خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: پیش از آن که بازی امشب را تماشا کنید این چند خط را بخوانید؛ حالا که سعید عزتاللهی پاس گل داده، حیف است این موقعیت را از دست بدهیم.
پشت فرمان روسری از سرش افتاده است، صدای رادیوی ماشینش را میشنوم؛ بازی ایران و ژاپن را گوش میکند. دوبله پارک میکنم و وارد یک کافه میشوم تا یک لیوان قهوه خستگی امتحان شنبه را از تن و ذهنم بشوید. در مسیر کافه، پسر جوانی با شلوار جینی که از اقصی نقاط دچار جراحت و پارگی شده به موتورش تکیه داده و با موبایل پخش زنده بازی را میبیند و ناخنش را میجود.
وارد کافه میشوم. به محض ورود از حدود بیست نفری که دو طرف نشستهاند، ده نفر مشت آرامی به پیشانی میکوبند و بقیهشان صورت را میان دستها پنهان میکنند. تلویزیون کافه بازی ایران را پخش میکند و دود قلیانها تا ارتفاع قابل توجهی دید را دچار مشکل کرده است. وضعیت اهالی کافه هم با دخترک پشت فرمان فرق چندانی ندارد.
حسابدار همانجور که سفارشم را ثبت میکند یک چشمی تلویزیون را میپاید. صندلی خودش را تعارفم میکند و خودش ایستاده بازی را دنبال میکند. منتظر آماده شدن قهوه مینشینم و تک و توک نگاهشان میکنم. به نظرم میآید اگر شبهای اعتراضات سال گذشته، در کوچه و خیابانها نبودهاند، دست کم چند توییت یا استوری سیاسی منتشر کردهاند. لابلای دود سیگار و قلیان چهرههایشان را بیشتر میجورم. خدا میداند. شاید اصلاً در جام جهانی پارسال تیم ملی را تحریم کردهاند؛ بازیها را ندیدهاند یا حتی از صعود نکردن ایران ته دلشان یک حس غصه قدیمی با یک دلخنکی نشاناخته با هم در آمیخته است.
حالا، گردنهایشان هفتاد دقیقه است که با زاویه تندی رو به تلویزیونی که به دیوار کافه کوبیده شده، قفل شده است. تک به تک، دل توی دلشان نیست تا یکی از موقعیتهای خطرناک برای ایران گل شود و تیم ملی در بازی یک هیچ عقب افتاده، دو یک پیروز شود. خدا میداند شاید همین حالا هم خشمی ته دلشان باقی مانده اما دلهاشان طاقت نیاورده این قهر را بیشتر از این ادامه دهند. قهوه بیرونبر را میگیرم و از تونل دود به سمت در خروجی رد میشوم.
بیست دقیقه بعد پشت میز کار نشستهام که ایران دراماتیک و باورنکردنی و نفسگیر، گل دوم به ژاپن را میزند. هیچ بعید نیست توی کافه چند تایی تنگ قلیان از فرط شادی جمعشان شکسته باشد...
دو
نفس سالن سینما برای موقعیتهای گل ایران حبس شده است. هر بار که «احمدرضا عابدزاده» شوتی از مهاجمان تیم ملی کویت را مهار میکند، تماشاگران سینما راحتتر به پشتی صندلی تکیه میدهند.
بازی، برای چهل سال پیش است؛ چهل سال میگذرد اما تماشای فیلم «پرویز خان» و ماجرای بازی عجیب مقابل کویت در وانفسای جنگ تحمیلی دست و دل تماشاچیان را در بهمن ماه سال ۱۴۰۲ برای نتیجه بازی ایران و کویت در سال ۶۵ میلرزاند. استرس گرفتهاند.
گرچه کافی است نور صفحه موبایل را کم کنند و پنهانی نتیجه بازی ایران و کویت را در گوگل جستوجو کنند تا خیالشان راحت شود که «پرویز دهداری» و این تیم نو پا میتوانند از پس از این رقابت بربیایند؛ اما انگار پرده سینما زمین فوتبال شده و صندلی تماشاچیان سالن سینما، سکوهای ورزشگاه «سحیم بن حمد» در قطر. انگار کسی نفس نمیکشد.
تیم ملی ایران روی پرده سینما که گل میزند، زمان چهل سال به عقب برمیگردد. همه کف و سوت میزنند. مهم نیست فیلم از نظر فنی و نگاه منتقدان حوزه سینما چقدر موفق بوده؛ جمعیت برای این پیروزی که چهار دهه پیش رقم خورده ته دلش چیزی غنج میرود و تپش قلبش قدری آرام میگیرد.
برانگیختن حس وطندوستی و غرور ملی کافی است تا مردم وقتی میخواهند سالن را ترک کند برای «پرویز خان» کف بزنند. مردمی که دلتنگ این شادی دسته جمعی بودند و همین چند روز پیش در بازی ایران و ژاپن، دلشان به جان گرفتن دوباره این شادی گرم شده است.
سه
از روزهای پر فراز و نشیب دهه شصت زمان زیادی میگذرد؛ روزهایی که رقابتهای فوتبالی تنه محکمی به تنه جنگ و سیاست میزد. در تمام این سالها شرایط چندان فرقی نکرده است و فوتبال هم گاهی زمینی برای بازیهای سیاسی بوده است. اواخر خرداد سال ۸۸، تعدادی از بازیکنان تیم ملی ایران مقابل کره جنوبی در رقابتی حساس که برای صعود جام جهانی سرنوشتساز بود، مچبندهای سبز رنگی به دست داشتند تا موضعگیری خود را نسبت به اتفاقات وقت ایران در ماجرای انتخابات ریاست جمهوری اعلام کنند.
هرچند همان موقع سرپرست تیم ملی، درباره این ماجرا و حواشی زیادی که به دنبال داشت گفت که بازیکنان تیم ملی برای رسیدن به پیروزی برابر کره جنوبی و صعود به جام جهانی مچبندهای سبزی را با نیت نذر حضرت ابوالفضل (ع) بسته بودند؛ اما تشخیص اینکه پشت داستان مچبندهای سبز، یک نیت سیاسی پنهان بوده برای همه محرز بود. ماجرایی که بار دیگر یادآوری کرد مستطیل سبز و حاشیههای آن از سیاست جدایی ندارد و حتی میتواند یک تریبون پرطمطراق باشد.
۱۳ سال بعد، یعنی سال ۱۴۰۱ بازیکنان تیم ملی ایران در حالی در بازیهای مقدماتی جام جهانی به زمین میرفتند که از حمایت تمام و کمال و شور و شوق همیشگی محروم شده بودند. گروهی از مردم که از قضا از افرادی بودند که در فضای مجازی فعالیت چشمگیری داشتند با حمله به صفحات این بازیکنان، از هیچ توهین و تهدیدی دریغ نکردند. بعد از بازی آمریکا و باز ماندن ایران از صعود به مرحله بعدی، در شرایطی که خود را عزادار و مغموم میدانستند به خیابانها آمدند و رقص و پایکوبی کردند. فوتبال بیپرده و بیپروا تریبونی شد برای دعواهای سیاسی.
چهار
سعید عزتاللهی پشت تریبون است. جوان، خوشچهره، خوشنام، جهاندیده. زبان اسپانیایی هم که بلد است. در نشست خبری پیش از بازی ایران و قطر، کنار امیر قلعهنویی سرمربی تیم ملی نشسته؛ آرام، متین و موقر. ایران بعد از پیروزی شنبه مقابل ژاپن، برای تعیین تکلیف مرحله نهایی رقابتهای جام ملتهای آسیا، به مصاف قطر میرود؛ یکی از کشورهای عربی جنوب ایران که به نام «کشورهای حاشیه خلیج فارس» شناخته میشود.
برگزارکننده رقابتها قطر است. حریف قطر است. داور بازی هم اهل همان دور و اطراف، از اهالی کشور کویت است. عزتاللهی پشت تریبون این موضوع را یادآوری میکند که انتخاب داوری عرب برای قضاوت این بازی محل سوال است: «قطر از تیمهای عرب حوزه خلیج فارس است؛ ما فکر نمیکردیم این تصمیم گرفته شود که داوری از حوزه خلیج فارس برای این بازی در نظر بگیرند.»
دو بار تکرار کردن اسم «خلیج فارس» از تریبون نشستی که تعداد زیادی از خبرنگارانش از کشورهای عربی آمدهاند، یاد تک تک آنها میاندازد، هشتاد میلیون نفر بالای سرشان در نقشه، فراموش نمیکنند آن تکه آبی رنگ چسبیده به مرزهایشان چه نام دارد. آنها که حتی اگر تمام نقشههای جدید دنیا را به نفع خودشان تغییر دهند، باید بخشی از تاریخ و جغرافیا را خط بزنند. مثلاً بخشی از موزه «متحف الوطنی» موزه ملی قطر را حذف کنند؛ بخشی که در تمام نقشههای قدیمی آن که به روی دیوارها نصب شده، نام این خلیج، خلیج فارس است.
این یادآوری البته برایشان دردآور است. پس از پایان نشست خبری، در شرایطی که قلعهنویی و عزتاللهی خود را از محل دور کرده بودند، برخی خبرنگاران که از کشورهای عربی در محل حاضر بودند به دلیل آن که عزتاللهی از واژه خلیج فارس استفاده کرده به مسئولان رسانهای تیم ملی انتقاد کردند.
حالا ساعتی پیش از شروع این بازی، ثانیههای کوتاهی از حرفهای عزتاللهی که او نام خلیج فارس را استفاده میکند، بین کاربران اینترنتی دست به دست میچرخد و زن و مرد قربان صدقه غیرت و وطن دوستی این جوان میروند و درد و بلایش را بر سر کسانی میکوبند که دیگر به وضوح و بیتعارف، خودفروخته و هویتباخته شدهاند.
عزتاللهی بدون آن که از دیوار سفارتی بالا برود، بدون آن که بیانیهای تنظیم کند، یا بدون آن که اظهارات کسی را به شدت محکوم کند، با همان آرامش کلامی که دارد باعث شد دوبار نام «خلیج فارس» در گوش همه آنها که تحمل این نام را ندارند، زنگ بخورد. این، قدرت تریبون فوتبال است. حالا حتی اگر توی زمین هم برنده نباشیم، شیرینی این نجوای وطندوستانه تا همیشه یادمان میماند.