تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۱

رمان «وحشی» نوشته دیوید آلموند نوشته دیوید آلموند با ترجمه نسرین وکیلی توسط انتشارات آفرینگان منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «وحشی» نوشته دیوید آلموند به تازگی با ترجمه نسرین وکیلی توسط انتشارات آفرینگان منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۰۸ منتشر شده و تصویرگری آن به عهده دیو مک کین بوده است.

مخاطبان اصلی این کتاب، کودکان گروه سنی ج هستند. پیش از شروع داستان، این جمله در کتاب درج شده است: «تقدیم به آن هایی که وحشی درون خود را کشف کرده‌اند.» و نویسنده در ابتدای داستانش، این اثر را این گونه معرفی می کند: شاید باور نکنید ولی واقعیت دارد. من داستانی نوشتم به اسم «وحشی» درباره یک بچه وحشی که در خرابه‌های کلیسایی قدیمی در دل جنگل برجس وودز زندگی می‌کرد تا این که بچه وحشی جان گرفت و وارد دنیای واقعی شد. من این داستان را بلافاصله پس از مرگ پدرم نوشتم...

دیوید آلموند به عنوان یک نویسنده و برنده جایزه هانس کریستین اندرسون، شهرت جهانی خود را مدیون کتاب هایی است که برای کودکان و نوجوانان نوشته است. او چند عنوان از رمان هایش را به صورت نمایشنامه هم درآورده که روی صحنه تئاتر اجرا شده اند. این نویسنده به قدرت شفابخشی داستان قائل است و می گوید: داستان ها موجودات زنده ای هستند که منتظر من اند؛ به محض این که شروع به نوشتن می کنم، گویی خودشان، خودشان را ادامه می دهند.

دیو مک کین تصویرگر کتاب «وحشی» نیز جوایز اسمارتیز، نیویورک تایمز و جایزه بهترین کتاب مصور سال را در کارنامه دارد. او اولین فیلم سینمایی خود را به نام میررماسک در سال ۲۰۰۵ ساخت.

داستان کتاب «وحشی» ۱۱ فصل دارد که در قسمتی از آن می خوانیم:

یک شب در خواب عمیقی بودم و خواب می دیدم. اما مادرم تکانم داد و بیدارم کرد. با صدای آرامی گفت: «بلو، بلو، حالت خوب است؟»

به من گفت که در خواب گاه غرغر و گاه دندان قروچه می کردم. اولش اصلا نمی توانستم حرف بزنم. بعد کم کم با صدایی مثل ناله کردن گفتم که خوبم و خواب می دیدم. مادر آهسته گفت: «نگرانت شده بودم.»

چشم هایم را مالیدم و لبخند زدم. نور ماه از پنجره اتاق به داخل می تابید. من و من کنان گفتم: «در جنگل برجس وودز توی غاری بودم و داشتم خرگوش می خوردم.»

مادر خندید. من هم خواب آلود با او خندیدم. دلم نمی‌خواست بیدارِ بیدار شوم. همه چیزِ خواب برایم واقعی بود. هنوز بوی وحشی توی دماغم بود. دست‌هایم را زیر نور ماه گرفتم که مطمئن شوم خوبی نیستند.نه، خونی نبودند. مامان دستش را روی سرم کشید. من در این فکر بودم که ایرادی ندارد همه چیز را به مامان بگویم.

گفتم: «یک آدم وحشی هم با من بود.»

«وحشی؟»...

این کتاب با ۷۸ صفحه مصور رنگی، شمارگان هزار و ۶۵۰ نسخه و قیمت ۹۰ هزار ریال منتشر شده است.