خبرگزاری مهر، یادداشت محمدمهدی رحمتی، مدیرمسؤول گروه رسانهای مهر: برای اغلب ما که جامعهای با مفاهیم مدرن و فرهنگی با ارزشهای غالب غربی تنها راه ملت سازی به شمار میآید، رویدادهایی مانند محفل امام حسنیها چگونه قابل تحلیل است؟
به وقت تحلیل؛ کارشناسانه یا کارشناسانگارانه
برگزاری محفل امام حسنیها در ورزشگاه یکصد هزار نفری آزادی، عصر روز هفتم فروردین و پانزدهمِ ماه مبارک رمضان یعنی در فصل تعطیلیها و وقت استراحتهای کسانی که مخاطبان اصلی این برنامه هستند؛ از آن دست کارهاست که احتمالِ به نتیجه نرسیدن آن کم نیست. طبیعی است که انتظار اجتماعی میبایست متناسب با برآوردهای کارشناسی باشد. از یک منظر گفته میشود که جامعه مذهبی کشور به ویژه شهر تهران تمایلی به بروز اجتماعی گسترده ندارد؛ چرا که برای مثال این گروه، حضور کمرنگی در فضاهای اجتماعیِ مشترک نظیر بوستانها، تالارهای نمایش و مراکز خرید دارند.
تمایل نداشتن به شادیهای جمعی دلیل دیگریست که در پرهیز از برگزاری چنین برنامههایی ذکر میشود و در تحلیلهای بستهانگارانهتر اولویت عزاداری بر شادی در اندیشه و رفتارِ جامعه مذهبی کشور، استدلال کافی برای خودداری از طراحی و اجرای رویدادهایی است که خارج از این چارچوب قرار میگیرد.
ترس از تخطئه شدن توسط سایر گروههای اجتماعی و یا نقدهای سیاسی و جامعه شناختی عامل دیگری است که موجب محافظهکاری و صرفنظر کردن از برنامههای جمعی شادی محور در جامعه مذهبی میشود. تا اینجا به نظر میرسد دلایل کافی برای به فراموشی سپردن چنین برنامههایی وجود دارد.
کمی دور تر از باور ما هم، شاید خبری است!
اما این عمل اجتماعی سویه دیگری دارد که معمولاً از نگاه تحلیلگران مغفول میماند. عدم تطبیقِ رویههای فرهنگی جامعه ما با روندهای جهانی که در سالهای اخیر فاصله بیشتری نیز پیدا کردهاست، به گونهای که از یک سو غرب برای حفظ پیشرانی و پیش برندگی خود در عرصه فرهنگ، هر روز ارزشهای تازهای را ارائه میکند و انتظار دارد که این ارزشها به سرعت در سطح جهان فراگیر شده و به عنوان فرهنگ بومی پذیرفته شود و در طرف دیگر اغلب تصور میکنیم که جامعه ما نیز بر همین مبنا هنجار پذیر شده است. بگذارید مثالی بزنم، هواپیمای تیم ملی آلمان در جام جهانی ۲۰۲۲ قطر که با طرحهای بصری حمایت از همجنسگرایی طراحی و آذین شده بود و کشور قطر از فرود آن در فرودگاه دوحه جلوگیری کرد؛ تا پایان این مسابقات از موضوعات چالش برانگیز باقی ماند. هرچند ممکن است در میان برخی از بازیکنان تیم فوتبال آلمان گرایشهایی از این دست وجود داشته باشد اما این تصور که همه بازیکنان وفادار و پیرو رفتارهای همجنسگرایانه باشند، بعید به نظر میرسد؛ پس چرا همه تیم در خدمت ترویج این ایده قرار میگیرند؟ میتوان گفت تیم ملی آلمان باور پیشروانه فرهنگی از منظر جامعه و دولت آلمان را پیگیری میکند؛ اگرچه همه افراد با این ایده همراه نباشند.
البته مقصود من از طرح این موضوع اثبات لزوم همراهی همه گروههای اجتماعی با کلان ایده پذیرفته شده توسط جامعه یا حاکمیت نیست. هرچند ابعاد مختلف این ماجرا نیاز به بررسیهای دقیقتری دارد و ما متأسفانه در این مورد نتوانستهایم اقناع لازم را به وجود آوریم و تا این مقدمه فراهم نشود، همراهی اجتماعی به دست نخواهد آمد. گاه نیز افراط در بهرهگیری از ظرفیتهای اجتماعی و دولتیسازیهای غیر ضرور، بر پیچیدگی مسئله افزوده است.
در کنار موارد گفته شده تعدد مراجع تصمیم گیریِ فرهنگی در کشور باعث شده است تا اتخاذ تصمیم برای مدیران به قدری سخت و پرهزینه شود که در بسیاری از موارد آن را به گذر زمان واگذار کنند. این بیعملی در مدت کوتاهی تبدیل به یک هنجار مدیریتی میشود که هر کس بخواهد از آن عبور کند به دلیل بدنام شدن دیگران با مقابله جمعی مواجه میشود.
استدلالهایی برای نشدن و نگرانیهایی از بی پاسخ بودن
با توضیحاتی که داده شد، بهتر میتوان محیط اجتماعی را تحلیل کرد. به نظر میرسد سرکوب ناخواسته خلاقیت و کنش اجتماعی به ویژه در لایههای مذهبی جامعه موجب شده است تا همه برنامهها بر اساس شاخصهایی که در ابتدای یادداشت به آنها اشاره شد ارزیابی و اغلب از دستور کار خارج شوند. همچنین نگرانی از تفاوت روندهای بینالمللی و تعارض آنها با اولویتهای ملی، بیعملی محافظه کارانه را به دنبال داشته است.
همزمان با برگزاری محفل امام حسنیها که یک رویداد بزرگ اجتماعی به شمار میآید حمایتها و نقدهای مختلفی شکل گرفت. اگر از جنبههای حمایتی بگذریم مهمترین نقدها بر اساس همان چهارچوبی که تاکنون گفته شد به شرح زیر است:
- این جماعت بازنمایی کننده همه جامعه ایرانی نیست.
- در صورت صدور مجوز برای گروههای دیگر مثلاً برگزاری یک کنسرت حتماً جمعیت بیشتری حضور خواهند یافت.
- چگونه در ورزشگاهی که حضور زنان به طور معمول برای دیدن مسابقات فوتبال با سختی مواجه است خانوادهها در این مراسم به آسانی حضور پیدا میکنند؟
- ورزشگاهی که برای برگزاری شهرآورد ظرفیت کامل ندارد چگونه پذیرای این جمعیت در محفل امام حسنیها است.
برای پاسخ به پرسشهای مطرح شده لازم است چهارچوب نظری روشنی داشته باشیم. این چارچوب بایستی توانایی تشریح جایگاه اجتماعی مهمانان محفل امام حسنیها را داشته باشد به علاوه بتواند نحوه کنشگری یا فعالیت گروه مرجع اجتماعی برگزار کننده این رویداد را توضیح دهد.
کدام خاستگاه نظری؟ در غرب چراغی هست؟
نظریهای میتواند در این زمینه به ما کمک کند که تحلیل دقیقتری از چنین اجتماعاتی و جایگاه آنها در جغرافیایی کلان اجتماعی ارائه نماید. اگر این نظریه از درون نظام اندیشه غربی باشد که امروزه چالش هویتی جدی با هر منطق ملی دیگری دارد؛ برای منتقدین نیز حتماً پذیرش بیشتری خواهد داشت. بر همین اساس مروری بر تعریف مفاهیم ملت و اجتماع از نگاه غربی ما را با متفکری آشنا میکند که نظریه پیشرو و تقریباً کاملی در این عرصه دارد.
بندیکت اندرسون (۲۰۱۵-۱۹۳۶) که کتاب مشهور او «جماعت تصوری» با ترجمه محمد محمدی و توسط نشر «رخ داد نو» سال ۱۳۹۳ در ایران نیز به چاپ رسیده است ملت را یک جمع یا برساختِ اجتماعی در نظر میگیرد که تنها در ذهن افرادی وجود دارد که خود را بخشی از آن گروه میدانند. او که به عنوان فرزند یک مستعمره نشین انگلیسی در چین به دنیا آمده است فرصت درک تفاوتهای شرقیِ جماعتها با انواع غربی آن را داشته است؛ شاید به همین دلیل است که ایده جماعتهای تصوری اندرسون از مفهوم ملت به معنی غربی آن عبور میکند. اندرسون معتقد است تنها یک جماعت و گروه فکری غالب بر اساس ارزشهای غربی وجود ندارد و این جماعتها لزوماً دائمی و همیشگی نیست.
اندرسون معتقد است که ملتها و ناسیونالیسم محصول مدرنیته هستند و بهعنوان ابزاری برای اهداف سیاسی و اقتصادی ایجاد شدهاند. همچنین او باور دارد که نه نظریهٔ مارکسیستی و نه نظریهٔ لیبرال به درستی ملیگرایی را توضیح نمیدهند.
جماعت تصوری را میتوان بهعنوان شکلی از ساختگرایی اجتماعی همتراز با مفهوم ادوارد سعید (۲۰۰۳-۱۹۳۵) یعنی «جغرافیاهای تصوری» دانست. جغرافیاهای تصوری مفهومی است که از کار او در نقد شرقشناسی سرچشمه گرفتهاست. جغرافیای تصوری به ذهنیتی اشاره دارد که از طریق تصاویر، متون یا گفتمانهای غالب ایجاد شدهاست. برای سعید، «تصور» مترادف با «ادراکشده» است، یعنی تصور به منزله باور به شمار میآید. بر اساس نظر سعید جغرافیاهای تصوری به عنوان ابزار قدرت، وسیلهای برای کنترل و تابع کردن مناطق به تصویر کشیده شده هستند؛ چرا که جغرافیای تصور شده خواسته یا ناخواسته باید بر اساس همان تصویر عمل نمایند. استفاده از واژه جغرافیا به جای جماعت یا جامعه نیز به دلیل نحوه تفکیک سعید از شرق و غرب جغرافیایی در نظریه او است.
جماعت و جغرافیای تصوری ما
جامعه ما هم در دوران معاصر، نخست از این حیث که همواره سوژه شرق شناسی بوده و دوم از این منظر که جماعتهای تصوری تعریف شده و روشنی نداشتهاست؛ گرفتار ادراکهای نادرست و بعضاً تلاش برای نفی یکدیگر شدهاست. همانگونه که اغلب نظرسنجیها نشان میدهد ادراک ما از بیحجابی و عدم تقید به مبانی دینی بسیار بیشتر از آن چیزی است که در جامعه وجود دارد یعنی در جماعت تصوری ما بیحجابی و عدم پایبندی به مبانی دینی رواج بیشتری دارد و غالب موافقان و منتقدان بر اساس همین تصور کنش و واکنش دارند.
در پاسخ به نقد اول باید گفت حتماً محفل امام حسنیها بازنمایی کننده تمام جامعه ایرانی نیست؛ اما جماعت تصوری منتقدان نیز که منطبق بر ارزشهای غربی است، جامعه کاملی نیست؛ بلکه برعکس، فرهنگ رویداد امام حسنیها، بخش جدایی ناپذیر از هویت اکثر ایرانیان است که در تمام سطوح زندگی آنها جاریست و ایران پس از اسلام هم بر همین مبنا شکل گرفته است. حتی زبان فارسی که یک عنصر تأثیرگذار هویتی است؛ عاملیت اصلی شکلگیری دولت-ملت ایران پس از اسلام نبوده است.
در پاسخ به نقد دوم معتقدم اگر جماعت و جغرافیای تصوری ما اصلاح شود بر واقعیت منطبق باشد نگرانی از بابت برگزاری دیگر مراسمها نظیر کنسرتها در رقابت با محفل امام حسنیها وجود ندارد چرا که نسبت عناصر هویتی موجود در نامهای مانند محفل امام حسنیها قابل قیاس با جذابیتهای کنسرت یا هر مراسم دیگری نیست و اصلاً اطلاق مفهوم رقابت به این دو گونه رویداد اشتباه است.
در تأملی بر نقد سوم، اگر صادقانه نگاه کنیم، جماعت تصوری ما با هر گرایشی یک واقعیت آشکار را شامل میشود و آن تفاوت هنجارهای مورد پذیرش میهمانان برنامه محفل امام حسنیها با تماشاچیان مسابقات فوتبال است. جدای از اینکه اصالت دغدغههای منتقدان حضور بانوان در ورزشگاهها را بپذیریم یا خیر، اینکه مسئله اصالت محیط نیست که چالش برانگیز است بلکه غلبه هنجار است، واضح مینماید. اتفاقاً ممکن است افرادی باشند که در هر دو برنامه، آن هم با هنجارهای متفاوت شرکت کنند. بر همین اساس معتقدم هنجارهای تماشای مسابقات نیز در صورتی که لازم باشد قابل اصلاحند.
برای پاسخ به نقد سوم باید گفت جماعت تصوری محفل امام حسنیها برگزاری این رویداد را به منزله یک کار اداری یا وظیفه شغلی نمیداند و برای برگزاری این مراسم که آن را به مثابه یک مناسک دینی برای خود به شمار میآورد؛ حاضر است فراتر از کارهای معمول و قالبهای مرسوم هزینه و تلاش کند. کمکها و پشتیبانیهای مردمی از چنین برنامههایی نیز حتماً بیشتر از مواردی است که از نگاه جامعه در حوزه مسؤولیت دولتی قرار میگیرد. نباید از این نکته گذشت که یک بار برگزاری چنین رویدادی از استقرار فرایند دائمی آن سادهتر است و فرهنگ کار در جامعه ما نیز پروژه محور است.
چند جمله در خاتمه
برگزاری محفل امام حسنیها نشان داد جماعت تصوری ما از جامعه مذهبی شهر تهران و به مثابه آن کل کشور فاصله دارد. این جماعت نه تنها از بروز اجتماعی گریزان نیست بلکه به دنبال فرصت است تا حضور اجتماعی خود را متناسب با ظرفیتهایی که دارد نشان دهد. خوب است اگر طراحی و اجرای مناسک شادی جمعی مومنانه نیز مد نظر برنامه ریزان فرهنگی باشد. به نظر میرسد لازم است در شناخت نیازمندیهای این گروه بازنگری داشته باشیم و ضرورت دارد تا از برخی تابوها عبور کنیم و نگاه خود را به برساختهای از قبل شکل گرفته محدود نسازیم.
آنچه در تعطیلات نوروزی و روزهای میانه ماه مبارک رمضان شکل گرفت بیانگر آن است که رقابت اجتماعی میان جامعه مذهبی و غیر مذهبی چندان بر اساس واقعیتهای اجتماعی نیست. باورهای عمیق مذهبی اگرچه ممکن است در مواجهه با ارزشهای غربی با چالش مواجه شوند اما آنقدر ریشهدار هستند که در صورت تکیه به آن امکان به روز رسانی خود را داشته باشد. بیرون آمدن از موضع منفعلانه و مرعوب و باور به عناصر هویتی جامعه ایرانی ما را در دستیابی به جامعه تصوری درست کمک خواهد کرد. این همان حقیقتی است که ما از خودمان دریغ کردهایم.