نبردها شاهد آن هستیم. دراین میان رژیم صهیونیستی از بارزترین طرفهای جنگطلب در دنیا محسوب میشود که همواره از حربه جنگ روانی برای تحت فشار قرار دادن دشمنانش استفاده میکند و این امر تبدیل به یک سناریوی تکراری به ویژه در جنگهای آنها با مقاومت لبنان شده است.
مقاومت لبنان که به لطف مقاومت ۲ بار در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۶ موفق شد اشغالگران صهیونیست را شکست داده و آنها را از این کشور بیرون کند، در دورههای مختلف در معرض جنگ روانی رژیم صهیونیستی قرار گرفت و این وضعیت صرفاً مربوط به دوره کنونی نیست و قبل از عملیات طوفان الاقصی در ۷ اکتبر نیز وجود داشت. صهیونیستها همواره با ادعاهای توخالی، لبنان را تهدید به بازگشت به عصر حجر کرده و بعد از آغاز جنگ کنونی غزه به همین تهدیدات تکراری ادامه داده و مدعی هستند که لبنان را تبدیل به غزه دوم خواهند کرد.
در شرایطی که بحث درباره روزِ بعد از جنگ در محافل صهیونیستی آغاز شده، مقامات صهیونیست اظهارات خود را در این زمینه در چارچوب جنگ روانی و تبلیغات سیاسی مطرح میکنند. به عنوان مثال «یوآف گالانت» وزیر جنگ رژیم اشغالگر در خلال بازدید از مرزهای فلسطین اشغالی با لبنان مدعی شد که اسرائیل هرگز اجازه نمیدهد وضعیت در مرز لبنان به ۶ اکتبر (یک روز قبل از آغاز عملیات طوفان الاقصی) برگردد.
وزیر جنگ رژیم صهیونیستی همچنین ادعا کرد که ارتش اسرائیل توانسته حزبالله را از مرزها دور کند! وی ادعا کرد که اسرائیل به دو روش برای بازگرداندن اسرائیلیها به شهرکهای شمالی تلاش میکند: یا با مذاکره و یا از طریق آغاز یک جنگ گسترده علیه لبنان.
این ادعاهای گالانت درحالی است که نیروهای حزبالله همچنان در مرزهای لبنان و فلسطین اشغالی حضور دارند و مسئولان شهرکهای شمالی با اعلام تعطیلی این شهرکها تاکید دارند که شهرکنشینان جرأت بازگشت به خانههای خود را ندارند و از وعدههای مقامات برای تأمین امنیت جبهه شمالی خشمگین هستند، همچنین هیچ تضمینی وجود ندارد که حادثه بزرگی مشابه حادثه ۷ اکتبر، در مناطق شمالی رخ ندهد.
بنابراین دروغهای گالانت و دیگر مقامات صهیونیست در چارچوب تشدید جنگ روانی علیه لبنان است و آنها به گونهای میخواهند افکار عمومی شهرکنشینان اسرائیلی را آرام کنند.
بررسی تاریخی نشان میدهد که جنگ روانی قدمتی به اندازه کل تاریخ دارد. جنگ روانی عبارت است از ایجاد تأثیر روانی به منظور تقویت روحیه طرف مهاجم در ازای تخریب روحیه مردم کشور مقابل تا این مردم اعتماد به نفس خود را از دست داده، ترسیده و عقبنشینی کنند.
اهداف جنگ روانی علیه لبنان
بر این اساس میتوان اهداف جنگ روانی رژیم صهیونیستی علیه لبنان را به این صورت تشریح نمود؛
- متقاعد کردن لبنانیها به این که مقاومت هیچ فایدهای ندارد و لبنان را به جنگ و ویرانی میکشاند.
-تضعیف روحیه مردم لبنان و حامیان مقاومت به ویژه در مناطق جنوبی و تحریک آنها علیه حزبالله و جلوگیری از پاسخ به تجاوزات ارتش صهیونیستی.
-بالا بردن روحیه صهیونیستها به ویژه شهرکنشینانِ ساکن مناطق شمالی.
-ایجاد فضای متشنج و هرج و مرج و درگیری داخلی در لبنان و فتنهافروزی بین فرقهها و گروههای لبنانی.
تبلیغات سیاسی
تبلیغات سیاسی نیز همراه با همان جنگ روانی است؛ به طوری که کشورها سعی میکنند از خلال آن قدرت خود را به نمایش بگذارند و برای افکار و ایدههایشان بازاریابی کنند. در زمینه راهبردهای تبلیغاتی جنگ میتوان بین ۲ استراتژی تمایز قائل شد: استراتژی حقیقت و استراتژی دروغ بزرگ.
استراتژی دروغ بزرگ راهبردی است که در گذشته رسانههای وابسته به نازیها از آن استفاده میکردند و به ایدهای که هیتلر در کتاب «نبرد من» مطرح کرده بود تکیه داشتند. این استراتژی به این صورت است که یک دروغ بزرگ مدام تکرار میشود تا اینکه گروههای بزرگی از مردم آن را باور میکنند؛ زیرا در آن زمان در سایه نبود امکانات و وسایل ارتباطی گسترده، اغلب مردم فاقد وسعت اندیشی لازم بودند و خیلی سریع دروغها را باور میکردند و نمیتوانستند متوجه شوند که تکرار یک دروغ به معنای حقیقت بودن آن نیست.
استراتژی دروغ بزرگ
اما درباره رژیم صهیونیستی، از جنگ جولای ۲۰۰۶ با لبنان تا جنگ اکتبر ۲۰۲۳ با غزه، این رژیم از همین راهبرد نازیها یعنی استراتژی دروغ بزرگ استفاده کرده است.
دروغهای مقامات صهیونیست در این جنگها به اندازهای بود که یک مطالعه دانشگاهی در دانشگاه بن گوریون در طول جنگ جولای نشان میدهد که اسرائیلیها به سخنان سید «حسن نصرالله» دبیر کل حزبالله بیشتر از مقامات سیاسی و نظامی خود اعتماد دارند.
عودی لیبل استاد صهیونیست در حوزه روانشناسی در این زمینه میگوید که در جنگ جولای، اسرائیلیها درواقع هیچ رهبری نداشتند؛ درحالی که نصرالله رهبری بود که صادقانه صحبت میکرد و دقیقاً میگفت که چه خبر است، نیروهای ارتش اسرائیل کجا هستند، موشکها کجا میافتند و عملیات به چه سمت و سویی میرود.
در جنگ کنونی نیز میتوان تفاوت بین دو استراتژی را از سخنان گالانت فهمید؛ جایی که او مدعی شد اسرائیل توانسته حزبالله را از مرزها دور کند اما حزبالله همچنان در مرزها حضور دارد و به عملیاتهای خود در شمال فلسطین اشغالی ادامه میدهد.
همچنین پنهانکاری و دروغگویی مقامات صهیونیست درباره آمار کشته شدگان ارتش این رژیم در جنگ از جمله دیگر مواردی است که ثابت میکند اشغالگران به استراتژی دروغ بزرگ در این جنگ متوسل شدهاند. این درحالی است که حزبالله هرروز صادقانه اسامی شهدای خود را منتشر میکند و راهبردی که پیش گرفته راهبرد اول یعنی استراتژی حقیقت است.