خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: امروز هفتم تیرماه سالروز شهادت آیت الله دکتر بهشتی و جمعی از یاران انقلاب اسلامی در حادثه تروریستی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه است. آیت الله بهشتی از شخصیتهای تأثیرگذار در شکلگیری نظام جمهوری اسلامی بود. او از نخستین طلاب علوم دینی بود که همزمان با تحصیلات حوزوی به فراگرفتن دروس دانشگاهی اهتمام داشت و تا کسب درجه دکتری این دروس را ادامه داد.
آیت الله شهید دکتر بهشتی به دلیل «شناخت عمیق مبانی دینی» از یک سو، و «تسلط بر مکاتب و نظامهای سیاسی روز دنیا» از سوی دیگر، و «آشنایی با شرایط و مقتضیات ایران» توانست در میان رجال و شخصیتهای دیگر، بیشترین نقش را در تنظیم، تدوین و تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی، به مثابه ریلی برای حرکت قطار جمهوری اسلامی در مسیری صحیح، با تضمین حقوق شهروندی و ایمن ماندن جامعه از بازگشت دوباره استبداد و استعمار، ایفا نماید. هر چه زمان میگذرد، خلأ وجود آیت الله بهشتی در سپهر اجتماعی و سیاسی ایران بیش از پیش احساس میشود. هنر شهید بهشتی این بود که توانست «جمهوریت» و «اسلامیت» را در قانون اساسی کنار هم بنشاند تا هم «حق تعیین سرنوشت مردم» نهادینه شده و همه امور کشور متکی بر آرای ملت باشد و هم عقیده و ایمان اکثریت جامعه به مکتب اهل بیت پیامبر (ص)، حرمت داشته باشد؛ نه کسی زمامداری جامعه را حق خویش بپندارد که میتواند آن را در خاندان خویش موروثی کند و نه حق داشته باشد، موازین دینی و قانونی را نادیده بگیرد. نه استبداد داخلی بار دیگر در این مرز و بوم جان بگیرد، و نه استعمار خارجی بتواند بر مقدرات این کشور چیره شود.
یکی از مباحثی که شهید بهشتی نقش عمدهای در تدوین آن داشته، فصل سوم قانون اساسی است که به «حقوق ملت» اختصاص دارد. شهید بهشتی با تشریح حقوق ملت در عرصه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، قلمرو و مبانی فقهی آن، «حقوق شهروندی» را در قانون اساسی جمهوری اسلامی تضمین کرد. درک اهمیت نقشی که آیت الله بهشتی در این زمینه ایفا کرد وقتی آشکار میشود که افکار و اندیشههای حاکم بر اکثریت مجلس خبرگان رهبری شناخته شود. مروری بر دیدگاههای مطرح شده در مذاکرات علمی این مجلس، به خوبی این واقعیت را نشان میدهد. البته چون دغدغه اعتلای جمهوری اسلامی را داشته، اهل عدل و انصاف بودند، با دیدگاهها و پیشنهادهای شهید بهشتی همراهی نموده و قانونی مترقی برای نسلهای آینده بجا گذاشتند. با توجه به محدودیتهای فراوان اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و تعجیل در تعیین ساختار نظام سیاسی و قانونمند شدن امور، در آن مقطع زمانی، قانون اساسی خوبی شمرده شد.
دکتر بهشتی حقوق ملت را بر مبانی متعددی استوار ساخته و با صراحت از آنها یاد میکرد از آن جمله است: «توحید و انحصار حاکمیت در خدای متعال»، «اعتقاد به وحی الهی و نقش بنیادین آن در بیان قوانین» که نقطه امتیاز این نظام از نظامهای سیاسی دیگر است، «اعتقاد به معاد و نقش سازنده آن در تکامل انسان»، «عدل خداوند در تکوین و تشریع»، و «امامت و رهبری مستمر». همچنین اصول سهگانه «کرامت و ارزش»، «آزادی و اختیار» و «مسئولیت» انسان را پذیرفته بود. او معتقد بود که اصول سه گانه فوق درباره انسان، جز جهان بینی ماست؛ یعنی با چه دیدی به انسان مینگریم؟ و در مکتبی که در پیکر مادی انسان، نفخه روح الهی دمیده، انسان را با چه ابعادی میشناسیم؟ حقوق ملت که در قانون اساسی جمهوری اسلامی انعکاس یافته، از این سرچشمهها سیراب شدهاند.
تأثیر دیدگاه فلسفی شهید بهشتی بر قانون
به نظر بهشتی مکاتب به انسان دو گونه مینگرند: «انسان مجبور» در یک جبر و سرنوشت مادی اجتماعی، اقتصادی یا هر نوع جبر دیگر، و «انسان آزاد». حدود این آزادی هم در مکاتب متفاوت است. منظور از این آزادی، «آزادی در تکوین، آزادی در سرنوشت انسان و نقش او در خودسازی انسان» است. در پی آزادی، «مسئولیت انسان در راه تکامل خود و دیگران» مطرح میشود. انسان اول اینکه مسئول ساختن خویش است و در همه نظامهای قانونی که بر پایه قانون اساسی، در آینده وضع خواهیم کرد، اثر تعیین کننده دارد. دوم اینکه مسئول دگرسازی و محیط سازی از راه نقش و تأثیری است که در ساختن محیط دارد. در نظام توحیدی، آزادی بدون مسئولیت و بی تفاوتی نسبت به سرنوشت خود و دیگران جایی ندارد. چنان که مسئولیت، بدون بهرهمندی از آزادی سرانجامی ندارد.
آیت الله شهید بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی و مباحث متعددی از «حق تعیین سرنوشت مردم» سخن گفته و مقصود از آن را تشریح نموده و نسبت آن را با اصول دیگر قانون اساسی مثل «ولایت فقیه» روشن کرده است. از نگاه وی، انسان با ویژگیهای کرامت، و آزادی توأم با مسئولیت در برابر خداوند، دارای حق تعیین سرنوشت بوده و کسی نمیتواند خارج از اراده او برایش سرنوشتی تعیین کرده و بر او تحمیل نماید.
«حق حاکمیت» نیز از «حق تعیین سرنوشت» سرچشمه میگیرد. بهشتی حاکمیت ملی را از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی میدانست و معتقد بود حق حاکمیت بر این اساس شکل گرفته که آیا در جامعه بشری، فردی، خانوادهای، بالذات حق حکومت بر دیگران دارند یا نه؟ حق حاکمیت از چه چیز ناشی میشود؟ از نژاد خاص، از سلسله خاص، از یکی از ویژگی ها». البته در بعضی از کشورها شأن دیگری هم دارد و آن این است که «حتی حق قانونگذاری و تدوین قانون هم از مردم ریشه میگیرد.» «مراد از حق حاکمیت ملی در غرب، استقلال هر ملت و کشوری در تعیین سرنوشت خود است. در عین حال، حاکمیت نژاد خاص، سلسله خاص، و گروه و قشر خاصی را نفی میکند.» بهشتی در عین حال که با «حاکمیت ملی» در ادبیات سیاسی جهان آشناست، به تفاوتی که این حق در نگرش اسلامی و هر نوع نگرش مکتبی دیگر دارد، کاملاً واقف است.
از نظر دکتر بهشتی تفاوت «حق حاکمیت در جامعه مکتبی» با جوامع دیگر آن است که اعمال حق تعیین سرنوشت و حاکمیت در چند مرحله انجام میگیرد. اصول قانون اساسی نیز با همین نگرش تنظیم و تدوین شده است. معتقد بود: «در جامعه های مکتبی انسانها اول مکتب را انتخاب میکنند. به دنبال مکتب انتخابی، بسیاری از مسائل فرم و شکل میگیرد؛ زیرا انسان اول مکتب را انتخاب میکند و به دنبال مکتب یک مقدار تعهد برایش میآید و انتخابات بعدی نمیتواند نقض کننده تعهدی باشد که قبلاً پذیرفته است. در جامعه اسلامی پس از این که اعضای جامعه، مکتب اسلام را پذیرفتند، یکی از لوازم پذیرش مکتب اسلام این است که مقام امامت باید با این صفات باشد.» بر همین اساس، شهید بهشتی بر خلاف خبرگانی که درباره «اصول قابل تغییر و غیر قابل تغییر» اظهار نظر میکردند، از اساس با پیش بینی اصلی برای بازنگری قانون اساسی مخالف بود. استدلال بهشتی در این موضوع بسیار حائز اهمیت بوده و تفاوت اساسی دیدگاه او با دیگران در «مبنای مشروعیت نظام سیاسی و قانون برآمده از آن» را نشان میداد. وی بر این باور بود: «پیش بینی بازنگری در قانون اساسی، هیچ لزومی ندارد، راه تجدیدنظر را خود ملت میداند. اگر به جای یک اصل، بیست اصل پیش بینی کردیم و گفتیم: این قانون اساسی قابل تغییر نیست، بعداً میتوانند با رفراندم هم آن را تغییر دهند. چون چیزی که اعتبار قانونیاش را از یک مبنایی میگیرد، هیچ وقت نمیتواند نفی کننده اعتبار همان مبنا برای نوبت بعدی باشد. ما نمیتوانیم برای آیندگان تکلیف معین کنیم. هر مکلفی خودش میداند.
آیت الله دکتر بهشتی اداره کشور به اتکای آرای عمومی را از مهمترین ویژگیهای جمهوری اسلامی میداند. بهشتی معتقد بود که «هر کسی در جمهوری اسلامی سرکار میآید، با رأی مردم سرکار میآید و با رأی ملت هم از سرکار میرود. دیگر کسی نمیتواند بگوید: حکومت ارث من است، ارث پسر من است، ارث نوه من است.»بر همین اساس، در مجلس خبرگان قانون اساسی، اصل «اتکای اداره امور کشور به آرای عمومی» را که با اصل «مشورت» خلط شده و در پیشنویس قانون اساسی در یک اصل گنجانده شده بود، به صورت جداگانه تدوین و در قالب یک اصل پیشنهاد کرد. از نگاه وی «آرای عمومی» پشتوانه «قدرت، قانونیت و نفوذ تأثیر حکومت» است. ضرورت اتکای امور بر آرای عمومی «ناشی از این بود که بهترین نوع حکومت و اداره کشور، حکومت و مدیریتی است که قدرتش را از حمایت عموم بگیرد، نه از سرنیزه و نه از هیچ عامل دیگر.» افزون بر آن که جمهوریت نظام اقتضا میکند که اداره امور کشور متکی بر آرای مردم باشد.
آزادی انتخاب در دیدگاه شهید بهشتی
در مبانی اسلامی و دینی مسئله آزادی مطرح میشود و وجود دارد، آنجا که قرآن میفرماید «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی…» یا در موارد متعدد خداوند خطاب به پیامبر (ص) فرمودند که شما بر مردم تسلط و سلطه نداری شما تنها رساننده و ابلاغ کننده پیام خداوند هستید، در روایتی امیر مؤمنان امام علی (ع) میفرمایند خداوند انسان را آزاد آفریده است و نباید بنده دیگری باشد. صدرالمتالهین شیرازی نیز تبیین کرده است که هر آنچه در عالم ملک و ملکوت است دارای طبع ویژه است به جز انسان که در اختیار نیروی خویش است بنابراین اختیار و آزادی در طبع انسان نهاده و ذاتی وجود او گشته است، شهید بهشتی معنای این بحث ملاصدرا را بسیار دقیق توضیح میدهند که انسان بدان لحاظ که انسان است آزاد و آزادی طلب است و آزادی بخشی از هویت ذاتی انسان است طبیعتاً سلب آن به مسخ انسان منجر میشود.این همان نقطه تمایزی است که ملاصدرا هم به آن اشاره دارد که میگوید انسان با ویژگی اختیار از دیگر جانداران و موجودات متمایز میشود بنابراین آزادی با هویت انسان گره خورده است، اگر انقلاب اسلامی به آزادی توجه دارد در واقع به این هویت، اصل و اساس انسان توجه کرده است. بر اساس آزادی انسان میتواند دست به انجام کاری بزند یا یک کاری را انجام ندهد، چراکه او مختار است، بنابراین انقلاب اسلامی با آزادی هویت انسانی مردم و جامعه را معنادار میکند، این آزادی نباید از انسان، مردم و جامعه گرفته شود هر زمان این ویژگی محدود یا از مردم گرفته شود انقلاب اسلامی هم بیمعنا میشود.
از نظر شهید بهشتی آزادی خلاقیت انسان را به عنوان موجود متفکر پرورش میدهد زیرا زمانی که آزادانه فکر کند جلوههایی در زندگی فردی و اجتماعی او آشکار میشود که سبب ساختن شخصیت خود و افراد جامعه است، انقلاب اسلامی انسان را به این آزادی میرساند تا با آن مبنای فلسفی که از آزادی ذاتی انسان تلقی میکند با خودسازی در سرنوشت خود و جامعه مؤثر باشد. ملاصدرا فرمودند که امتیاز انسان بر همه موجودات دیگر عالم طبیعت این است که میتواند بر طبیعت مسلط باشد و شرایط طبیعی را طبق خواسته و نیاز خود دگرگون کند یا در برابر هجوم عوامل نامناسب طبیعی سد و مانع ایجاد کند، شهید بهشتی هم در ادامه نگاه فلسفی ملاصدرا حرکت میکند و مبنای آزادی را اینگونه تقریر و تعریف میکند که بر اساس همان نظریه ملاصدرا است.
آیت الله بهشتی بر این باور بود که انسان و اسلام با آزادی و در محیط آزاد رشد میکند. اجبار و تحمیل را مفید و کارساز نمیدانست و معتقد بود که محدود کردن آزادی انسان مانع رشد اوست، چنان که ایجاد محدودیت نسبت به آزادیهای اجتماعی و سیاسی در جامعه، مانع رشد اجتماعی و سیاسی جامعه است. در میان آزادیهای اجتماعی، «حق نقد و انتقاد از دولتمردان» جایگاه ویژهای دارد و از نظر بهشتی از جمله راهکارهای «جلوگیری از خطر خودکامگی و خودسری دولتمردان» و «تبدیل شدن مردم و مدیران ردههای پایین به عناصر فاقد شعور و اراده» بوده، و از جمله حقوقی است که نمیتوان تحت هیچ شرایطی از مردم سلب کرد.