خبرگزاری مهر- گروه هنر- عطیه موذن؛ چندی پیش از مستندی با نام «بمبها با هم می آیند» در مراسمی رونمایی شد؛ مستندی که تلاش دارد تا به یکی از مقاطع مهم تاریخ کشور بپردازد و نشان دهد چطور حضور شخصی به نام امیرسرتیپ عطاءالله بازرگان و پروژه «شباهنگ» منجر به تجهیز دفاعی ما شد. مستند «بمب ها با هم می آیند» روایتی از پروژه ای با نام «شباهنگ» است که در مقطعی که تهران و پایتخت می توانست به راحتی هدف بمباران عراق قرار بگیرد و به نابودی برسد به شکلی بازدارنده و دفاعی عمل کرد. این مستند به ماجرای شکل گیری پروژه «شباهنگ» می پردازد که یک موشک پدافندی بسیار قدرتمند است که به مقابله با میگ ۲۵ یکی از سریع ترین هواپیماهای نظامی دنیا برمی آید و به این ترتیب تهران و ایران را نجات می دهد.
این مستند به زودی از شبکههای سیما پخش میشود.
نشست مستند «بمب ها با هم می آیند» با حضور حسین بازرگان فرزند سرتیپ عطاءالله بازرگان، سیدمهدی دزفولی معاون جریانسازی سفیرفیلم، مهدی ملکی کارگردان و محمدامین سروری نویسنده و تدوینگر برگزار شد.
حسین بازرگان در این نشست به حساسیت و اهمیت پروژه شباهنگ اشاره کرد که چطور در مقطعی با کمک پدرش به نجات ایران آمده است اما تلاش نبوده است تا این پروژه به تولید انبوه برسد.
مشروح این نشست را در زیر می خوانید:
*فکر می کنم ویژگی برخی از مستندها این است که شاید یک اثر تحقیقی و عمقی کامل نباشد اما حداقل شما را با پدیده هایی آشنا و کنجکاو می کند که بروید و بیشتر بدانید. مستند «بمب ها با هم می آیند» نیز به نظرم چنین مستندی است که به پروژه «شباهنگ» در دوران دفاع مقدس و مشخصاً در سال ۱۳۶۴ پرداخته است. آقای بازرگان پدر شما در این صنعت تاثیر زیادی داشته است این تاثیر در مستند به خوبی به تصویر کشیده شد؟
حسین بازرگان: ابتدا باید به یک مقدمه اشاره کنم. پدر من سال ۴۸ در آمریکا بود و دوره پیشرفته نیروی هوایی را گذراند. آن زمان آمریکا تجهیزات این حوزه را به ما فروخته بود ولی اجازه تحقیق و تعمیر به ما نمیداد. یعنی ما فقط بهرهبردار و کاربر بودیم. وقتی انقلاب شد و مستشاران از ایران رفتند، اولین مسئلهای که پیش آمد، این بود که در سال ۱۳۵۸ یک سری شی نورانی در آسمان غرب ایران، بهویژه همدان، نمایان شد. پدرم سرتیپ عطاءالله بازرگان که در آن زمان مسئولیت پایگاه همدان را بر عهده داشت، از سرلشکر فلاحی درخواست ۴ فروند هواپیمای شناسایی کرد تا ببینند این چند شی نورانی که همه فکر میکردند ماهواره یا بشقاب پرنده است، چیست. این برای اولین بار بود که بحث جهاد خودکفایی شکل گرفت و توانست به کشور کمک کند. این اشیا از مناطق غرب کشور عکسبرداری کرده بودند تا برای حمله عراق به ایران آماده شوند.
*آنطور که در فیلم «منصور» دیده ایم به نظرم از معدود چهره هایی هم که خیلی در زمینه صنعت هوایی کار کرد منصور ستاری بود.
بازرگان: فیلم «منصور» البته اطلاعاتی هم می داد که محتوایش درست نبود. در فیلم گاهی نسبت به برخی ادعاها بزرگنمایی می شود. تجهیز هواپیماها تخصص ستاری بود و تا سال ۱۳۶۵ که فرمانده نیروی هوایی شد، هیچ ارتباطی با پروژهها نداشت. با این حال در آن زمان براساس مسائلی که پیش آمد پدرم تیمی را دور خود جمع و شروع به انجام یک سری کارها کرد. از جمله مشکلات نیروی هوایی در آن زمان، پرواز هواپیماها در ارتفاع پایین بود تا شناسایی نشوند. زمانی که جنگ شروع شد، پدافند دشمن آنها را میزد و مجبور بودند در ارتفاع پایین پرواز کنند تا موشکهای سام ۲ عراق آنها را نزنند. مشکلی که این هواپیماها با این رویکرد پیدا می کردند این بود که زود سقوط میکردند. اولین پروژهای که پدرم انجام داد، تقویت و ضدگلوله کردن زیرساخت هواپیماها بود.
*آقای سروری مستند «بمب ها با هم می آیند» به پروژهای می پردازد که در مقطعی از کشور شکل گرفته و به اتفاقات مهمی اشاره دارد، اما در این مستند گویی بیشتر ایده سوزی شده است و کمتر درباره این پروژه اطلاعات دریافت میکنیم.
محمدامین سروری: افرادی که در این پروژه دخیل بودند، اکثراً در حال حاضر فوت کرده اند و مهم ترینشان که در قید حیات هستند جناب سرتیپ عطاءالله بازرگان بود که با ایشان مصاحبه کردیم اما متاسفانه دسترسی زیادی به افراد دیگر و یا آرشیوهای خاص نداشتیم.
*آقای ملکی، به عنوان کارگردان چرا مصاحبه های بیشتری نگرفتید یا محتوای بیشتری در مستند خود وارد نکردید؟
مهدی ملکی: ما با کسانی که به آنها دسترسی داشتیم و معرفی شده بودند، مصاحبه ها را پیش بردیم. اما مساله این است که درباره این پروژه اطلاعات کمی وجود دارد و حتی برخی از مسئولان نیروی هوایی اطلاعی ندارند و رغبت هم ندارند در این باره گفت و گو کنند. اگر خود آقای بازرگان و رابطهشان نبود، دستمان از مصاحبه خالی می شد.
این پروژه در سال ۱۳۶۰ اتفاق افتاد و اگر نمیافتاد تهران سقوط میکرد. به دلیل شدت بمبارانی که میتوانست باعث سقوط شود، این پروژه بسیار استراتژیک بود
بازرگان: ببینید این پروژه در سال ۱۳۶۰ اتفاق افتاد و اگر نمیافتاد تهران سقوط میکرد. به دلیل شدت بمبارانی که میتوانست باعث سقوط شود، این پروژه بسیار استراتژیک بود. ماجرا هم به زمانی برمی گردد که یک هواپیمای جاسوسی یا میگ ۲۵ زمان شاه وارد ایران شد و شاه، هواپیمای اف ۱۴ را برای مقابله با میگ ۲۵ خریداری کرد. با این حال نتوانست موفق شود و هواپیماهای شوروی ساقط نشد. ما زمانی شهید فهمیده را داشتیم که برای جلوگیری از عبور یک تانک به منطقه دیگر خود را فدا کرد. آیا بقیه هم همین کار را کردند؟ این اقدام یک بار اتفاق افتاد. شهید عباس دوران هم اتفاقی را یک بار رقم زد که دیگر مثل آن تکرار نشد؛ عملیات «بغداد» که قرار بود ناامنی شهر بغداد را نمایش دهد.
درباره آن هواپیمای جاسوسی هم اتفاقی که رخ داد و توانستند با موشک میگ ۲۵ را شکار کنند فقط یک بار بود اما پدرم این اتفاق را سامان مند کرد. در آن ماجرا در اصفهان با کمک بچههای پدافند هوایی و سپاه، این هواپیما توسط موشک زده شد، ولی فقط همان یک بار بود. دلیلش هم این است که وقتی یک کشور قدرتمند به شما سلاحی میفروشد، اولین کاری که میکند این است که آنتیشو را به خود متصل میکند تا اجازه ندهد شما با آن سلاح خودشان را بزنید. پروژه «شباهنگ» که شکل گرفت سامانهای درست شد که اساساً مانع از ورود هر هواپیمایی در حد میگ ۲۵ به کشور میشد و این باعث جلوگیری از نفوذ دشمنان به آسمان کشور شد.
اصل پروژه «شباهنگ» به معنای متحد شدن یک سری افراد بود. اولین مسئلهای که پیش آمد این بود که در آن زمان، آقای خامنهای به عنوان رئیسجمهور به جهاد خودکفایی خیلی کمک میکردند. جهاد خودکفایی یک سازمان مستقل بود که بودجه آن از مجلس تامین میشد و نه در تصمیمگیری، نه در اجرا و نه در منابع مالی وابسته به نیروی هوایی و دولت نبود. جهاد خودکفایی هم به نیروی هوایی و هم به سایر نیروهای کشور که نیاز به کمک داشتند، یاری میرساند. این سازمان هم منابع مالی و هم نیروی انسانی خود را داشت. به عنوان مثال، در بحث جنگ نفتکشها، جهاد خودکفایی نقش مهمی ایفا کرد. پدر قایقهای عاشورا را نیز به موشک موریک که مخصوص هواپیما بود مجهز کرد. همه اینها صرفاً اطلاعاتی از پدر بود که بر اساس آن جلو میرفت.
*نکاتی که مطرح میکنید گاهی از خود مستند نیز جذابتر است اما چرا بسیاری از این موارد در مستند ذکر نشده است؟
بازرگان: تمرکز اصلی مستند روی پروژه «شباهنگ» بوده است. دوستان مستندساز با محدودیت هایی رو به رو هستند و بخش اعظم آن لزوم حضور افراد آگاه است.
*چقدر مستندهای مشابه این اثر میتوانند برای خود مسئولان نیز مؤثر باشند؟ به نظرتان چه تاثیری میتوانند داشته باشند؟
بازرگان: به نظرم عده ای نمیخواهند برخی مباحث مطرح شود. همان کسانی که در زمان شکلگیری جهاد خودکفایی با این جهاد مخالفت میکردند تا شکل نگیرد، اکنون نیز مقاومت میکنند. «شباهنگ» یک موشک پدافندی بسیار قدرتمند است که تهران و ایران را نجات داد. چرا مسئولان وقت نگذاشتند که شباهنگ هم تولید انبوه شود و وارد ساختار کشور گردد؟ مگر ما در زمانی نبودیم که حتی سیم خاردار و فشنگ نداشتیم؟ وقتی پروژهای مانند «شباهنگ» درست میشود چرا حمایت درستی از آن صورت نمی گیرد؟ این پروژه میتواند کشور را از هر نوع تهدید خارجی در امان نگه دارد، پس چرا تولید انبوه نشد؟ نکات بسیاری وجود دارد و همان جماعت و تفکری که نمیخواهد این مسائل مطرح شود، هنوز فعال هستند.
*آقای دزفولی به نظر شما به عنوان معاون سابق جریانسازی سفیرفیلم این مستندها چقدر میتوانند کمک کنند تا هم جریانسازی ایجاد شود و هم باعث شکستن تابو درباره ناگفته ها شود؟
مهدی دزفولی: مستندهایی که مانند «شباهنگ» ساخته میشوند و به رشادتهای دهه اول انقلاب اشاره دارند، حداقل در حوزه تاریخ شفاهی واجد ارزش هستند و در تاریخ باقی میمانند. من خودم تجربهای دارم که مربوط به اوایل جنگ است، این مستندها واقعاً ماندگار هستند و به آنها ارجاع داده میشود. شاید مخاطب امروز، رشادتها و خدمات آقای بازرگان را نشناسد، اما وقتی مستند پخش و رونمایی میشود، این شناخت صورت می گیرد و ارزش آثار بیشتر مشخص میشود. وقتی این خبر منتشر میشود، افراد به آن ارجاع میدهند و هویت و خدمات این افراد باقی میماند.
آقای ملکی گفت، متاسفانه ارتش رشادتهای فرماندهان خود را کمتر بازگو میکند. نمیدانم دلیل آن چیست؛ ممکن است کارنابلدی، تحفظ بیمنطق، یا … باشد. اما به نظرم این کار اشتباه است. ما در ارتش افراد بسیار برجستهای داریم که کارهای خارقالعادهای انجام دادهاند. نیروی هوایی ما افراد شایسته و قابلی دارد، هوانیروز و دیگر بخشهای ارتش نیز همینطور. به نظرم این مستندها کمک زیادی میکنند که اینها شناخته شوند.
*فکر میکنید این مستند میتوانست با آرشیو و جزئیات بیشتری به تولید برسد؟
دزفولی: دوستان با وجود محدودیتها کار میکنند. همانطور که اشاره کردند، آرشیو نداشتند و یا مسئولان مورد نظر همکاری نکردند. این مستند نشاندهنده دغدغه آقای بازرگان در مورد پدرش است و او دوست دارد که در مورد پدرش کاری انجام شود. اگر این بچهها انگیزه نداشتند، شاید یک سال واقعاً برای این کار وقت نمیگذاشتند. میخواهم بگویم که ما فضایی داریم که افراد با دغدغه شخصی خود کار میکنند، از طرف برخی مسئولان همکاری نمیشود، نه به صورت آرشیوی، نه مالی، نه کمک فکری. این مسئله بسیار مهم است و میتواند اثر جدیتر و با کیفیتتری داشته باشد.
سفیرفیلم دغدغهای دارد که روی موضوعاتی دست بگذارد که قابلیت حرفهای خوب و جدی برای مستند دارند. به نظر من، این کار در راستای کارهای قبلی ارتش، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، جریانساز خواهد بود و به آن ارجاع داده میشود
به هر حال سفیرفیلم دغدغهای دارد که روی موضوعاتی دست بگذارد که قابلیت حرفهای خوب و جدی برای مستند دارند. به نظر من، این کار در راستای کارهای قبلی ارتش، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، جریانساز خواهد بود و به آن ارجاع داده میشود. ما دو یا سه سال پیش مستندی به نام «عملیات دماوند» داشتیم که در مورد حضور نظامی ایران در عمان و جنگ ظفار بود. هیچ مستندی درباره این عملیات ساخته نشد، نه در داخل ایران و نه در خارج از ایران. این مستند تولید و پروداکشن عجیب و زیادی هم نداشت، اما حرف خوبی زده و اتفاقات خوبی هم برای آن مستند افتاده است.
رسانهها نقش مهمی در این زمینه ایفا می کنند و این پروژه به نقاط خوبی از تاریخ معاصر، مسائل اجتماعی و فرهنگی و در کنار آنها، موضوعات تاریخی و سیاسی اشاره کرده و به آنها میپردازد. امیدوارم که از این دست مستندها بیشتر شاهد باشیم، چرا که اینها واقعاً حافظه تاریخی ما هستند. اینها نقاطی از تاریخ هستند که با وجود گذشت ۳۶ سال از جنگ، همچنان باقی مانده اند و ما با آن درگیریم. افرادی که در آن مقطع بودند و خانواده شهدا همچنان حرف برای گفتن دارند یعنی ما هنوز با اتفاقات ریز و درشت آن ۸ سال درگیر هستیم و این تجارب تاریخی نشان میدهد که با این همه تحریم و فشارهایی که وارد میشود، جمهوری اسلامی توانسته مقاومت کند.
بچههایی که انگیزه ساخت این مستندها و این سوژه ها را دارند، همه متولدان بعد از جنگ هستند؛ بچههای دهه ۷۰ که سالها بعد از جنگ به دنیا آمدند، ولی برایشان مهم است که به موضوع جنگ بپردازند. برای ما دغدغه است که این مسائل مطرح شود و امیدوارم امثال آقای ملکی و آقای سروری بتوانند با همکاری و همفکری با آقای بازرگان، کارهای بیشتری تولید کنند. اینکه به چنین موضوع جدی و چالشی که تاکنون مغفول مانده بود، پرداخت شده است، خودش یک اتفاق بزرگ است. سفیر فیلم هنرجویانی را تربیت میکند که در حین آموزش، مستندهایی مانند جنگ ظفار را که یک موضوع بسیار بکر است، تولید میکنند. این مستندها که اولین کارهایشان هم بوده، معمولاً خیلی هم سر و صدا کرده است. از شما هم که این جلسه را ترتیب دادید ممنونم و امیدوارم شاهد اتفاقات خوبی برای مستند «بمب ها با هم می آیند» باشیم و همچنان از این دست مستندها بیشتر و بیشتر ساخته شود.