سیروس آقاخانی، تصویرگر کتابهای کودک و نوجوان در گفتگو با خبرنگار مهر به اینکه تصویرگری مذهبی متفاوت با خلق تصاویر معنوی دانست و افزود: ذات هنر، رسیدن به معنا و توجه به آن است. برای مثال آهنگهای بتهوون، در هر زمان و مکان، شنیدنی و اثرگذار است. من درپی خلق تصاویری معنوی، و نه مذهبی، هستم. برای مثال خود من در تصویرگری کتاب«هر قاصدکی یک پیامبر است» به آفرینش اینگونه تصاویر پرداختهام چراکه در متن کتاب به هیچ دین و مذهب و آیین خاصی اشاره نشده و آنچه نویسنده به آن پرداخته بود به یک مفهوم کلی برای بهتر زیستن اشاره داشت.
تصویرگر کتاب«درختی سرخ با برگهایی سیاه» با اشاره به اینکه تصویرگری مذهبی به یک رویداد خاص و محدود توجه میکند گفت: این نوع تصویرگری به یک رویداد خاص چون عاشورا، عید غدیر و یا...اشاره میکند و تصویرساز باید همان واقعه را تصویر کند درحالیکه در تصویرگری معنوی میتوان روح کلی حاکم بر یک دوره را به تصویر کشید.
آقاخانی در پاسخ به اینکه تصویرگری مذهبی و نقاط ضعف و قوت آن تا چه اندازه وابسته به متنها و داستانهای دینی و مذهبی است گفت: نه نویسنده و نه تصویرگر نمیتوانند از سلختار مذهبی و اخلاقی عدول کنند یا براساس ذهنیت و تخیل خود به تاویل و تفسیر آن بپردازند ازسوی دیگر، بیشتر کارهای مذهبی، جنبه سفارشی دارند. سفارشی کار کردن، مساله ناخوشایندی نیست؛ ازبزرگترین هنرمندان حمایت و به آنها سفارش داده شده، مشکل اینجاست که در کشورما این تصور اشتباه از جانب شخص یا نهاد سفارشدهنده وجود دارد که کار باید هماهنگ با نظر وسلیقه او باشد.
تصویرگر کتاب«زنی با مداد جادویی» به اینکه بعضی تصویرسازان از رنگ و فرم برای تصویرکردن داستانهای مذهبی بهره بردهاند، اشاره و بیان کرد: برخی از فرم و رنگ برای نوآوری در تصویرگری مذهبی استفاده کرده و بر جذابیتهای بصری کار خود افزودهاند اما نویسندگان، عقبتر ازتصویرگران هستند.ازمعدود داستانهای خوب دینی که بگذریم هنوز نویسندگان ما نتوانستهاند بر جذابیتهای متن بیفزایند.
آقاخانی در پاسخ به اینکه چرا نقاشان قهوهخانهای توانستهاند چهره امامان را تصویر کنند اما تصویرگران نه، گفت: نقاشی قهوهخانهای از دل مردم برخاسته و فرهنگ و ساختارش، فرهنگ کوچه و بازار است اما در نقاشی مذهبی، ساختاری وجود دارد که همه چیز را به شدت کنترل میکند و این مساله اجازه نمیدهد نوآوری چندانی در این زمینه انجام شود.
به گفته تصویرگر«هر قاصدکی یک پیامبر است»، محدودیتهایی که در تصویرگری وجود دارد در نگارگری به چشم نمیخورد. در نگارگری جنگ هست اما نشانی ازخشونت در آن یافت نمیشود. برعکس در نقاشیهای غربی وقتی جنگ را تصویر میکنند پر ازنفرت و خشونت است و باید این تفاوتها را پذیرفت و به آن احترام گذاشت. هر فرهنگی، روش خاص خود را دارد. زمانی اروپاییها میگفتند نقاشی ایرانی، پرسپکتیو ندارد؛ نداشته باشد مگرقرار است همه فرهنگها شبیه یکدیگر باشد؟!