به گزارش خبرنگار مهر، رمان «جاسوس» نوشته پائولو کوئیلو با ترجمه پرتو شریعتمداری به تازگی اخیر توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، چهارمین عنوان از مجموعه «داستانهای زمانه» است که توسط این ناشر چاپ میشود.
اکتبر سال ۲۰۱۷ که فرا برسد، یک سده از مرگ پرسشبرانگیز ماتا هاری سپری شده است؛ زنی که به اتهام جاسوسی علیه فرانسه به جوخه اعدام سپرده شد. پائولو کوئیلو در رمان جدید خود که سال ۲۰۱۶ به چاپ رسیده با استفاده از وقایع حقیقی زندگی این زن، دست به خلق ادبی زده است. ماتا هاری، افسونگر، قربانی خشونت جنسی، قربانی بازیهای سیاسی، مادر بیبهره از سرپرستی فرزند، جنگ زده، جهان وطن، تابوشکن، جاسوس، رامشگر و... همه اینها بوده و نبوده است. در نوزدهم اکتبر، یعنی ۴ روز پس از اعدام ماتا هاری، شاکی اصلیاش سروان جورج لدو، خود به جاسوسی برای آلمان متهم و زندانی شد. او سرانجام در سال ۱۹۱۹ یک سال پس از پایان جنگ جهانی اول آزاد شد اما بدنامی جاسوس دوجانبه بودن، تا پایان عمر با او ماند.
سرآغاز رمان «جاسوس» صحنه صبح اعدام ماتا هاری است که از خواب برمیخیزد تا برای اعدام آماده شود و در نهایت با شلیک آخرین گلوله در شقیقهاش، افسر شلیککننده این جمله را به زبان میآورد: «ماتا هاری مرده است.»
رمان جاسوس به غیر از سرآغاز که چند صفحه ابتدایی کتاب را به خود اختصاص داده، ۳ بخش دارد و ابتدای متن آن، این جملات از انجیل لوقا درج شده است: «آن گاه که با دشمنت نزد قاضی میروی، در راه که میروی، بکوش که از او وارَهی؛ مبادا که ترا کشان کشان نزد قاضی برد، و قاضی ترا به داروغه بسپارد، و داروغه ترا به زندان بیاندازد. ترا میگویم که از آن جا روانه نخواهی شد تا وقتی که آخرین پشیز را پرداخته باشی.»
جسد ماتا هاری در گوری کم عمق که هیچ نشانی از آن به جا نیست دفن شد و طبق رسم آن روزگار فرانسه، سرش را جدا کردند و به نمایندگان دولت تحویل دادند. سر او تا چند سال در موزه آناتومی خیابان سن پی یر پاریس نگهداری می شد تا آن که در تاریخی نامعلوم ناپدید شد. مقامات موزه تازه در سال ۲۰۰۰ بود که متوجه غیبت سر شدند.
پائولو کوئیلو درباره نوشتن رمان «جاسوس» نوشته است: با آن که کوشیدهام رمانم را براساس واقعیت های زندگی ماتا هاری بنویسم، ناگریز بوده ام در مواردی گفت و گوها را از خودم خلق کنم، صحنه هایی را به هم بپیوندم، ترتیب و توالی وقایع را تغییر دهم و هر چیزی را که فکر می کردم به روایت نامربوط است، حذف کنم.
این نویسنده برزیلی ضمن پیشنهاد چند کتاب برای مطالعه بیشتر درباره ماتا هاری مینویسد: پرونده ای که سرویس جاسوسی بریتانیا درباره ماتا هاری تهیه کرده بود در سال ۱۹۹۹ در دسترس عموم قرار گرفت و کاربران با مراجعه به سایت من می توانند همه آن را مشاهده کنند و یا مستقیما پرونده را از آرشیو ملی بریتانیا با شماره KV_۲_۱ بخرند.
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
تا استودیوی هنرمند اسپانیایی راه چندانی نبود و همه پیاده رفتیم. بعضی از آثارش مرا به شگفت آورد و بعضی دیگر را هیچ دوست نداشتم. اما مگر شرایط انسانی همین نیست؟ این که از یک بینهایت به بینهایت دیگر برود بی آن که در میانه راه توقف کند؟ برای این که سربه سرش بگذارم در برابر یکی از نقاشیهایش ایستادم و پرسیدم که چرا اصرار دارد چیزها را پیچیده کند.
«چهار سال طول کشید تا یاد بگیرم چطور مثل استادان دوره رنسانس نقاشی کنم و تمام عمرم را صرف کردم تا به دوران کودکی برگردم و بتوانم مثل یک کودک نقاشی کنم. رمز کار همین است: نقاشی های کودکان. شاید چیزی که میبینید به نظرتان کودکانه بیاید، اما همین معرّف چیزی است که در هنر مهم ترین است.»
جوابش عالی بود، اما امکان نداشت که من به عقب برگردم و در مورد او تغییر عقیده بدهم. در آن وقت شب مودیلیانی رفته بود. بر چهره خانم گیمه هم آثار خستگی به وضوح دیده میشد، هر چند که می کوشید بر اعصابش مسلط باشد. حواس پیکاسو هم به حسادت های دوست دخترش، فرناند، معطوف شده بود.
گفتم که دیروقت بود و هرکس میخواست راهش را بگیرد و برود. دیگر هیچ وقت پابلو یا آمادئو را ندیدم. بعدها شنیدم که فرناند تصمیم گرفت پیکاسو را ترک کند اما نمیدانم دقیقا به چه دلیل. فقط یک بار دیگر او را دیدم؛ چند سال بعد از آن شب، وقتی که به عنوان فروشنده در یک عتیقه فروشی کار میکرد. مرا نشناخت و من هم وانمود کردم که او را به جا نیاوردهام و برای همیشه از زندگیم رفت.
این کتاب با ۱۹۰ صفحه مصور، شمارگان ۲ هزار و ۲۰۰ نسخه و قیمت ۱۸۰ هزار ریال منتشر شده است.