خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: «پدرم بهعنوان یک ایرانشناس، همیشه در کار غوطهور بود و خانه ما مجمعی برای دانشپژوهان و دانشجویانی بود که در مکتب او به سوادآموزی مشغول بودند، حتی انجمن ایرانشناسی در منزل ما تشکیل میشد، اما گرفتاریهای شغلی پدرم باعث دوری وی از خانواده نمیشد. پدرم بههیچوجه اهل ریا و تزویر نبود و در برخورد با افراد، به مقام آنها نمیاندیشید. مادرم همیشه میگفت: پدر، اول از همه عاشق ایران باستان و کارش است و بعد عاشق تو، سپس کتابهایش و در آخر مرا دوست دارد.» این سخنان پوراندخت، تنها دختر ابراهیم پورداوود است درباره پدرش.
ابراهیم پورداوود در ۲۰ بهمن سال ۱۲۶۴ هجری شمسی در محله سبزه میدان رشت متولد شد. پدرش داوود، از ملاکین و بازرگانان سرشناس رشت بود. در پنج یا شش سالگی به مکتب میرزا محمدعلی رفت که محل آن اتاقی در کنار حیاط خانه پدری او در محله آفخرای سبزه میدان رشت بود؛ این مکتب امروزه آرامگاه پدر، برادران و خود اوست. تحصیلات مقدماتی فارسی و عربی را در مدرسه حاجی حسن رشت آموخت.
ابراهیم در سال ۱۲۸۴ هجری شمسی در سن ۲۰ سالگی به همراه برادرش، و استادش عبدالرحیم خلخالی به تهران رفت و به آموختن طب قدیم پرداخت. در سال ۱۲۸۷ هجری شمسی نیز سفر خود را به خارج از میهن آغاز کرد و به لبنان رفت، تا در بیروت در مدرسه لوئیک به فراگرفتن زبان و ادبیات فرانسه بپردازد. همانجا بود که نام پورداوود را برای خود برگزید؛ برادرانش نامهای داوودزاده و داوودی را برگزیدند. ابراهیم پس از دو سال و نیم اقامت در بیروت برای دیدار خانواده به رشت برگشت و کمی بعد دوباره پای در راه سفر گذاشت و در شهریور سال ۱۲۸۹ راهی فرانسه شد. همانجا با سید محمدعلی جمالزاده، نویسنده و مترجم معاصر و دوست شد. سپس به ایران بازگشت و بعد از اقامتی کوتاه در رشت، دوباره به فرانسه رفت و این بار در رشته حقوق دانشگاه پاریس مشغول درس خواندن شد.
دوران تحصیلش مصادف شد با شروع جنگ جهانی اول، او شش ماه اول جنگ را در پاریس ماند ولی بر اثر شور جوانی و میهن دوستی و تبلیغات آلمانیها، این شهر را ترک کرد. به بغداد رفت و با محمدعلی جمالزاده روزنامه رستاخیز را منتشر کرد، پس از آن در جریان اتفاقات جنگ چندین بار مجبور به مهاجرت و جابجایی شد و مدتی در شهرهای کرمانشاه، بغداد، حلب و استانبول زندگی کرد. مدتی بعد برای اقامت در سوئیس از راه بالکان به برلین رفت، شهری که سرنوشت برایش مقدر کرده بود. آلمانیها از خروج او جلوگیری کردند، و او از سال ۱۲۹۵ هجری شمسی معادل با ۱۹۱۶ میلادی، در دانشگاه برلین مشغول خواندن رشته حقوق شد و چهار سال بعد، در شهریور سال ۱۲۹۹ با دختر یک دندانپزشک آلمانی ازدواج کرد و در تیرماه ۱۳۰۱ هجری شمسی تنها دخترش پوراندخت به دنیا آمد.
پورداوود در سال ۱۳۰۳ هجری شمسی به همراه خانواده به ایران بازگشت. در سال ۱۳۱۱ هجری شمسی به دنبال درخواست رابیندرانات تاگور از سوی دولت ایران برای تدریس فرهنگ ایران باستان به هند رفت و در دانشگاه ویسوبهارتی ایالت بنگال به تدریس پرداخت. به سبب آشنایی او با فرهنگ زرتشتیان و ترجمه ادبیات اوستایی، پارسیان (زرتشتیان) هند بسیار به او ارادت داشتند و هنگام اجرای مراسم مذهبی خود که به جز زرتشتیان فرد دیگری را به آن مراسم راه نمیدادند، پورداوود میتوانست به آن مجلس وارد شود.
در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی از هند عازم آلمان شد و به ادامه کار ترجمه و گزارش اوستا پرداخت و سرانجام در سال ۱۳۱۶ به ایران بازگشت و در دانشکده حقوق و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. در سال ۱۳۱۷ عضو پیوسته فرهنگستان ایران (که امروز به نام فرهنگستان زبان و ادب فارسی میشناسیم) شد. در سال ۱۳۲۴ به مناسبت شصتمین سال تولدش، مجلس جشن باشکوهی در تالار اجتماعات دانشسرای عالی تهران با حضور استادان و دانشمندان و دانشجویان و شخصیتهای ادبی کشور برپا گردید.
پورداوود به سبب مقام بلند پایه علمی به عنوان نماینده دانشگاه تهران به بسیاری از کنگرههای فرهنگی و ادبی دعوت میشد و از اعضای اصلی بسیاری از انجمنها و مؤسسههای ادبی و فرهنگی بود و به احترام وی محافل بزرگداشت بسیاری برگزار میشد. او ۴ سال رئیس انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان بود و از اعضای شورای فرهنگی سلطنتی ایران و نیز از اعضای هیئت امنای کتابخانۀ بزرگ پهلوی، وی در ۶ مهر سال ۱۳۲۴ هجری شمسی انجمن ایرانشناسی را تأسیس کرد. در سال ۱۳۳۹ هجری شمسی به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران همراه سعید نفیسی، محمد معین و مجتبی مینوی در بیست و پنجمین کنگرۀ خاورشناسان که در مسکو تشکیل شده بود شرکت کردند؛ و پورداوود و از آنجا به فنلاند، سوئد و هلند سفر کرد.
در سال ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران بازنشسته شد و از زمان بازنشستگی به بعد اوقاتش را به مطالعه و پژوهش گذراند و کمتر در مجامع دیده شد. چهار سال بعد عنوان استاد ممتاز دانشگاه را به دست آورد.
پورداوود را بنیانگذار ایرانشناسی و زندهکننده فرهنگ و زبانهای ایران باستان دانستهاند. علاقه او از کودکی به دانستن اوضاع ایران قدیم باعث شد به مطالعه کتابهایی درباره ایران باستان بپردازد. او تا آخرین دقایق حیات مشغول مطالعه و بررسی بود و با دانشمندان بزرگ ایران شناسی دنیای غرب از جمله مارکوارت، مان، هارتمان، فرانک، شدر، براون، میتووخ، مینورسکی، ولف و پلوشه در ارتباط بود. به خاطر تلاش او امروز میتوانیم اوستا را به زبان فارسی ساده امروزی مطالعه کنیم و از اوضاع و رسوم و اخلاق و مواعظ و حکم معتقدات، دینی روایتهای تاریخی و اساطیری نیاکان خود آگاه شویم. خدمت بزرگ او درباره تفسیر اوستا را، به کار گروته و راولینسون در قرن نوزدهم نسبت به کشف الفبای خط میخی و آگاه کردن دنیا از تاریخ قوم آریایی و ایران هخامنشی مانند میکنند.
پورداوود بامداد ۲۶ آبان سال ۱۳۴۷ هجری شمسی چشم از جهان فروبست. او در زمان حیات درباره خانه پدریاش نوشته بود: «پارینهای چند است که مقبره پدران و برادرانم است. من هم پس از نوردیدن این همه سالهای بلند، آنجا آرام خواهم گرفت.»
پیکر او را در رشت، در آرامگاه خانوادگی شأن به خاک سپردند، این آرامگاه کوچک تنها بخش به جا مانده از عمارت خانوادگی پورداوود است که بنای آن در سال ۱۳۸۲ هجری شمسی در فهرست آثار ملی ایران ثبت شد. مدت کوتاهی بعد به یاد او کتابخانه ای در پارک سبزه میدان رشت _که آن زمان پارک فرح نامیده میشد_ ساخته شد و به نام او نامگذاری گردید. خیابانی هم در محله استخر رشت به نام او نامگذاری شد که تا چند سال بعد از انقلاب نیز به همان نام باقی بود، و سپس نامش را به رسالت تغییر دادند.
پوراندخت پورداوود میگوید «او یک قصه گوی توانا بود و همیشه برای من قصه میگفت، قصههایی که خودش میساخت و تنها پندی که همیشه به من میداد تکرار شعار پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک بود. بیشتر وقت پدرم به مطالعه و بحث میگذشت. هندوستان را به دلیل آثار باستانیاش بسیار دوست میداشت. از افتخارات پدرم دریافت جایزه تاگور بود. همچنین جایزهای که از واتیکان و نشانی که از دولت آلمان به پاس مقام ادبی خود دریافت کرده بود.»