سحر توکلی مترجم در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره ترجمه جدید خود گفت: ترجمه رمان «تارهای جادویی فرانکی پرستو» نوشته میچ آلبوم به زودی توسط نشر کتاب کوله پشتی منتشر می شود.
وی افزود: این رمان یک اثر جادویی دارد که خواننده را مسحور میکند. کتاب از زبان موسیقی روایت میشود و داستان کودک یتیمی را بازگو میکند که دوران کودکی اش را در اسپانیا سپری میکند و استاد موسیقی نابینایش به او علاوه بر آموزش موسیقی، شش تار جادویی هدیه می دهد؛ شش تاری که میتوانند سرنوشت آدم ها را تغییر دهند.
این مترجم در ادامه گفت: «تارهای جادویی فرانکی پرستو» چیزی فراتر از واژه، سطر و سرگرمی به مخاطب ارائه می کند و پیوندی سحر آمیز میان استعدادها و آنچه در قلبمان می گذرد برقرار می کند و به ما یادآور می شود که هر کس در زندگی اش فرشته نگهبانی دارد که شاید از حضور او بیخبر باشد. همچنین ترتیب روایت داستان به گونه ایست که همواره تا آخرین سطر کتاب خواننده منتظر اتفاق تازه ایست و در تعلیق می ماند.
توکلی گفت: «سهشنبهها با موری»، «پنج نفری که در بهشت به ملاقات میآیند»، «یک روز بیشتر» و «اولین تماس تلفنی از بهشت «از آثار این نویسنده آمریکایی هستند که پیش از این به فارسی ترجمه شده اند. میچ آلبوم که خود از کودکی به موسیقی علاقه فراوانی داشته، تمام دلبستگی و علاقه اش به موسیقی را در قالب این اثر ارائه می کند. به یادماندنی ترین شخصیت داستانی این نویسنده، فرانکی پرستو در خلال این داستان خلق شده است. آثار میچ آلبوم تاکنون در شمارگان ۳۵ میلیون نسخه در جهان به فروش رفته و به ۴۵ زبان ترجمه شده است.
مترجم رمان «آسمان تغییر میکند» بخشی از ترجمه این کتاب را در اختیار مهر قرار داد که در ادامه می آید:
«...شاید فکر کنید وقتی چنین اتفاق مهیبی رخ می دهد، زندگی در شوکی منجمد فرو می رود. اما این طور نیست. نه شادی و نه وحشت هیچ کدام نمی توانند یک تولد را به تأخیر بیندازند. فرانکی پرستوی بعد از این، هیچ خبری از جنگ بیرون از رحم مادرش نداشت. آماده ی آمدن بود. و البته من هم همین طور. راهبه جوان کارمنچیتا را به سمت یک پناهگاه مخفی که قرن ها پیش ساخته شده بود کشاند. در همان حال که شورشیان کلیسا را خراب می کردند، او نیز مادر فرانکی را روی یک پتوی خاکستری رنگ، در گوشه ای که با نور شمع روشن شده بود، خواباند. هر دو تندتند نفس می کشیدند و نفس های شان ریتم داشت؛ دم، بازدم.
راهبه زیر لب میگفت: «ترانکوئیلا. ترانکوئیلا.»
باران مثل چکش بر سقف می کوبید. صدای رعد و برق شبیه درام نقاره بود. در طبقه پایین، شورشیان سالن اصلی را به آتش کشیده بودند. شعله های آتش مثل صدای همزمان صدها کاستانت ترق و تروق می کردند. آن هایی که از کلیسا فرار نکرده بودند با صدای بلند فریاد می کشیدند و جیغهای ملتمسانه شان با صدای داد و هوار افرادی که مرتکب جنایت می شدند برخورد می کرد؛ صداهای بلند و صداهای آرام، زیر و بم ، ترق و تروق آتش، صدای شلاق باد، ضربههای باران و رعد و برق توفنده، سمفونی خشمگینی آفریده بودند که به اوج می رسید و درست وقتی که شورشیان گور سنت پاسکوال را گشوده بودند و می خواستند به استخوانهایش بی حرمتی کنند، ناقوس های کلیسا به صدا درآمدند و همه خیره شدند به بالا.
درست در همان لحظه، فرانکی پرستو به دنیا آمد.
دست های کوچکش گره خورده بودند.
و او تکه ای از من را گرفت...
این رمان ۵۲۳ صفحه ای به زودی توسط انتشارات کتاب کوله پشتی منتشر و راهی بازار نشر می شود.