اصل اول معرفتی گفتگو این است که همه حقایق در موضوعی خاص نزد" من" موجود نیستند و آدمیان با هم و ضمن مشارکت در مفاهمه به این حقایق دست می یابند. استقبالی که دو طرف گفتگو از این امر می کنند در عمیق ترین لایه این پیش فرض را در خود نهفته دارد. این اصل معرفتی البته اصلی اخلاقی و ارزشی را هم با خود همراه دارد؛ اینکه من نمی توانم و نباید از رویکردها و مواضع دیگران که بر دیدگاه من نسبت به حقیقت موثرندد صرف نظر کنم و آنها را نادیده بگیرم.
گفتگو در بنیادینترین مبنا نشان از دیگری میدهد که فراروی انسان جهت مکالمه و مراوده قرار دارد. این دیگری هم با ویژگیها و خصایصی مشخص میشود : مهمترین ویژگی این دیگری آن است که " تو" به حساب میآید و نه "آن" ، انسان است و نه شیء . رابطه من - آن اساس علوم تجربی است و انسان با دخل و تصرف در طبیعت و جهان، آنها را متناسب با نیازها و خواستهای خود تغییر می دهد، به آنها نگاهی ابزاری دارد و از این چشم انداز کمتر به همدلی و همراهی با طبیعت می اندیشد.
رابطه من - تو اما این گونه نیست. انسان در این رابطه نمی تواند به " تو" به مثابه ابزاری صرف نظر کند و ناگزیر است به طرف مقابل به عنوان یک غایت فی نفسه نگاه کند. در این رابطه ؛ همدلی و همراهی مولفه های مهمی به شمار می آیند و در آن هدف مشارکت است و نه بهره کشی. رابطه من - تو به انحای گوناگون می تواند به رابطه من - آن تنزل یابد اما فروکاستن ذاتی آن به این رابطه ناممکن است.
کارکردهای گفتگو فراوانند؛ گفتگو نه تنها محتاج تساهل و تسامح است تا رشد کند که خود فضایی مداراگونه و مداراگرایانه به وجود می آورد و این، زواید تعصب آلود و دگماتیسم را از چهره اندیشه انسان میزداید. به این جهت انسانی که گفتگویی سالم را سامان داده از جهت تحمل اندیشههای رقیب، افزایش ظرفیت داده است. علاوه بر این، گفتگو به ترویج عقلانیت و معرفت مدد میرساند. هرچند گفتگو مروج تنوع و تکثر به حساب میآید مشوق به وجود آمدن مبنایی مشترک و بستری یکسان نیز هست . به معنای دیگر در مکالمه هم تنوع و تکثر اصل است و هم وحدت و وفاق.
گفتگو مروج ارزشهای اخلاقی نیز به حساب میآید. اخلاق همیشه و همه جا با "دیگری" همبسته است و گفتگو مهمترین مکانی است که دیگری فربه سر بر می آورد. دو ارزش بزرگ و مهم انسانی ؛ صداقت و احسان نیز در فضایی که گفتگو به وجود میآورد امکان رشد و رویش می یابند. صداقت بدان معناست که انسان به خود به مثابه دیگری نظر کند و احسان بدین معنی است که انسان به دیگری به مثابه خود نگاه کند و اینها هر دو در بستر گفت و گویی سالم و بهینه امکان رشد می یابند. اخلاق گفتگو هم جدای از تحمل دیگری، پذیرش تنوع، صبوری، متانت ، محقق دانستن دیگری و... با این دو ارزش اصیل انسانی پیوند می خورد.
با این همه مهمترین کارکرد گفتگو با فربه شدن وجود و شخصیت آدمی پیوند می خورد. فیلسوفان وجودی و پیش از آنها حکیمان و فرزانگان به ما آموخته اند که انسان چیزی جز ارتباطی که برقرار می کند نیست . به قول مارتین هایدگر ، زبان خانه وجود است. هویت انسان عبارت است از تصویری که او از خود، جهان و انسان دارد. به معنایی تصاویری که انسان از عالم و آدم دارد هویت او را شکل می دهند و این تصاویر هم کاملآ مربوط به ارتباطی هستند که انسان با دیگری برقرار می کند. تا پیش از این ارتباط از تصاویر انسان نسبت به خود، انسان و جهان چیزی نمی توان گفت. در این میان مهمترین نوع ارتباط ، ارتباط کلامی است که در گفتگو خود را بوفور و بوضوح نشان می دهد. به این معنا می توان گفتگو را به وجود آورنده هویت انسانی به حساب آورد.
ما در منظومه فکری و فرهنگی خاصی زیست می کنیم. پژوهشهای فراوان و شگرف فکری، جایگاه و موقعیت ویژه ای را به فرهنگها و سنتهای گوناگون داده اند. بسیاری از عمیقترین اندیشمندان قرن ما به اینجا رسیده اند که فرهنگهای گوناگون هریک باورها، ایمانیات، هنجارها ، روشها و سرمشقهای ویژه ای را دارا هستند . به معنای دیگر فرهنگها قیاس ناپذیر هستند و با ارزشها و روشهای فرهنگ خاصی نمی توان به سنجش و ارزیابی فرهنگهای دیگر پرداخت. کسانی که به این رویکرد باور دارند البته یک طیف را شامل می شوند.
واضح است که اگر از این سخن ، یک نسبیت گرایی فرهنگی و معرفتی تند مستفاد شود راه را بر هر گفتگویی می بندد. گفتگو محتاج بستری مشترک و مبنایی ثابت است تا اختلاف نظرها و دیدگاه ی مختلف بر آن بستر رویش و بالش داشته باشند و نسبی گرایی افراطی بوضوح جلوی این امر حیاتی سد ایجاد می کند. با این مقدمه ، گفتگوی فرهنگی و فردی نیازمند نظریه هایی معرفتی است که دو حصر و محدودیت مهم داشته باشد؛ از یکسو راه را بر به وجود آمدن زمینه و بستری مشترک نبندند و از سوی دیگر چنان تصویری ثابت و جزمی از عقل و اندیشه و زبان - به عنوان ابزارهای گفتگو - ارایه ندهند که مکالمه موضوعیت خود را از دست بدهد. هر دو مانع ذکر شده، آفتهای گفتگویی اصیل به شمار می روند.
اعجازهای گفتگو بسیارند؛ گفتگو در اولین گام با تخصصی صلب و جزمی مبارزه می کند و به همین جهت همیشه محتاج افرادی ذوجوانب و متضلع است که در حوزه هایی متبحر باشند. از سوی دیگر یک مکالمه جدی راه را برای فرا رفتن از تخصصی اندیشه سوز هموار می کند. گفتگو به انسان اخلاقی ویژه برای در نظر گرفتن حقوق دیگران و پذیرش تنوع شخصیتی و فرهنگی عطا می کند و مروج دو ارزش بزرگ بشری؛ صداقت و احسان است.
اعجاز گفتگو همچنین با دو مفهوم دیگر بهتر مشخص می شود: 1) نقد و 2) فربه شدن شخصیت. در گفتگو آنچه بسیار از آن سخن می رود اندیشه های مختلف است و این نه تنها قابلیت فهم انسان را بهبود می بخشد انسان را ناگزیر می کند که در مقام نقد، سخنها را عیاری و سنجش کند . به معنای دیگر نقادی گپ و گفت و شنود را به گفتگو مبدل می کند و بدین جهت در گفتگویی که نقد نباشد رکن رکینی غایب است.
از سوی دیگر گفتگو به وجود آورنده هویت انسان است. اگر باور داشته باشیم که تا پیش از مکالمه نه خودی موجود است و نه دیگری آنگاه می پذیریم که تنها گفتگوی این دو، هویتشان را شکل می دهد.