خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ: ۹ ساله بوده که عمهاش مهتاب، مشهورترین سوزندوز بلوچ، رنگ و طرح را به او آموخت و سوزن به دستش داد تا خوشی و ناخوشی زنان بلوچ را بر دل پارچه نقش بزند. مهتاب نوروزی، مشهورترین سوزندوز بلوچ و از اهالی بمپور بود. هنرمندی که آوازه هنرش به فراتر از مرزهای سیستان و بلوچستان رسیده بود.
اگر به کاخ سعدآباد رفته باشی، لباس آبی و سپید سوزن دوزی شدهای را دیدهای که یک روز از آن فرح پهلوی بوده؛ این لباس را زنی، سوزندوزی کرده که در نهایت فقر و بدبختی و در روستای قاسمآباد، در هفت کیلومتری بمپور به سمت غرب زندگی میکرد و هزینههای زندگیاش را کمیته امداد میپرداخت. هنرمندی که همه عمر و جوانی خود را صرف سوزندوزی کرد و تنها سه سال پایانی عمرش از امکانات بیمه و سازمان تامین اجتماعی بهره برد.
مهتاب در اتاق کوچکی بهسر میبرد که از هرگونه وسیله خنککنندهای بیبهره بود؛ آنهم در گرمای طاقتفرسای سیستان و بلوچستان. مهتاب، همیشه در حال سوزندوزی بود و زینب، همیشه کنار دستش مینشست و با اشتیاق، رد سوزن بر پارچه را دنبال میکرد. ۹ ساله که شد، مهتاب، سوزن به دستش داد و از او خواست تا بدوزد. گاهی که خوب کار نمیکرد، هر آنچه دوخته بود را میشکافت و از برادرزادهاش میخواست دوباره بدوزد.
مهتاب از من حمايت کرد
زینب، برادرزاده مهتاب، امروز، سوزندوزی ماهر و با تجربه است. او نخستین دختر قاسم آبادی بوده که به شهر رفته و در دانشگاه درس خوانده؛ خودش در اینباره میگوید: «من اولين دختر در روستايمان بودم که دانشگاه قبول شدم، البته دانشگاه آزاد. وضع مالی ما، نه خوب بود و نه بد. کل حساب بانکی من، آن زمان ۶۰ هزارتومان بود اما مهتاب از من حمايت کرد. خاطرم هست وقتی برای ثبت نام با مهتاب به دانشگاه مراجعه کرديم، آنقدر کار اداری ما طول کشيد که داشتم پشيمان میشدم و مرتب به مهتاب میگفتم: بیا برویم؛ من نمیخواهم بيايم اينجا درس بخوانم؛ او هم عصبانی شد و گفت: درس نخوانی که چه کنی؟ که راه مرا ادامه بدهی؟ راه مرا هرموقع که بخواهی میتوانی ادامه دهی اما الان بايد درس بخوانی و چه ذوق و اشتیاقی داشت که برادرزادهاش، اولین دختری است که به دانشگاه میرود و درس میخواند و چه افتخاری میکرد.
زینب به دانشگاه میرود و درس میخواند. سال ۱۳۸۳، درس و دانشگاه به پایان میرسد و برادرزاده مشهورترین سوزندوز بلوچ به روستاشان برمیگردد و میبیند که سازمان میراث فرهنگی و صنايع دستی، ديگر به مهتاب و زنان روستا، سفارش سوزن دوزی نمیدهد و روستای قاسم آباد، جولانگاه دلالان شده است؛ زینب هم، مادر خود را از دست داده و دل و دماغ کار کردن ندارد؛ سه سال زمان میبرد تا او خود را جمع و جور کند و به این نتیجه برسد که باید کاری بکند تا بیش از این زنان و دختران سوزندوز بلوچ از سوی دلالان استثمار نشوند و به حق خود برسند.
پاییز سال ۱۳۸۶، فرهنگستان هنر از مهتاب دعوت و از او قدردانی میکند؛ زینب هم در سفر به تهران و حضور در همایشی که به همت فرهنگستان هنر ترتیب داده شده، عمه خود را همراهی میکند و برخورد مسئولان وقت فرهنگستان موجب میشود که زینب در تصمیم خود مصممتر شود و زنان و دختران روستا را جمع کند و از آنان بخواهد تا هنر خود را جدی بگیرند و از حق خود دفاع کنند.
امروز زینب، زمینی که از عمهاش مهتاب به یادگار مانده را به کتابخانه تبدیل کرده و یک اتاق از این فضای کوچک، حکم آموزشگاه را دارد. زینب، ۱۵۰ شاگرد دارد و به آنها سوزندوزی یاد میدهد. خودش هم از هنرمندان خوب بلوچستان در این رشته است. گهگاه به تهران میآید و دوختههای زنان بلوچ را به نمایش میگذارد و در ایرانشهر هم اتاقی هست و کلاسی که در آن به آموزش بپردازد.
هم پارچه گران است و هم نخ!
یکی از مشکلات اساسی سوزندوزها، آنگونه که زینب نوروزی میگوید: تهیه مواد اولیه است. هم پارچه گران است و هم نخ. رنگهای طبیعی، جای خود را به رنگهای شیمیایی دادهاند. روزگاری سوزندوزها به زاهدان میرفتند و از اداره میراث فرهنگی زاهدان، پارچه میگرفتند؛ حالا همه آن پارچهها در انبار تلنبار شده و خاک میخورد اما کسی نیست تا آنها را در اختیار زنان سیستان و بلوچستان بگذارد تا هم برای آنها کارآفرینی کند هم از فقر و نداریشان بکاهد.
اما همه چیز در تهیه مواد اولیه خلاصه نمیشود. زینب، گلایههای خود را اینگونه ادامه میدهد: ده بدون کدخدا دیدهای؟ سوزندوزی، بی کدخدا باقی مانده؛ امروز، هر که از راه رسیده، شروع به سوزندوزی کرده، بی آنکه بداند شیوههای اصیل و سنتی سوزندوزی کدام است. دلالان، نه تنها بازار که تولید و دوخت را هم در دست گرفتهاند.
از زینب درباره کارهای ماشینی میپرسی که از افغانستان و پاکستان میآیند و مدتهاست بازار سیستان و بلوچستان را پر کردهاند و او در پاسخ میگوید: واقعیت این است که همه زنان نمیتوانند، لباسی بدوزند که در آن از نقشهای اصیل استفاده شده و دستدوز است. بیشک، کسانی که توان مالی چندان ندارند به سمت کارهای ماشینی میروند و هیچکدام از این کارها، رقیب سوزندوزیهای دستی نیستند آنچه ما را آزار میدهد وجود کارهای دستدوز زنان افغان با کیفیت و قیمت پایین و ظاهر فریبنده است. سازمان میراث فرهنگی به جای اینکه بیمه ما را قطع و سر راه ما سنگاندازی کند، جلوی واردشدن سوزندوزیهای افغان را بگیرد.
آرزوی زینب فراموش نشدن است
بزرگترین آرزوی زینب این است که هیچوقت، يک زن بلوچ که عمر و چشمش را پای سوزندوزی میگذارد، فراموش نشود و این انگیزه و اشتیاق در نسلهای بعد هم وجود داشته باشد. او دلش میخواهد کودکان و نوجوانان بلوچ، سوزندوزی بیاموزند و آنقدر درآمدی که از راه این هنر بهدست میآورند خوب باشد که حتی از ذهنشان نگذرد سوزندوزی را کنار بگذارند. زینب دلش میخواهد روستای کوچکش، قاسم آباد که زادگاه مشهورترین سوزندوز بلوچ هم بوده به پایتخت سوزندوزی کشور تبدیل شود و مردمش، شرایط بهتری داشته باشند.
و اما «یاد مهتاب»، عنوان نمایشگاه سوزندوزی از زینب نوروزی است که دوم و سوم بهمن ماه در نگارخانه سقا برگزار میشود. زینب در پوستر این نمایشگاه نوشته است: «بیستم دی ماه، سالگرد تولد مهتاب است. در این چند سال دوست داشتم نمایشگاهی به بهانه تولدش هم برگزار کنم. اما چه کنم که همیشه از زمان عقب هستم. فشردگی کارها و کلاسهای آموزشی و... باز هم باعث تاخیر شد. نمایشگاه با دو هفته تاخیر در روزهای ۲ و ۳ بهمن در گالری سقا واقع در خانه فرهنگ محله زرگنده تهران برگزار میشود. اسم نمایشگاه: یاد مهتاب»
مهتاب نوروزی، مشهورترین سوزندوز بلوچ و از اهالی بمپور بود. هنرمندی که آوازه هنرش به فراتر از مرزهای سیستان و بلوچستان رسیده بود؛ سوزندوزیهای مهتاب، بارها و بارها به فرانسه رفت و در مزون های آن دیار به عنوان کار تکمیلی بر لباسهای فاخر به نمایش درآمد اما خود مهتاب در فقر و تنهایی، چشم از جهان فروبست. جای شگفتی هم نیست مگر نه اینکه «آسمان، کشتی ارباب هنر میشکند؟» نمایشگاه«یاد مهتاب» آثار زینب نوروزی، برادرزاده مهتاب است.
این نمایشگاه دوم و سوم بهمن ماه در نگارخانه سقا برگزار میشود و علاقهمندان از ساعت ۱۱ تا ۲۱:۳۰ میتوانند به نشانی خیابان شریعتی، خیابان ظفر، خیابان فرید افشار، بلوار آرش، خیابان دلیری، نبش کوچه سرو، سرای محله زرگنده، طبقه اول مراجعه کنند.
-------------------------
گزارش از زهره نیلی