عبدالله بیچرانلو گفت: تولید برنامه‌های استعدادیابی در تلویزیون ایران یک نوع تقلید از سیستم برنامه‌سازی در تلویزیون‌های جهانی‌ست.

به گزارش خبرگزاری مهر، نشست «تلویزیون و سلبریتی» از سری پیش‌نشست‌های همایش ملی «فرهنگ شهرت» با حضور عبدالکریم خیامی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) و عبدالله بیچرانلو، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و علی مؤمنی، پژوهشگر ارتباطات و دبیر نشست، در دانشکده علوم‌اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.

در ابتدای نشست علی مؤمنی دبیر نشست با اشاره به اهمیت مسئله تلویزیون و شهرت در حوزۀ «فرهنگ شهرت» خطاب به مهمانان حاضر در نشست مطرح کرد که چه زمینه‌هایی منجر شد که در دهۀ نود امکان شهرت‌افزایی و سلبریتی پروری در صدا و سیما بیشتر بشود؟

تفاوت سلبریتی و سوپراستار در ارتباط دوسویه

عبدالکریم خیامی در پاسخ به سوال مؤمنی با بیان اینکه تفاوت شهرت با سلبریتی؛ یعنی ما هر شهرتی رو واجد ویژگی‌های سلبریتی نمی‌دانیم گفت: در تفاوت واژگان سلبریتی با واژه‌های همسایه‌اش مانند ستاره‌ها، سوپراستارها، قهرمان‌ها و اسطوره باید دقت کنیم. آنچه که قبل از دهۀ نود بیشتر در عرصه تلویزیون معمول بود، بازیگران سریال‌های شاخص یا مجریان شناخته شده بودند که ارتباط یک سویه با مخاطب عمومی از طریق قاب تلویزیون داشتند. در سینما هم با توجه به اکران فیلم در سینماها کم‌تر این ارتباطات دو سویه شکل می‌گرفت و امکان ارائه بازیگر خارج از نقش هنری در تلویزیون و در سینما کمتر فراهم بود. معمولاً بروز سلبریتی در تلویزیون و رادیو در همان نقشی بود که در چهارچوب‌های رسمی سازمانی ایفا می‌کرد.

خیامی در ادامه افزود: دهۀ نود دهۀ انفجار شبکه و رسانه‌های اجتماعی به صورت مطلق بود که امکان بروز و ظهور فرد هنرپیشه جدای از نقش‌هایی که بازی می‌کرد فراهم شد. خودش می‌توانست یک صفحه داشته باشد، حرف‌های خودش را بزند، می‌توانست با مخاطب خود ارتباط دوسویه برقرار کند و هوادار او واکنشی مستقیم به او داشته باشد و این ارتباط دوسویه خارج از چهارچوب‌های سینما و پرده اکران و قاب تلویزیون و امواج رادیو شکل می‌گرفت. آرام آرام این پدیده تبدیل به یک سبک زندگی شد.

وی افزود: از دهۀ نود سلبریتی هر جا بود یک به اضافۀ دیگری داشت که آن به‌اضافه؛ رسانه‌های اجتماعی بودند. این شکل‌گیری ارتباط یعنی ظهور خرده فرهنگ هواخواهی، فرهنگ هواداری و هواخواهی یعنی فرهنگ فالو کردن. یکی از ویژگی‌های مهم فرهنگ هواداری اثرگذاری در مسائل و صحنه‌های اجتماعی بود.

در ادامه علی مؤمنی با بیان اینکه در یک دهۀ اخیر تلویزیون از ژانری تحت عنوان ژانر «رئالیتی شو» استفاده کرده است از بیچرانلو پرسید که آیا خود این قضیه دال بر این نیست که سیاست‌هایی که در صدا و سیما اتخاذ می‌شود به سمت فضای سلبریتی سازی و استفاده از سلبریتی‌ها برای جذب مخاطب است؟

تلویزیون در حال دنبال کردن سیاست شبکه‌های اجتماعی است

عبدالله بیچرانلو در پاسخ گفت: تلویزیون در کشور ما، یک تلویزیون تجاری نیست بلکه یک تلویزیون عمومی است که تمرکزش بر فرهنگ عمومی و سیاست‌های ملی بوده است. طی این دهه با گسترش شبکه و رسانه‌های اجتماعی، عرصۀ رقابت برای صدا و سیما تنگ شده و از منظر اقتصاد با چالش‌های زیادی روبرو بوده است. شبکه‌های اجتماعی بخش زیادی از مخاطبان تلویزیون را به سمت خودش کشانده. تلویزیون در این رقابت دچار چالش شد و برای جذب مخاطب باید کاری انجام می‌داد، لذا با آوردن سلبریتی به تلویزیون در یک فضای گفتگو محور و خارج از آن سنت معمول، همان سیاست شبکه‌های اجتماعی را دنبال کرد. این قاعده فرهنگی تلویزیون ما نبود بلکه قاعده نشریات زرد و سیاست تلویزیون خصوصی بود که دنبال رویکردهای تجاری و «رئالیتی شو» بودند.

بیچرانلو در ادامه با اشاره به تقلید و تولید برنامه‌های استعدادیابی در تلویزیون ایران گفت: این سیاست یک نوع تقلید از سیستم برنامه‌سازی در تلویزیون‌های جهانی‌ست بدون توجه به این نکته که در آنجا شبکه‌ای از روابط تجاری برقرار است و خروجی برنامه‌های استعدادیابی ورود به بازار است و برآمده از یک سیستم اقتصادی و تجاری خاص است برای شناسایی و پرورش استعدادها و در نهایت سرمایه‌گذاری تجاری. ولی آن چیزی که اینجا اجرا شد در واقع وجه تقلیدی ناقص و وارداتی بود برای جذب مخاطب.

عبدالکریم خیامی در ادامه گفت‌وگو گفت: اگر در پدیده سلبریتی چه در سیاست‌گذاری و اجرا و چه در نقد و تحلیل فقط خود آن چهره را ببینیم دچار خطا می‌شویم. این چرخه دست کم چهار مرحله دارد، یک خود سلبریتی، دوم عموم مردم یا همان مخاطب، سوم رسانه و چهارم صنعت سلبریتی. برای سیاست‌گذاری در خصوص سلبریتی‌ها باید به کل این چرخه توجه کرد. اشکالی که تلویزیون در برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری در رابطه با چهره‌ها دارد، نگاهی مقطعی و ناقص و تک‌بعدی است.

شهرت سازی جزو ذات تلویزیون عمومی است

خیامی تصریح کرد: در چرخه صنعت و هنر ارزش افزوده در دست حلقه‌هایی خارج از تلویزیون است، البته از قبل بوده اما اکنون وسعت و سرعت بیشتری گرفته است و قدرتمندتر از خود رسانه شده‌اند. نقص ما در سیاست‌گذاری رسانه این است که تصور کنیم ما می‌توانیم تلویزیون عمومی فاقد سلبریتی داشته باشیم. این امر نشدنی است؛ شهرت‌سازی جزو ذات تلویزیون عمومی‌ست.

عبدالله بیچرانلو در پایان صحبت خود گفت: در ایران رسانه ملی همزمان می‌خواهد هم تلویزیون عمومی باشد، هم تلویزیون تجاری و هم تلویزیون ملی که هر کدام یک معنای خاصی دارند. هم می‌خواهیم فرهنگ‌گرا باشیم، هم به مردم اطلاعات بدهیم و در کنار آن تجاری هم باشیم. خلط همه این موارد باعث بروز اغتشاشاتی است که هم‌اکنون شاهد آن هستیم.

عبدالکریم خیامی در سخنان پایانی خود با اشاره به این مطلب که زیرساخت ارتباطات یک رسانه عمومی با مخاطب خودش باید مستمر باشد گفت: اگر این زیرساخت را تخریب یا تضعیف کنیم به نتیجه نمی‌رسیم. در جهان کنونی که آرایش رسانه‌ها به‌طور مداوم در حال تغییر است، فرصتی برای مکث، بازسازی جدی و برگشت دوباره وجود ندارد. ما در حال جنگ هستیم در جهانی که برای ثانیه به ثانیه هر مخاطب، هر صنف و جنس و سلیقه، جغرافیا و فرهنگ برنامه‌ریزی شده است.

مواجهه با چهره‌ها و سلبریتی‌ها باید متوازن باشد. نه اخراج سلبریتی‌ها از آنتن و نه آوردن سلبریتی الزاماً مخاطب نمی‌آورد. بحث دیگر مواجهه، بحث آموزش است. در تمام دنیا بازیگرها، هنرمندان، مجری‌ها، گویندگان، نویسنده‌ها و کارگردان‌ها تا به لحظه آخر به شیوه‌های مختلف در حال آموزش هستند. یک مواجهه دیگر، بحث مسائل حقوقی است، قراردادها با چهره‌ها باید برای مخاطب روشن باشد. مورد آخری که در مدیریت سلبریتی‌ها باید حفظ شود، آگاهی‌بخشی و ارتباطات میان‌فردی است. عالم هنر را نمی‌توان بخشنامه‌ای اداره کرد.