به گزارش خبرنگار مهر، عصر روز گذشته (دوشنبه ۱۸ تیرماه) اولین پیش نشست همایش ملی فلسفه برای کودکان «ضرورت ورود فلسفهورزی با کودکان در مدارس» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
افضل السادات حسینی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران اولین سخنران این نشست درباره تجارب فرصت مطالعاتیش در مدارس فنلاند سخنرانی کرد.
وی گفت: بنده در حوزه تفکر به خصوص تفکر خلاص سالهاست کار کردم و از دهه ۸۰ و ۹۰ هم مشغول مطالعات بینالمللی شدم و برای فرصتهای مطالعاتی در این حوزه به کشورهای مختلفی سفر کردم که امروز میخواهم از آخرین تجربیاتم که مربوط به حضور حدود دوسال در مدارس فنلاند است سخن بگویم.
حسینی افزود: ابتدا این را بگویم که وقتی من به فنلاند رفتم اواخر دوران کرونا بود و هنوز سختگیریهایی برای حضور من در مدارس بود اما من به کمک یک دوستی که از اشنویه آمده بود توانستم در مدارس مختلف حاضر شوم و از نزدیک با شیوههای آموزشی این کشور آشنا شوم و حاصل تجربیات من در این سفر به زودی در کتابی با عنوان «اسکله چوبی کوچک من» توسط انتشارات رشد منتشر خواهد شد.
این استاد دانشگاه ادامه داد: پیش از توصیف مشاهداتم باید این را بگویم که سیستم آموزشی فنلاند در دو دهه گذشته بسیار مورد توجه و تمجید قرار گرفته و توجه جهانیان را به خودش جلب کرده است. اواخر سال ۱۹۶۰ فنلاند تصمیم به رشد اقتصادی گرفت و متوجه شد برای رشد اقتصادی باید شروع به اصلاحاتی در مدارس کند و تصمیم درستی بود که منجر به رشد اقتصادی این کشور شد.
این نویسنده و پژوهشگر اضافه کرد: در دو سالی که من در فنلاند بودم متوجه شدم که دست اندرکاران اصلاح مدارس و سیستم آموزش و پرورش متوجه شدند که معلمان سنتی باید تبدیل به معلم دموکراتیک با اندیشه گسترده و آموزشدیده شوند. در واقع فنلاند فاصله میان نظر و عمل در مدارس را پر و از تلفیق نشریه و عمل پشتیبانی کرد. برنامه درسی ملی فنلاند به یادگیری معنادار و یادگیری شایستگیهای قرن ۲۱ در محیطهای یادگیری همه جانبه تاکید دارد. سیستم آموزشی فنلاند به دانش آموزان میآموزد که انتقادی و خلاقانه فکر کنند و با یادگیری این شیوه تفکر آنها میآموزند که در گروههای ناهمگن مشارکت کنند و با آنها تعامل داشته باشند.
حسینی بیان کرد: در برنامه درسی ملی فنلاند بچهها یاد میگیرند که به صورت مستقل عمل کنند و مسئولیت مدیریت زندگی خود را به عهده بگیرند به این ترتیب ما بچههایی را میبینیم که با ۶-۷ سال سن خودشان تنهایی به مدرسه میروند که البته موضوعات دیگری مثل امنیت هم در این مورد تأثیرگذار است.
این استاد دانشگاه تهران تصریح کرد: در سیستم آموزشی مدارس فنلاند معلمان تلاش میکنند تا یادگیری را برای بچهها لذت بخش کنند به همین خاطر بچهها اصلاً منتظر زنگ تفریح و تمام شدن کلاس نیستند. در واقع در این سیستم آموزشی معلم فکور دانش آموز هم به سمت تفکر میبرد و نتیجه اینکه کشور سرد و یخزده ای مثل فنلاند که جز محصولات نوکیا و میوه بِری (berry) چیز دیگری ندارد امروز تبدیل به یکی از کشورهای توسعه یافته شده است.
وی در بخش پایانی سخنانش تعدادی عکس و فیلم از تجربه حضوری در مدارس فنلاند نشان داد و گفت: نکته مهم دیگر اینکه در سیستم آموزشی فنلاند کتابهای درسی یکدست نیستند و ناشران مختلفی کتاب درسی منتشر میکنند و هر معلم میتواند انتخاب کند که چه کتابی را تدریس کند. نکته پایانی هم اینکه امیدوارم با روی کار آمدن دولت جدید وزیر لایقی مسئولیت آموزش و پرورش کشور را به عهده بگیرد که منجر به توسعه سیستم آموزشی کشور شود چون توسعه سیستم اقتصادی کشور هم منوط به تحقق این موضوع است.
سواد در قرن بیست و یکم یعنی تفکر انتقادی
منصوره حاج حسینی، استادیار روانشناسی تربیتی و مشاوره دانشگاه تهران دیگر سخنران این نشست گفت: آموزش رسمی در هزاره اول به کلیسا برمیگردد که همان مرحله اسکولاستیک و تولد مدرسه است. خواندن متون، تدریس الهیات و انتقال باورهای مذهبی از جمله برنامههای این نوع آموزش بود و با اینکه این سیستم منتقدانی هم داشت اما بهرحال همین دوره موجب توسعه مدارس شد. یکی از مشکلات اصلی این نوع آموزش در آن دوران این بود که آموزش به نوعی با نهاد قدرت گره خورده بود و فقط افرادی از طبقه قدرتمند امکان تحصیل داشتند و فقط هم آقایان میتوانستند علمآموزی کنند با حضور مدرنیته و رنسانس علمگرایی، روش علمی، عینیت گرایی و حاکمیت کمی حاکم و واسطه گری حذف شد. در این دوره گفته شد که انسان خودش شناساگر فعال است و میتواند واقعیتها را بشناسد. رویکرد علمی هم زاییده همین تفکر است.
وی افزود: در دوران مدرنیته علم آموزش زاده میشود و در این دوره سواد عبارتست از خواندن و نوشتن برای کسب مهارتهای مدرنیته در واقع تحصیل انسان در خدمت صنعت قرار میگیرد و صنعت و تکنولوژی رشد میکند. در این میان مکاتبی مثل مکتب فرانکفورت مباحث انتقادی مطرح کردند و گفتند که دو دوره مدرن انسانی هژمونی قدرت و ابزاری برای جنگ شده است، انتقاد آنها به شیوه آموزش رفتارگرایی در مدارس هم بود که براساس آن شاگردان فقط دریافت کننده محصول دیگری یعنی معلم هستند. به گفته این منتقدان سوادی را به بچهها یاد میدهند که در جهت حفظ وضعیت موجود باشد و به همین خاطر لازم است که از نوع رابطه بالا به پایینی استاد- شاگردی گذر کنیم و این یعنی تفکر انتقادی.
حاج حسینی اضافه کرد: در تفکر انتقادی ابتدا مسئله مطرح و سپس درباره آن کنشورزی میشود تا دانش ساخته شود نه اینکه یک دانش کپی کارانه و بانکی شکل بگیرد که مبتنی بر محفوظات و انباشت است. یکی دیگر از جریانهای انتقادی سازاگریان بودند که اعتقاد داشتند انسان از همان ابتدای تولد در حال ساخت و برساخت شناخت خودش است پس یادگیری یک کنش دائمی برانسان است. این شیوه تفکر مبتنی بر تفکر پیاژه است. به همین دلیل هم پیاژه پیشنهاد میدهد که ما به جای یادگیری از اصطلاح تفکر انتقادی استفاده کنیم چون تفکر انتقادی است که یک نوزاد را تبدیل به یک انسان میکند. براین اساس سواد یعنی ایجاد مسئله و چالش و رمزگشایی از مسئله.
این مشاور و استاد دانشگاه تهران در پایان گفت: دو رویکرد انتقادی که مطرح کردم هردو به نقش فعال خود فرد تاکید دارند و معتقدند که فرد در فرایند فکری باید به شکل فعالانهای درگیر شود و دقیقاً به دلیل همین رویکردهای انتقادی مفهوم سواد به مرور زمان در کشورهای توسعه یافته تغییر کرد و امروزه در این حوزه موضوع پردازش اطلاعات مطرح است که مبتنی بر آموزش مغز محور است. در قرن ۲۱ که عصر انفجار اطلاعات است دیگر سواد فقط خواندن و نوشتن نیست بلکه شکلهای دیگری از سواد مثل سواد دیجیتالی، سواد رسانهای، سواد اطلاعاتی، سواد انتقادی و سواد فرهنگی مطرح میشود. سواد در قرن ۲۱ مبتنی بر تفکر انتقادی است.