به گزارش خبرنگار مهر، انتشارات جهان کتاب به تازگی دو عنوان جدید از رمان های پلیسی خود را که در قالب مجموعه نقاب چاپ می شوند، منتشر و راهی بازار نشر کرده است. یکی از این رمان ها، «زهر تویی» نوشته فردریک دار نویسنده نامدار فرانسوی ادبیات پلیسی است که با ترجمه عباس آگاهی چاپ شده است.
این رمان که به عنوان پنجاه و ششمین کتاب نقاب چاپ شده، داستان زندگی فردی به نام ویکتور مندا است که زمانی در یکی از رادیوهای پاریس مجری برنامه ای موفق بوده و با تعطیلی این برنامه، بیکار می شود. او برای جست و جوی کار به سواحل جنوبی فرانسه می رود. قمار خیلی زود او را به تباهی می کشاند و قصد می کند زندگی اش را با خودکشی به پایان برساند. اما به دنبال آشنایی با یک زن ماجراجو، به فکر کشف هویت زن می افتد و زنگ خانه را به صدا در می آورد. از همین لحظه به بعد، ویکتور مندا دیگر تسلطی بر سرنوشتش ندارد...
براساس این رمان، فیلمی سینمایی نیز با همین نام ساخته شده است.
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
آن شب عملا خوابم نبرد. با اعصابی برانگیخته، گوش به زنگ، سکوت خانه را ارزیابی می کردم. وقتی می گویم سکوت، این یک استعاره است، چون سکوت این خانه های بزرگ همیشه با صداهای خفیفی که به دشواری قابل تشخیص هستند، قطع می شود: صدای تک خوردن چوب، قژ قژ قطعه آهنی که باد تکانش می دهد، زمزمه های خفیفی که انگار از میان لب های مردگان خارج شده است... وقتی آدم خوابش نمی برد، هیچ چیزی ازین تپش های شبانه واضح تر نیست.
صدبار از پنجره تا جلوی در نیمه باز اتاقم رفتم...همیشه فکر می کردم صدای قژ قژ دری را، در طبقه زیرین، یا لغزیدن پایی را در راهرو می شنوم... ولی هر بار، ناگزیر، می پذیرفتم که اشتباه کرده ام. آملی که در زیر سقف عمارت، اتاقی را اشغال کرده بود، مثل موتوری خُرخُر می کرد و گاهی در باز یافتن نفسش دچار مشکل می شد و کارش به حالت خفگی می کشید.
«زهر تویی» با ۱۵۸ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۰۰ هزار ریال منتشر شده است.
کتاب بعدی هم اثری از ژرژ سیمنون نویسنده شناخته شده بلژیکی و خالق شخصیت محبوب سربازرس مگره است. این رمان هم داستان دیگری از ماجراهای سربازرس مگره را روایت می کند و با نام «مگره در اتاق اجاره ای» چاپ شده است. این کتاب هم توسط عباس آگاهی ترجمه شده و به عنوان پنجاه و هفتمین عنوان مجموعه نقاب به چاپ رسیده است.
در این رمان، سربازرس مگره از دو روز پیش تنها بوده و همسرش برای مراقبت از خواهر بيمار خود به آلزاس رفته؛ مگره هم عادت به زندگي مجردی ندارد. او نمیخواهد شب را در آپارتمان ساكت و خاموشش تنها بماند، و مايل نیست به دعوت همكارش به خانه او برود. قدمزنان به سينما رفته و آخر شب تازه به خانه آمده كه تلفن زنگ زده و خبر ناگواری را به سربازرس میدهند: بازرس ژانويه (افسر تحت فرمان مگره) به ضرب گلوله بهشدت مجروح شده است.
در ادامه داستان،سربازرس به صحنه سوء قصد می رود؛ كوچه لومون، محلهای كه با آپارتمانها و اتاقهای اجارهایاش، منظرهای شهرستانی دارد. سربازرس چمدان خود را می بندد و تصميم می گيرد در ساختمانی اقامت كند که متعلق به دوشيزه كلمان است: زنی چهل و پنج ساله. بازرس ژانويه در تعقيب سارق جوانی كه مستأجر آن ساختمان بوده، محل را زير داشته كه هدف گلوله قرار گرفت. سربازرس یکایک مستاجران ساختمان را به شیوه خودش بازجویی میکند و ديری نمی گذرد كه سربازرس، پولوس جوان، همان سارق تحت تعقيب، را پیدا می کند. همین اتفاق سرآغاز ماجراست.
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
اولین باری که بیدار شد، کمی قبل از ساعت یک، هنوز دو چراغ در ساختمان روبه رو روشن بود و او حالا می توانست روی هر یک از پنجره ها اسمی بگذارد و تقریبا با اطمینان کامل بگوید ساکنان آن خانه ها چه می کردند. طبق دستوری که داده بود، زن پرستار کرکره را پایین نیاورده بود و پرده های توری کشیده نشده بودند، به نحوی که او لکه سفید تختخواب و صورت بی حرکت فرانسواز بورسیکو را می دید.
زن به پشت همچنان مشغول خواندن کتابش بود. فنجان قهوه ای کنار دستش، روی میز عسلی مجاور صندلی راحتی اش دیده می شد. در آن شب، چیزی نمانده بود که مگره احساس ناراحتی وجدان کند. او خواب های مبهمی دیده بود که درست به یادشان نمی آورد. ولی تاثیر ناخوشایندی در او باقی گذاشته بودند.
بدون روشن کردن لامپ، از پلکان پایین رفت و وارد سالنی شد که در آن جز سرخی سیگار واشه چیزی دیده نمی شد.
این کتاب با ۱۷۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۰۰ هزار ریال منتشر شده است.