رئیس پیشین پژوهشگاه علوم انسانی می‌گوید تدریس دو واحد ادبیات غرب با توجه به ۲۰۰ واحدی که در کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا داریم، چندان نیست، سهم تدریس متون غربی تنها یک درصد است.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: حسینعلی قبادی پیش از موسی نجفی رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود و با توجه به این‌که در سه مقطع کارشناسی، ارشد و دکترا از سال‌های ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۵ را در دانشگاه تربیت معلم و تربیت مدرس در رشته ادبیات تحصیل کرده و یکی از تحصیل‌کرده‌های رشته ادبیات است، با او درباره این‌رشته و شرایط آن در در دانشگاه‌ها و جامعه گفتگو کردیم.

مشروح این‌گفتگو در ادامه می‌آید؛

* آقای قبادی با توجه به این‌که رشته تحصیلی شما ادبیات بوده، امروز شرایط این رشته علوم انسانی در دانشگاه‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ادبیات، رشته‌ای فوق العاده بومی است و ادبیات فارسی در دانشگاها با اقبال‌های درخشانی در دوره تاریخ معاصر ایران روبرو شده و در ابتدای تأسیس دوره دانشگاهی آن در ایران بیشتر دانشمندان و نخبگان سنتی ما وارد این رشته شدند و لذا آفتی در حوزه رشته ادبیات نمی‌بینیم، بلکه یکی از امتیازات بزرگ تمدنی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، ادبیات و زبان فارسی است که ظرف معارف، حکمت و محتوای دینی، تمدنی ایرانی و اسلامی و آئینه حقیقی تاریخ هویت ماست.

* در خصوص تدریس متون و ادبیات غربی در دانشگاه‌ها چه نظری دارید؟

با توجه به سوال قبلی شما، اگر منظورتان در حوزه ادبیات باشد، متون غربی، به عنوان درس، در این رشته تدریس نمی‌شود، بلکه به عنوان ادبیات مقایسه‌ای و تطبیقی تدریس و تحقیق می‌شود و در همین حد خوب است.

اگرچه بنده همیشه معتقد بودم در درجه اول باید دانشجویان، ایران و اسلام را بشناسند و اول درخصوص متون میراثی، دینی، عرفانی، حماسی ایران شناخت پیدا کنند، شاهنامه و متون ادبیات حماسی ایرانی، ملی و دینی، آثار سهروردی، سنایی، عطار، نظامی، خاقانی، مولوی، سعدی و حافظ و جامی را بشناسند و در این‌باره محققی ورزیده بشوند تا بعداً به دور از انفعال با ادبیات غربی آنها را مقایسه کنند.

* پس تقسیم بندی ادبیات ایرانی و غربی در دانشگاه‌ها وجود دارد؟

ممکن است در حوزه نقد ادبی نزدیک به‌این گزاره موضوعاتی مطرح شود؛ علاوه بر درس‌های نقد ادبی در دوره کارشناسی و ارشد مانند مکتب‌های ادبی جهان در دوره دکتری هم این درس را داریم، اما در سراسر دوره درس‌های دوره ادبیات، غلبه مطلق با متون ادبی و فرهنگی ایران و اسلام است. البته تدریس ۲ واحد ادبیات غرب با توجه به ۲۰۰ واحدی که در کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا داریم، چندان نیست، سهم تدریس متون غربی در رشته ادبیات فارسی دانشگاه‌ها تنها یک درصد است، درحالی که از لیسانس تا دکترا ۶۰ واحد متون عرفانی و ایرانی، نزدیک به ۴۰ واحد متن‌های تاریخی و فرهنگی و بقیه هم اصل آثار بزرگان ادبیات ما تدریس می‌شود.

* شرایط امروز ادبیات ایران چگونه است؟

حال ادبیات همیشه خوب است، چون در طول تاریخ، ادبیات پژواک وجدان بشر بوده و پیشاپیش تمدن حرکت کرده است و حال ادبیات ایران نیز از همیشه خوب‌تر است؛ چراکه امروزه ادبیات ایران هم با میراث‌های بسیار گران معنوی، دینی، حماسی و عرفانی کلاسیک خود پیوند خورده و هم تقریباً دوشادوش ادبیات جهان حرکت می‌کند و از این جهت در هیچ دوره‌ای ادبیات این اقبال و بخت یاری را نداشته زیرا در دوران گذشته، ادبیات عمدتاً با یک بال می‌خواست پرواز کند. تشریح این نکته به‌زمانی مستوفی نیازمند است.

* آیا ادبیات ایران با جهان می‌تواند رقابت داشته باشد؟

به‌شرطی که از محققان و نویسندگان حمایت بشود و آنها هم در این زمینه تلاش کنند، ادبیات ایران می‌تواند با ادبیات جهان رقابت کند، توان بالقوه وجود دارد. اما این نکته را هم باید یادآور شوم که رقابت در عرصه ادبیات در مفهوم بنیادی آن، به‌معنای مخاصمت نیست، بلکه کوشش برای خلق آثار بیشتر برای وجدان‌های بیدار است، آفرینش زیبایی‌ها و خلق تصویر لحظه‌های ناب انسانی است. ادبیات می‌خواهد خواننده خود را بر روی دو چشمش بنشاند. به قول مولوی:

در دو چشم من نشین ای آنکه از من، من‌تری

تا فلک را وانمایم کز قمر روشن‌تری

* چرا بیشتر جوانان به‌مطالعه ادبیات غربی روی آورده‌اند؟ آیا سطح ادبیات و کتاب‌های نویسندگان داخلی از کیفیت بالایی برخوردار نیست؟

اولاً گسترش فضای مجازی از نظر تنوع، کیفیت و کمیت در جهان کنونی، مطالعه ادبیات را دگرگون کرده، ثانیاً باید هر چند نسبی، آماری از تنوع و زمینه‌های مطالعه ادبیات غربی به‌وسیله جوانان داشته باشیم، مثلاً تعداد زیادی رمان‌های فلسفی، علمی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و … دیگر ملل را می‌خوانند، فرضاً «صد سال تنهایی» مارکز یا «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست و … را که این آثار ناسودمند نیست.

چنان‌که مطالعه برخی از رمان‌های جهانی در اوج انقلاب اسلامی بسیار رواج داشت و به مشروعیت و رشد افکار عمومی بسیار کمک کرد و برای تهییج و ترغیب عمومی در انقلاب مؤثر هم بوده است. مثل برخی آثار همینگوی ازجمله «پیر مرد و دریا» و یا برخی آثار با زمینه‌های رمانتیسم اجتماعی از قبیل ویکتور هوگو مانند «بینوایان» یا آثار جرج اورول مثل «قلعه حیوانات»، یا عموم آثار داستایوفسکی، تولستوی، ماکسیم گورکی، «بیگانه» کامو، آثار فانون، سارتر و دیگران.

حتی برخی آثار تاریخی - ژورنالیستی، همچون «زندگی جنگ و دیگر هیچ» از اوریانا فالاچی. ثالثاً اگر رویکرد جوانان به‌آثاری در حوزه ژانر سرگرمی، پلیسی و از این دست باشد که خود مستقلاً درخور مطالعه است، اما اگر پژوهش شود و مسجّل شود که بیشتر رویکرد به‌زمینه‌های ابتذال و انحطاط و رمانتیسم سیاه باشد، آن وقت باید مطالعه عمیق‌تر و جامع‌تری داشت.

* چرا جامعه دچار این آفت فرهنگی شده است؟

به نظر می‌رسد بخشی از دلایل آن تغییر ذائقه جوانان ناشی از کم کاری، یا کوشش ضعیف یا بد کوششی فرهنگی ما مسئولان و نداشتن زیرساخت‌ها و ضعف حمایت یا کم عنایتی و هدایت نامطلوب یا کم هدایتی از استعدادهای درخشان داخلی و در نتیجه تولید نشدن آثار فاخر در حد کمیت مطلوب است؛ وگرنه چرا در همین روزگار، جهان تا این حد خواستار و متقاضی مطالعه آثار بزرگانی چون فردوسی و عطار و نظامی و مولوی، سعدی و حافظ است. چرا فروش ترجمه آثار مولوی طی سال‌های اخیر در آمریکا مقام اول تا ششم را کسب کرده است؟ چرا حافظ و سعدی در قلّه ادبیات ایران جای دارند؟

* پس ادبیات ما چیزی کم ندارد؟

بله دقیقاً جوهره ادبیات ایران کم توان نیست، فقط مشکل کم کاری ما مسئولین در حوزه ادبیات است.